شناسهٔ خبر: 67247834 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: انتخاب | لینک خبر

خاطرات نورالدین کیانوری، قسمت دو؛

چگونه از طریق خواهرم با حزب کمونیست آشنا شدم/عبدالصمد کامبخش، شوهرخواهر کیانوری، که بود؟

اوایل دوران رضاشاه فعالیت کمونیست‌ها در ایران کمی بیشتر شده بود و اختر خواهرم تمایلاتی به چپ پیدا کرده بود. گرایش اختر به این سمت آنقدر که به خاطر دارم از راه شرکت او در تشکیلات زنانی بود که حزب کمونیست تشکیل داده بود. من یاد ندارم که خواهرم به چه صورت به این تشکیلات جلب شد، تنها به یاد دارم که در تئاتری که این تشکیلات زیر عنوان «عروسی اجباری» نمایش داد، خواهرم نقش «آخوند حقه باز» را بازی می‌کرد و عزت الله سیامک (سرهنگ سیامک بعدی) هم در این تئاتر نقش داشت. خواهرم از این طریق با کامبخش و سیامک آشنا شد و تصور می‌کنم در حوالی سال ۱۳۰۴ بود که با کامبخش ازدواج کرد.

صاحب‌خبر -
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

سرویس تاریخ «انتخاب»: نورالدین کیانوری دکترای مهندسی عمران و دبیرکل حزب توده از ۱۳۵۷ تا ۱۳۶۲ بوده است. و نوه پسری شیخ فضل‌الله نوری و همسر مریم فیروز بود. وی در سال 61 به جرم همکاری با شوروی دستگیر و در سال 78 درگذشت. کتاب خاطرات نورالدین کیانوری، محصول پرسش و پاسخ‌های عبدالله شهبازی با اوست. این کتاب در سال 1372 توسط نشر اطلاعات منتشر شد. «انتخاب» روزانه بخش‌هایی از این کتاب را منتشر می‌کند.

 

-برگردیم به خودتان

کیانوری: اولین خاطره‌ای که از شرکت در یک فعالیت سیاسی دارم البته در آن زمان عقلم نمی‌رسید که این فعالیت سیاسی است، شرکت در تظاهرات مردم تهران است. در آن زمان یک روحانی از عراق آمده بود بنام خالصی‌زاده که جزئیات دیگری از او یادم نیست. فقط یادم است که زبانش می‌گرفت و اصطلاحاتی درباره انگلیسی‌ها بکار می‌برد که معروف بود. خالصی‌زاده مدتی در مسجد شاه سخنرانی‌هایی داشت و صحبت‌های خیلی تند ضدانگلیسی می‌کرد. او توانسته بود عده زیادی را که دشمن انگلیسی‌ها بودند و از قرارداد ۱۹۱۹ و از حاکمیت انگلیسی‌ها بر ایران دردمند بودند جذب خود کند. در آن زمان تریبون دیگری وجود نداشت. فعالیت نیرو‌های چپ و کمونیست و دیگران فوق‌العاده تاجیز بود ولی خالصی‌زاده عده زیادی جوان سر و دختر را جذب کرده بود. من آنقدر به خاطرم هست که خواهر من اختر، باتفاق همشاگردی‌هایش در این سخنرانی‌ها شرکت می‌کردند آن‌ها از صحبت‌ها یادداست بر می‌داشتند و یادداشت‌ها را با هم معاوضه می‌کردند من که شاید ۸ ۹ ساله بودم. این حیز‌ها را می‌دیدم و برایم جالب بود و بعد یک بار برادر بزرگترم محمد علی، دست مرا گرفت و با خودش برای شرکت در یک راهپیمایی بزرگ برد که خالصی‌زاده راه انداخته بود. جمعیت از جلوی سفارت انگلیس رد شد و بدستور رهبری راهپیمایی به عنوان اعتراض همه رویشان را از سفارت برگرداندند یعنی به طرف مشرق نگاه کردند نه به طرف مغرب باقی آن یادم نیست که نطقی هم شد یا نه خالصی‌زاده پس از مدتی غیبش زد و دیگر نبود. نمی‌دانم رضاخان او را تبعید کرد یا نه.

این بخش کوچکی است از دوران کودکی من من ابتدا در مدرسه ابتدائی انتصار به در با منار درس می‌خواندم و تصور می‌کنم که تا کلاس سوم یا چهارم در این مدرسه بودم. سپس به مدرسه ۹ کلاسه سیروس در خیابان شاه آباد، رفتم و از کلاس دهم به مدرسه دارالفنون رفتم.

-از دوستان آن زمان کسی را به یاد دارید؟

کیاتوری از همکلاسی‌های آن دوره تنها دو نفر را به خاطر دارم که بعد‌ها با هم برخورد‌هایی داشتیم. یکی بنام فرود، پسر سرهنگ فرود به آلمان رفت و من در دوران تحصیل در آلمان یک بار او را در برلن دیدم و دیگر از او خبری ندارم دیگری، سرهنگ طاهر قنبر است.

آشنایی با کامبخش

کیانوری: در این زمان خانه ما - اگر اشتباه نکنم در نزدیکی میدان بهارستان بود و تنها خانواده ما ـ یعنی مادرم، اختر خواهرم من و یک دابه - در آن زندگی می‌کردیم. آمد و رفت بسیار محدودی داشتیم و گاهی بعضی از افراد خانواده به دیدار ما می‌آمدند.

اوایل دوران رضاشاه فعالیت کمونیست‌ها در ایران کمی بیشتر شده بود و اختر خواهرم تمایلاتی به چپ پیدا کرده بود. گرایش اختر به این سمت آنقدر که به خاطر دارم از راه شرکت او در تشکیلات زنانی بود که حزب کمونیست تشکیل داده بود. من یاد ندارم که خواهرم به چه صورت به این تشکیلات جلب شد، تنها به یاد دارم که در تئاتری که این تشکیلات زیر عنوان «عروسی اجباری» نمایش داد، خواهرم نقش «آخوند حقه باز» را بازی می‌کرد و عزت الله سیامک (سرهنگ سیامک بعدی) هم در این تئاتر نقش داشت. خواهرم از این طریق با کامبخش و سیامک آشنا شد و تصور می‌کنم در حوالی سال ۱۳۰۴ بود که با کامبخش ازدواج کرد.

-باید بیشتر باشد اوایل سلطنت رضاشاه دیرتر میشود

کیانوری: عکس بچگیام که کامبخش برداشته هست. آنقدر یادم است که کلاس شتم یا هفتم بودم که اختر و کامبخش آسته شدند و ازدواج کردند. با این حساب باید حوالی ۱۳۰۶ یا ۱۳۰۷ باشد؛ بدین ترتیب، رفت و آمد کامبخش و سیامک به خانه ما شروع شد. این دو دوست خیلی نزدیک و همفکر و از همان زمان در حزب کمونیست ایران بودند. من هم تحت تأثیر آن‌ها قرار گرفتم ولی خوب هنوز بچه بودم و این را بطور علمی نمی‌فهمیدم و فقط سمپاتی و علاقمندی به شوروی و انقلاب آنجا داشتم. این نخستین گرایش من به تمایلات کمونیستی و جنب بود کامبخش فردی بسیار ملایم با محبت و دوست داستتی بود.

-لطفاً درباره کامبخش بیشتر توضیح دهید؟

کیانوری: کامبخش فرزند عدل الملک عدل قاجار قزوینی از شاهزاده‌های قاجار از نواده‌های فتحعلی شاه بود، ولی زندگی آن‌ها متوسط بود و ثروت زیادی به آن‌ها نرسیده بود و امکانانشان در قزوین محدود بود. پدرش او را در سن ۸ سالگی برای تحصیل به روسیه فرستاد. عبدالصمد کامبخش فرزند شاهزاده کامران میرزا عدل الممالک (عدل قاجار) در سال ۱۲۸۲ ش. در قزوین متولد شد. در ۷-۸ سالگی برای تحصیل به روسیه اعزام شد. در ۱۷ سالگی مدتی به ایران بازگشت و سپس به شوروی رفت پس از اتمام تحصیلات متوسطه در سال ۱۳۰۲ وارد مدرسه عالی علوم اقتصادی ند و آموزش حزبی را نیز در مدرسه «کوتوه» فرا گرفت با محاسبه دوران تحصیل بازگشت کامبخش به ایران باید در حوالی سال ۱۳۰۲ باشند. در این دوران او علاوه بر کار در مجامع علنی حزب کمونیست ایران جون جمعیت آزادیخواهان و جمعیت پرورش قزوین (۱۳۰۳ – ۱۳۰۷) فعالیت داشت. در سال ۱۳-۷ برای آموزش خلبانی و مهندسی هواپیما به شوروی اعزام شد. در سال ۱۳۱۱ به ایران بازگشت و با درجه ستوان دومی وارد ارتش شد. در همین سال به اتهام جاسوسی بازداشت شد و ۹ ماه در زندان به سر برد. پس از آزادی از ارتش اخراج شد و در شرکت اتوبوس رانی «زیس» متعلق به شوروی‌ها، به کار پرداخت. در سال ۱۳۱۳ از طرف کمینترن ماموریت تجدید سازمان حزب کمونیست ایران به او محول شد. در اردیبهشت ۱۳۱۶ در زمره گروه ۵۳۰ نفره دستگیر و به ۱۰ سال زندان محکوم شد. در آبان ۱۳۲۰ آزاد شد و به شوروی رفت و در سال ۱۳۲۲ به ایران بازگشت. 

لینک کوتاه کپی لینک

نظر شما