شناسهٔ خبر: 66738686 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: هنرآنلاین | لینک خبر

من فیلمسازم قرار نیست در اثرم کتاب تاریخ را ورق بزنم/ تنها تخیلی که در «معمای شاه» دخیل کردم خانواده دکتر وزیری بود

محمدرضا ورزی گفت: به زعم من بدترین دوره مدیریت سازمان مربوط به آقای علی‌عسگری بود. برخی برخوردها با «معمای شاه» اخلاقی نبود.

صاحب‌خبر -

گروه رادیو و تلویزیون خبرگزاری هنر ایران: محمدرضا ورزی کارگردان، تهیه‌کننده و فیلم‌نامه‌نویس سینما و تلویزیون که فیلم «پروین» به عنوان آخرین اثرش در چهل‌ودومین جشنواره فیلم فجر به اکران در آمد با حضور در خبرگزاری هنرآنلاین ضمن صحبت از وضعیت سینما و تلویزیون از حواشی آخرین سریالش در تلویزیون یعنی «معمای شاه» گفت. در ادامه گفت‌وگوی ورزی با هنرآنلاین را می‌خوانید. 

 

محمدرضا ورزی چندین دوره مدیریتی سازمان صداوسیما را دیده است. مدیریت این سازمان را در دوره‌های مختلف چگونه دیدید؟

از آخرین ماه‌های مدیریت آقای محمد هاشمی با کاری کوتاه برای تلویزیون فعالیت فیلم‌سازی را شروع کردم. البته فعالیت اصلی‌ام در دوره‌ی بعدی که دوره آقای دکتر لاریجانی بود و به دوره‌ی فرهیختگی سازمان صداوسیما شهرت داشت، آغازشد. در دوره مهندس ضرغامی به علت فضای مدیریتی خیلی خوبی که حاکم بود همکاری خوبی شکل گرفت. آن زمان شرایط تعامل با فیلمسازان خوب بود. تجارب موثری را در دوران مهندس ضرغامی کسب کردم. این تجارب برای طیف‌های مختلف رقم خورد و هنرمندان زیادی بهره جستند. در دوره آقای سرافراز به علت کوتاهی زمان مدیریت ایشان نمی‌توان از ماحصل همکاری نتیجه‌ای گرفت. به اعتقاد من دکتر سرافراز معاون برون مرزی خیلی بهتری بود. به هر حال سازمان صداوسیما اقتضائاتی دارد که مدیریت کلان آن، می‌بایست دایره تعاملات گسترده‌ای باهنرمندان داشته باشد. به زعم اینجانب، بدترین دوره سازمان، دوره ریاست آقای علی عسگری بود، و به اعتقاد اکثر همکاران در این دوره، رسانه‌ی ملی بخش مهمی از مخاطبان خود را از دست داد. به طوری که سریالی که 20 درصد مخاطب داشت به عنوان سریال پرمخاطب معرفی می‌شد. در حالی که در دوره‌های قبل‌تر 20 درصد مخاطب، شکست تلقی می‌شد. در دوره آقای علی‌عسگری که تنها مدیریت تک دوره‌ای رسانه‌ی ملی شد، ریزش مخاطب طی پنج سال کاملا محسوس بود. تولیدات هم به شکلی نبود که بتواند همراهی مخاطبان با آنتن تلویزیون را برانگیزد. در دوره دکتر جبلی سعی شد برای تحول، شرایطی مهیا گردد، از آنجا که در این زمان تحول در رسانه ملی با با بهره گیری قابل قبول امر دشواری است، قطعا زمان تعیین‌کننده خواهد بود. 

 

بسیاری از فعالان قدیمی سازمان صداوسیما دیگر فعالیت چندانی در این رسانه ندارند.

وقتی از رسانه ملی صحبت می‌کنم به عنوان عضو سابق این خانواده‌ی بزرگ، علاقه‌مندم که اکثر همکارانم با سلایق متفاوت در این رسانه فعالیت داشته باشند. اگر قرار باشد یکسری افراد حذف بشوند تا طیفی دیگر بتوانند حضور داشته باشند، پذیرفتی نیست. نباید رسانه در انحصار طیف خاصی باشد. باید تمام سلایق درخدمت محتوایی مفید در تولیدات این رسانه سهیم باشد. به هر حال مخاطب امروز تلویزیون با مخاطب 10 سال پیش تفاوت دارد. هر چه جلوتر پیش می‌رویم تامین رضایت برای سلایق مختلف مشکل‌تر می‌شود. دلیلش هم می‌تواند مراجعه به فضای مجازی باشد که با انواع تولید محتوا مواجه هستیم که در کسری از دقایق جستجو و دیده می‌شود.

حالا اینکه بدآموزی دارد یا بعضا مطالب مفیدی دارد بماند. به هرحال اتفاق جالبی نیست. یا شبکه‌هایی که سریال‌های ترکی را دوبله و پخش می‌کنند. یا سریال‌هایی که از طریق شبکه‌های معتبر جهانی مثل HBO که سریال‌های فاخر تولید می‌کند و از نظر داستان فضای بازی را در اختیار مخاطب قرار می‌دهد. بدین شکل ذائقه مخاطب تغییر می‌کند. سابقا در ایران ویدئو در همه خانه‌ها نبود. اما حالا دیگر بچه‌ی هفت ساله به واسطه‌ی تماشای آزادانه‌ی شبکه‌ای مثل جم، خیانت‌های خانوادگی را با هیجان دنبال می‌کند. این برای الگوپذیری رفتاری و اخلاقی یک جامعه بسیار خطرناک است. در این شرایط کار رسانه ملی سخت می‌شود. پلتفرم‌ها مقداری این شرایط را بهتر کرده‌اند و توانسته‌اند نظر مخاطبان را جلب کنند.

نشست خبری با جناب آقای محمدرضا ورزی

 

نظرتان در خصوص آثار پلتفرم‌ها چیست؟

برخی از آثار در پلتفرم‌ها هم تاثیرات نامطلوبی نسبت به سریال‌های ترکی داشته‌اند. به نظرم نظارت به معنای سانسور نیست. باید بتوان در بحث نظارت، متناسب با فرهنگ ایرانی، اسلامی و اقلیمی حرکت کرد. این جریانی است که در پلتفرم باید بیشتر مورد بررسی قرار بگیرد. البته که با شنیدن کلمه نظارت، ذهن‌ تولیدکننده سمت سانسور می‌رود و برای فیلمسازان گله‌مندی و نگرانی ایجاد می‌کند. باید عرض کنم، اولین نکته در فرهنگ ایرانی، ثبات و استحکام خانواده‌ی ایرانی است. این در حالی است که برخی سریال‌ها در پلتفرم‌ها، خلاف مسیر ثبات خانواده تولید می‌شوند.

آنچه که در پلتفرم جذاب است نداشتن یکسری ممیزی‌هاست. این برای هر فیلمسازی جذاب است. من هم از نداشتن ممیزی، البته درمسیری صحیح، خوشحال می‌شوم. 

معمای شاه

 

عده‌ای بر فضای حاکم بر پلتفرم‌ها و سیاست نظارتی دوگانه در نسبت با رسانه ملی از این بستر خرده می‌گیرند. مثلا در حدود حجاب نظر شما چیست؟

مسئله حجاب در تولیدات هنری برمی‌گردد به دهه شصت. در آن زمان به اعتقاد من وضعیت منطقی‌تر بود. مثلا در سریال امیرکبیر خانم فضل‌اللهی نقش یک زن فرانسوی را بازی می‌کرد، که از کلاه گیس به عنوان مو برای شخصیت استفاده می‌شد و کلاهی روی آن قرار داشت. متنی هم در تیتراژ ابتدایی می‌آمد که این موارد مصنوعات هستند. تا اواسط دهه هفتاد هم این رویه ادامه داشت. ولی به یکباره تغییر کرد. به طور نمونه سریال کلاه پهلوی در دهه‌ی نود. برای پرداختن به شکل ظاهری کشف حجاب، یک روسری را تا بیخ یقه‌ی بازیگر می‌آوردند، بعد یقه را می‌دوختند به روسری، سپس یک کلاه روی آن می‌گذاشتند. این یعنی کشف حجاب شده. هضم این واقعه حقیقتا با این پرداخت برای مخاطب مشکل است. صدمات این شکل پرداخت به مراتب بیشتر است.

در سریال «معمای شاه» من مجبور می‌شدم به علت نماینده‌ای که از طرف سازمان، ناظر مقوله‌ی حجاب بود و کنار دستم می‌نشست، یکسری کارها را بده‌بستانی عمل کنم. می‌گفتم من فلان خواسته‌ی شما را پیاده می‌کنم در عوض شما اجازه بدهید به اندازه‌ی چهار خودکار، سربند فلان خانم درباری عقب‌تر برود. به هر حال ما داشتیم فضای دربار را نشان می‌دادیم.

در همان «معمای شاه» کافه‌ای در فرانسه را در تهران بازسازی کردیم. مجبور شدم برای نشان دادن مشتریان خانم، از پسرانی که صورت‌های تازه بالغ داشتند، استفاده کنم. آرایش‌شان کردیم. کلاه‌گیس گذاشتیم که جلوی دوربین، طبیعی جلوه کنند. صورت‌ها همه بشاش و جوان بود و آرایش زنانه داشتند. اما کسی که می‌بیند نگاه می‌کند که نمی‌داند این بازیگر پسر است. این کار مجوز می‌گیرد و پخش می‌شود. اینها باید برای همکاران من حل شود.

در پلتفرم این موضوع حل شده است. آن کسی که نماد بی‌حجابی است با شرایطی می‌تواند تا حدود زیادی به نمایش گذاشته شود. آن کسی هم که محجبه است تکلیفش مشخص است. بین این دو مقوله باید تفاوت باشد یا که اصراری بر انجام آن نباشد. مرحوم علی حاتمی در سریال ارزشمند و فاخر هزاردستان مجبور شده بود از عروسک در گراند هتل استفاده کند. عروسک را پشت به دوربین نشانده بودند و هنرور با عروسک صحبت می‌کرد. این تحت فشار و آزار قرار دادن فیلمساز است. عرضم این است یا اصلا نشان ندهیم یا باورپذیر باشد. اما خب، کشور قوانینی دارد و قطعا باید متناسب با آن قوانین عمل کرد. هر چند که مخاطب به قوانین کار ندارند و آن باورپذیری است که در عالم هنر مهم است.

نشست خبری با جناب آقای محمدرضا ورزی

از جذابیت‌های فعالیت اهالی فیلم در پلتفرم‌ها بگویید.

بعد از راحت بودن کار در فضای پلتفرم، مسئله‌ی دستمزدهاست که آن فضا را برای عوامل جذاب می‌کند. در پلتفرم‌ها دستمزدهایی تعریف می‌شود که با تلویزیون قابل قیاس نیست. البته به نسبت قبل مخاطب پلتفرم‌ها زیاد شده است. این‌ها زمینه فعالیت اهالی فیلم  را در پلتفرم‌ها بالا می‌برد.

 

خودتان تلویزیون می‌بینید؟

تولیدات تلویزیون را می‌توان به چند بخش تقسیم کرد. یکی، بخش سریال‌های تلویزیونی است. در این بخش به نسبت سال‌های دوران آقایان لاریجانی وضرغامی مخاطب ریزش جدی داشته. تعارف نداریم. اما امروز شبکه‌ی نسیم یکی از بهترین شبکه‌های تلویزیون است. توانسته درصد مخاطب بالایی را جذب کند. خودم کسی هستم که اغلب شبکه نسیم را تماشا می‌کنم. اولین شبکه انتخابی‌ام شبکه نسیم است. از طرفی در شبکه سه هم برنامه‌هایی تولید می‌شود که مخاطبان بالایی دارد. مثل برنامه‌هایی که در ماه مبارک رمضان تولید و پخش شد. مثلا برنامه‌ی محفل. یا برنامه‌ای در شبکه چهار به نام «زندگی پس از زندگی» که برنامه موفقی بود. در شبکه‌ها یک تا سه، برنامه‌های موفق کم است؛ اما برنامه‌های شبکه نسیم عمدتا با مخاطبان ارتباط گرفته است. از کودک‌شو گرفته تا کتاب‌باز و یکسری تاک‌شوهای دیگرش. تنوع برنامه در شبکه نسیم خیلی بیشتر است. اگر به اختیار من بود این برنامه‌ها را در شبکه‌های دیگر هم بازپخش می‌کردم. مثلا از آنجا که شبکه دو به شبکه کودک شهرت داشته، می‌توان برنامه موفق «کودک‌شو» را در این شبکه هم بازپخش کرد. هر شبکه مخاطبان خاص خودش را دارد و باید بتوان از ظرفیت‌های ممکن همه‌ی کانال‌ها در جذب مخاطب استفاده کرد.

 

فضای حضور در چه عرصه‌ای را در رسانه‌ملی خالی می‌بینید؟

در رسانه ملی جای موسیقی خالی است و حتی به صورت دقیق‌تر بگویم جای نمایش سازها خالی است. بنده با این ایده که سازها در رسانه ملی نشان داده شوند بسیار موافقم. مردم نوازنده را ببینند. سازهای ایرانی را بشناسند. ساز اصیل ایرانی بخشی از هویت فرهنگی ماست. در مقطعی، اگر اشتباه نکنم ایام نوروز سال قبل، گروه‌های نوازنده‌ای دیدم که آثار ایرانی را اجرا می‌کردند. مردم از اجراهایی که نوازنده‌ای می‌نوازد و خواننده‌ای می‌خواند، استقبال کردند. از دکتر جبلی تشکرکردم. اینکه گل و بلبل نشان می‌دهند و صدای خواننده می‌آید دیگر جواب نمی‌دهد. مخاطب این اجراها را توهین می‌داند و با توجه به آزادی در فضای مجازی، طبیعی است که از تلویزیون قهر می‌‎کند.

نشست خبری با جناب آقای محمدرضا ورزی

کارنامه کاری شما نشان می‌دهد متناسب با تحصیلاتتان به فعالیت در حوزه تاریخ علاقه‌مندید. الزامات فیلمسازی تاریخی چیست و چه چالش‌هایی را به همراه دارد؟

فیلمسازی تاریخی به ویژه اگر بنا باشد به شخصیت‌هایی موثر در روند تاریخی بپردازد، بسیار دشوار است و جرات می‌خواهد. مثلا در «معمای شاه» می‌توانستم قصه‌ای در بستر تاریخ در قالب رمان بسازم. اما مسئله من عصر پهلوی و خود پهلوی بود. ممکن بود عده‌ای احساس تقابل داشته باشند. دیگرانی به دلیل مشکلات معیشتی در اعتراضشان تمجیدی از آن دوره کنند. این قضایا احساسی است. باید دید واقعیت چیست. آیا من در سریال «معمای شاه» براساس تخیل، تاریخ را به تصویر کشیدم؟! آیا آنقدر سند در دسترسم نبود؟! اسنادی که از منابع مختلف تامین شده باشد و صرفا وابسته به مثلا ساواک نباشد، وجود نداشت؟ 

باید بگویم ما اسناد نابی از  وزارت خارجه، وزارت دربار، شهربانی کل کشور، ژاندارمری کل کشور، ارتش، ساواک، نخست وزیری و از این قبیل اسناد در دسترسمان بود. به علاوه امکان گفت‌وگو با افراد تراز اول و رجالی که در انقلاب تاثیرگذار بوده‌اند را داشتیم.

5600 نسخه سند مرکز پژوهش‌های سیاسی در اختیارم قرار داد و گروهی 15 نفره در طول دو سال این اسناد را فیش‌نویسی کردند. مشاوران پژوهشی معتبری داشتم. موسسه تاریخ معاصر ایران که مرجع تحقیق برای تاریخ‌پژوهان، دانشجوان و علاقه‌مندان چه در عکس و چه در سند است و مورخ محترم آقای موسی حقانی به ما مشاوره پژوهشی می‌دادند. در خصوص یکسری جزئیات مثل پلاک ماشین‌ها و رنگ و فرم لباس‌ها از خسرو معتضد که متخصص این بخش بود کمک گرفتم. 150 عنوان کتاب مرجع، که اهم آن در دانشگاه تدریس می‌شود فیش‌نویسی شد. از مجموع تحقیقاتی که در طول دو سال انجام شد فقط 5 درصد را توانستیم استفاده کنیم. من فیلمسازم و قرار نیست در اثرم کتاب تاریخ را ورق بزنم. بلکه متناسب با فرم اثر و ظرفیت ممکن ، گوشه‌ای از تاریخ را روایت می‌کنم.

اسناد زمین‌خواری رضا شاه را نمی‌توان انکار کرد. اسناد پیمان سعدآباد موجود است. کشور در دوره پهلوی دو بار تجزیه شد. یک بار در دوره پهلوی اول (رضاخان) که اراضی آرارات کوچک، دشت محمود یا دشت امید در افغانستان و امتیاز رود اروند در عراق را تقدیم کردند و امروز اگر هموطنان عزیز ما در سیستان و بلوچستان به دلیل مسئله حقابه هیرمند مشکل آب دارند، منشا آن، همان پیمان سعدآباد است. تنها تخیلی که در «معمای شاه» دخیل کردم خانواده دکتر وزیری بود. سعی کردم جامعه‌ی آن دوران را از طریق این خانواده نشان دهم.

 

از حاشیه های سریال‌تان اطلاع داشتید؟

عده‌ای ایراد گرفتند که از نظر معماری شهری همه چیز شیک و نو نمایش داده شده. جواب ما این بود که در عصر پهلوی اول معماری نوین و اروپازده جایگزین معماری ایرانی شد. مثلا معماری آلمانی که در میدان حسن‌آباد کار شده بود. المان‌های ایرانی در جزئیات این میدان وجود دارد اما اصل و اساسش آلمانی است. در میدان شهرداری رشت هم همین‌طور. لاله‌زاری که همه از آن تعریف و تمجید می‌کنند تحت تاثیر معماری اروپایی بود. یکی از اتفاقات عصر پهلوی گرفته شدن هویت معماری ایرانی بود.

معمای شاه 2

در پایان کمی از حاشیه های کلیپ برائت جعفر والی بگویید.

آقای والی هنرپیشه‌ی حرفه‌ای بود. در تئاتر نویسندگی، کارگردانی و بازیگری می‌کرد و از اعتباری برخوردار بود. سختگیر بود. بسیار منظم و سروقت بودند. نظم ایشان زبانزد اهالی هنر بود. آیا همچین شخصیتی امکان دارد بدون خواندن فیلمنامه جلوی دوربین برود!؟ این سوال من است. شما اگر فیلمنامه را نخوانده‌اید و آمدید که حرفه‌ای عمل نکردید! شما اگر فیلمنامه را خوانده‌اید و آمده‌اید جلوی دوربین، پس این حرف‌ها چیست!؟ کسی با اسلحه ایشان را تهدید نکرده بود.

این سریال 850 بازیگر داشت. از طیف‌های فکری مختلف بازیگر داشتیم. بروند تیتراژ را ببینند. روز اولی که مرحوم محمد مطیع، آقای والی را پیشنهاد کردند گفتند «آقای والی از خارجه آمده‌اند و سن‌شان بالاست، نسل جدید هم ایشان را نمی‌شناسند. کمک کنیم تا مجددا در عرصه هنر شروع به فعالیت کنند. نسل جدید هم می‌توانند از این طریق با ایشان آشنا شوند. تو اگر بتوانی به ایشان نقشی بدهی در حقشان خدمت کرده‌ای.» این‌ها جملات محمد مطیع بود. پاسخ دادم که من به پیشکسوتان بسیار علاقه‌مندم. در آثارم هم سعی می‌کنم از پیشکسوتان استفاده کنم و این مشهود است. خودم را به این نسل مدیون می‌دانم. ایشان با آقای مطیع آمدند سر صحنه. ما هم به رسم ادب از ایشان تجلیل کردیم. گفتم نقشی است که از سن شما مقداری فاصله دارد. در عوض شما عهده‌دار ایفای این نقش خواهید بود و نقش مرحوم روح‌الله خالقی را پیشنهاد دادم. ایشان گفتند من می‌توانم فیلمنامه را بخوانم؟ به دستیارم گفتم یک نسخه کاغذی از فیلمنامه را به ایشان بدهند. ایشان جلد یک متن را کامل خواندند.گفتند جلد دوم نیاز به مطالعه ندارد. چون کارشان در همان جلد یک تمام می‌شد. قرارداد هم بستند. اتفاقا جز کسانی بودند که دستمزدشان را کامل تسویه کردند. بعد ایشان در مراسم تجلیلشان رفتند روی سن و ابراز پیشمانی کردند. شما فیلمنامه را خوانده بودید. می‌توانستید همان زمان نپذیرید.

بازیگر خانم دیگری بودند که سال‌ها بعد رفتند پاریس و اعلام سلطنت‌طلبی کردند. در پیش تولید، این خانم را دعوت کرده بودم و گفتم شما را برای نقش مادام آیبتا که کافه‌داری لهستانی است در نظر گرفته‌ایم (که بخش داستانی سریال بود) اسم سریال را که دیدند بنا به علایق خود از حضور در سریال عذرخواهی کردند و من هم گفتم ممنون از صراحتی که به خرج دادید. آقای والی عزیز ، شما می‌آیید بازی می‌کنید و دستمزدتان را می‌گیرید و بعد می‌روید حرف‌های آنچنانی می‌زنید. این اصلا رفتار حرفه ای نیست. در زمان حیاتشان به ایشان تلفن کردم و گفتم برای خودم متاسفم. قلب مرا شکستید. کاش به درخواست مرحوم مطیع درباره‌ی شما اعتنا نمی‌کردم.

 

خبرنگار: زهرا عباسی

نظر شما