شناسهٔ خبر: 67038912 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: ایبنا | لینک خبر

شرحی بر یک کتاب؛

«همراه باد دویدن»؛ داستان مردمان دشت و کوهستان/ روایتی از پیوند انسان و طبیعت

کرمانشاه- «همراه باد دویدن» داستان مردمان دشت و کوهستان بوده که سبک روان و سلیس آن پیوند و مانیفستی از انسان و طبیعت را رقم زده است که خواننده با مطالعه آن حس همزاد پنداری پیدا می‌کند.

صاحب‌خبر -

سرویس استان‌های خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا): «همراه باد دویدن» عنوان رمانی است از «علیرضا اعظمی» که مورد استقبال خوانندگان علاقه‌مند به ادبیات داستانی قرار گرفته است. این رُمان که با نثری زیبا و شاعرانه نگاشته شده است سرگذشت مردمان کُرد در کوهساران و چشمه‌سارهاست. شرحی از روزگار مردمان دیرینِ نشسته بر دشت. روزگار سرزمین مادری.

علیرضا اعظمی چنان آموزه‌های انسانی و طبیعت‌گرایی را با دلدادگی خود به نثر فاخر پارسی پیوند داده است که می‌توان گفت او قبل از داستان‌نویسی، یک شاعر است که می‌تواند سرگذشت مردمی که در میان آنها زیسته است را با نگاهی ژرف و قوی به خوبی روایت نماید. این کتاب دارای بخش‌های جداگانه‌ای است که به ویژه بخش «گاورود نشینان» آن بسیار زیبا نگاشته شده و مورد اشارة علاقه‌مندان کتاب قرار گرفته است.

به گفته نویسنده، این کتاب داستان‌هایی راستین و واقعی از مردمان کوهستان است که بر پایۀ دیدگاهی انسانگرایانه و همبسته با طبیعت و سایر عناصر آفرینش روایت شده که سرگذشتی مردمان کُرد کوهستان را به قلم آورده است.

بازگویی رخدادها به گونه‌ای است که خواننده را در بستر زیبای زمین و جلوه‌هایی از اقلیم، موسم‌های بهار، تابستان، پاییز و زمستان، رودخانه، دشت، پرنده، ماه و ستاره و هرآنچه سرشت شورانگیز آفرینش در پاره‌های کوهستانی غرب ایران باشد، رها می‌سازد و داستان‌هایی از شادمانی، دلدادگی، اندوه و پریشانی، زاده شدن، مرگ، رقص و آیین، ستیز و نبرد، رنج‌های نافرجام زندگی و آنچه سرگذشت ناگزیر مردمانِ دیرین آن سرزمین است را باز می‌گوید.

کتاب دارای ۱۶ بخش جداگانه و کوتاه و بلند است. بخش گاورودنشینان یکی از بخش‌های بلند و البته زیبای آن است که روایتگر دوران‌های نه چندان دور از مردمانی نشسته بر دامان دشت و پناه کوه و نیز کرانِ رودخانه‌ای به نام گاورود است. بخش‌های پایانی کتاب باز هم اگرچه بر پایۀ رخدادهای راستین است، اما آمیخته با دیدگاه‌های فلسفی و با نگاهی جانبخش به پدیده‌ها و بن‌مایه‌های آفرینش نگاشته شده است.

هرچند بنیانِ رخدادها و گونه روایت کردن در بخش‌های جداگانه کتاب هیچ ارتباط و همبستگی با هم ندارند اما سرانجام همۀ کتاب، یک پیام و یک سخن را به خواننده می‌رساند و آن، آرمان‌های انسانگرایانه و نیز همبستگی آدمی با اقلیم خود، به ویژه در دشت و کوهستان‌های باختری ایران زمین است. در بخش‌های فراوانی، کتاب بر پایۀ سبک رئالیسم و واقعگرایی (راستینگرایی) نوشته شده است اما هر چه به پایانِ آن نزدیکتر می‌شویم، بن‌مایه‌هایی از سبک سیال ذهن و تا حدودی دیگر سبک‌ها نیز در آن وجود دارد. تا اندازۀ بسیاری تلاش شده است که در این کتاب، همۀ عناصر و پدیده‌های آفرینش، کنشگر و نقش‌آفرین باشند و به آنها جان بخشیده شده است.

در بخش «گاورود نشینان» کتاب آمده است:

ابرهای پر باران بهاران بر ستیغ بلند کوهستان به بازی در می‌آمیزند. گاهی ابرها چون تن‌های سیمین و سپید با زمزمه‌های فریبنده، پیکر کوه‌های بالنده و خودستا را در بر می‌گیرند. آن را از فرا دست چشمان و بیکران دشت‌ها پنهان می‌نمایند و هم آغوش آنان می‌شوند و گاه نیز شیدا و شور انگیز بر دشت و کوه و سبزه‌زاران، دامن به باران می‌گسترانند. در آغازین فروردین، در آشوب باران اردیبهشت و آن هنگام که برف‌های بازمانده از زمستان بر سینه‌های ستبر کوهستان، گرم و روان و آبگون می‌گردند، تنداب‌های سهمگین چون یغماگران خشمگین بر تن نوازی زمین می‌تازند و رودهای ناآرام و نامیرا را ویرانگر تر از هر هنگام دیگر می‌نمایند.

از اسب‌ها پایین می‌آیند و افسار آنها را به آرامی بر دست می‌گیرند. به سوی آنجا می‌روند. گام‌ها به سنگینی پیموده می‌شود. آنجا خانه زیبا است. نمی‌توانند سبکبار به سوی خانه گام گذارند. گویا روی دیدن تنهایی خواهر را ندارند. اینکه او را بی پیمان از یاد برده بودند. بی‌پناه او را در آن شب بدشگونِ بیشه رها ساخته بودند. شرمگین او هستند. اینکه او را چنین دیر دیدار می‌نمایند. خواهر خُرد خود را بی خورد و خوراک به فراموشی سپرده بودند. خار در پا داشت. خراش بر تنش افتاده بود. گرچه او از آن شب و آن آشوب و آشفتگی چه می‌داند؟ سال‌هاست که بی‌مادر، امید بر برادرها بسته بود. بی‌آنکه آنها را بداند، چشم به راه دیدارشان مانده بود. چه بسا که سال‌ها پشت پنجره‌های باز خانه، شکیبا، ایستاده چشم بر فرادست روستا می‌انداخت. آنجا که شاید بر آن پهنه‌ها، ناآشنایانی نمایان شوند. پای بر کوچه‌ها نهند. در پی خواهر گمگشته گام بر آبادی گذارند. او را بانگ دهند. بخوانند. بیابند و بنوازند. از تنهایی برهانند.

کتاب «همراه باد دویدن» نوشته «علیرضا اعظمی» به قدری آهنگین و روان و نیز با شرح و وصف عناصر و جان‌انگاری آنان (آنیمیسم) نگارش شده است که با هر بار خوانش آن، به راحتی می‌توان پیوندی عمیق با همۀ کاراکترهای کتاب همچو انسان و طبیعت و سایر پدیده‌های زیست‌بوم برقرار نمود.

از نگاه دیگر این کتاب گونه‌ای از ادبیات اقلیمی است که در آن، همبستگی و ارتباط خاص بین مردمانِ آن سرزمین با عناصر و بن‌مایه‌های طبیعت بر قرار شده است؛ همچنانکه ادبیات اقلیمی ایران شاخه‌های چندی دارد که برای اشاره رمان «کلیدر» محمود دولت آبادی گونه‌ای از ادبیات اقلیمی خراسان است و یا بزرگ علوی با کتاب گیله‌مرد نمونه اقلیم شمال؛ صمد بهرنگی، اقلیم آذربایجان. غلامحسین ساعدی برای اقلیم جنوب و آنگاه اقلیم کرمانشاه با بزرگانی چون زنده یاد علی اشرف درویشیان (آبشوران)، زنده یاد علی محمد افغانی (شادکامان دره قره سو)، استاد منصور یاقوتی (چراغی بر فراز مادیانکوه) و دیگر بزرگان این دیار که بر خود بالیده است.

اعظمی در این کتاب، مانیفیست و یا مرام‌نامه‌ای دارد که بین انسان و زمین برقرار ساخته است و بر همین اساس نگاهی تازه و نو بر هستی و آفرینش دارد همانند بخش «آواز زمین»، «تو ستاره می‌شوی»، «به ماه نگاه نکن» و «کشتزار آسمانی» که در واقع همبستگی انسان و طبیعت و این زیستگاه پویا را به رخ می‌کشاند.

نویسنده «همراه باد دویدن» دیدگاهی انسان‌گرایانه را در این کتاب حکم‌فرما داشته و بر این باور، رنج و بیم و امید را که همواره همزاد و همپای انسان بوده است، در بستری از اقلیم و زمین به نمایش می‌گذارد.

اعظمی در شاخص‌ترین و ستایش شده‌ترین بخش کتاب خود از دیدگاه خوانندگان، یعنی رمان «گاورود نشینان»، چه از نظر مردم‌شناسی و چه به لحاظ فرهنگِ توده، شناختی کافی از آنان داشته و توصیف‌های او از این مردم، رئالیستی شاعرانه و صریح است. به عقیده برخی صاحب‌نظران و اهل قلم، اعظمی خیلی خوب با استفاده از سبک واقعگرایی (رئالیسم)، از عنصر عاطفه و احساسِ محض در نوشته‌های خویش بهره برده است. او رنج دردناکِ انسان را با روتوشی از ادبیات رنگین به مخاطبان انتقال می‌دهد.

همچنین آمده است: نویسنده با جانبخشی به اشیاء و عناصرِ طبیعی در اطراف خویش، هرچند از جادوی تخیل وام میگیرد، اما واقعیت را در مسلخ رومانتیسمی شعارگونه قربانی نمی‌سازد. سِحر را به خدمت می. گیرد تا حدی که خواننده در برابر رویدادهای اجتماعی از واکنش باز نماند. چنانچه نویسنده نمی‌کوشد تا با نقاشی از زمینه‌های بکر طبیعت، سنگینی رنج‌ها و مرارت‌های جان‌ستان را از عقلانیت و احساسِ آدمییان که در زیر فشارهای دردآورِ آن به فغان می‌رسند، ناچیز جلوه دهد. به صراحت می‌شود گفت اعظمی به دلیل ممارست و تکرار، به سبکی دست یازیده است که این گونه نوشته‌ها اختصاص به قلم وی دارد و به نوعی ویژۀ خودش است. شایان ذکر است روستانویسیِ این نویسنده، به سبک و سیاق آن دسته از نویسندگان که در این زمینه اشتهار دارند، ارتباطی ندارد و مخصوص خود او است. (مولایی فر، حشمت الله)

اعظمی خود را فرزند دشت و کوهستان و زیست بومِ بکر مناطق کوهستانی دانسته و شاید مهمترین علت بیان روان و سلیس این ادبیات اقلیمی در کتابش نیز از همین موضوع نشات گرفته باشد. جدای از دیدگاه محتوایی و نوع داستان، نویسنده کتاب تلاش کرده تا از کاربرد واژگان عربی پرهیز نماید و بیشتر کتاب بر پایۀ واژگان پارسی نگارش شود و در این کار موفق هم بوده است. چه اینکه در بخش گاورودنشینان دست به کاری سخت و ناآشنا برای خواننده‌های ایرانی زده و بر این اساس همه واژه‌ها را پارسی گزینش نموده است تا آنجا که حتی یک واژه عربی در آن یافت نشود و به قول خودش جملات این بخش از کتاب آهنگ دارند و بسان دانه‌های باران بر صفحات کاغد تلنگر می‌گیرند و بدین‌سان شایسته است زبان پارسی پاینده بماند.

از سویی اقبال مظفری، نویسنده و منتقد ادبی، سه گزینه غنای عاطفی، رقت احساس و عناصر شناخت شناسانه را نقطۀ قوت کتاب «همراه باد دویدن» دانسته و در این رابطه می‌گوید: اعظمی در بخشی از اثر بی‌همتای خود مخصوصاً آنجا که روایت‌ها به روایت داستانی گرایش پیدا می‌کند، میراث‌برِ به حق نویسندگانِ غرب کشور از جمله زنده یاد درویشیان و منصور یاقوتی و نویسندگان روستایی‌نویسی چون امین فقیری و بهمن بیگی است ولی آنچه که راه اعظمی را از این نویسندگان جدا می‌کند، غنای عاطفی، رقت احساس و عناصر شناخت شناسانه نوشته‌های او است. دقتی که اعظمی در توصیف‌های خود دارد رشک‌انگیز است، تنها مشکل اساسی اثری به این غنا و زیبایی، جمع شدن انواع سبک‌های ادبی در یک کتاب واحد است.

«همراه باد دویدن»؛ داستان مردمان دشت و کوهستان/ روایتی از پیوند انسان و طبیعت

نثر و زبان کتاب، نثر و زبانی سلیس و روان است. زبان در این اثر مثل آب چشمه‌ای است که درخشندگیِ ریگ‌های تهِ چشمه را نشان می‌دهد. زلال، درخشنده و جاری در هیچ جای این نثر و زبان، کوچک‌ترین ادعای فضل و دانش دیده نمی‌شود. نویسنده هرآنچه مایه پیرایش و آرایش زبان بوده، به کار گرفته و اثری آفریده که منحصر به فرد است. زبانی است که وامدار هیچ نویسنده دیگری نیست.

این زبان از صافی حسن و عاطفۀ نویسنده گذشته و بر روی صفحات کاغذ جاری شده است. نویسنده آگاهانه از کاربرد واژگان مُغَلَق و فضل نمایانه پرهیز کرده است. این نثر و زبان، لحنِ خاصِ خود را نیز دارد. لحنی که در مجموع می تواند برآیند مطالعات آگاهانۀ نویسنده باشد و لحنی که در نهایت به شکل‌گیری سبک خاص نویسنده انجامیده است.

اعظمی گاه با توصیف‌های بکر و زیبا، نقبی به عدسی دوربین فیلمبرداری می‌زند و همچو سینماگران حرفه‌ای و خلاق، تصویرهای سینمایی می‌آفریند که پلان به پلان و سکانس به سکانس، به تصویربرداری واحدی می‌انجامد که فرم و محتوای آن رئالیست است و زمانی از دریچه دوربین عکاسی، مثل عکاسی هنرمند، مناظر و مرایایی (دیدنی‌ها) می‌آفریند که بسیار شبیه به مستندهای خلاقانه، شاعرانه و سیاه و سفید دهه هفتاد و هشتاد میلادی در غرب است. نویسنده گاهی احساس و عاطفه خود را به اشیای بی‌جان، به طبیعت، به آب و خاک و درخت و جنگل و چشمه و رودخانه در فضا و زمان می‌بخشد و بی‌آنکه دچار رمانتیسمِ سانتی‌مانتال شود، این اشیاء را وادار به دیالوگ با مخاطب می‌کند. در اثرِ اعظمی، همه چیز از جاندار و بی‌جان با خواننده اثر ارتباط برقرار می‌نماید و با او به گفتگو می‌نشیند. هیچ چیز در طبیعت، در فضا و مکان از چشم نویسنده پوشیده نیست. برای فضا، زمان و مکان که سه عنصر ضروری در روایت داستانی است، نویسنده گاهی با چنان دقتی تصویرسازی می‌کند که پنداری محققی است متعهد به موضوع تحقیقِ خود.

در بخشی دیگر از نقد و بررسی‌های این کتاب، دکتر پیمان جسری با تعبیری شایسته، کتاب «همراه باد دویدن» را مانیفست انسان و طبیعت دانسته و در مورد آن می‌گوید:

عنوان «همراه باد دویدن» در نگاه اول، برای کتاب شاعرانه و احساس‌گرایانه انتخاب شده است که با محتوی و مفاهیمِ ارزنده نهفته در اثر، به واسطه تداعی کننده یک اثر در سبک و سیاق ناتورالیسم، همخوانی کامل دارد.

کتاب از فصل‌های جداگانه تشکیل شده است و نوشته‌های غیریکدست نشان از فراوانی و بسامد سوژه‌ها در ذهن نویسنده دارد؛ اما در نهایت، حس سرشار از یکدستیِ رابطه انسان و طبیعت را به مخاطب القاء می‌کند.

یکی از ویژگی‌های مهم این اثر، رد قلم روان و ساده نویسنده در توصیف جزییات و پدیده‌های طبیعی زندگی است که در سراسر کتاب چون آبشاری زلال جریان دارد و روح معانی را در کالبد واژه ها باز می تاباند. به ویژه در فصل گاورودنشینان استفاده از تشبیهات و استعاره‌هایی زیبا، خواننده را مشتاق و تشنۀ خواندن ادامۀ کتاب می‌نماید و از این حیث تنه به تنۀ کلیدر محمود دولت آبادی می‌زند و یا نگاه تازه و احساس نو به هستی و پدیده آفرینش را در فصل آواز زمین، می‌توان به خوبی مشاهده کرد.

این اثر اگرچه یک سیر داستانی واحد را بر اساس شخصیت‌پردازیِ شخصیتهای یک داستان دنبال نمی‌کند، اما هر فصلی مانند دانه‌های تسبیح، زلالی، سادگی و واقعگرایی زندگی انسان را در طبیعت به نظاره می‌نشیند و قدرت کلماتِ انتخاب شده همراه با انرژی و شور و شعفی که بار نهایی کلمات با خود دارند، حقیقتاً مسحور کننده است؛ به گونه‌ای که تکرار واژه ها به اجبار در متن کتاب نیامده و نویسنده کوشیده است با تصویرسازی‌هایی متفاوت و سینماگونه، روح و جان‌بخشیِ خاصی به واژه‌های بکر و یکدستی چون کوهستان، رود، دشت، آب و سنگ ببخشد.

اثر اعظمی سرشار از رنج‌ها، بیم‌ها و امیدهای زندگی مردمانی است که ناکامی‌ها و شکست‌های زندگیِ خود را با طبیعت بکر و یکدست دامنه‌های زاگرس گره زده‌اند و رابطۀ خود با طبیعت را به عنوان دارویی شفابخش و اکسیری بی‌بدیل در طول اعصار و قرون برای خود و آیندگان تجویز کرده‌اند؛ از اینرو باید گفت «همراه باد دویدن» نه تنها سکانس‌هایی سینمایی از رابطۀ انسان و طبیعت است بلکه از نگاه فلسفی و شناخت‌شناسی نیز یک مانیفست قوی برای انسان و طبیعت به شمار می رود.

نظر شما