شناسهٔ خبر: 66774582 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: دانشجو | لینک خبر

سروده‌هایی برای شهادت آیت‌الله رییسی؛

اردیبهشتم گم شده اینبار در مه

تعدادی از شاعران در پی شهادت رییس جمهوری اسلامی ایران اشعاری سرودند.

صاحب‌خبر -

به گزارش گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو، تعدادی از شاعران در پی شهادت آیت الله رئیسی رییس جمهوری اسلامی ایران و همراهانش در سانحه سقوط هلی کوپتر اشعاری سروده‌اند.

این اشعار را از نظر می‌گذرانیم.

رضا یزدانی

هرچه صدا کردیم: "ابراهیم! "

اسم تو حتی برنگشت از کوه

آنقدر روحت بی‌قراری کرد

جسم تو حتی برنگشت از کوه

اردیبهشت اردی‌جهنم شد

هر صفحه‌ی تقویم را سوزاند

این بار آتش سرد شد، اما
وقتی که ابراهیم را سوزاند

گشتیم دنبال پر و بالت

گفتند دیگر وا نخواهد شد

جز بالگرد سوخته چیزی

پیدا نشد، پیدا نخواهد شد

تو کوه دردی بودی و رفتی‌ای کوه درد!‌ای کاش برگردی

آن بالگرد‌ای کاش برگردد

با بالگرد‌ای کاش برگردی

چشم انتظار دیدنت گشتند

حتی شهیدان خدایی هم

آن سو "بهشتی" بی‌قرار تو

آن سوتر انگاری "رجایی" هم

این ملت تنها تو را دیروز

در شادی و غم انتخابت کرد‌ای انتخاب مردم ایران!

حالا خدا هم انتخابت کرد

حسن زرنقی

ماییم و پی حادثه‌ای دربه‌دری‌ها

هر لحظه خبر می‌رسد از بی‌خبری‌ها

دل طاقت این داغ جگرسوز ندارد

برگرد و رهامان کن از این خون‌جگری‌ها

برگرد که ما خاطرهٔ خوب نداریم

از آن شب تاریک و از آن بی‌پدری‌ها

هم‌صحبت ما بودی و هرگز نشنیدی

اخبار وطن را فقط از دور و بری‌ها

در سیل بلا‌ها عوض کاخ‌نشینی

دیدیم تو را خاک‌نشین با کپری‌ها

دیدیم صفای تو و صافی تو، وقتی

خون بود دل ملتی از حیله‌گری‌ها

عاطفه جوشقانیان

پر از تو ایم، پراکنده‌ای هوایت را

سپرده‌ای به پرنده غم صدایت را

به ابر و ماه و درختانِ دائما به قنوت

سپردی اشک و نماز شب و دعایت را

چگونه بود که اینقدر گرم و گیرا بود؟

به گوش ما بچشان لحن ربنایت را

برای اینکه به ما راه را نشان بدهی

به جا گذاشتی‌ای رود، ردّ پایت را

چقدر مثل رجایی چقدر باهنری

به ما نشان بده ایمان آشنایت را

غبار روبی دریا و کهکشان بودی؟

بیا بیا بتکان غربت عبایت را

به قله‌ها که رسیدی، رها شدی، آری

چگونه شرح دهم اوج ماجرایت را؟

به جز صلابت و خدمت نبود در کارت

نبود، هرچه که گشتیم عکس‌هایت را

چقدر جای تو خوب است، هیچکس، اما
برای ما نگرفته هنوز جایت را...

فاطمه عارف‌نژاد

اخبار وهم‌آلوده و اخبار در مه

پیچیده آواز غمی انگار در مه‌ای دشت‌ها! کو رد پای رود در برف؟‌ای کوه‌ها! کو رد پای یار در مه؟

دی‌ماه را من پیش از این یخ کرده بودم

اردیبهشتم گم شده اینبار در مه

از لابلای صخره‌ها داغی شکفته

گل کرده یک اندوه بی‌تکرار در مه

چشم و دلت روشن که تا این شب شود صبح

فانوس می‌ماند فقط بیدار در مه

تاریک اگر بودی، «هوالنور»‌ی بگو باز

تا روشنایی‌ها قدم بردار در مه

سیمرغ من! برخیز از خاکستر رنج

ایران من! برخیز از آوار در مه

برچسب‌ها:

نظر شما