شناسهٔ خبر: 66929631 - سرویس سیاسی
نسخه قابل چاپ منبع: روزنامه اعتماد | لینک خبر

رد صلاحیت ضد مشارکت

بازخواني تجربه‌هاي انتخاباتي كشور در گفت‌و‌گو با محمد جواد حق شناس

صاحب‌خبر -

مهدي بيك اوغلي

هر اندازه كه بيشتر در خصوص ضرورت افزايش مشاركت مردم در انتخابات صحبت مي‌شود، اهميت و نقش شوراي نگهبان در ايجاد زمينه‌هاي اين مشاركت بيشتر نمايان مي‌شود. معادله ردصلاحيت‌ها در فضاي سياسي ايران از سال 68 و موعد رسمي انتخابات چهارم مجلس، به شكل و شمايل متفاوتي ظهور و بروز پيدا كرد. تا قبل از اين تاريخ در زمان بنيانگذار جمهوري اسلامي، تنها در برخي موارد خاص از ظرفيت اصل 99 قانون اساسي استفاده مي‌شد و اغلب جريانات سياسي امكان مشاركت در انتخابات را داشتند. از اين تاريخ اما آرام آرام تفاسير شاذ و نادر از اصل 99 قانون اساسي از راه رسيدند و مسير كنشگري سياسي و انتخاباتي را تنها براي يك جريان خاص سياسي در منتهي الیه جناح راست فراهم كردند. جناح چپ ايران كه از انتخابات مجلس چهارم و همه 8 سال زعامت آيت‌الله هاشمي رفسنجاني در فترتي ناخواسته قرار گرفته بود، در سال 76، كنج عزلت را رها كرد و سيدمحمد خاتمي را براي كانديداتوري در انتخابات قانع كرد. نتيجه انتخابات سال 76 اما نه فقط جناح راست و هسته سخت قدرت در ايران را بلكه حتي جناح چپ پيروز را نيز در بهت و حيرت عميقي فرو برد. مهدي كروبي كه پس از پاسخ منفي ميرحسين موسوي، نخست‌وزير دوران امام (ره) براي نامزدي در انتخابات نگاه خود را از كوچه اختر به سمت كتابخانه ملي ايران چرخانده بود تا خاتمي را مجاب به نامزدي كند، هرگز تصور نمي‌كرد كه با اين تصميم سكه دولت‌هاي هفتم و هشتم را به نام چپگرايان بزند. رداي رياست‌جمهوري به همان اندازه كه در ابتدا شيرين و دلچسب بود در پايان 8 سال، اصلاح‌طلبان را دچار اشتباه و انشقاق كرد. نتيجه اين انشقاق، ظهور احمدي‌نژاد و چند دهه بي‌تدبيري در ساختار مديريت كشور بود. شوراي نگهبان اما هرگز خود را براي تاييد صلاحيت خاتمي نبخشيد و در برهه‌هاي بعدي تا به امروز همه تلاش خود را صورت داد تا به زعم خود فرد فاقد صلاحيتي راهي نهادهاي انتخاباتي كشور نشود! گارد شوراي نگهبان اما مانند آبي بود كه آتش مشاركت در عرصه سياسي ايران را خاموش كرد. با يك چنين پيشينه‌اي ايرانيان مهياي انتخابات چهاردهم رياست‌جمهوري مي‌شوند. «اعتماد» در سلسله گفت‌وگوهايي با فعالان سياسي تلاش مي‌كند ابعاد و زواياي گوناگون بحث مشاركت در انتخابات را مرور كند. اين بار پاي صحبت‌هاي محمدجواد حق‌شناس، فعال سياسي و فرهنگي اصلاح‌طلب نشستيم تا روايتي تازه از بايدها و نبايدهاي انتخابات براي مخاطبان فراهم شود.

 

از امروز رسما ثبت‌نام‌هاي انتخاباتي آغاز مي‌شود. شما اين روزها درباره انتخابات به چه موضوعاتي فكر مي‌كنيد. با چه انتخاباتي مواجه هستيم؟

اساسا انتخابات چهاردهم رياست‌جمهوري ايران واجد اهميت خاصي است. پروسه‌اي كه قرار بود در زمان عادي خود در سال1404 انجام شود، به دليل يك حادثه غيرمترقبه، يك‌سال زودتر به وقوع مي‌پيوندد. انتخابات رياست‌جمهوري به‌طور كلي آوردگاهي است كه هم نظام سياسي حساسيت بسياري روي آن دارد و هم مردم به خاطر اينكه سرنوشت‌ 4 الي 8ساله كشور در آن تعيين مي‌شود، نگاه ويژه‌اي به آن دارند.نبايد فراموش كرد موضوعاتي چون بهبود يا نزول شاخص‌هاي اقتصادي، ارتباط با نظام بين‌الملل، تعيين رويكردهاي فرهنگي، اقتصادي، اجتماعي و... متاثر از انتخابات رياست ‌جمهوري است.

با توجه به اينكه در برخي برهه‌ها نتايج انتخابات در ايران قابل پيش‌بيني است، اين چالش‌ها و حساسيت‌ها آيا همواره در آوردگاه‌هاي انتخابات رياست‌جمهوري وجود داشته‌اند؟

معادله انتخابات در كشورمان از سال 76 تبديل به چالشي ميان ملت و حاكميت شد. در برهه‌هاي قبل از دوم خرداد 76 نتيجه انتخابات حتي براي عامه مردم هم قابل پيش‌بيني بود. همه انتخابات‌ها تا مقطع سال 76 به جز انتخابات دولت اول و انتخابات دولت دوم آيت‌الله هاشمي قابل پيش‌بيني بودند. اما از سال 76 به بعد، به دليل شكافي كه ميان اكثريت جامعه در سراسر كشور (شامل نخبگان، طبقه متوسط و اقشار محروم) و طيف حاكم شكل گرفته بود، انتخابات با حساسيت و پيچيدگي‌هاي بيشتري انجام مي‌شد.

دلايل شكل‌گيري اين شكاف ميان سيستم و ملت چه بود؟

اين شكاف هم از منظر جهان‌بيني، خواسته‌ها، آرزوها، تعاريفي كه براي ايرانِ آرماني و چگونگي شكل‌گيري نظام حكمراني در ذهن‌ها وجود داشت، روز به روز داراي فاصله جدي‌تر و معنادارتري مي‌شد. نطفه اين نگاه از نخستين دوره انتخابات بسته شد. به گونه‌اي كه برخي اقشار مردمي از دوره اول انتخابات راه خود را از سيستم جدا كردند. البته اين نگاه وزن قابل‌توجهي در كليت انتخابات نداشت. اين شكاف طي سال‌هاي مستمر عميق‌تر شد تا نهايتا به موقعيتي رسيد كه امروز بخشي از مردم اساسا كنش خود را در عدم مشاركت در انتخابات جست‌وجو مي‌كنند.اين حرف من نيست آمارهاي مشاركت در سه انتخابات اخير اين را مي‌گويد.

آيا نمونه‌هاي مصداقي خاصي را براي اين دگرديسي مي‌توان نام برد؟ از چه زماني گفتمان مردم با گفتمان رسمي مورد نظر حاكميت تفاوت پيدا كرد؟

اين فضا از انتخابات دوره دوم آيت‌الله هاشمي‌رفسنجاني با نامزدي احمد توكلي نمايان شد. توكلي آمد و بر خلاف انتظارات حاكم كه هاشمي‌رفسنجاني نماد آن بود، صحبت‌هاي متفاوتي را بيان و ساختار را نقد كرد. حيرت‌انگيز اينكه احمد توكلي در بسياري از حوزه‌هاي انتخابيه و استان‌ها بر خلاف انتظار راي آورد . در برخي استان‌ها به خصوص مناطق كرد‌نشين راي توكلي حتي از راي هاشمي هم بيشتر بود. اين راي يك تلنگر بود كه نشان مي‌داد پس از مشكلات سال‌هاي انقلاب، درگيري‌هاي داخلي و جنگ، مردم نوع ديگري از سياست‌ها را در نظام حكمراني طلب مي‌كنند. طبيعي بود كه اين خواسته‌ها از طريق مسالمت‌آميز و از طريق مراجعه به صندوق‌هاي راي پيگيري شود. وقتي احمد توكلي به نقد سياست‌هاي اقتصادي دولت آيت‌الله هاشمي پرداخت، آن بخش جامعه كه تغيير، تحول و دگرگوني را جست‌وجو مي‌كردند به رقيب هاشمي راي دادند.

يعني راي به احمد توكلي راي سلبي بود و در واقع نه به نماينده سيستم در دولت بود؟

دقيقا؛ توكلي حدودا 5ميليون راي آورد و 35درصد آرا را كسب كرد. اين تلنگر اما مورد توجه حاكميت قرار نگرفت. در دولت دوم دوران هاشمي‌رفسنجاني، ايده حاكميت يك دست مطرح شد. براي اين منظور ابتدا رييس قوه قضاييه از يك جناح خاص انتخاب شد. سپس نوبت به مجلس رسيد كه با تكيه بر خوانش خاص از نظارت استصوابي، بدون رقيب جدي در اختيار جناح راست قرار بگيرد. شوراي عالي امنيت ملي، صدا و سيما و ساير نهادهاي اثرگذار هم در اختيار همين جريان بود. در دوره دوم دولت هاشمي‌رفسنجاني 4وزارتخانه مهم كه در اختيار افراد معتدل و جناح چپ بود در اختيار چهره‌هاي محافظه‌كار جناح راست قرار گرفت. پس از فشارهاي بسيار، سيدمحمد خاتمي از وزارت ارشاد استعفا داد، عبدالله نوري از وزارت كشور رفت و بشارتي به جاي او نشست. مصطفي معين از وزارت علوم رفت و هاشمي گلپايگاني به جاي او آمد و در وزارت اقتصاد و سازمان برنامه هم تغييرات لازم به نفع جناح راست انجام شد! عملا جامعه نخبگاني و فضاي سياسي پذيرفته بودند كه در انتخابات 76 بايد مهياي پذيرش نماينده حاكميت در قوه مجريه باشند. علي‌اكبر ناطق نوري براي ايفاي يك چنين نقشي انتخاب شد.

جناح حاكم به اندازه‌اي از انتخاب ناطق نوري مطمئن بود كه محمد جواد لاريجاني براي همراه كردن كشورهاي غربي، تور اروپايي برگزار مي‌كرد؟

من نمي‌دانم آيا اين تصميم با مجوز آقاي ناطق انجام شده بود يا رفتار خودسرانه‌اي از سوي محمد جواد لاريجاني بود. من در اين خصوص ملاحظاتي دارم. اما در كل مشخص بود كه حاكميت مايل است ناطق نوري رداي رياست‌جمهوري را بر تن كند. پس از حضور سيد محمد خاتمي و علي‌رغم پيش‌بيني جريان چپ، خاتمي با رايي 20ميليوني برنده انتخابات مي‌شود. به گونه‌اي كه رهبري هم انتخابات دوم خرداد 76 را حماسه خوانده و مهر تاييدي بر آن مي‌زند.دوم خرداد76 رفيع‌ترين قله مشاركت در حيات سياسي جمهوري اسلامي است. اين روند در انتخابات مجلس ششم هم تكرار مي‌شود.

اما همان‌طور كه مي‌گويند فواره چون به اوج رسد، واژگون مي‌شود، مشكلات جريان اصلاحات هم از همين مقطع شكل مي‌گيرد. اعتماد به نفس كاذب، انشقاق و سهم‌خواهي باعث اتلاف انرژي‌هاي اين جريان مي‌شود. اوج اين انشقاق را در انتخابات سال 84 مي‌توان ديد كه تكثر چهره‌هاي اصلاح‌طلب، باعث پيروزي رقيب مي‌شود.

بله، ضمن اينكه پيروزي اصلاح‌طلبان باعث مي‌شود جريان حاكم پس از غافلگيري اوليه، خود را بازيابي و تجديد قوا كند. ضمن اينكه‌ با تكيه به بودجه و امكانات بالايي كه داشت راهبردهاي تازه‌اي تدارك ببيند. به نظرم پس از مجلس ششم در انتخابات مجلس هفتم با ردصلاحيت گسترده حدود 70 نماينده، استيضاح وزراي كارآمد دولت اصلاحات مانند وزراي كشور و ارشاد، ايجاد شكاف ميان حوزه‌هاي نظامي و امنيتي و استانداران در استان‌هاي مختلف و... زمينه بازگشت قطار مديريت كشور به مسير مورد نظر حاكميت فراهم مي‌شود. اين روند تا زمان ظهور احمدي‌نژاد ادامه دارد.

قبل از اينكه از دوران اصلاحات خارج شويم، خوب است به ظهور جريان سياسي منتسب به مصباح‌يزدي و دانشگاه امام‌صادق هم اشاره شود. مصباحيون چگونه هم‌زمان با قدرت‌نمايي اصلاح‌طلبان ظهور مي‌كنند؟

جريان چپ در دوران فترت حدفاصل انتخابات مجلس چهارم تا دوم خرداد 76، از منظر تئوريك خود را تقويت كرد. جريان چپ در بخش‌هاي محدودي چون تحريريه روزنامه سلام، مركز تحقيقات رياست‌جمهوري (آيت‌الله خوئيني مسووليت داشت) و البته در بطن دانشگاه‌ها داراي نفوذ بود. پس از محدوديت‌هاي اعمال شده عليه جريان چپ، اين جريان بيشتر به دنبال تحليل، گفتمان‌سازي و نظريه‌پردازي رفتند. در واقع بن‌مايه مركزي تئوري اصلاحات كه در سال 76 خود را نشان داد در اين برهه طراحي و تدوين شد. گفتماني كه بر توسعه همه‌جانبه سياسي، اقتصادي، اجتماعي و...تاكيد داشت و به‌طور ويژه به موضوعاتي چون شايسته‌سالاري، توسعه سياسي، آزادي بيان و رسانه، آزادي احزاب، ارتقاي جايگاه زنان، توجه به اقليت‌هاي قومي و.... مي‌پرداخت. جريان حاكم پس از حماسه 2خرداد احساس كرد براي تداوم قدرتش تنها به پول و ابزار و گزاره‌هاي سخت‌افزاري نياز ندارد، بلكه بايد به گفتمان‌سازي و كادرسازي هم توجه نشان دهد. تا قبل از اين، گفتمان‌سازي جريان راست در نهادهايي چون روزنامه رسالت، حزب موتلفه و جامعه روحانيت مبارز تدوين مي‌شد. پس از سال 76، محافظه‌كاران تلاش كردند جدا از حوزه علميه، نهادهاي ديگري را هم براي گفتمان‌سازي و كادرسازي تاسيس كنند.يكي از مهم‌ترين حركت‌هاي حاكميت، تاسيس دانشگاه امام صادق تحت مديريت آيت‌الله مهدوي كني بود. اين ساختار حتي با استفاده از نيروهاي دانشگاه و با نظارت بيشتر و با تركيبي از آموزه‌هاي فقهي و دانشگاهي بود. دانشجويان بايد تمام وقت در دانشگاه امام صادق حاضر مي‌شدند و از كلاس‌هاي اخلاق آيت‌الله مهدوي كني هم بهره مي‌بردند. به دانشجويان اين دانشگاه گفته مي‌شد قرار است در آينده ساختارهاي اجرايي، تقنيني و اجرايي را راهبري كنند. در كنار اين ساختار يك آكادمي هم در قم تحت مديريت برادران حسيني (سيد منير حسيني و برادران) شكل گرفت كه خوانش‌هاي خاص خود را از اسلام شيعي و فقاهتي با نگاهي بنيادگرايانه دنبال مي‌كرد. طبيعي هم بود كه مورد توجه هسته سخت قدرت قرار گيرد. تزريقات مالي، بودجه‌هاي سالانه رسمي و غير رسمي و حمايت‌هاي فراوان به اين نهادها سرريز شدند. اين دو بال (حوزه علميه و دانشگاه امام صادق) آرام آرام در امتداد هم حركت كردند و اقدام به تربيت نيروهايي مجهز به گفتمان مد‌نظر خود كردند.گفتمان مصباحيون هم در اين فضا ارايه شد.

جريان اصلاحات هم در سال 84 اشتباهات استراتژيكي داشتند و خود را فاتح بلامنازع هر نوع انتخابي تفسير مي‌كردند. نبايد اشتباهات اصلاح‌طلبان را فراموش كرد؟

با شما موافقم، اصلاح‌طلبان دچار نوعي اعتماد به نفس كاذب شده بودند. آنها علي‌رغم ضربه اساسي انتخابات مجلس هفتم، همچنان در فضاي سال76 تنفس مي‌كردند. در واقع دچار توهم جايگاهي شده بودند.اشتباه بزرگ اين جريان باعث شد، جريان رقيب قدرت را بدون دردسر به دست بگيرد. جريان ناشناخته‌اي (احمدي‌نژاد) روي كار آمده بود كه هم و غمي جز زدن نمادهايي چون آيت‌الله هاشمي، خاتمي و عبور از چهره‌هاي سنتي راست مانند لاريجاني، ناطق نوري، احمد توكلي و قاليباف نداشت. حلقه اتصال اين طيف با جريان مصباح هم بسيار محكم بود. در 4سال دوم دولت، باز هم شكاف ميان طيف احمدي‌نژاد و حاكميت شكاف گرفت. مشكلاتي كه در دولت‌هاي هاشمي و خاتمي مسكوت مانده بود در دولت احمدي‌نژاد كاملا نمايان شد.

در اين بين ماجراي سال88 هم شكل گرفت و نهايتا با آسيب‌هاي فراوان كشور وارد اتمسفر انتخابات سال92 شد؟

حاكميت به دنبال اين بود زخم وارد شده بر رابطه ملت و حاكميت در سال 88 را در سال 92 التيام بخشد. با تمهيداتي كه با تكرار مي‌كنم سيد محمد خاتمي و چرخش سياسي آيت‌الله هاشمي‌رفسنجاني و همچنين پيام‌هاي محصورين شكل گرفته بود، باز هم قطار مديريت و برنامه‌ريزي كشور به مسير برنامه‌ريزي‌هاي معقول‌تر بازگشت. حتي جريان راست سنتي با محوريت افرادي چون ناطق نوري و علي لاريجاني هم وارد ميدان شدند تا مشاركت در انتخابات بالا رفته و راي 20ميليوني به نفع خردورزي تكرار شود. حسن روحاني در اثر مجموعه اين تحولات راهي پاستور شد. باز هم در دوره دوم دولت روحاني به جاي توجه به پايگاه راي و مطالبات مردم، تعامل با حاكميت در دستور كار قرار گرفت. البته دولت روحاني به دليل پيروزي ترامپ بدشانس هم بود. سرنوشت مجلس دهم هم تفاوت چنداني با وضعيت دولت دوم روحاني نداشت. مردم باز هم از راي خود مايوس شدند و احساس كردند مشاركت آنها در انتخابات كمكي به تحقق خواسته‌هاي‌شان نمي‌كند. دو پيام در امتداد هم آمد، يك پيام توسط نهادهاي حاكم و جريانات ضد راي كه راي مردم را تزئيني مي‌دانستند. دومين پيام هم مرتبط با عملكرد نهادهاي انتخاباتي بود.

چه كارهايي مي‌بايست انجام شود كه انجام نشد؟

در دولت اول روحاني كارهاي خوبي شد اما در دولت دوم به مطالبات مردم بي‌توجهي شد. در دولت اول، مشكلات با مردم در ميان گذاشته مي‌شد، رسانه‌ها جايگاه خود را داشتند، افراد برجسته‌اي در كابينه بودند و...اما در دولت دوم سكوت عميقي حاكم مي‌شود.كنش لازم در دفاع از حقوق مردم صورت نمي‌گيرد و تدابير درستي در رخدادهاي اعتراضي سال‌هاي 96 و 98 صورت نمي‌گيرد.ماجراي گراني بنزين، بحران سقوط هواپيماي اورايني و...ارتباط بين ملت و دولت را خراب كرد.

قبول داريد، در اين بازه زماني گفتمان اصلاحات هم به روز‌آوري نشده بود و اين گفتمان پس از حدود 3دهه نحيف شده بود؟

كم كاري جدي هم در احزاب اصلاح‌طلب و هم در چهره‌هاي شاخص اصلاح طلب مشاهده مي‌شود... متناسب با نياز روز گفتمان ساز‌ي و كادرسازي نشد. نيازهاي هر دهه با نيازهاي دهه قبل متفاوت است. امروز دهه هشتادي‌ها و نسل zگفتمان ويژه خود را طلب مي‌كنند. در اين بخش كم كاري‌هاي جدي را شاهديم.

پس از دولت روحاني راهبردهاي حاكميت و كنشگري مردم و فعالان سياسي چه سمت و سويي به خود گرفت؟

پس از اين برهه، جريان حاكم دوباره ايده حاكميت يك دست را روي ميز گذاشت. ضمن اينكه ديگر چهره‌اي چون هاشمي‌رفسنجاني هم حضور نداشتند تا راهبري جريان را انجام دهند... خاتمي محدوديت‌هاي بسياري دارد و حتي اجازه چاپ عكس و مطالب او به روزنامه‌ها داده نمي‌شود. حصر همچنان بر‌جاست و نااميدي مردم ريشه دوانده است. در اين شرايط انتخابات سال 1400 نوعي بازگشت به سال‌هاي قبل از دور دوم هاشمي‌رفسنجاني باز مي‌گردد. يعني نتيجه انتخابات دوباره پيش‌بيني‌پذير مي‌شود. در انتخاب رييسي حاكميت تلاش كرد اشتباه ميدان دادن به احمدي‌نژاد را تكرار نكند. رقابتي محدود ميان نيروهاي خودي شكل مي‌گيرد و ابراهيم رييسي رداي رييس‌جمهوري را به تن مي‌كند.مشاركت در انتخابات زير 50درصد مي‌شود. در ادامه وضع بدتر مي‌شود در آخرين انتخابات جدا از آراي باطله 33درصد در كل كشور مشاركت دارند. از سوي ديگر فرد منتخب نتوانست هيچكدام از وعده‌هاي ارايه شده مانند ساخت 1ميليون مسكن، اشتغالزايي 1ميليوني در هر سال، نصف كردن تورم، مقابله با فساد و... را محقق كند. امروز بزرگترين مفاسد تاريخ جمهوري اسلامي در سال‌های اخیر به وقوع پيوسته است. فساد 3.7ميليارد دلاري با دخالت 2وزير كابينه، نمونه اين وعده‌هاي بر زمين مانده است. بالاترين ركوردهاي تورم، گراني‌هاي فزاينده مسكن و ساير اقلام، بالاترين نزول ارزش پول ملي و... ماحصل انتخابات سال 1400 است.دو وزير كابينه به خاطر فساد عزل شده، متهم مي‌شوند و حكم قضايي عليه آنها صادر مي‌شود.البته در اين دولت اتفاق‌ها مثبتي چون ترميم رابطه ايران با عربستان (البته با دخالت چين) هم رخ مي‌دهد .

با عبور از اين دوران پر فراز و نشيب آيا مي‌توان تحليلي از ديدگاه عمومي مردم ارايه كرد؟

گروهي از مردم امروز به اين نتيجه رسيده‌اند كه نكند بخشي از مشكلات ناشي از عدم مشاركت در انتخابات باشد. اين اتفاق مثبتي است اما بايد توجه داشت، مشاركت مردم يك روي سكه است. روي ديگر زمينه‌سازي براي مشاركت، اراده حاكميت براي ايجاد زمينه‌هاي مشاركت است. در انتخابات اخير ميزان مشاركت به حدود 31 درصد رسيده است. اين مشاركت در دور دوم به كمتر از 8درصد مي‌رسد. ادامه اين روند ممكن نيست. ايران در برخي حوزه‌ها در حوزه منطقه حرف‌هاي بسياري براي گفتن دارد. اما قدرت همواره با تكيه بر سلاح و تكنولوژي و...تداوم پيدا نمي‌كند. كره شمالي همه اين ابزارها را دارد اما نفوذ و قدرت ندارد. امروز براي كسب قدرت در حوزه‌هايي چون اقتصاد، سياست، گفتمان‌سازي، انسجام ملي، رفاه اجتماعي و رضايت مردم از حاكميت بايد اثرگذار بود. نماد اين نوع قدرت هم در مشاركت مردم در انتخابات رياست‌جمهوري نمود دارد. اما زخمي كه از سال 88 ايجاد شده بود و آيت‌الله هاشمي‌رفسنجاني در سال 92 تلاش كردند آن را مرهم نهند، به حال خود رها شده و در حال عفوني شدن است.حتي اصولگرايان سنتي و اعتدالگرايان هم از دايره خودي‌ها بيرون انداخته شده‌اند. ماجراي ردصلاحيت حسن روحاني براي انتخابات خبرگان هم لطمات جدي بر روند مشاركت مردم در آوردگاه‌هاي سياسي وارد ساخت. لازم است قوه عاقله نظام، فكري به حال اين زخم‌ها و اين شكاف‌ها كند.

حاكميت چگونه مي‌تواند اين شكاف را مرهم نهاده و بر زخم‌ها مرهم نهد؟

جرياني نياز است كه مبتني بر صلح، شايسته‌سالاري، بهبود مناسبات ارتباطي و... بتواندوارد ميدان شود. در سال 1400 چهره‌هايي چون لاريجاني، ضرغامي، جهانگيري و... ردصلاحيت شدند. در سال 92 هم هاشمي‌رفسنجاني رد صلاحيت شد. اين رويكرد با فلسفه جمهوريت نظام و اراده اكثريت همخوان نيست. اين رويكردها بايد اصلاح شود.ضمن اينكه جريان اصلاحات هم بايد با تدبير بيشتر عمل كند. نبايد اين پيام ارسال شود كه اصلاحات به دنبال پنجه كشيدن بر چهره حاكميت است. در صورت مورد توجه قرار دادن اين ضرورت‌ها مي‌توان اميدوار بود كه برخي چهره‌هاي مورد اقبال عمومي وارد ميدان انتخابات شوند و با رويكرد حاكميت مشاركت در انتخابات بالا برود. براي اين منظور لازم است به گزاره‌هايي چون دوري نظاميان از سياست، پرهيز از تندروي و... توجه شود. همانطور كه انتخاب خاتمي در سال 76 سايه جنگ را از سر ايران برداشت، مشاركت مردم دراين انتخابات هم مي‌تواند كشور را از مشكلات فعلي عبور دهد. مردم ايران هم ثابت كرده‌اند در صورت وجود زمينه‌هاي لازم در انتخابات حضور پيدا مي‌كنند.

نظر شما