جوان آنلاین: لیلا حسیننیا از فعالان فرهنگی اهل تبریز در روزهای گذشته روایتهایی از شهید سیدمحمدعلی آلهاشم، امامجمعه فقید شهید تبریز به اشتراک گذاشته است. این توییتها با واکنشهای بسیاری در شبکههای اجتماعی همراه بوده که در ادامه به مرور آنها پرداختهایم:
- میدونید ما با امام جمعه شهرمون خاطره داریم، یعنی چی؟ امام جمعه شهر ما اسم همه شاعرهای جوان رو بلده، بارها با هم سینما رفتیم، توی بازار راه میفته و حال مردم رو میپرسه، تئاتر تکههای سنگین سرب رو با هم دیدیم، نمایشگاه نقاشی و خط رو رد نمیده، باید برگرده...
- سلفی گرفتن با نماینده، ولی فقیه در تبریز امری عادی بود. شما میتونستی در مسجد، بازار، مترو، اتوبوس و... با او صحبت کنی و هر موقع خواستی سلفی بگیری، نباید جای خاصی دنبالش میگشتی. بار اول که تاکسی گرفت برخی فکر کردند اداست. بعد فهمیدند او میداند نماینده، ولی باید در قلب مردم باشد.
- یک عکاستبریزی که هیچ ربطی به حکومت نداشت در یک جشنواره ملی رتبه آورده بود. امام جمعه به عکاس زنگ زده بود و به خاطر کسب رتبه و افتخاری برای تبریز از او تشکر کرده بود. عکاس از شادی ماجرا را رسانهای کرده بود. امام جمعه میخندید و میگفت: مگر اتفاق عجیبی افتاده؟ میخندید همیشه...
- خدابیامرز شوهر عمهام از پیران انقلاب در تبریز بود و مدتی گرفتار بیماری. فرصت عیادت نداشتم. یک روز که بالاخره برای عیادت رفتم، متوجه شدم امام جمعه تبریز چندباری برای عیادت به بیمار ما سرزده. همیشه چند قدم جلوتر بود...
- از محل کار سابقم استعفا کرده بودم. شغلی نداشتم. به یکی از دوستان گفته بود فلانی مضیقه مالی ندارد که؟ از خودم هم نپرسیده بود تا اگر دستم خالی بود شرمنده نشوم!
- از شعرخوانی بیت رهبری برگشته بودم. دیدید آدم یک موفقیتی دارد بیتاب میشود که برای پدرش تعریف کند؟ میخواستم زودتر به او برسم و بگویم «خدمت شما آقا!» او زودتر دست به کار شد و در خطبههای نماز جمعه شعرم را خواند. رفتم تشکر کنم. زبان باز نکرده گفت دیدی شعرت را خواندم؟! و خندید.
- یکی از شاعران تبریز را جلوی مصلا دیده بود. حالش را پرسیده بود و از شغلش جویا شده بود. رفیق شاعر ما گفته بود شغل ثابت و مناسبی ندارد. امام جمعه گفته بود: «یک شغل برای تو پیدا میکنم یه شغل برای خودم تا این ساعت روز بیکار نچرخیم!» چند روز بعد شاعر جوان در یک نهاد فرهنگی مشغول شد.
- ماشین حمل اجساد که رد شد، خانمی که کنارم بود با گریه گفت: «ولی حاج آ سن هش وقت بوجور عجلهنن جماعتدن گشمزدین!» یعنی: «ولی حاج آقا تو هیچ وقت اینقدر با عجله از کنار مردم رد نمیشدی!» ما رو بد عادت کردی آقای شهید آلهاشم!
- برای کاری اداری قرار بود به دیدارش بروم. آقا سید حمید گفت: «حاجی گفته هفت صبح دفتر باشید.» گفتم: «آقاسید! هفت صبح آخه امام جمعه چرا توی دفتره؟!» گفت: «شما جلسه سوم رو دارید باهاشون!» پیرمرد آخه هفت صبح، جلسه سوم؟!
- حاج احمد ذاکری میگوید: شخصی دمبیت به من گفت: من یک راننده تاکسی هستم و خیلی مدیون حاج آقای آل هاشمم. فقط خود ایشان میدانستند. آمدم هر کاری از دستم برمیآید، انجام بدهم. به مسئول دفتر گفتم. گفت از دیروز دهها نفر آمدهاند که ما به حاج آقا مدیونیم هر کاری هست انجام دهیم!
- نقش بسیار مهمی در آشتی جامعه مذهبی تبریز با سینما داشت! اغلب بخشی از خطبههای نماز جمعه را به معرفی فیلمهای خوب در حال اکران، تئاترهای روی صحنه و برنامههای فرهنگی اختصاص میداد. امام جمعه هر فیلمی را که معرفی میکرد خودش هم به تماشایش میرفت. این عکس گمانم سینما قدس تبریز است.
- حیفم میآید از پسر بگویم و از پدر نه! حاج محمدتقی پدر امام جمعه ما همه میدانند که در پیشنمازی مسجدی در بازار تبریز، نماز ظهر و عصر را طول نمیدهد تا کسبه از کار بازنمانند. خانهاش در فقیرترین محله تبریز، دلخوشی اعیاد غدیر مردم است. مردم صف میکشند تبریک میگویند و عیدی میگیرند.
- ساختار کهن هیئات مذهبی در تبریز تأثیر مهمی در حیات اجتماعی و سیاسی مردم دارد. قبل از او دستهبندیهای سیاسی و فکری، سایه سنگینی بر جامعه هیئات داشت. حاجی که آمد این فرقهبندی را شکست. آنقدر به هیئتها سر کشید و میانداری کرد که همه هیئات با هر تفکر سیاسی زیر سایهاش جمع شدند.
- به خاطر ندارم در شش سال گذشته کسی از اهالی هیئتهای تبریز فوت کرده باشد و امام جمعه نماز میت را نخوانده باشد. کسی که اندک آشنایی با فضای هیئت در تبریز دارد و میداند که این فضا چه تأثیری بر جهان زیسته مردم دارد، اعتراف خواهد کرد که امام جمعه در مورد هیئات تبریز معجزه کرد!
- هرگز بادیگاردی کنارش ندیدم. یکبار مسئولان حفاظت بیت گوشی شاعران را دم در گرفتند. یکی از دوستان یک رباعی نوشت و برایش خواند: «تا جام جرعهنوشی ما را گرفتهاند | ابزار طبع جوشی ما را گرفتهاند | میخواستم که شعر بخوانم برایتان | بدو ورود، گوشی ما را گرفتهاند» دفعه بعد کسی کارمان نداشت! (شعر را دکتر محمدرضا بحری نوشت.)
نظر شما