غلامعباس قائمی کریم آبادی نیمه تیرماه سال ۱۳۳۶ در کوچه عباسقلی خان مشهد نزدیک محله عیدگاه به دنیا آمده است. خودش میگوید: «خانوادهام معمولی و پرجمعیت بودند. از کودکی خانه ما نزدیک حرم بود و عادت کرده بودم که هر صبح قبل از شروع کار به امام رضا(ع) سلامی بگویم و عرض ادبی داشته باشم. از همان کودکی میدانستم که ما هرچه داریم از امام رضا(ع) است، اصلاً همه وجودم از سلطان است». آقای کریم آبادی در دهه هفتادم از عمر کوله باری از عشق به امام رضا(ع) را به همراه دارد. او در یکی از چهارشنبههای امام رضایی از خاطرات دلنشین یک عمر خدمت صادقانه و خالصانهاش به امام رضا(ع) و حرم مطهر رضوی روایت میکند.
از یک خانواده معمولی
خانواده معمولی و پرجمعیتی دارم. ۱۰ خواهر و برادر هستیم و یکی از برادرهایم در جنگ تحمیلی به شهادت رسید. پدرم به شغل کفاشی مشغول بود اما بعدها سراغ کشاورزی رفت و تا پایان عمر به کشاورزی ادامه داد. اما قصه پیوستن من به حرم از نوجوانی شروع شد. یعنی زمانی که ۱۵ سال داشتم. سال ۵۱ برای کار سراغ شخصی به نام آقای رفعتی در حرم رفتم. او گفت: سن تو کم است و اداره بیمه قبول نمیکند! ... سه روز به صورت مداوم نزد آقای رفعتی میرفتم تا بالاخره ایشان راضی شد و گفت که اسمم را بنویسند اما جایی نوشته شود که اداره بیمه نبیند. سه ماه به عنوان کارگر کنار دست نقاش و نجار کار کردم و بعد گچکاری را فرا گرفتم. البته در کارگاههایی بودم که جلوی چشم اداره بیمه نباشم و از سال ۶۲ به صورت پیمانکار رسمی همکاریام را با حرم ادامه دادم.
یکی از بستگانم که آیینه کار حرم بود من را به آقای رفعتی معرفی کرد و بانی پیوستن من به بارگاه رضوی شد.
این را بگویم که کار گچبری بسیار سخت بود. مثل الان نبود که گچ آماده کار در بازار وجود دارد. آن زمان باید گچ دو الکه و سه الکه آماده میکردیم. آن زمان گچ درشت بود و مجبور بودیم برای اینکه نرمتر شود آن را الک کنیم. بعد با این نرمهها گچ آماده میکردیم که به آن گچ عسلی میگویند که برای برش گل و گچاندازی استفاده میشود. حدود یکسال کارکردم تا دستم به قلم چسبید و کار را فراگرفتم و استاد دستم را باز گذاشت تا کارهای هنری انجام دهم.
کار خوب از دل بر میآید
استاد من، استاد ابوالقاسم کمالیزاده بود. به قدری به کارم علاقه داشتم که وقتی که ظهر همه استراحت میکردند، من گچ درست و با ابزار شروع به تمرین میکردم. وقتی استادم تمرین من را دید، اجازه اجرای کار هنری را به من داد. شروع به کار کردم و طرحهای ابتکاری میکشیدم، طرحهایی که از دل بیرون میآمد. به قول استاد فرشچیان وقتی شروع میکنی، طرح خودش میآید. درست است هر کسی یک طرحی دارد ولی در کل کار دل است.
ما از دوره صفویه و دیگر دورههای تاریخی طرحهایی داریم که با تکیه به آنها طرحها را میکِشیم و اجرا میکنیم. البته در اجرای کارهای حرم در بیشتر مواقع طرحها برای ما تهیه میشود و ما فقط اجراکننده هستیم. اکثر کارها زیر نظر حوزه هنری آستان قدس رضوی تهیه میشود. آنها طرح را میدهند و ما سوزن زنی را انجام میدهیم.
سوزنکاری اینگونه است که هر کاری که روی طرح کشیده شود دولایه است، مثل خطی که دو خطه است، مثل الف که دو طرفش لبه دارد. ما اینها را با سوزن، نزدیک به هم میزنیم با یک میلیمتر فاصله، دور کل کار را سوزن کاری میکنیم، کارهای منبت کاری هم همینطور سوزن کاری میشود. سپس گرته میزنند و کپی میکنند و بعد شروع به برش زدن میکنیم. مرحله بعد این است که زغال نرم میکنیم و داخل دستمالی میبندیم این طرح را روی دیوار میگذاریم گرته میکنیم و با زغال روی طرح میزنیم تا رد طرح روی دیوار بیفتد بعد شروع میکنیم به انجام دادن کار و برش زدن. گچ را روی دیوار برش میزنیم.
حکایت گل و بلبل دیوارهای حرم
گچکاریها در صحنها و رواقهای مختلف با همدیگر متفاوت است. هر جایی طرح خودش را دارد. مثلاً شیخ طوسی قسمتی که مختص مراسم عقد جوانهاست، طراحی آن درخت سیب و انار است که وسطش آیینه کُپ است که مختص همانجاست. آیههایی هم که برای آنجا انتخاب شده در رابطه با ازدواج است.
در دارالحجه گچبریهایی داریم که زیر آن آیینه کُپ(محدب) کار شده است. کارهای زنجیرهای داریم، کارهای گره داریم، پیش رو هم پنجرهای گذاشتهاند که سرتاسر دیوارش الله و محمد(ص) است و آیینه کاری شده که کار قشنگی است و قسمتهایی از آن زیر نظر واحد هنری است و قسمت دیگر زیر نظر مهندسین دیگر، خلاصه خیلیها نقش داشتند تا کار به وجود آمده است. افراد زیادی مانند مهندس طوسی، مرحوم ملکی، مرحوم رفعتی و... زحمت کشیدند تا این آثار هنری خلق شود. یکی از اماکن مقدس حرم که گچبُری آن را انجام دادم، دارالولایه است. در قسمت محراب کارهای آجری شده که روی آن گچبری است. کل کار اسلیمی است که آنهم با گچ کار شده و سپس روی آن آیینه کاری شده است. خط معرق با مس هم کار شده که روی آن حالت طلا دارد کار سنتی و قشنگی است. منتها جدیداً تغییراتی دادهاند که بعضی چیزها به چشم نمیآید. مثلاً پله برقی که برای دارالحجه گذاشتهاند. یک سنگهای پایین کار کردهاند، خیلی کار قشنگی است، بخاطر پله برقیها سنگها قطع شده و این جالب نیست.
بخشی از کارهای هنری خشنویسی است که توسط خطاطان معروفی چون آقایان موسوی و موحد و یا خوشنویسان مطرح حوزه هنری آستان قدس نوشته میشود و ما فقط مجری هستیم. متن خوشنویسیها بیشتر آیات قرآن یا سخن امام رضا(ع) و دیگر ائمه(ع) است. در ضلع شمالی دارالنور آیه ۷۴ و ۷۵ سوره زمر توسط آقای موحد نوشته شده که ما آن را اجرا کردیم. آیات و متونی که انتخاب میشود با توجه جایگاه رواق است. مثلاً صلوات خاصهای که امام حسن عسکری(ع) برای امام رضا(ع) فرمودهاند، جایی کار شده که رو به حضرت(ع) است.
سلام از سرداب مقدس
یکی از بزرگترین افتخارات زندگی هنری من، به زمانی برمی گردد که در سرداب مقدس کار کردم. ورودی سرداب مطهر که پله دارد دور تا دورش آیینه کاری شده، گچکاری آن من و دوستانم انجام دادیم. قاببندیهایی شده که شمسههایی برای اسماءالله انجام شده، آیینه کاری شده پایین یک حاشیه ۵۰ یا ۶۰ سانتی است که گچبُری شده است. داخل راهرو که بروید سقف راهرو کار گره است، یک گره هشتی که حالت محرابی دارد که مناسب آنجاست و هیچ جا آن گره استفاده نشده است.
سال ۱۳۷۹ بود که افتخار پیدا کردم و در بخش گچکاری سرداب مقدس مشغول به کار شدم. وقتی این طرح را دادند اصلاً چیزی نگفتند و گفتند کار را انجام بدهید و ما هم رفتیم یک کلمه در مورد پرداخت مالی هیچ سؤالی نکردم. فقط یکسری آقای مهندس ربانی که مسئول ما بود آمد و به ما گفت: شما پول نمیخواهید؟ گفتیم: دادید میگیریم و ندادید هم هیچ!
برای ما فقط کار مهم است، همین که میرویم و سلامی به امام رضا(ع) میدهیم برای ما کافی است آن هم در نزدیکترین نقطه جغرافیایی به امام مهربانمان. همینکه میگویم السلام علیک یا علی بن موسی الرضا(ع) دنیا دیگر برایم بیارزش میشود. همین الآن هم وقتی در حرم کار میکنم فقط به عشق خود آقا امام رضا(ع) کار میکنم و هیچ چیزی برایم مهم نیست.
می خواهم کار باکیفیت باشد
من خیلی ها را دیدم که گچبری ها را تماشا می کنند البته برخی هم ایرادهایی می گیرند. اینطور نیست که بی ایراد باشد. چون هر کاری که آدم می کند بی نقص نیست. هر کس بگوید کارم بی نقص است دروغ گفته، من هم بگویم دروغ گفتم. کار بی عیب فقط کار خداست. کار دست است دیگر. برای ارتقای کارم تلاش کرده ام تا کمترین نقص را داشته باشد. من سعی کردم بهترین را کار بکنم، پولش هم اصلا برایم مهم نبوده، که مثلا امروز دستمزدمان را بگیریم یا نه؟ چون روزی را خدا میرساند. سعی خودم را کرده ام که آنچه در توانم بوده انجام بدهم. هیچوقت هم سعی نکردیم که سریع کار را جمع کنیم. فقط به فکر کیفیت بودم. که خودم پسند کنم ولی باز با همه این حرفها گاهی خودم هم نارضایتی دارم. ممکن است ایراد فنی نداشته باشد و خودم نپسندم والا به چشم بیننده کار خیلی هم قشنگ است. جایی هم که کار به چشم بیننده قشنگ نیست، حق با بیننده است چون وقتی بررسی می کنیم میبینیم حق با ایشان است.
عنایت امام رضا(ع) نبود قطع نخاع میشدم
من سال ۶۱ در گنجینه قرآن کار میکردم. ارتفاع چوب بست حدوداً ۵ یا ۶ متر بود که تخته زیر پایم شکست. با کمر روی داربست افتادم. نفس نداشتم، نفسم را برگرداندند و با آمبولانس به دارالشفا بردند که آن موقع روبروی مهمانسرا بود. بعد به بیمارستان قائم(عج) و امام رضا(ع) بُردند و روز بعد برگشتم سرکار. همه تعجب کردند. اگر جایی غیر از حرم بود مطمئن باشید قطع نخاع میشدم. این دستگاه، دستگاهی نیست که در آن رأفتی نباشد.
کار برای امام رضا از عمرم حساب نمیشود. به محدوده حرم که نزدیک میشوم انگار دنیایی وجود ندارد. وارد بهشت میشوم. اگر به نوجوانی و سال ۵۱ بازگردم بازهم کار در حرم را انتخاب میکنم.
خاطره کار با استاد فرشچیان
در ایامی که ضریح جدید را استاد فرشچیان طراحی میکردند. ماکت ضریح را کار کردم که مورد تأیید مرحوم آیت الله طبسی قرار گرفت. آن زمان من در کتابخانه مشغول به کار بودم و توسط یکی از دوستان به آقای فرشچیان معرفی شدم. از من پرسید اسمت چیه؟ گفتم: عباس. گفت: تو را به نامت قسم اگر کار بلد نیستی وارد این کار نشو! هنرمندانی از تهران و اصفهان آمدهاند ولی نتوانستهاند کاری که میخواهم را انجام بدهند. نمیدانستم چه بگویم. یکدفعه چشمم به کاری افتاد که سال ۶۸ انجام داده بودم و تصویرش در قاب گوشه اتاق بود. به استاد فرشچیان گفتم: آن عکس را میبینید؟ آن کار من است. وقتی این را گفتم. با من روبوسی کرد و گفت بیا و کار را شروع کن.
نظر شما