گروه سینما خبرگزاری هنر ایران: سالها است که نام هادی مقدمدوست با نام حمید نعمتالله گره خورده است و تجربههای موفقی را در کنار هم داشتند. موفقیت آثار مشترکشان، آنقدر چشمگیر است که ما بیش از این که مقدمدوست را به عنوان یک کارگردان بشناسیم، به عنوان یک فیلمنامهنویس میشناسیم.
نشستن او بر مسند کارگردان، برای مخاطبان چندان رضایتبخش نبوده است؛ چرا که طبیعی است ما از نگارنده سریال درخشان «وضعیت سفید» و فیلمهای «بیپولی»، «آرایش غلیظ» و «شعلهور» انتظار بیشتری داشته باشیم. به ویژه که سالها او در کنار حمید نعمتالله بوده است. متاسفانه کارگردانی او با پیشفرضی که مخاطب از مقدمدوستِ نویسنده دارد، چندان جور درنمیآید.
فیلم«عطرآلود» مقدمدوست که این روزها روی پرده سینما قرار دارد، بعداز «سربه مهر»، «هیهات» و سریال«سرباز» بار دیگر نشان داد که او اگرچه نگارنده خوبی برای قصهها است اما لزوما نمیتواند فیلمساز خوبی باشد. او در ادامه سینمای انسانی، اخلاقی و دروننگر خود قدم برداشته است اما هرچقدر که دست و پا زده است، نتوانسته به هیچکدام از این مفاهیم نزدیک شود.
«عطرآلود» قصه علی رزاقی است که در عطرسازی استعداد دارد اما هنوز نتوانسته است که عطر منحصر به فرد خود را به تایید شرکت مدنظر برساند. او که اتفاقی با عاطفه آشنا میشود و با او ازدواج میکند، درست زمانی که در انتظار به دنیا آمدن فرزند خود است، متوجه میشود روزهای پایانی عمر خود را میگذراند.
مهمترین اشکال فیلم، تکیه بیش از حد بر عنصر اتفاق است و بدون این که این اتفاقات را دراماتیزه کند و به عمق برسد، در سطح آن را روایت میکند. علی اتفاقی با عاطفه آشنا میشود و بدون هیچ مقدمهسازی با یکدیگر ازدواج میکنند و بلافاصله هم در انتظار فرزند خود هستند. سرعت تعریف قصه در دقایق ابتدایی فیلم، شاید نشئت گرفته از ذهن مضطرب و آشفته شخصیت باشد اما اجازه نزدیک شدن مخاطب به شخصیتها را نمیدهد و در همین قدم اول با شکست مواجه میشود.
به نظر میرسد نگارنده و فیلمساز قصد داشتند که از قصه عاشقانه علی و عاطفه جهت منبع الهامی برای ایده عطرسازی استفاده کند اما برخلاف این که ادعا میشود «عطرآلود» یک ملودرام عاشقانه است، نه عشقش معلوم است و نه درامش در آمده است. یکی از مشکلات فیلم در عدم استفاده درست از ایدههای خوبش است؛ مثلا از این که او سرطان ریه دارد و ارتباط آن با عطرسازی استفاده درستی نشده است.
حتی در به کارگیری اشیا هم همین گونه است؛ مثلا آویز حرف «عین» بارها در فیلم استفاده میشود اما کارکردی ندارد. اساسا رابطه اشیا با کاراکترها و رابطه کاراکتر با دیگر کاراکترها ناقص و غیرقابل لمس است. این نقص در پرداخت شخصیت هم وجود دارد؛ شخصیت علی در نشان دادن چهره یک بیمار هم عاجز مانده است؛ او حتی در رسیدن به هدفش که عطرسازی است هم جز حرف زدن و ناله کردن، کاری نمیکند.
علی یک شخصیت چندپاره است که ابدا به کاراکتر واحد و یکپارچه نمیرسد. شخصیت عاطفه هم درست شکل نگرفته است؛ یک زن منفعل است که از خانواده و روحیاتش خبر نداریم. در میان شخصیتهایی که شکل نگرفتهاند، خرده داستانهایی مثل بارداری زن، بیماری، فقر و ماجرای طلافروشی به جای کمک به روایت اصلی، آسیبهای جدی به فیلم زده است.
«عطرآلود» پر از حرفهای نصفه و نیمه و غیرمنسجم است. اتفاقات ناگهانی که بعضا غیرمنطقی و غیرقابل باور هستند، سراسر فیلم را گرفتهاند، درصورتی که میتوان بخشهای زیادش را حذف کرد و آب از آب تکان نخورد؛ مثل داستان طلا و آقای فرامرزی که اساسا فیلم و شخصیت را از ماجرای اصلی «عطر» دور میکند.
در فیلم عنصر«عطر» پررنگ است و بارها این کلیدواژه تکرار شده است و هدف شخصیت است. گویی فیلمساز در تلاش بوده تا از عطر خاطرات و لحظات بگوید؛ این که هر لحظه رنگ و بوی خود را دارد. و به همین جهت تحول درونی در شخصیت ایجاد کند و فیلمی درونی بسازد اما متاسفانه خود فیلمساز به درون کاراکترش سفر نکرده است.
میتوانست قصه اینطور باشد که علی برای ایده عطر به درون خود سفر کند و در کشف و شهود به این نتیجه برسد که هرلحظهای عطری دارد و باید آن بویید و آن را زندگی کرد و در پایان هم حس امید و آرامش را به مخاطب بدهد. اما «عطرآلود» نه فقط در انتقال حس آرامش، بلکه در انتقال هرگونه حسی حتی ترحم و دلسوزی به مخاطبش عاجز است. چرا که مدام از این شاخه به آن شاخه پریده و در این پریدنها خبری از شخصیتپردازی و قصهپردازی منسجم نبوده است. برخلاف ریتم تند دقایق ابتدایی، ریتم کند نیمه دوم فیلم، مخاطب را خسته و کسل میکند. هرچقدر که رنگ و لعاب و بازی با نور و موسیقی و نمادین کردن اشیاء تلاش کنند تا مخاطب را نگه دارند، مخاطب به دنبال قصه است و وقتی آن را نیابد، کلافه میشود.
نادیده گرفته شدن این حجم از حفرههای فیلمنامه توسط کارگردانی که در فیلمنامهنویسی شهرت دارد، عجیب است. گویی او مسحور ایده ابتدایی خوبی شده است که در طول نگارش و ساخت از آن دور شدند. ایدهای که میشد یک عاشقانه منحصر به فردی را خلق کند که عطر آن ما را مست کند و در ذهن مخاطب بماند اما مقهور عدم رعایت ریتم و چندپارگی شد.
خبرنگار: هانیه علینژاد
بیشتر بخوانید»»از تپشهای قلب تا فرسودگی در عشق