شناسهٔ خبر: 66762741 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: روزنامه شهروند | لینک خبر

خاطرات الرجال

صاحب‌خبر -

اسدالله علم، وزیر دربار و از نزدیکترین چهره‌ها به محمدرضا شاه، تنها رجل سیاسی دوران پهلوی دوم است که خاطرات خود از ١٠ سال همنشینی نزدیک با شخص شاه و خاندان پهلوی را مکتوب کرده است. این تقریرات در ٧ جلد تحت عنوان «یادداشت‌های علم» به چاپ رسیده‌اند و ما در این ستون به تناوب این یادداشت‌ها را مرور می‌کنیم.
بخشش از کیسه خلیفه
امروز خدمت شاهنشاه رسیدم و عرض کردم پادشاه افغانستان باز یک اتومبیل در رُم خریده به 10 هزار دلار و پولش را از شاهنشاه می‌خواهد. فرمودند: «البته بده، چه باید کرد؟ خدا به ما می‌رساند که ما به دیگران بدهیم. ضمناً تحقیق کن عبدالولی (داماد پادشاه) از چه ممر زندگی می‌کند. نمی‌تواند سربار زنش باشد و از حقوقی که ما به پرنسس بلقیس می‌دهیم توقعی بکند! دیدی به راکفلر چه گفتم؟ شاید بتوانیم یک روزی او را به عنوان لیدر افغانستان برگردانیم.» عرض کردم از آمریکایی‌ها که کاری ساخته نیست، به خصوص حالا قبل از انتخابات و به‌خصوص با حساسیتی که ممکن است روس‌ها و هندی‌ها روی این قضیه داشته باشند، کار مشکل‌تر می‌شود. ممکن است احیاناً انگلیسی‌ها (اگر آمریکایی‌ها پولش را بدهند!) با ریشه‌ای که در افغانستان دارند چنین بازی راه بیندازند، در صورتی که با ما صمیمانه کار کنند. فرمودند: «آخر این‌ها خیلی [...]گشاد شده‌اند و مثل این که اهمیتی به این قضایا نمی‌دهند.» عرض کردم فعلاً به هر حال اگر به ما کمک بکنند، تنها قدرتی هستند که هنوز در افغانستان ممکن است کاری از دست‌شان ساخته باشد. فرمودند: «به هر حال برای عبدالولی حقوقی تعیین کن.»55.1.24

دورویی خواهر و مادرزن
صبح شرفیاب شدم. در ضمن کارهای جاری، صورتحساب مخارج سفر یک هفته‌ای سرکار فریده خانم مادر علیاحضرت شهبانو به غنا بود، در حدود 500 هزار تومان.» فرمودند: «بسیار خوب بدهید. ولی این درویش خانم وقتی تصمیم به این مخارج می‌گیرند چرا درویش نیستند و چرا برای ما ناز می‌کنند؟ انسان یا یک چیزی می‌خواهد یا نمی‌خواهد. اگر می‌خواهند دیگر چرا دروغی بگوید نمی‌خواهم، ولی شما باید بفهمید و به من بدهید؟»... شاهنشاه را خیلی عصبانی دیدم و چیزی نگفتم، اما به قدری آقا و انسان است که احساس کردند من در انتظار فرمایشات بیشتری هستم. فرمودند: «خواهر من شمس مثل یک پرنسس زندگی می‌کند، خوب هم زندگی می‌کند، حتی بیش از آن‌چه دارد نمایش می‌دهد. نه من ایرادی دارم و نه مردم، چون ظاهر و باطن همین است که هست. ولی خواهرم اشرف از یک طرف حرص می‌زند، از طرف دیگر وقف می‌کند. حرص زدن برای که، وقف کردن برای چه؟ من را ببین که با همه این‌ها ساخته‌ام. یعنی تا جایی که به کشور صدمه نمی‌زند ساخته‌ام، چون عقیده دارم بالاخره هر انسانی ضعف دارد و حتی خود من هم دارم. ولی دو چیز را نمی‌توانم تحمل کنم، یکی این حرکات آن‌ها خدای نکرده به کشور صدمه بزند که در این صورت جلوی آن گرفته می‌شود و دیگر این که به دل چیزی بخواهند و به زبان چیز دیگری بگویند. فریده و خواهرم اشرف جزو این طبقه هستند.» 54.1.26

نظر شما