شناسهٔ خبر: 67209459 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: شفقنا | لینک خبر

پیام های دعای عرفه؛ «خداوند هرگز تو را تنها نمی گذارد»/ «فروتن» باشید و از «طغیان» فاصله بگیرید/ دینداری هیچ چیزی غیر از نیایش و خلوت نیست/ دعای عرفه آدمی را به خودش معرفی می کند/ دکتر ناصر مهدوی در گفت وگو با شفقنا

صاحب‌خبر -

شفقنا – دکتر ناصر مهدوی، اندیشمند و پژوهشگر برجسته، می گوید: نکته مهم در دعای عرفه این است که به طور غیر مستقیم به انسان ها نشان می دهد که زندگی سطحی و تکراری دنیوی چقدر ملال آور است، اینکه انسان تمام عمر و هستی خود را صرف بُرد و باخت، سود و زیان و غم و دردهای سطحی کند، چقدر درد آور است.

دکتر مهدوی تأکید دارد: دعای عرفه آدمی را به خودش معرفی می کند، در عین اینکه به او انگیزه می دهد که قوی شود و با تمام هستی پیوند برقرار کند و بزرگ شود، در عین حال هم به آدم محدودیت هایش را هشدار می دهد که آدم ها کبر نورزند و طغیان و سرکشی نکنند و از این جهت دعای عرفه نکات بسیار زیبایی برای انسان امروز دارد.

وی بیان می کند: انسان امروز که خود را خدا کرده و خدایی می کند، نیاز دارد که بفهمد  ضعف دارد و ناتوان است و در دعای عرفه به انسان ها گوشزد می شود که انقدر خودتان را جدی نگیرید و توفانی رفتار نکنید و مقداری فروتن و افتاده باشید.

دکتر مهدوی معتقد است: دعای عرفه برای انسان امروز یک پیام دارد و آن اینکه در این دنیا که مردم تو را فقط به خاطر سودآوری یا لذت می خواهند، و وقتی نمی توانید سودآور باشید و لذت بخش شوید، تنهایت می گذارند، خدایی هست که هرگز تو را تنها نمی گذارد.

متن گفت وگوی شفقنا با دکتر ناصر مهدوی را می خوانید:

* دعای عرفه یکی از ادعیه هایی است که هر سال در حج قرائت می شود و دارای مفاهیم مشترک انسانی است. کلیدی ترین نکات و آموزه هایی که در دعای عرفه نهفته است و انسان ها باید به آن توجه کنند، چیست؟

دعای عرفه همانطور که از نام آن پیداست، نوعی نیایش و دعاست و نکته مهمی که در این دعا وجود دارد، این است که به طور غیر مستقیم به انسان ها نشان می دهد که زندگی سطحی و تکراری دنیوی چقدر ملال آور است، اینکه انسان تمام عمر و هستی خود را صرف بُرد و باخت، سود و زیان و غم و دردهای سطحی کند، چقدر درد آور است. افرادی در زندگی احساس بهتری دارند که در این کره خاکی در کنار کار و تلاش برای زندگی بهتر، قدری روح خود را بالا بکشند و به عرصه های بلندتری فکر کنند و ارتباط و پیوند با عالم قدسی، روحانی و معنوی و دلپذیر هم داشته باشند.

وقتی آدم ها پا به آن عرصه ها می گذارند، آن زمان به نظر می رسد که می توانند از تکرار، ملال، خستگی روحی این جهان قدری خود را نجات دهند و آزاد کنند لذا نیایش یا دعا یک پیوند به آسمان و رها شدن از قید و بندهای تکراری زوال پذیر است و انسان آنجا احساس می کند که هوای خیلی خوشی به سراغش آمده و بوی خوشی را استشمام می کند، حالش دگرگون و قلبش محکم تر می شود. گویی از یک دنیایی که سراسر دگرگونی و از دست رفتنی است، وارد یک دنیای بسیار زلال شدید مثل کسی که از خشکی پا به دریا می گذارد، زندگی در خشکی شاید برای آدم نیکی هایی داشته باشد، ولی سطح زمین، ظاهر است در حالی که دریا عمق دارد و رازهای بسیاری در درون خودش دارد. زمین حالتی است که شما فکر می کنید که همه چیز برای شما روشن و پیدا شده و اطمینان کاذب و شاید یک وضوح کاذب را برای انسان تصور می کند، ولی دریا پر از تردید، موج، حرکت، خطر و شور است. وقتی آدم رو به دعا می آورد، گویی وسط دریا رفته و برای شنا کردن، موج های تازه ای از راه می رسند و اسرار تازه ای در برابرش هویدا و آشکار می شوند و نشان می دهد که زندگی هنوز به پایان نرسیده و حد و مرز کاذب آن شکسته شده، دعا یک چنین رابطه ای است و حال شما تصور کنید که وقتی دعا می کنید، یک خدای مطلق و زیبا و بی منتها و پر از خیر و روشنایی قرار گرفته باشد، آن زمان چقدر روح آدم می تواند دگرگون شود و حال آدم می تواند خوش باشد.

وقتی دعا می کنید، انگار طبقات بالای خانه را هم چراغانی کردید. این تعبیر از کیرکگارد که می گوید: «خانه ما چند طبقه است ولی مردم عموماً عادت کردند که در زیرزمین آن زندگی کنند.» یعنی وقتی مدام بگوییم کار و سیاست، این غوغای برد و باخت، سود و زیاد و درآمد، خشم و نفرت، از یک جایی به بعد دیگر نفس آدم را بند می آورد. حتی کسانی که در زمین زندگیشان مثل ما ایرانی ها پر مشقت و رنج و بلا نیست بلکه به رفاه و آسودگی بسیار رسیدند، از یک جایی به بعد دیگر این آسودگی ها لذت قبل را ندارند یا به عبارتی لذت های دنیوی شیرینی قبل را ندارند. از یک جایی به بعد که لذت ها تکراری می شوند، انسان فکر می کند که آرام آرام ناقوس خستگی را در وجود او به صدا در می آورند، در این زمان شخص می خواهد از اینجا عبور کند و به جایی برود که سرزنده تر، دلپذیرتر و ماندگارتر باشد، زوالش کمتر باشد و بیشتر در روح انسان تأثیر بگذارد. آنجاست که ضرورت روشن کردن طبقات دیگر این خانه مشخص می شود و از این زیرزمین بالاتر می آید و طبقات بعدی را هم روشن می کند، دعا چنین وضعیتی دارد و نوری است که در سایر جنبه های وجود انسان می تابد و قلب انسان گرم تر و روح آدم سرشارتر می شود. مخصوصاً وقتی آدم با یک خدای مطلق و خدایی که بی نهایت زیبا، مهربان و روشنی است، نیایش کند.

این «بی نهایت» بسیار مهم است. یعنی شما به یک عرصه پایان ناپذیری پای گذاشتید، به یک عرصه ای که مرتب در آن نو شدن را می بینید، مرتب در آن تازگی و چهره های گوناگون می بینید. درک این موضوع با زبان سخت است ولی وقتی انسان تجربه کند، شما هر صبح که بر می خیزید، پا به آن عالم بگذارید و دعا کنید و پیوندی با خداوند پیدا کنید، باز احساس می کنید که حال تازه ای آمده و بوی خوش تری مشام شما را پر کرده، روح تان قوی تر شده و چشم دلتان صحنه های تازه ای را زیارت کرده و این بی پایان است. همین امر بسیار انسان را از خستگی، تنهایی، ملال و در هم ریختگی دور می کند. این اصل دعاست و دعای عرفه که گفته شده امام حسین(ع) در روز مخصوص عرفه به زبان می آورد کاملاً این وضع را نشان می دهد. یعنی وقتی کسی با تمام وجود می گوید: «اللَّهُمَّ اجْعَلْ غِنایَ فِی نَفْسِی»؛ خدایا بدون تو انگار این نفس لاغر و ناتوان است و انگار پیکار زندگی و روزگار بر ما چیره شده و ضعیف و ناتوان شده ایم، گویا بدون تو ما مدام در این داد و ستد می بازیم و عمر و وقت می گذرد، هر صبح دست به کار و تلاش می زنم ولی چیزی به خودم افزوده نمی شود، ولی به آن عرصه پا می گذارم که چشمم به چشم تو دوخته می شود و قوی شوم. «اللَّهُمَّ اجْعَلْ غِنَایَ فِی نَفْسِی وَ الْیَقِینَ فِی قَلْبِی وَ الْإِخْلاَصَ فِی عَمَلِی»

در تمام اینها انگار انسان وارد دنیایی شده که در آن دنیا مرتب تازه تر می شود، یقینی که نمی توان از طریق عقل به دست آورد بلکه در این مرحله می توان پیدا کرد. اخلاصی که در این دنیای پر پیچ و خم نمی توان برای آن انگیزه پیدا کرد، گویی در آنجا خالص تر و شفاف تر می شود و روحی که در پیکار زندگی گرسنه و لاغر و ناتوان می شود، اما وقتی با خدا پیوند برقرار می کند، به مرتبه غنا می رسد.

«اَللّهُمَّ اجْعَلْنی اَخْشاکَ کَانّی اَراکَ وَ اَسْعِدْنی بِتَقویکَ» بختیارم کن که بر خود مسلط شوم تا از بندهای بیرونی بگذرم و بتوانم آزاد و راحت تر زندگی کنم.

چه زمانی می توان از این بندها عبور کرد؟ وقتی یک عشق قوی تری از راه برسد، وقتی پای یک محبوب نیرومندی در کار باشد، او باید به من نیرو، توان و انگیزه دهد تا من بتوانم از حرص، طمع، جنگ و جدال خودم را آزاد کنم و از این فضا بیرون بکشم. همه اینها در این عالم دعا و رابطه دل انگیز بین انسان و خدا برقرار می شود.

اساساً دینداری هیچ چیزی غیر از نیایش و خلوت نیست. به قول حافظ: «دلا بسوز که سوزِ تو کارها بِکُنَد. نیازِ نیمْ شبی دفعِ صد بلا بِکُنَد» عالی ترین صورت این امر را در دعای عرفه امام حسین(ع) می بینیم.

* در دعای عرفه خداوند چگونه معرفی شده یا به عبارتی در این دعا چه تصویری از خدا به تصویر کشیده شده است؟

دینداران جامعه ما و حتی مخالفان دین که می خواهند خدا را به محاکمه بکشانند، تصور می کنند که ما یک تصویر از خدا داریم و جوهر، ذات و سرشت خدا را شناختیم و یک بار برای همیشه تکلیف این موضوع روشن شده در حالی که از خطاهای وحشتناکی است که باعث می شود به بیراهه های متعددی برویم. ما به اندازه ظرفیت ذهنی خود خداوند را می شناسیم، به اندازه درک، عواطف، احساسات و حالات درونی خود می توانیم خداوند را بشناسیم. به عبارت دیگر معرفی خدا معمولاً از طریق معلمان صورت گرفته و حتی حداقل در جامعه که جامعه مقلدانه بوده، همیشه چشم دوختیم که ببینیم خداوند را چگونه برای ما معرفی کردند.

فقیهان بزرگوار ما به اندازه ظرفیت عقلی، علمی و احساسی خودشان خدا را درک و به ما معرفی کردند، ولی این تنها معرفی نبوده، خدا در نگاه این بزرگان مولا و اربابی است که بیشترین دغدغه اش این است شریعت را به جا بیاوریم و از آن طریق وارد بهشت شویم، اما در زمانی درک ها عوض شده مثلاً فیلسوفان تحلیلی که از خداوند دارند این است که او خالق و  هستی بخش و واجب الوجود است، ما مخلوق هستیم و او عین غناست و ما عین فقر هستیم. اینها درک دیگری از خداوند ارایه کردند، اما عارفان ما – که من امام حسین(ع) را هم جزو این عارفان قرار می دهم و معتقدم حضرت عارفی اصیل و ناب و بزرگ هستند –  هم به دلیل تسویه دل و به خاطر شستن باطن و تغییر دستگاه ذهنی و روحی خود، درک دیگری از خداوند دارند. براساس تجربه عرفا خداوند فقط شارع نیست، خداوند فرمان هم می دهد، خدا به هیچ عنوان ارباب نیست و به صورت یک موجود هولناک در برابر بشر حاضر نمی شود، در تجربه بیشتر عرفا خداوند خلق نمی کند برخلاف آنچه متکلمان و فیلسوفان می گویند بلکه خدا فقط آشکار می شود و ظهور پیدا می کند و برملا می شود مثل کسی که ساکت بوده و حال برای حرف زدن بلند می شود. با حرف زدن آن شخص پدیدار و آشکار می شود، گویی خداوند تجلی کرده و هر روز تجلی و ظهور می کند، اما وقتی خداوند را به این ترتیب نگاه می کنند، می بینند که از او چه می بارد؟ عرفا معتقدند او منشأ خیر، نیکی، زیبایی و نور است. حافظ می گوید: «در ازل پرتوِ حُسنت ز تجلی دَم زد. عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد» یا مولانا می گوید: «گنج مخفی بد ز پری چاک کرد/ خاک را تابان تر از افلاک کرد/ گنج مخفی بد ز پری جوش کرد/ خاک را سلطان اطلس پوش کرد»

اینان معتقدند این همه زیبایی که در عالم وجود دارد مانند خیر، نور، رحمت، لطف، حضور و ظهور، خداوند است. تصویر اینها تصویر این است که خداوند به ما از رگ کردن نزدیک تر است و ما هر کجا می نگریم، تصویر خداوند است، اما این خدا البته جرم بخش، عیب پوش و مهربان است. «گفت ببخشند گنه، مِی بنوش. لطفِ الهی بِکُنَد کارِ خویش. مژدهٔ رحمت برساند سروش»

* در دعای عرفه خود شناسی، خدا شناسی و ارتباط انسان با خدا به صورت یک سلسله منظم بیان شده، در شکر و ستایش خداوند چه لزومی بر رعایت این ترتیب است؟

اتفاقاً یکی از دلایلی که قلب امام حسین(ع) غنی و نیک، لبریز از عشق و صمیمیت است، عقل ایشان دوربین و تیزبین است و نفس حضرت   والاست، به این دلیل است که گویی تمام اوصاف خدا در حضرت تابیده است. تصویری که در دعای عرفه از خداوند داریم، این است که او «سامعا دعوة، کاشف الکربات، رافع الدرجات» است.

خدایی که انقدر نزدیک است که صدای نجوای ما را می شنود و نمی گذارد ما تنها باشیم، خدایی که کرب و درد را از دل آدمی بیرون می برد و یک بخشنده بی منتهاست و خدایی که وقتی او را می خوانیم بزرگ، والا و عزیز می شویم.

امام حسین(ع) می فرماید: تو خدایی هستی که همه کسانی که دلشان می لرزد به هنگام ترس، وحشت و بی کسی به تو پناه می برند یعنی خدایی که پناه می دهد. در دعای عرفه می خوانیم: «اللّٰهُمَّ إِنَّکَ تُجِیبُ الْمُضْطَرَّ، وَتَکْشِفُ السُّوءَ، وَتُغِیثُ الْمَکْرُوبَ، وَتَشْفِى السَّقِیمَ، وَتُغْنِى الْفَقِیرَ، وَتَجْبُرُ الْکَسِیرَ، وَتَرْحَمُ الصَّغِیرَ، وَتُعِینُ الْکَبِیرَ، وَلَیْسَ دُونَکَ ظَهِیرٌ، وَلَا فَوْقَکَ قَدِیرٌ، وَأَنْتَ الْعَلِىُّ الْکَبِیرُ، یَا مُطْلِقَ الْمُکَبَّلِ الْأَسِیرِ، یَا رازِقَ الطِّفْلِ الصَّغِیرِ، یَا عِصْمَةَ الْخائِفِ الْمُسْتَجِیرِ، یَا مَنْ لَاشَرِیکَ لَهُ وَلَا وَزِیرَ» خدایا تو کسی هستی که وقتی من مضطر هستم و از همه رانده شدم و هیچ کسی نیست که به فریاد من برسد، تو آنجا به فریاد من می رسی و راه را برای من باز می کنی و درد را برای من درمان می کنی، درست جایی که همه درها به روی من بسته شده است. تصویر بسیار زیباست، تصویر هستی بخش و تصویر خدایی که رفیق، همدم، همراه است، جرم را می بخشد، عیب را می پوشاند، توبه را می پذیرد و به شخصیت آدم، قیمت و ارزش می بخشد و آدم وقتی بلغزد، دستش را دراز می کند و به او می گوید با تکیه بر من بایست. «یار شب را روز مهجوری مده / جان قربت‌دیده را دوری مده»

کدام مقدم است؟

تعیین تقدم خیلی سخت است و نمی توان نسخه پیچید، ولی یک مرتبه رویدادی رخ می دهد، دل انسان می شکند مثلاً در این عالم کسی می میرد و انسان یکباره چشم خود را باز می کند و به ضعف و ناتوانی خود پی می برد و با تمام وجود خدا را صدا می زند. یک مرتبه در خطر و بحران می افتد «از هر طرف که رفتم جز وحشتم نَیَفزود / زِنهار از این بیابان وین راهِ بی‌نهایت»

در این مرحله انسان فقر خود را می فهمد و به واسطه شناخت خود به سوی خداوند پر می کشد. گاهی هم برعکس است، انسان یک کار نیکی کرده و خدا از راه می رسد. «گفتم دل و دین بر سر کارت کردم. هر چیز که داشتم نثارت کردم/ گفتا تو که باشی که کنی یا نکنی/ آن من بودم که بیقرارت کردم»

مولانا نیز می گوید: «گفت پيغامبر که نفحتهاي حق/ اندرين ايام مي آرد سبق/ گوش و هش داريد اين اوقات را / در رباييد اين چنين نفحات را/ نفحه آمد مر شما را ديد و رفت/ هر که را مي خواست جان بخشيد و رفت/ نفحه ديگر رسيد آگاه باش/ تا ازين هم وانماني خواجه تاش» یک مرتبه آن طرف انسان را از خواب عمیق بیدار می کند و ضربه ای می زند و شوکی وارد می کند و چشم ها باز می شود البته عموماً و منطقاً این است که انسان خود را دریابد و بشناسد و پی ببرد به ضعف های خود و راه کجی که رفته است. عرفا هم گفتند «یقظه» اولین راه است؛ یعنی جایی که انسان بیدار می شود، ولی بیدارکننده چه کسی است؟ مولانا می گوید: آن هم خداست. «هم دعا از تو اجابت هم ز تو/ ایمنی از تو مهابت هم ز تو» یا «عاشقان، هر چند مشتاق جمال دلبرند/ دلبران بر عاشقان از عاشقان عاشق ترند»

انگار آن زمان هم که ما خودمان را می شناسیم، انگیزه شناخت اوست. در هر صورت به لحاظ تقسیم بندی ظاهری، انسان باید خود را دریابد و با خود خلوت کند و کاستی ها خود را ببیند، فقر خود را بشناسند، پس از آن دلش می شکند و وقتی دل شکست، آن زمان دوست دارد که خدا را صدا بزند و خدا راه را برای این پیوند برقرار کند.

* در دعای عرفه به انسان مدرن در زندگی امروز در چه عرصه هایی تذکر و هشدار داده شده و چرا؟

دو ویژگی است که در جهان مدرن هر دو آسیب دیدند، یکی اینکه انسان ها در جهان مدرن بسیار از خود فاصله گرفتند و فاتح دنیای پیرامون خود شدند. وقتی از آدم ها بپرسید که شما چه کسی هستید، بیشتر رزومه خود را معرفی می کنند و نشان می دهند که چقدر در دنیا موفق بودند. حالا آنجا زندگی ها مقداری سالم و درست است، اما اینجا که زندگی ها بهم ریخته و آشفته است، ولی عموم آدم ها چشم شان بختیاری و سعادت را در بیرون از خود جست وجو می کنند، همه برای سود و لذت بیشتر می دوند.

این دویدون باعث شده که انسان لاغر شود و رزومه هایش بسیار طولانی شده و دستاوردهای بیرونی بسیار پر رنگ شده و در بیرون فاتح بوده، کشفیات بسیاری داشته و تصرف کرده و سرمایه گذاری کرده و سود برده، اما خودش را گم کرده است. در این داد و ستد یک مرتبه چراغ درون خاموش شده است. گویی زیرزمین روشن شده، ولی طبقات دیگر خاموش است. ممکن است بپرسید که پس چرا آنها به راحتی زندگی می کنند، اما آمار خودکشی، مراجعه به روانشناسان و روانکاوها را نگاه کنید، یا کتاب هایی که اخیراً درباره درون گرایی و احیای عرفان مسیحی و حتی احیای عرفان بودایی منتشر می شود یا از سوی دیگر تهدید و جنگ یا از بین رفتن محیط زیست، فرارهای مالیاتی و آزارهای جنسی و افسردگی روانی نشان می دهد که انسان با آن همه رفاه و کشفیات تحسین برانگیز علمی و آکادمیک و سطح زندگی، اما هنوز احساس خوشبختگی نمی کند و در دنیا همچنان همدیگر را تهدید می کنند، مثل وضیت امروز روسیه، هیچ معلوم نیست که فردا در اروپا این اتفاق نیفتد یا ویروس جدید و سونامی تازه ای از راه نرسد. این نا امنی، اضطراب، خشونت در جهان وجود دارد و قابل انکار نیست و ناشی از این است که انسان ها به لحاظ نفس غنی نشدند، دست و عقلشان غنی شده و تکنولوژی در دست انسان بسیار نیرومند شده، ولی به قول مولانا «ای تو در بیگار خود را باخته/ دیگران را تو ز خود نشناخته/ تو به هر صورت که آیی بیستی/ که منم این والله آن تو نیستی» وسایل شخصی خود را که گم کردی، فهمیدی اما وقتی خودت گم شدی و متوجه نشدی چون در پیکار زندگی حواست نیست. از کجا معلوم؟ این همه خشونت و افسردگی و بیگانگی و تندی نشانه همین مسأله است.

امام حسین(ع) می فرمایند که می دانید چرا رنج می برید؟! چون از خودتان دور شدید و دیگر در درونتان چراغی روشن نیست، عشقی در وجود شما برقرار نیست و مثل آدم هایی می مانید که به کسی دل می بندید که ویژگی های ظاهری منحصر به خود را دارد، و فردا روزی که فرد دیگری با یکسری ویژگی های ظاهری دیگر را ببینید، به سراغ او می روید و دائم در این رنج به سر می برید در حالی که نجات انسان در «غنای نفس» است، اینکه چراغ را در درون خودتان پیدا کنید.

ما از خودمان دور شدیم و خانه را ویران کردیم، در بیرون دنبال گنج واهی می گردیم در حالی که همه آنچه در بیرون به دنبال آن هستیم، مُردنی است. نکته بعد اینکه غنای نفس می گوید که «یقین» و باز این یقین به شدت آسیب دیده، از یک جهت آسیب دیدن یقین مبارک است و تردید انسان را وادار به فکر می کند و حرکت می کند و از تعصب و جهالت نجات می دهد، اما یک جا باید اطمینانی باشد و می گوید که اطمینان را در بحث های عقلانی نمی توانید به دست بیاورید و نباید انتظار داشته باشید، دائم باید گفت وگو کنید و حرف بزنید و نقد کنید و اتفاقاً طراوت در بیقراری و رشد و دگرگونی است.

آنجا باید همیشه بیقرار و آماده باشید و دانش و باورهای تو را نقد کنند و باور جدید بیاورید و حقیقت تازه  پیدا کنید، اما یک جا باید تکیه دهید و آرام باشید و آن حوزه دل و روح است. وقتی به خدا اطمینان پیدا می کنید، وقتی پای ایمان به خدا مطرح می شود، آنجا دل انسان آرام می شود و رضایت خاطر پیدا می کند، آنجا هر چقدر هم در بازی عقل شکست بخورید و پیروز شوید و حرکت کنید، نگرانی ندارید و افسرده نمی شوید چون یک جایی تکیه کردید که فرو ریختنی نیست و انسان مدرن، امروز به این یقین، عشق و ایمان درونی نیاز دارد.

ضمن اینکه چند فراز در دعای عرفه است که برای انسان مدرن بسیار مناسب است و آن اینکه مدام می گوید که من یک جاهای خطا کردم و کج رفتم و ناسپاسی کردم و پاهایم لغزید، انسان امروز که خدا را کشته و خود را خدا کرده و خدایی می کند، نیاز دارد که بفهمد ضعف دارد و ناتوان است.

خودتان را چندان جدی نگیرید، توفانی رفتار نکنید و مقداری فروتن و افتاده باشید، این بخش دعای عرفه هم که آدمی را به خودش معرفی می کند، در عین اینکه به او انگیزه می دهد که قوی شود و با تمام هستی پیوند برقرار کند و بزرگ شود، در عین حال هم به آدم محدودیت هایش را هشدار می دهد که آدم ها کبر نورزند و طغیان و سرکشی نکنند و از این جهت هم به نظر من دعای عرفه نکات بسیار زیبایی برای انسان امروز دارد.

خدا انقدر نزدیک است که می توانید سر روی دوش او بگذارید و برای انسان امروز یک پیام دارد که در این دنیا که تنها شدید و وانهاده شدید، و مردم شما را فقط مردم به خاطر سودآوری یا لذت دوست دارند و وقتی نمی توانید سود بیاورید و لذت بخش شوید، دیگر تنهایتان می گذارند، خدایی هست که بسیار زیبا و نزدیک است که هرگز تو را تنها نمی گذارد. «روزها گر رفت گو رو باک نیست/ تو بمان ای آن که جز تو پاک نیست»

یعنی اطمینان قلبی می دهد که می توانید یک تکیه گاه و پناهگاه محکم پیدا کنید البته در عین حال هم به شما این هشدار را می دهد که عیب ندارد اگر مردم تو را تنها بگذارند. «غیرتم آید که پیشت بیستند/ بر تو می‌خندند عاشق نیستند»

خیلی ها تو را به خاطر دلت نمی خواهند ولی یکی هست که تو را فقط به خاطر دلت دوست دارد، حتی اگر دلت چرکین هم باشد، باز دوست دارد که این دل را تمیز کند و تنهایی تو را بشکند و درد تنهایی تو را درمان کند و به نظر من این امر از دعای عرفه بر می آید. امام حسین(ع) خدایی را معرفی می کند که می تواند پیام آور این باشد که ما در این دنیای بی رحم، پر از سود و زیان و قساوت و اقتصاد و کمیت و برد و باخت که تنهای تنها هستیم و هیچ کسی صدای ما را نمی شنوند و احساس ما را درک نمی کند، یک کسی هست که صدای ما را می شنوند و کنار ما نشسته و با ما حاضر است گریه کند و برای درمان غم های عمیق ما مرهمی باشد.

 

نظر شما