شناسهٔ خبر: 66849582 - سرویس سیاسی
نسخه قابل چاپ منبع: باشگاه خبرنگاران جوان | لینک خبر

پزشک فرانسوی در گفتگو با باشگاه خبرنگاران جوان:

اگر در غزه تجهیزات اولیه پزشکی بود، بسیاری دچار قطع عضو‌ نمی‌شدند

یک پزشک فرانسوی می‌گوید در جنگ غزه حضور داشته و حسرت می‌خورد که ای کاش تجهیزات اولیه پزشکی بود تا مجروحان مجبور به پذیرش قطع عضو نشوند.

صاحب‌خبر -

بسیاری از پزشکانی که تا به امروز برای ماموریت به غزه سفر کرده اند معتقدند که غزه از لحاظ پزشکی در آستانه یک فاجعه انسانی است. بیمارستان‌ها دیگر تجهیزات کافی برای درمان مجروحان ندارند و دارو‌های معمول برای مداوا کمیاب است.

روز گذشته نیز مدیر بیمارستان کمال عدوان در شمال غزه با اشاره به اینکه صهیونیست‌ها عامدانه سیستم بهداشتی غزه را هدف گرفته‌اند تاکید کرد نظامیان دشمن همچنان در اطراف بیمارستان هستند و این مرکز پزشکی همانند سایر بیمارستان‌های غزه از خدمت خارج شد.

مدیر بیمارستان شهداء الاقصی نیز به نوبه خود در همین زمینه هشدار داد که اگر این بیمارستان به دلیل کمبود سوخت از خدمت خارج شود یک فاجعه بزرگ رخ خواهد داد. میزان ذخیره سوختی که در بیمارستان وجود دارد به اندازه یک پنجم نیاز ما هم نیست و برای جلوگیری از بروز فاجعه بهداشتی در ساعات آینده به ۵۰ هزار لیتر سوخت نیاز داریم.

در این زمینه سازمان دیده‌بان حقوق بشر اروپا مدیترانه اعلام کرد که تخریب بیمارستان‌ها و مراکز بهداشتی در شمال نوار غزه توسط ارتش اسرائیل و از کار انداختن سایر بیمارستان‌هایی که تاکنون توانسته بودند فعال بمانند به معنای تصمیم اسرائیل برای اعدام جمعی بیماران و مجروحان است.

 از این رو باشگاه خبرنگاران جوان برای بررسی اوضاع در غزه مصاحبه‌ای ترتیب داده با خالد بن بوتریف، پزشک فرانسوی ساکن آمریکا که مشروح آن در ذیل از نظرتان می‌گذرد.

-به عنوان یک فرانسوی که در آمریکا ساکن هستید از تجربیات و مشاهدات خود در غزه در زمانی که برای ماموریت به آنجا رفته بودید برای ما تعریف کنید.

خالد بن بوتریف: چند ماه پیش، خانه ام را در ویرجینیا، جایی که به عنوان جراح پلاستیک و ترمیمی کار می‌کنم، ترک کردم تا به گروهی از پزشکان و پرستارانی که به همراه گروه کمک‌های بشردوستانه MedGlobal به مصر سفر می‌کردند، به عنوان داوطلب در غزه بپیوندم. من قبلا در مناطق جنگی دیگر کار کرده ام. اما آنچه در ده روز از ورودم به غزه شاهد آن بودم، جنگ نبود، بلکه نابودی بود. حداقل ۳۶۰۰۰ فلسطینی در بمباران غزه توسط رژیم صهیونیستی کشته شده اند. از قاهره، پایتخت مصر، ۱۲ ساعت به سمت شرق تا مرز رفح رانندگی کردیم. کیلومتر‌ها کامیون‌های کمک‌های بشردوستانه را که اجازه ورود به نوار غزه را نداشتند، پشت سر گذاشتیم. به غیر از تیم من و دیگر فرستادگان سازمان ملل و سازمان بهداشت جهانی، افراد بسیار کمی در آنجا حضور داشتند.

غزه و ویرانی های جنگ

ورود به غزه همچون آغاز رمان آخرالزمانی بود

ورود به جنوب غزه در ۲۹ ژانویه، جایی که بسیاری از مردم از شمال گریختند، مانند صفحات اول یک رمان آخرالزمانی بود. از آنچه به من گفته شد اوضاع وحشتناکتر بود، پهپاد‌ها دائماً بر فراز ما پرواز می‌کنند، گوش هایمان وزوز داشت. بینی ما پر شده بود از بوی تعفن،  یک میلیون انسان آواره شده بودند، در محیطی کوچک و چادرهای بسیار نزدیک به هم، بدون سرویس بهداشتی کافی. چشمان ما دیگر نمی‌دانست در این وسعت چادر به کجا نگاه کنیم. در مهمانخانه‌ای در رفح اقامت داشتیم. شب اول ما سرد بود و خیلی از ما نمی‌توانستیم بخوابیم. ما در بالکن با شنیدن صدای بمب‌ها و دیدن ابر‌های دود که از خان یونس بیرون می‌آمدند ایستادیم.روز بعد که به بیمارستان اروپایی در غزه نزدیک شدیم، چادر‌های بی شماری صف کشیده و خیابان‌ها را مسدود کردند. بسیاری از فلسطینی‌ها به این بیمارستان رفته بودند و دیگران به امید پناه گرفتن از خشونت در آنجا پناه گرفته بودند.

مردم همچنین در داخل بیمارستانی که اکنون در آن زندگی می‌کنند، در راهروها، راه پله‌ها و حتی کمد‌های ذخیره‌سازی هجوم آورده بودند. گذرگاه‌هایی که زمانی عریض بود، توسط اتحادیه اروپا طراحی شده بود تا رفت و آمد‌های بی‌وقفه پرسنل پزشکی، برانکارد‌ها و تجهیزات را در خود جای دهد، اکنون به یک فایل واحد تبدیل شده‌اند. در هر طرف، پتو‌هایی از سقف آویزان شده بود که فضا‌های کوچکی را برای تمام خانواده‌ها مشخص می‌کرد، بنابراین فضای بسیار ناکافی برای حفظ حریم خصوصی فراهم می‌کرد. بیمارستانی که برای پذیرش حدود ۳۰۰ بیمار طراحی شده بود، اکنون مجبور شده بود از بیش از ۱۰۰۰ بیمار و صد‌ها پناهنده مراقبت کند.

انجام روزانه ۱۲ عمل و لرزش هر دقیقه‌ای اتاق عمل ناشی از حجم بالای بمباران‌ها

تعداد محدودی از جراحان فلسطینی در دسترس بودند. به ما گفتند که بسیاری از آنها کشته شده اند - بسیاری دیگر دستگیر شده اند، آنهایی که هیچکس نمی‌دانست کجا هستند یا حتی هنوز زنده هستند. عده‌ای دیگر در مناطق اشغالی شمال یا در مناطق اطراف که رسیدن به بیمارستان برای آنها بسیار خطرناک بود، گرفتار شده بودند. تنها یک جراح پلاستیک فلسطینی باقی مانده بود که نیاز‌های بیمارستان را به صورت ۲۴ ساعته پوشش می‌داد. از آنجایی که خانه اش ویران شده بود، در بیمارستان زندگی می‌کرد. او تمام وسایل شخصی خود را در دو کیف دستی کوچک حمل کرده بود. این نوع داستان در بین کارکنان باقیمانده بیمارستان بسیار رایج شده بود. این جراح خوش شانس بود، زیرا همسر و دخترش هنوز زنده بودند در حالی که تقریباً همه افراد حاضر در بیمارستان در سوگ مرگ عزیزانشان عزادار بودند.

بلافاصله دست به کار شدم و روزانه ده تا دوازده بیمار را تحت عمل جراحی قرار دادم و چهارده تا شانزده ساعت کار داشتم. اتاق عمل اغلب، گاهی هر سی ثانیه یکبار، از بمباران بی وقفه می‌لرزید. ما در محیط‌های غیر استریل کار می‌کردیم که در ایالات متحده غیرقابل تصور بود. ما دسترسی محدودی به تجهیزات پزشکی ضروری داشتیم: ما روزانه دست‌ها و پا‌ها را با یک اره Gigli قطع می‌کردیم، ابزاری در دوران جنگ داخلی که اساساً از بخشی از سیم خاردار تشکیل شده است. اگر به تجهیزات اولیه پزشکی دسترسی داشتیم می‌توانستیم از بسیاری از قطع عضو‌ها جلوگیری کنیم. مراقبت از همه مجروحان در یک سیستم بهداشتی کاملاً از بین رفته دشوار بود.

شمارش تعداد بچه‌های یتیم جدیدی که جراحی می‌کردم

من به صحبت‌های بیمارانم گوش می‌دادم و داستان‌هایشان را در حالی که آنها را به اتاق عمل می‌بردم با من زمزمه می‌کردند. اکثر آنها در هنگام بمباران در خانه خوابیده بودند. نمی‌توانستم فکر نکنم خوش‌شانس‌ها فوراً جان باخته‌اند، یا از شدت انفجار زیر آوار مدفون شده‌اند. بازماندگان ساعت‌ها عمل جراحی و سفر‌های متعدد به اتاق عمل را تحمل کردند و در غم از دست دادن فرزندان و همسرانشان غمگین بودند. بدن آنها پر از ترکش بود که باید تکه تکه با جراحی از گوشت آنها خارج می‌شد.

شمارش تعداد بچه‌های یتیم جدیدی را که جراحی می‌کردم متوقف کردم. بعد از عمل، آنها را در جایی در بیمارستان گذاشتند، بدون اینکه من بدانم چه کسی از آنها مراقبت می‌کند و چگونه زنده می‌مانند. یک بار تعداد انگشت شماری از کودکان، همگی ۵ تا ۸ ساله، توسط والدینشان به اورژانس منتقل شدند. همه از ناحیه سر مورد اصابت گلوله قرار گرفته بودند. پس از عقب نشینی تانک‌های اسرائیلی، این خانواده‌ها در حال بازگشت به خان یونس در حدود ۳.۵ کیلومتری بیمارستان بودند. اما ظاهراً تک تیرانداز‌ها عقب ماندند. هیچ کدام از این کودکان زنده نماندند.

هدیه‌ای با خاطره درد

روز آخر، وقتی داشتم به مهمانخانه برمی‌گشتم که محلی‌ها می‌دانستند خارجی‌ها در آن اقامت دارند، پسر جوانی به سمت من دوید و یک هدیه کوچک به من داد. صخره‌ای از ساحل بود که روی آن نوشته‌ای عربی  بود: «از غزه، با عشق، با وجود درد». وقتی روی بالکن ایستادم و برای آخرین بار به رفح نگاه کردم، صدای هواپیما‌های بدون سرنشین، بمباران و انفجار مسلسل‌ها را می‌شنیدیم، اما این بار چیزی متفاوت بود: صدا بلندتر بود، انفجار‌ها نزدیک‌تر. این هفته نیرو‌های اسرائیلی به بیمارستان بزرگ دیگری در غزه حمله کردند و در حال برنامه ریزی برای حمله زمینی به رفح هستند. من عمیقاً احساس گناه می‌کنم که به من اجازه داده شد در حالی که میلیون‌ها نفر مجبور به تحمل کابوس غزه هستند، آنجا را ترک کنم. به عنوان فردی که در آمریکا زندگی می‌کند، به مالیات‌هایمان فکر می‌کنم که بودجه سلاح‌هایی را که احتمالاً به بیماران من در آنجا آسیب می‌رساند، تأمین می‌کرد. این افراد که قبلاً از خانه‌های خود رانده شده اند، جای دیگری برای رفتن ندارند.

خالد بن بوتریف یک پزشک زیبایی اصالتاً فرانسوی است که در آمریکا زندگی می‌کند و تجربه‌های زیادی را در بیمارستان‌های روستایی و صحرایی در میدان‌های جنگ دارد. وی در ماه‌های اخیر چندین بار به غزه و رفح برای ماموریت پزشکی سفر کرده است.

نظر شما