شناسهٔ خبر: 67053240 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: ایمنا | لینک خبر

واکنش شاعران به سخنرانی رهبر انقلاب درباره شهید جمهور/ دلم سوخت مانند انگشتر تو...

جمعی از شاعران در شعر تازه خود به بیانات رهبر معظم انقلاب درباره شهید جمهور، آیت‌الله سید ابراهیم رئیسی واکنش نشان دادند.

صاحب‌خبر -

به گزارش خبرگزاری ایمنا، رهبر معظم انقلاب در مراسم سی و پنجمین سالگرد رحلت حضرت امام خمینی (ره) با اشاره به شهادت شهید آیت‌الله سید ابراهیم رئیسی و هیئت همراه وی فرمودند: بعد از فقدان این عزیز دیدم تقریباً همه روزنامه‌ها و مطبوعات و در فضای مجازی و اشخاص گوناگون از جریان‌های مختلف از او حرف می‌زنند و تمجید می‌کنند دلم برای رئیسی سوخت؛ در زمان حیات او آن‌ها حاضر نبودند یک کلام از این حرف‌ها را بزنند.

تعابیر رهبر معظم انقلاب درباره شهید جمهور بازتاب‌هایی را در میان اهالی فرهنگ داشت. در ادامه تعدادی از سروده‌هایی را که در این روزها با این موضوع منتشر شده است، می‌خوانید:

محمدمهدی سیار:

کشید باده و نوشاندمان غم از خُم خویش...
کجا بریم ز دست قضا تظلم خویش؟

سبو شکست، ولی لب نبست تا آخر
به سر سلامتی «ساقی» از ترنم خویش

شکوه ساقی ما را نگر به بزم بلا
نشانده پرچم صبر و رضا به تارُم خویش

به دست خویش کشید و چشید و ما را نیز
چشاند باده تسلیم محض از خُم خویش

چنان به عرشه صبر ایستاد کشتی‌بان
که موج بحر پشیمان شد از تلاطم خویش!

به پیشگاه بلا، کی، کجا، کسی دیده‌ست؟
که داغ‌دیده تسلی دهد به مردم خویش

نگاه و گریه و غم را به چشم ما بسپار
نگاه دار، خدا را، به لب تبسم خویش...

نغمه مستشار نظامی:

دلم سوخت با دیدن قاب عکست، دلم سوخت مانند انگشتر تو
دلم سوخت وقتی خبر زیر و رو شد، دلم سوخت با دیدن پیکر تو

دلم سوخت با بالگرد تو در مه، دلم سوخت با آخرین عکس‌هایت
دلم سوخت با شال سبز غریبت، دلم سوخت با روضه مادر تو

دلم سوخت وقتی که گفتند از تو، زمانی که دیگر نبودی ببینی
دلم سوخت با یاد آن قلب زخمی، دلم سوخت مانند بال و پر تو

شنیدی، گذشتی، شنیدی، نهفتی، به جز با امین راز دل را نگفتی
"برای رئیسی دلم سوخت" دل را، چه سوزاند این جمله رهبر تو

دلم سوخت، با یاد زخم زبان‌ها، کجایید امروز نامهربان‌ها
"خداحافظ ای داغ بر دل نشسته"، خداحافظ تو، خدا یاور تو

فاطمه سادات موسوی:

تو بی رسانه بودی رسانه‌ات خدا شد
برای گفتن از تو زمانه یک صدا شد

زمانه گفت: سید، چقدر با صفا بود!
به محض از تو گفتن، زمانه باصفا شد

چقدر خالصانه به مردمان رسیدی
گره زِ کار مردم چقدر با تو وا شد

چه روزها نشستی به پای دردهامان
چه دردها که با تو علاج شد، دوا شد

نوای بی‌نوا را همیشه می‌شنیدی
نوازش نگاهت نصیب بی‌نوا شد

به ما رسید از تو همیشه خِیر بسیار
همیشه از ته قلب برای تو دعا شد

نصیب ملت از تو همیشه مهر و امید
نصیب دشمن از تو تذل من تشا شد

تو آن عزیز بودی که عاشق وطن بود
که آخر از سر عشق، برای ما فدا شد!

برای آنکه ایران در اوج قله باشد
تنت به روی قله اسیر شعله‌ها شد

تو سوختی چو آنی که سوخته بهشتی
چه سرنوشت خوبی! نصیب اولیا شد

چقدر گریه کردیم برای رفتن تو!
که آه! میهن ما دوباره بی رجا شد

نمی‌شناختیمت! خدا تو را شناساند
چه غم! که با تو ایران پس از تو آشنا شد

ولی تو زنده هستی هنوز بین مایی!
قرین روح پاکت تعز من تشا شد!

سلام ما به نامت، به گاه زادروزت
به خطه عروجت، که مشهد الرضا شد

نظر شما