شناسهٔ خبر: 66797496 - سرویس سیاسی
نسخه قابل چاپ منبع: باشگاه خبرنگاران جوان | لینک خبر

حکایت دعوت‌نامه اسرار آمیز دیدار با شهید جمهور

یک روز قبل از شهادت مردِ مجاهد، دعوتنامه‌ای اسرار آمیز برایش آمد، اگرچه توفیق دیدار نصیبش نشد.

صاحب‌خبر -

از زمانی که خبر سقوط بالگرد سید پیچید، هر کجای مملکت علی‌ابن‌موسی‌الرضا علیهم السلام دخیل توسل به پنجره فولاد بسته شد و از خزر تا خلیج فارس یک پارچه نذر صلوات شد. اما سید برنگشت که برنگشت. 

این پایان، عجیب پایانِ سریال شوق پرواز شهید بابایی را برایمان تداعی می‌کند. آنجایی که همسرش بالای سر پیکرش گفت: «قبول نیست عباس، تو منو فرستادی خونه خدا، اما خودت رفتی پیش خدا!» پایان سریال شوق خدمتِ شهید رییسی هم همه گفتند: «قبول نیست سید، برگرد! شب میلاد امام باید حرم باشی.» مردم رفتند حرم امام رضا علیهم السلام و سید رفت پیش خود امام رضا علیهم السلام.

در این ایام اسفناک که در غم سید بزرگوار و همراهان‌شان نشسته‌ایم هر یک از ما به نوبه‌ای عزاداری می‌کند. مثل این بانوی جوانی که دل در گروی این انقلاب دارد و یک روز قبل از شهادت آقا سید برایش دعوتنامه‌ای اسرار آمیز آمده بود، اما حیف که توفیقش نصیبش نشد و آرزوی آخرین دیدار با سید الشهدای خدمت بر دلش ماند؛ با «اعظم اشرفی» مادر ۵ فرزند، حافظ کل قرآن و مربی حفظ و داور رسمی مسابقات حفظ قرآن به گفتگو نشستیم.

باید اول شهید زندگی کرد و بعد شهید شد

«شبی که خبر سقوط بالگرد را شنیدیم بین آسمان و زمین گیر کرده بودیم. طفلان من کنترل تلویزیون به دست به خواب رفتند. نیمه شب سراسیمه از خواب پریدم، تلویزیون را روشن کردم، با خودم می‌گفتم نکند خادم شاه خراسان امشب زیر باران جای سردی دارد و باز هم سکوت کرده و زبان بسته است، شبیه مناظره اش با آن همه مدرک و پرونده.

کل روز سردرگم، گیج، شوکه بودم و باخودم می‌گفتم این خبر‌ها تکذیب می‌شود، اما ساعت ۸ صبح خبر شهادت که اعلام شد، خادم الرضا به مولای خود پیوست. دلم خون شد، اما سید چه عزتی داشت که در روز ولادت ولی نعمت‌مان به مقام شهادت رسیدند.

از وقتی این خبر را شنیدیم، زندگی از دستمان در آمده است و کارمان شده است اشک و آه. زندگی تک تک این عزیزان که مرور می‌شود، واقعا معلوم می‌شود که باید اول شهید زندگی کنید بعد شهید شوید. انشالله خدا به ما هم توفیق بدهد و بنده خوبی باشیم و شهید شویم. شهید شدن شانسی و یهویی نیست، به قول سردار باید شهید باشید.»

به اندازه رأیی که به ایشان دادم، شفاعتم می‌کند؟

اشرفی می‌گوید که شب انتخابات ریاست‌جمهوری هم مثل شب شهادت ایشان باز حوالی صبح از خواب پرید و شمارش آراء آقا سید را از زیر نویس شبکه خبر چک می‌کرد. «خودم را برای رأی دادن دوره دوم ریاست جمهوری آقای رئیسی آماده کرده بودم. با خودم می‌گویم که این مجاهد خستگی ناپذیر راه خدا به اندازه رأیی که به او دادم و او را عاقبت بخیر کردم و راه شهادت برایشان باز شد و شهید شدند، مرا شفاعت می‌کنند؟

انگار در قبال جامعه و امام زمانم شق القمر کردم و اسم خودم را مجاهد گذاشتم، کار من کجا و کار‌های بزرگ سید شهید کجا.»

افسوس که آخرین دیدار را از دست دادم‌

می‌پرسم شما جزء افرادی بود که برای همایش روز ملی جمعیت در اجلاس سران دعوت شدید، یعنی یک روز قبل از شهادت آیت الله رئیسی، در این همایش حضور داشتید؟ بانو اشرفی با افسوس می‌گوید: «فکر می‌کنم این تریبون آخرین باری بود که شهید جمهور، رئیسی عزیز، پشت تریبون رسمی رفت و صحبت کرد. دست اندرکاران ملی جمعیت و فرزند آوری به بنده لطف داشتند و مرا دعوت کردند، اما به خاطر امتحانات بچه‌ها و مشغله و... توفیق حضور نداشتم، چقدر افسوس خوردم که این دیدار را از دست دادم. ولی آخرین کلام سید و آخرین توصیه‌ای که کرد، درباره سقط جنین بود. 

این را دوستان نقل قول کردند. خادم الرضا از همه خواست با توجه به آمار نگران کننده و تکان دهنده سقط جنایی جنین در کشور، کاری بکنند، اقدامات مؤثر داشته باشند.»

آخرین مطالبه شهید جمهور

شهید جمهور آخرین مطالبه و تلاشش، دادخواهی از مظلوم‌ترین و بی دفاع‌ترین و بی پناه‌ترین انسان‌های روی زمین بود؛ کسانی که هیچ وکیل مدافعی ندارند و بدون دادگاه و بدون دادرسی، با فریادی بی صدا به دست والدین خود به شکلی فجیع کشته می‌شوند.

حکایت خدمات مجاهدانه آقا سید در این مقال نمی‌گنجد. آن همه جهاد بی وقفه چیزی جز شهادت جواب داشت؟ بعد از چند سال مجاهدت بی وقفه امروز اولین روز استراحت ایشان خواهد بود در کنار سردار حاج قاسم سلیمانی.

منبع: فارس

نظر شما