شناسهٔ خبر: 67258606 - سرویس سیاسی
نسخه قابل چاپ منبع: انتخاب | لینک خبر

یک غافلگیری خوشایند؛ تفاوت ویژه پزشکیان با سایر نامزدها و غالب مدیران کشور چیست؟

مسعود پزشکیان هرچند متعلق به نسل اول انقلابیون بوده و تحصیلات خود را در سال‌های پیش از انقلاب آغاز نموده، اما بر خلاف همتایان خود به حلقه مدیران انقلابی دهه اول انقلاب نپیوسته و پس از پیروزی انقلاب زندگی عادی خود را پی گرفته و همچون سایر شهروندان درکنار حضور در عرصه‌های سیاسی اجتماعی راهی را که از سال های پیش از پیروزی انقلاب آغاز کرده بود ادامه داده است.

صاحب‌خبر -
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

مرتضی شربیانی: اعلام اسامی نامزد‌های نهایی چهاردهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری غافلگیری خوشایندی را به همراه داشت. این غافلگیری نتیجه حضور مسعود پزشکیان در بین نامزد‌های نهایی وآشنایی بیشترشهروندان ایرانی با سوابق او و روند ارتقایش در سلسله مراتب سیاسی کشور بود.

پزشکیان در سال ۱۳۳۳ در شهر مهاباد استان آذربایجان غربی به دنیا آمده و پس از اخذ دیپلم در سال ۱۳۵۲ برای انجام خدمت سربازی به شهر زابل استان سیستان و بلوچستان اعزام شده و پس از پایان خدمت سربازی با قبولی در رشته پزشکی از سال ۱۳۵۵ تحصیلات خود را در دانشگاه تبریز آغاز نمود. پزشکیان تحصیلات خودرادرسال ۱۳۶۴ به اتمام رساند و بدنبال آن درسال‌های ۱۳۶۹ و ۱۳۷۲ به ترتیب درجه تخصصی جراحی عمومی و فوق تخصص چراحی قلب را از دانشگاه ایران دریافت نمود و از همان سال فعالیت خود را در بیمارستان قلب تبریز پی گرفت و این در حالی بود که او در این فاصله به دفعات به عنوان پزشک یا نیروی رزمنده در جبهه‌های جنگ حضور پیدا کرده بود.

پزشکیان که بلافاصله پس از فارغ التحصیلی در سال ۱۳۶۴ همکاری خود را با دانشگاه تبریز به عنوان مربی فیزیولوژی آغاز کرده بود پس از اخذ درجه فوق تخصصی و در سال ۱۳۷۴ به سمت رئیس دانشگاه علوم پزشکی تبریز منصوب گردیده وپس از ۵ سال فعالیت دراین سمت درسال ۱۳۷۹ معاون وزیربهداشت و درسال ۱۳۸۰ وزیر بهداشت، درمان و آموزش پزشکی شد و این مسئولیت را تا پایان دولت خاتمی برعهده داشت. در واقع پزشکیان زمانی اولین مسئولیت خود در سطح ملی را بر عهده گرفته که ۴۶ ساله و فوق تخصص جراحی قلب بود.

با نگاهی به این شرح حال و دراولین برخورد موضوع غافلگیر کننده‌ای وجود ندارد و به نظر می رسد اصولا موارد فوق الذکر روند منطقی زندگی فرد با استعداد و سختکوشی است که به مدیریت‌های عالی سیاسی رسیده است. اما متاسفانه در کشور ما اصلا اینگونه نبوده و نیست. در واقع در تمام سال‌های پس از انقلاب ۵۷ چهره سرشناس سیاسی در دهه های سوم و یا چهارم عمر خود و بدون کمترین سابقه و تجربۀ مرتبط، فعالیت در سطوح بالای مدیریت سیاسی یا قضایی را آغاز کرده و معمولا تا پایان عمر در این جایگاه ها می‌مانند. به عنوان مشت نمونه خروار می توان نگاهی به سوابق همین نامزد‌های تاییدشدۀ انتخابات جاری انداخت. دربین نامزد‌های تایید شده مصطفی پورمحمدی در ۲۵ سالگی به مقام معاونت وزارت اطلاعات منصوب شده، سعیدجلیلی در ۳۶ سالگی مدیریت بررسی های جاری دفتر رهبری را بر عهده گرفته، علیرضا زاکانی در ۳۵ سالگی رئیس سازمان بسیج دانشجویی کشور شده، محمد باقرقالیباف در ۳۳ سالگی فرماندهی قرارگاه سازندگی خاتم الانبیا را برعهده گرفته و درنهایت امیرحسین قاضی زاده هاشمی در ۳۷ سالگی نماینده مشهددرمجلس شورای اسلامی بوده است یا مثلا اگر نامزد‌های مورد حمایت اصلاح طلبان در همین انتخابات را مد نظر قرار دهیم عباس آخوندی در ۲۵ سالگی معاون سیاسی وزیر کشور و اسحاق جهانگیری در ۲۷ ساگی نماینده مردم جیرفت در مجلس شورای اسلامی.

حضور سیاست مداران بسیارجوان و بی تجربه درمدیریت های ارشد سیاسی موردی است که تقریبا درتمام انقلاب‌ها رخ می‌دهدو در ایران نیز موضوع جایگزینی جوانان انقلابی به جای تکنوکرات های قدیمی و مجرب در سال های اول پس از پیروزی انقلاب اسلامی تا حدی قابل پذیرش بود چرا که انقلابیون تازه به قدرت رسیده با توجه به جو انقلابی غالب، نگاهی ایدئولوژیک و آرمانی به فعالیت های دولت داشته واعتمادی به تکنوکرات های دوران پیش از انقلاب نداشتند. با این وجود مدیران جوان در دهه اول انقلاب چهره های با استعدادی بودند که در سال‌های پیش از انقلاب در کنارمبارزات سیاسی، موفق به ورود و تحصیل دردانشگاه های معتبرداخلی و خارجی شده بودند و هرچندغالبا به دلیل مشغله های سیاسی موفق به اتمام تحصیلات خودنشده بودند، اما از استعدادو هوشمندی لازم برخوردار بودند که به سرعت مهارت های مورد نیازبرای هدایت نهاد‌های عظیم و متنوع دولتی را فرا بگیرند. اما متاسفانه در سال‌های آتی بی توجهی به ساز و کار‌های مورد نیاز برای پرورش نیرو‌های نخبه و بی اعتمادی ادامه دار نظام سیاسی به تکنوکرات های غیر ایدوئولوژیک، موجب پدید آمدن حلقه بسته‌ای از مدیران معتمد نظام گردید که سمت های ارشد اجرایی و سیاسی بین آن‌ها دست به دست می‌شد. با گذشت بیش از ۲ دهه ازپیروزی انقلاب اسلامی و بروز علائم فرسودگی و بی انگیزگی درمدیران معتمد حلقه اول، ضرورت روی آوری به نیرو‌های جوانتر آشکار شد. اما هنوز در سازو کار‌های درونی نظام تفاوتی ایجاد نشده بود و همان بی اعتمادی به کارشناسان خبره، اما غیر ایدئولوژیک و همان بی توجهی به ساز کار‌های تربیت نیرو‌های نخبه همچنان برقرار بود لذا برای جایگزینی مدیران قدیمی یا از خویشاوندان سببی و نسبی حلقه اول مدیران معتمد بهره گرفته شد و یا از عناصر فعال در محافل مذهبی و سیاسی مورد اعتماد. در این راستا در دولت احمدی نژاد و در ادامه آن در دولت رئیسی، مدیران جوانی به کار گرفته شدند که همچون مدیران اول انقلاب در دهه های سوم و چهارم عمر خود به سر بوده و همچون همان مدیران فاقد تجربه اجرایی مورد نیاز بودند و البته بر خلاف آنان اغلب از استعداد و هوشمندی لازم جهت فراگیری ظرایف مورد نیاز برای راهبری نهاد‌های کلان دولتی بی بهره بودند. در نهایت و با توجه به ضعف آشکار مدیران جوان برکشیده شده دردودهه اخیرهمچنان همان حلقه اول مدیران انقلابی، علی رغم کهولت سن، سیاستگذاری و راهبری نظام سیاسی و مدیریت نهاد‌های اصلی و حساس امنیتی و سیاسی را بر عهده گرفتند افکار عمومی همچنان با چهره‌هایی روبرو هستند که در بیش از ۴۰ سال گذشته به طور مداوم در بالاترین سطح سیاسی حضور داشته و دارند.

پیش تز این گفته شد که بخش قابل توجهی از مدیران انقلابی (به ویژه مدیران فعال درحوزه های نظامی و امنیتی) در سال‌های ابتدای پس از پیروزی انقلاب، در شرایطی به جایگاه های بالای سیاسی، نظامی و امنیتی رسیدند که هنوز تحصیلات خود را به اتمام نرسانده بودند، اما متاسفانه ادامه تحصیل این مدیران در سال های بعد به اعتبارنظام آموزش عالی کشورلطمه جدی وارد کرد چرا که تمامی آنان در کنار تصدی سمت‌های پرمشغله سیاسی، اجرایی و یا نطامی، تحصیلات خود را اغلب تا سطح دکترا در برترین دانشگاه‌های کشور ادامه دادند که طبیعتا برای مردم قابل پذیرش نبود به ویژه که در دهه‌های گذشته با استعدادترین جوانان علی رغم تحصیل در برترین مراکز آموزشی وعلمی کشور، جایی در بازار کار به دست نیاورده و مهاجرت کردند. در این شرایط سمت‌های علمی و دانشگاهی سیاستمداران که حاصل تحصیل آن‌ها همزمان با مسئولیت هایشان است، بیشتر از جایگاه علمی این افراد نشان‌های دیگر از نوعی تبعیض سازمان یافته در ساختار اجتماعی کشور تلقی می‌شود. حال در این میان مسعود پزشکیان هرچند متعلق به نسل اول انقلابیون بوده و تحصیلات خود را در سال‌های پیش از انقلاب آغاز نموده، اما بر خلاف همتایان خود به حلقه مدیران انقلابی دهه اول انقلاب نپیوسته و پس از پیروزی انقلاب زندگی عادی خود را پی گرفته و همچون سایر شهروندان درکنار حضور در عرصه‌های سیاسی اجتماعی راهی را که از سال های پیش از پیروزی انقلاب آغاز کرده بود ادامه داده است. 

تردیدی نیست که شرایط بد اقتصادی، فقدان شفافیت در نظام اقتصادی و افشای مداوم پرونده‌های فساد اقتصادی در بین مسئولان بلند پایه در کنار حلقه‌های بسته مدیریتی، موجب پدید آمدن وگسترش جوی از ناامیدی در بین مردم شده که این فضا به صورت دائم در حال گسترش بوده تبدیل به یک خطر اجتماعی و امنیتی شده است. سیاستمداران ایران با درک این فضا و به ویژه پس از شهریور ۱۳۹۰ و افشای اختلاس ۳۰۰۰ میلیاردی، تقریبا در همه دوره‌های انتخابات ریاست جمهوری خود را فساد ستیز معرفی می‌نمایند ضمن اینکه پس پیروزی احمدی نژاد در انتخابات سال ۱۳۸۴ نامزد‌های انتخابات ریاست جمهوری در تبلیغات خود با انتشار تصاویری بر ساده زیستی خود تاکید نموده اند. اما بدیهی است در فضای اقتصادی غیر شفاف و فضای رسانه‌ای کنترل شده ایران، امکان بررسی میزان ثروت نامزد‌ها و همچنین امکان کسب اطلاعات لازم در مورد اقدامات و تصمیمات اقتصادی و مالی آنان وجود ندارد. اما سوابق تحصیلی و اجرایی چیزی نیست که امکان پنهان کردن آن وجود داشته باشد. اینجاست که می توان مسعود پزشکیان را یک استثنا و غافلگیری خوشایند دانست و او را قابل اعتماد ترین نامزد در بین داوطلبان کسب مقام ریاست جمهوری در این دوره و حتی ادوار قبل دانست که شیوه زندگی و ارتقاء او هیچگونه شائبۀ خاصی را بر نمی‌انگیزد و موردی در زندگی او اتفاق نیفتاده که برای شهروندان عادی جامعه غیر ممکن باشد. در این شرایط شاید بتوان شیوه زندگی مسعود پزشکیان و تاکید او بر عدالت را حلقه گم شده در حکمرانی کشور دانست که امید است بتواند بار دیگر حس امید به آینده را در اقشار مختلف جامعه بیدار کند چرا که امید را می‌توان مهمترین گمشده جامعه ایرانی در ۲ دهه گذشته دانست.

لینک کوتاه کپی لینک

نظر شما