شناسهٔ خبر: 66910700 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: همشهری آنلاین | لینک خبر

می گویند در این خانه تهران آرزوها برآورده می شود

هیچ یک از بچه‌های پلاک ٩ بن‌بست شمس، فیلم سینمایی «حوض نقاشی» را ندیده‌اند و نمی‌دانند نگار جواهریان و شهاب حسینی برای به تصویر کشیدن غصه‌ها و شادی‌های مریم و رضا چه هنرمندی به خرج داده‌اند.

صاحب‌خبر -

همشهری آنلاین-رابعه تیموری:حتی کیارش که عشق فیلم است، نمی‌داند مریم و رضا که به قلم حامد محمدی خلق شده‌اند، کمی شبیه آنها هستند، اما اگر کیارش و دوستانش این فیلم را می‌دیدند شاید دلشان می‌خواست ته قصه زندگی آنها هم مثل مریم و رضا نوشته شود، ولی به قول منتقدان حوض نقاشی، سرنوشت مریم و رضا برای همیشه یک قصه می‌ماند و واقعیت زندگی مریم‌ها و رضاها در این پلاک جریان دارد. مربیان مرکز توانبخشی ارمغان عصر پشت در بسته این پلاک، برای پیدا کردن توانمندی‌های بچه‌های این خانه مادرانه تلاش می‌کنند تا در دفتر زندگی آنها هم طرح و نقش‌های خوش رنگ‌تری خلق شود:

بیشتر بخوانید:این دانش آموزان ویژه، درآمدزایی می کنند


ته بن‌بست شمس جا خوش کرده، در اواسط خیابان ولیعصر (عج)، اما وقتی به حیاط پردار و درخت آن پا می‌گذارید، هیاهو و بروبیای خیابان یکباره تمام می‌شود و آرامشی دلپذیر در راهرو و کلاس‌های مرکز جریان دارد. حبوبات و سبزی‌هایی که دخترها کاشته‌اند سبز شده‌اند و گلدان‌های سفالی را که آنها با روبان، صدف، کاشی شکسته و کاموا تزئین کرده‌اند دور باغچه چیده‌اند. دخترها در طبقه دوم ساختمان هستند و طبقه اول مخصوص پسران بازیگوش کارگاه‌های کاشی شکسته و پیش حرفه‌ای است.

می گویند در این خانه تهران آرزوها برآورده می شود عکاس: رضا نوراله


راز مصطفی

بچه‌ها ساکت و آرام سر جای‌شان نشسته‌اند تا خانم مربی دفترهای مشق و نقاشی را چک کند، اختلاط‌های‌شان هم درگوشی و بی‌صدا است و مراقبند مربی صبور و خوش اخلاق‌شان از هیاهوی آنها دلگیر نشود. درس‌شان به خواندن و نوشتن دو رقمی‌ها رسیده و باید امشب هم درخت کاغذی را که خانم مربی برش‌زده توی دفتر بچسبانند و هم ٣ سوال ریاضی را پاسخ دهند. کیارش بهتر از همه همکلاسی‌هایش می‌تواند اعداد را بنویسد و حسین قلی با آن که با الهام گرفتن از داستان‌های مختلف انشاهای محشری می‌نویسد، برای نوشتن اعداد باید از بزرگترها کمک بگیرد. علیرضا هم که از شاگردان اوتیسم کلاس است، رنگ‌های مختلف را خوب می‌شناسد و دستخط خوبی دارد، ولی میانه اش با اعداد و ارقام خوب نیست و شاید فردا بدون نوشتن تکالیفش سر کلاس بنشیند. مصطفی قرآن کوچکش را باز کرده و درحالی‌که انگشت اشاره اش را آرام و با دقت زیر خطوط و کلمات سوره انفال می‌کشد، سوره ناس را بلند می‌خواند. هنوز مزه اردوی رامسر که سال ١٣٩١ با بچه‌ها و مربیان رفتند زیر زبان مصطفی مانده و منتظر است که خانم مدیر به وعده اش عمل کند و او و دوستانش را که پسرهای خوب و آقایی هستند دوباره به شمال ببرد. مصطفی برای نمازخواندن معطل اذان نمی‌ماند و هر وقت دلش بگیرد چند رکعتی نماز می‌خواند و برای خانم مربی دعا می‌کند، ولی هنوز هیچکس نفمیده دعای او در حق مربی اش چی هست.

می گویند در این خانه تهران آرزوها برآورده می شود


داماد خانم مربی

سهیل هم خانم مربی کلاسش را با هیچکس عوض نمی‌کند، ولی دلتنگ خانم مربی قدیمی اش است که برای درمان بیماری به مرخصی رفته. سهیل نمی‌داند خانم مربی او فرزند دختر دارد یا نه، ولی آرزو دارد سهیل را به غلامی قبول کند و اجازه دهد دامادش شود. حتی برای مراسم عروسی اش هم نقشه کشیده و فکر می‌کند از آن جا که در دوره ساخت پاکت‌های کاغذی جزء شاگرد اول‌های کلاس بوده، با داشتن این مهارت می‌تواند برای خودش شغلی دست و پا کند. کیارش نمی‌تواند سر جایش بند شود و گاهی به کلاس آموزش کاشی‌کاری سر می‌زند تا فیلم‌های تازه پژمان جمشیدی را برای آنها تعریف کند. البته حامد پی برده که کیارش فقط تکرار فیلم سینمایی پژمان را هر روز می‌بیند، ولی به روی او نمی‌آورد.

می گویند در این خانه تهران آرزوها برآورده می شود


کاشی‌کاران ماهر

سال گذشته حامد و دیگر بچه‌های کلاس حرفه‌ای‌ها سنگ کاری می‌کردند و با آن که کاشی‌کاری، نقاشی روی سفال، ویترای و دیگر کارهایی که حالا انجام می‌دهند به دم و دستگاه تهویه هوا نیاز ندارد، اما هنوز دستگاه‌های هود مانندی را که روی میزها نصب شده جمع نکرده‌اند. در میان دست سازه‌های مختلفی که زیر کلاهک‌های مکعبی هودها به چشم می‌خورد، آینه‌ها، قاب‌های عکس و تابلوهای سنگ کاری شده جلوه بیشتری دارند و دقت و مهارتی که در تهیه آنها به‌کار رفته نشان می‌دهد بچه‌ها راهنمایی‌های ابوالفضل را خوب به‌کار می‌بندند. ابوالفضل خندان و کم‌رو در کاشی‌کاری حرف اول و آخر را می‌زند و به‌عنوان یکی از قدیمی‌ترین اعضای کلاس فوت‌وفن و قلق‌های این هنر را به همکلاسی‌هایش هم آموزش دهد. حامد شیطان و بازیگوش مبصر کلاس است، اما خانم مربی فقط از او خواسته نظم کلاس را رعایت کند تا بقیه بچه‌ها از او الگو بگیرند. در عوض آقا مهران که لااقل ٤٠ سال را رد کرده و بچه‌ها حرمت موی سفیدش را نگه می‌دارند وظایف بچه‌ها را تعیین و تقسیم می‌کند و با میانجی‌گری او بگومگوهای بچه‌ها زود و سریع ختم به خیر می‌شود.

می گویند در این خانه تهران آرزوها برآورده می شود


خط تولیدی منظم

طبقه دوم در قرق شاگردان کلاس‌های خیاطی و پیش حرفه‌ای است که مانند خط تولید یک کارگاه با هم کار می‌کنند. ساک‌های متقال تکه دوزی شده، سرویس خواب و سرویس‌های آشپزخانه‌ای که شاگردان کارگاه خیاطی می‌دوزند به هنر دست خیاطان کهنه‌کار پهلو می‌زند، اما در میان دختران هنرمند کلاس سمیه برای یادگرفتن ریزه‌کاری‌های خیاطی سماجت بیشتری دارد. سمیه فقط برای خوشحال کردن مادرش راضی شده این هنر خیلی سخت را یاد بگیرد. او می‌داند حسرت زیارت حرم امام رضا (ع) به دل مادرش مانده و با گریه می‌گوید: «باید بودجه مملکت زیاد شود تا نخ و پارچه ارزان شود. آن وقت من خیلی زیاد کار می‌کنم تا مامانم را ببرم مشهد، یک شب توی هتل نگین بماند و برود زیارت...» فرنوش هم مثل سمیه آرزو دارد دستش توی جیب خودش باشد و بهزیستی آنها را استخدام کند. او و همکلاسی‌هایش باسوادند و تا کلاس نهم مدارس استثنایی درس خوانده‌اند و بعضی از آنها هم بعد از گرفتن دیپلم برای یادگرفتن هنر خیاطی و گلدوزی به اینجا آمده‌اند. خانم مربی خوب می‌داند حتی فرنوش و سمیه که می‌توانند ساعت‌ها پای چرخ خیاطی بنشینند و دوخت و دوز کنند، موقع دلتنگی حال کوک زدن و تکه دوزی هم ندارند و باید او لحظاتی طولانی دل به دلشان بدهد و غصه‌های دل گنجشکی‌شان را بشنود تا دوباره سردماغ شوند. دخترانی که دوره پیش حرفه‌ای را می‌گذرانند، بزک‌ودوزک و زیرسازی تولیدات حرفه‌ای‌ها را انجام می‌دهند و با کوک زنی، نقاشی و طراحی روی پارچه‌ها محصولات آنها را زیباتر و کارشان را آسان‌تر می‌کنند.

می گویند در این خانه تهران آرزوها برآورده می شود



توانیابانی که توانمند شدند

شهرزاد توانست با توانمندی‌هایی که در ارمغان عصر به‌دست آورده وارد دانشگاه شود و در رشته طراحی دوخت تحصیل کند. مارال هم دیگر برای خودش خیاط قابلی شده و می‌تواند به‌تنهایی سفارش دوخت سرویس آشپزخانه را انجام دهد. تعداد زیادی از پسرها هم وارد بازار کار شده‌اند و کم‌و بیش درآمد دارند. این اتفاقات قشنگ خستگی ١٢ سال مادری کردن برای توانخواهان را از تن خانم مدیر در می‌آورد. کریمی می‌گوید: «خانواده‌هایی که عضو کم‌توان ذهنی دارند نگرانند که عزیزان‌شان چگونه می‌توانند به‌تنهایی و بدون سرپرست به زندگی خود ادامه دهند. توانیابان با وجود محدودیت در آموزش‌پذیری، از توانایی‌هایی هم برخوردارند که کشف و پرورش آنها به تخصص و تلاش زیادی نیاز دارد و جزء اهداف این موسسه به شمار می‌آید. آموزش انجام امور شخصی اولین قدمی است که برای توانمندشدن توانخواهان انجام می‌شود و مهارت‌آموزی اقدام مکملی است که زمینه استقلال نسبی آنها را به وجود می‌آورد. »بازاریابی برای محصولات سرانگشتان هنرمند دخترها از دغدغه‌های کریمی و همکارانش است و بسیاری از تولیدات آنها در مراکز فروش معتبر شهر عرضه می‌شود..
در جستجوی توانیابان مستعد
یکی از مهمترین مشکلات توانیابان مجتمع ارمغان عصر کمبود تعداد سرویس رفت‌وآمد است و ده نفر از آنها به دلیل مشکلات رفت‌وآمد خانه‌نشین شده‌اند.
کریمی می‌گوید: «ما در حال شناسایی توانیابانی هستیم که در زمینه‌های مختلف مهارت دارند، اما با چنین مراکزی ارتباطی ندارند و زمینه بروز توانمندی آنها فراهم نشده است. ما می‌توانیم در تامین مواد اولیه رشته‌های هنری مختلف و فروش دست سازه‌های این توانیابان به آنها کمک کنیم.» مرکز حرفه‌آموزی ارمغان عصر یکی از ٧ شعبه مجتمع توانبخشی ولیعصر (ع) است که از سال ١٣٨٤ با هدف توانمندسازی و کمک به اشتغال توانیابان ذهنی ١٤ تا ٣۵ سال پا گرفته و ٣٩ توانیاب پسر و٤٠ دختر در آن مهارت می‌آموزند. سایر مراکز این موسسه که در زمینه آموزش و توانبخشی کم‌توان‌های ذهنی دختر و پسر در دو رده سنی کودک و بزرگسال فعالیت می‌کنند، در شهرهای تهران، مشهد، شیراز و کاشان قرارگرفته‌اند.

نظر شما