شناسهٔ خبر: 67267305 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: رسا | لینک خبر

بهره مندی جهان بشریت از انسان کامل؛

نهج البلاغه کلامی همه جانبه و چند بُعدی است/ امیرالمؤمنین مشعل دار هدایت جوامع و ملل انسانی است

اصفهان ـ سراسر وجود، تاریخ و سیرت، خلق و خو و سخن، کلام و گفت و گوی امام علی(ع) به عنوان یک انسان کامل درس و سرمشق و فتح بابی برای تمامی نسل ها و جوامع بشری بالأخص جهان اسلام است.

صاحب‌خبر -

به گزارش خبرنگار خبرگزاری رسا در اصفهان، خداوند متعال در آیه 59 سوره نساء می ­فرماید: "یَا أیّها الّذین ءآمنوا أطیعوا اللّه و أطیعوا الرّسول و اولِی الأمر منکُم"  ای مومنان شما موظف هستید برای همه امورات خود اول  از خداوند متعال و رسول او و سپس اولی الامر معصوم در امور فردی اجتماعی خود اطاعت کنید. 

این آیه نمایانگر این مطلب است که عالم حتی در زمان عدم حیات پیامبر اکرم همواره دارای انسان کاملی است که تمام بشریت برای تکامل و سعادت خود از او بهره گرفته و اطاعت می­کنند و امیرالمومنین انسان کاملی است که چه در زمان حیات و چه در زمان بعد از حیات با کلام نافذ خود همواره موجب هدایت و تکامل جامعه بشری به سمت سعادت شده است.

در میانِ هر امت کم و بیش از نظر ادبی آثاری موجود است که از میان آن آثار برخی شاهکار به شمار می‌رود که بهترین و بزرگترین و مردمی­ترین دستاورد او محسوب می­گردد. اما کلام امیرالمؤمنین أثری است که پس از قرآن کریم در میان مسلمانان و حتی غیر مسلمانان شاهکار قرن محسوب می­گردد و به نحوی گسترده و عظیم و وسیع­ و متنوع­ است که نمی­توان در همه جوانب آن وارد و آن را مورد بررسی و تحلیل قرار داد. از این­رو به ناچار باید به یک یا چند ناحیه محدود از کلام و شاهکار گهربارایشان در باب سعادت و شقاوت امت­ها قناعت و اشاره گردد.

 محدود نبودن کلام امیرالمومنین به زمان و مکان و چند بُعدی بودن آن

 از چهارده قرن پیش تاکنون، جهان هزاران رنگ به خود گرفته، فرهنگ‌ها تغییر وتحول یافته وذائقه‌ها دگرگون شده است. ممکن است کسی بپندارد که فرهنگ قدیم وذوق قدیم سخن علی را می‌پسندید ودر برابرش خاضع بود اما فکر وذوق جدید به نحو دیگری قضاوت می‌کند. اما باید بدانیم که سخن علی علیه‌السلام چه از نظر صورت وچه از نظر معنا محدود به هیچ زمان و مکانی نیست بلکه انسانی وجهانی است.

از امتیازات برجسته‌ سخنان امیرالمؤمنین که به نام نهج البلاغه امروز در دست ماست این است که محدود به زمینه‌ خاصی نیست. امیرالمؤمنین در میدان‌های گوناگون  تکاور بیان را به جولان آورده است. نهج البلاغه شاهکار است اما نه تنها در زمینه موعظه یا حماسه و...، بلکه در زمینه‌های گوناگون. و این برخاسته از این مطلب است  که سخن نماینده روح است و سخن هرکس به همان دنیایی تعلق دارد که روح گوینده‌اش به آنجا تعلق دارد و طبعاً سخنی که به چندین دنیا تعلق دارد نشانه روحیه‌ای است که در انحصار یک دنیای بخصوص نیست. و چون روح علی محدود به دنیای خاصی نیست و در همه دنیاها و جهان‌ها حضور دارد و به اصطلاح عرفا انسان کامل و کون جامع و جامع همه حضرات و دارنده‌ی همه‌ی مراتب وجودی است سخنش نیز به دنیای خاص محدود نمی­گردد.

از دیگر امتیازات سخن حضرت علی(ع) چند بعدی بودن آن است خاصیت همه جانبه بودن سخن علی وروح علی مطلبی نیست که تازه کشف شده باشد، بلکه مطلبی است که حداقل از هزار سال پیش اعجاب‌ها را برمی‌انگیخته و این نشان­دهنده این است که روح علی یک روح وسیع و همه جانبه و چند بعدی است. او زمامداری است عادل، عابدی است شب زنده‌دار، در محراب عبادت گریان و در میدان نبرد خندان، سربازی است خشن و سرپرستی است مهربان و رقیق القلب، حکیمی ظریف اندیش و فرمانده‌ای لایق است، او معلم است و خطیب،  قاضی است و  مفتی، کشاورز است و نویسنده، او انسان کامل و قرآن ناطق است و بر همه‌ی دنیاهای روحی بشریت محیط است.

از همین ­رو مباحث و موضوعات مطرح شده در نهج‌البلاغه بسیار زیاد و متراکم است و در این میان از برخی کلمات و بیانات این مجموعه نفیس استنباط می‌شود که در خصوص مسائل اجتماعی و انحطاط ملت­ها و جوامع روی چند نکته از جمله مسئله عبرت نگرفتن از تاریخ، مسئله اختلاف و عدم وحدت اجتماعی، مسئله ترک امر به معروف و نهی از منکر و مسئله فسق و غوطه­ور بودن در شهوت تأکید شده است. به تعبیر دیگر جایی که سخن از این به میان می­آید که قومی هلاک شد، تکیه یا روی عبرت نگرفتن از تاریخ یا عدم وحدت اجتماعی یا غوطه­ور بودن در شهوت و یا ترک امر به معروف و نهی از منکر است.

شباهت میان انسان و جامعه 

 انسان که موجودی متمدن و دارای زندگی اجتماعی است، به یک اعتبار مجموع امور است. هر انسانی را اگر از جنبه کثرت نگاه کنیم یک خوک و یک درنده و شیر و یک شیطان و یک فرشته است. از آن جهت که قوه شهویه دارد، خوک است، قوه غضبیه از او یک درنده و سبع، قوه واهمه از او یک شیطان و قوه عاقله از او یک فرشته ساخته است. 

اگر ما نظر به جنبه کثرت انسان داشته باشیم هر انسانی در آن واحد هم خوک، هم شیر، هم شیطان و هم فرشته‌ است. اما در أصل هر انسانی چهار انسان و چهار شیء نیست بلکه یک موجود است که در عین وحدت کثرت دارد؛ یعنی یک جنبه وجودش همان حیوان شهوانی خوک است، یک جنبه وجودش شیر است، یک جنبه وجودش شیطان و یک جنبه وجودش عقل است و قوه شهویه و غضبیه و واهمه باید تسلیم عقل گردد تا انسان به أصل خلقت خود نزدیک شود. 

انسان درعین این که مرکّب است از شهوت و غضب و عقل و شیطنت، ولی این ترکیب مثل ترکیب آب از اکسیژن و هیدروژن نیست که بعد از ترکیب، دیگر اجزاء هیچ استقلالی نداشته باشند، بلکه هم ترکیب شده و یک وحدت واقعی به وجود آمده، و هم در عین حال آن خوک و سبع و شیطان هم مقداری استقلال خود را حفظ کرده­اند در واقع در او حالتی میان استقلال و عدم استقلال وجود دارد. 

جامعه هم همین­گونه است؛ در عین این که روح واحد دارد و ترکیبی از افراد و قبایل متعدد و متکثر است و به دلیل روح واحدی که دارد همه اعضای آن اعضای پیکر او هستند و کنش و واکنش آن­ها همراه با تأثیر بر یگدیگر است در عین اینکه افراد استقلال نسبی هم دارند. و این که گفته می­شود: «بنی آدم اعضای یک پیکرند» به همین دلیل است که در اعضای یک پیکر، هم وحدت و هم استقلال نسبی وجود دارد.

اما اینچنین نیست که چون افراد جامعه اعضای یک روح هستند پس انسان کورکورانه بخواهد در متن اجتماع باشد و هیچگونه اختیاری از خود نداشته باشد بلکه در عین اینکه جامعه سرنوشت مشترک وسنت وقانون و قاعده وروح وهدف وشعور ووجدان دارد  و در مسیر حرکت به سمت­و­سوی مدینه فاضله است در عین حال فرد مسئولیت  در قبال آن دارد یعنی انسان در عین اینکه تحت تاثیر جامعه است استقلالش محفوظ است و لذاست که هیچ‌چیز به اندازه عمل او،خودش و جامعه­اش را نمی­سازد و یا تغییر نمی‌دهد.

عوامل انحطاط و ترقی امت­ها از دیدگاه نهج­ البلاغه:

عبرت نگرفتن از تاریخ 

در سنن و قوانین نظام تکوین الهی عوامل زیادی وجود دارد که موجب انحطاط انسان و به تبع آن جامعه است اما سوال اینجاست که  عوامل نزول عذاب الهی و فنای یک ملت و یا پیروزیها و نصرتهایی که عامل بقاء او می­گردد از دیدگاه نهج­البلاغه چیست؟

 بدون شک قصص قرآنی و تجمیع سرنوشت ملت­ها برای علماء و مفسرین و به تبع برای ما  از اصالت خاصی برخوردار است بطور مثال مردمی به خود و جامعه و فرستادگان الهی ظلم کردند، از جمله  گران­فروشی، خوردن حق یتیم، عدم احترام به حقوق یکدیگر، لواط، دروغ، قتل نفس، عدم تبعیت از فرامین و حجج الهی و.... و چون ظالم بودند و ظلم کردند از بین رفتند. 

به تعبیری، علت تباهی، معلولی چون ظلم، به خود و به تبع آن ظلم به افراد جامعه و نهایتاً جامعه به عنوان روح واحد می­زند و در اینجاست که قرآن کریم هر وقت مجموعه­ای از ظلم­های امت­های متعدد را مطرح می­کند نه تنها از جنبه عقوبت اخروی بلکه از جنبه منجر شدن به تباهی در دنیا هم مطرح می­کند و در مقابل عدل را  که نتیجه و زادۀ ایمان است حافظ و ضامن بقای یک اجتماع می داند 

 بیان پیغمبر اکرم(ص) که "الْمُلْكُ يَبْقَ مَعَ الْكُفْرِ وَلا يَبْقَ مَعَ الظَّلْمِ" همین مطلب را بیان می­کند؛ چون کفر مستقیماً در روابط افراد بشـر بـا یکدیگر تأثیر ندارد غیر مستقیم تأثیر دارد و این یعنی ایمان عامل اصلی عدالت و اجرای آن است و عدالت عامل بقای اجتماع و کفر عامل ظلم است و ظلم عامل تباهی اجتماع است و به فرض اگر جامعه ای عادل باشد و کافر، شانس بقا دارد، ولی اگر جامعه ای مؤمن باشد و ظالم، شانس بقا ندارد و به  فرموده حضرت علی (علیه السّلام) در خطبه 192  اگر جامعه­ای از جای­جای تاریخ و قصص جوامع گذشته عبرت نگیرد محکوم به فنا می­گردد چرا که سنت الهی ثابت و لایتغیر می­باشند.

گستره فساد و تبعیت از شهوات افسار گسیخته

 مسئله دیگر مسئله فسق و غوطه­ور بودن در شهوات یا فساد و خرابی اخلاقی است که عامل دیگری برای تباهی یک جامعه در خطبه 25  نهج­البلاغه عنوان شده است. تقوا و تسلط بر نفس در نهج­البلاغه اینچنین ذکر شده که: انَّ تَقْوَى اللّهِ حَمَتْ اوْلِياءَ اللّهِ مَحارِمَهُ وَ الْزَمَتْ قُلوبَهُمْ مَخافَتَهُ" تقواى الهى حامى اولياء حق است و آنها را از محارم و محرّمات نگهدارى مى‏كند. 

تقوا چيزى است كه اگر در انسان پيدا شد او را حمايت و از محارم حفظ و نگهدارى مى‏كند و خوف خدا را در وجود او زنده مى‏کند. تقوا همان ملكه راسخه، حالت و روح الهى است كه اگر در انسان و به تبع آن در جامعه پدیدار شود آثاری چون سریان رحمت و روزی­های بدون احتساب، خروج از سختی و بلا و... و اگر در انسان و جامعه وجود نداشته باشد آثار دیگر مانند اشاعه فحشاء، بلاء، بیماری و... را به همراه دارد. 

خداوند متعال برای جنبه های روحی انسان اصالت قائل است؛ و انسان را اشرف مخلوقات و به نحو بالقوه جامع همه اکوان آفریده و خلقت او برای صرف قوای حیوانی او نیست لذاست که انسان از نظر فردی باید تعالی داشته باشد تا بتواند به همراه ترقی و رشد خود جامعه را هم به تعالی برساند تا جایی که به تمدن اسلامی نزدیک و مدینه فاضله تشکیل گردد و الا  در جامعه­ای  که به واسطه عدم رعایت تقوا فساد اخلاق رایج شود حقوق فردی و اجتماعی حیف و میل می­گردد و آن جامعه رفته­رفته به بل هم أضل نزدیک و به دست خود محکوم به نزول بلای الهی و فنا  هم در ظاهر و هم در معنا می­گردد.

اتحاد و وحدت اجتماعی و اعتصام به حبل الهی

سومین عامل مسئله وحدت و تفرقه اراده­ها، قلب­ها و امداد ندادن به یکدیگر در جامعه  است و این چیزی است که در خطبه 192بر آن تأکید شده که هرگاه مردمی در میانشان تفرقه آمد هلاک شده  و از بین رفته­اند و بالعکس اتحاد و وحدت است که جامعه را به قله­های موفقیت می­رساند.

 اما سوالی که اینجا مطرح می­گردد این هست که ­ آيا يك اجتماع مى‏تواند بدون اينكه مقدساتى داشته باشد روح و وحدتى داشته باشد که  فقط از راه اشتراك در منافع به دست آید، و يا حتماً بايد مقدساتى داشته باشد تا بتواند حدود اجتماعى و گذشت اجتماعى و وحدت اجتماعی به وسيله آنها داشته باشد؟ 

قرآن کریم علت حوادث اجتماعى و علت مساعد بودن و نامساعد بودن اوضاع اجتماعى را در خارج آنچه مربوط به حالات و افكار و نيات و اخلاق و عادات و سنن اجتماعى مردم است نمی­داند بلکه علت آنچه در سعادت اجتماعی تأثیر دارد را مربوط به ارتباط و اتحاد مردم با مردم می­داند اتحادی که ریشه آن اعتصام به ریسمان حضرت حق و عدم تفرقه در آن است  "و اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللهِ جَميعاً وَ لا تفرقوا" " و لَا تَكُونُوا كَالَّذِينَ تَفَرَّقُوا وَاخْتَلَفُوا مِن بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْبَيِّنَاتُ !

 زندگى اجتماعى بشر و به وجود آمدن و رشد و سعادت ملت­ها، بقا و دوام آن­ها، تمدن و بارور شدن آن­ها، نيل به عزت­ها و قوّت­ها و شوكت­ها و همچنين انحطاط و تلاش آن­ها نيز طبق سنت و قانون الهی به یکدست بودن آن­ها در مشکلات، مصائب و... بستگی دارد و هر جامعه­ای كه حق خود را نسبت به اجتماع خود أدا نكند و دِين خود را أدا ننمايد ظالم و محکوم به نابودی است.

 تأثیر امر به معروف و نهی از منکر در ترقی و یا افول جامعه

مطلب دیگر تأثیر امر به معروف و نهی از منکر در بقای جوامع و اقوام و تأثیر نبودش در فسادها و فناها است که از خطبه­ ذکر شده در مطلب قبل می‌توان این مطلب را استنباط کرد که اقوام و مللی از رحمت الهی دور می­گردند که امر به معروف و نهی از منکر در میان آن­ها وجود نداشته باشد. امر به‏ معروف‏ و نهى‏ از منكر دستور طغيان فرد عليه فساد و تبهكارى جامعه است. قصص و حكايات قرآن غالباً متضمّن عنصر طغيان و عصيان فرد در برابر محيط­ها و جوّهاى فساد اجتماعى است.

 داستان نوح، ابراهيم، موسى، عيسى، رسول اكرم، اصحاب كهف، مؤمن آل فرعون و غيره همه متضمّن اين عنصر است.اصل امر به‏ معروف‏ و نهى‏ از منكر در اسلام اصلى است كه به تعبير امام باقر (عليه السّلام) پايه و استوانه ساير فرائض اسلامى است. اين اصل، مسلمان را در حال يك انقلاب فكرى مداوم و اصلاح‏جويى جاودان و مبارزه پيگير و ناآرام با فسادها و تباهي­ها نگه مى‏دارد و لذاست که این جامعه جامعۀ ارزشمندی است چرا که اثبات شده با نبود این اصل اسلامی ظلمت بر پیکره جامعه نقش بسته و  بَدان جامعه بر آن ملت مسلط می­گردند.

 ترك اين فريضه بزرگ در هلاكت و انهدام يك قوم مؤثّر خواهد بود همانگونه که مطابق با آیه 79 سوره مائده از جمله علل دور افتادن كافران بنى اسرائيل از رحمت خدا باز نداشتن يكديگر از منكرات بوده که موجب بی مایگی و عدم ارزشمندی این قوم گردیده است.

پایان سخن؛ اقیانوس ژرف نهج­البلاغه که برخواسته از سینه مملو از راز و رمز انسان کاملی که أعلی و بی­نقص و عارف بر زمان و زمین و کون و مکان است به این مَخلص ختم نمی­گردد.

 امیرالمؤمنین علی (ع) می­خواهد تاریخ را به صورت یک آموزگار برای ما جلوه دهد و اینجاست که تاریخ درس عملی خوبی برای همه ملت­ها و امت­ها می­گردد و  اگر کسی تاریخ بشناسد و بداند که سنت الهی است و قوانین تکوین بر آن حاکم است و بشر نقش مؤثر در انحطاط یا ترقی آن  دارد  آن وقت است که گذر زمان تبدیل می­شود به  یک معلم اخلاق و یک ناصح که با ما  سخن می­گوید که از من این‌چنین درس و پند بگیرید که عبرت نگرفتن از تاریخ، اختلاف اجتماعی، ترک امر به معروف و نهی از منکر و فسق و فجور و غوطه­ور بودن در شهوت موجب انحطاط جوامع شما خواهد گشت./1304/

نظر شما