به گزارش ایکنا، دومین روز دوازدهمین همایش بینالمللی فلسفه دین معاصر با موضوع «مسئله شر در اندیشه جدید و اسلامی» صبح امروز 26 اردیبهشت در دانشگاه شهید بهشتی پیگیری شد.
در این نشست غزاله حجتی؛ استاد دانشگاه مذاهب اسلامی؛ با موضوع «مسئله شر؛ مارتین در مقابل فرناندز» سخنرانی کرد که گزیده آن را در ادامه میخوانید؛
صحبت من خیلی فنی و پیچیده نیست ولی از جهتی جذاب است چون درباره یک مناظره است. در مناظره یک طرف مومن است و یک طرف میخواهد از آرای خداناباورانه صحبت کند و این درست جایی است که باید از شر بحث کرد. من اول دو طرف مناظره را معرفی کنم؛ یک طرف فرناندز است که مومن دوآتشه است، طرف مقابل مارتین استاد فلسفه و داستاننویس است. این مناظره به شکل مکتوب منتشر شده و در سال 2000 به شکل یک کتاب منتشر شده است. اسم کتاب خداباوری در برابر خداناباوری است.
بحث بین این دو نفر اینطوری پیش رفته که وجوه مختلفی مطرح شده و به هم پاسخ دادند و یکی از بخشهای محوری آن مسئله شر است. مارتین این ادعا را مطرح میکند شر اخلاقی دلیلی علیه وجود خدا است. این ادعا میخواهد نشان دهد توسل به اراده آزاد مسئله را حل نمیکند. من هفت دلیل مارتین را میآورم و جوابهای فرناندز را عرض میکنم. اولین دلیل این است خداباوران به شکل ناموجهی آزادی فراعلی اراده انسان را پیشفرض میگیرند. آنها میگویند خداوند اگر قرار بود به ما اراده آزاد ندهد نمیتوانست موجود اخلاقی بیافریند که مستحق پاداش یا عذاب باشد، بنابراین اراده آزاد ضرورت داشته. مارتین میگوید به نظر میرسد خداباورها هیچ شرایطی را لحاظ نمیکنند و میگویند انسان در هر شرایطی بین عمل الف و ب مختار است در حالی که شرایط خیلی تعیینکننده است. گاهی موقعیتی که فرد در آن است طوری است که بین گزاره الف و ب مختار نیست. بنابراین در این فهم فراعلی از اراده انسان اغراق شده است.
فرناندز در پاسخ میگوید اگر تصمیمات انسان از جانب شرایط و سیستم عصبی متعین شود هیچ وقت نمیشود جنایتکاران را مجازات کرد. مارتین در پاسخ میگوید اولا این حرف ربطی به بحث ما ندارد بلکه در حیطه علم حقوق است. ثانیا استدلال برای آزادی فراعلی متوجه خداباوران است که باید آن را اثبات کنند.
دلیل دوم این است خداباوران نمیتوانند اثبات کنند چرا خداوند این موجود اخلاقی انسانی را متمایل به خیر نیافریده و همیشه قرار است دست به عمل خلاف بزنند. پاسخ فرناندز این است اتفاقا انسان متمایل به خیر است و هبوط باعث شده متمایل به شر باشد. پاسخ مارتین این است هبوط نظریه تفسیری است و شواهد تاریخی ندارد. جواب دوم مارتین این است اساسا چرا موجود انسانی که من باشم به دلیل سیبی که پدرم خورد مجازات شود. پاسخ سوم، چرا افرادی که به علت خوردن سیب ممنوعه توسط پدرشان هبوط پیدا میکنند، باید نکوهش شوند؟
آسیبپذیری انسان و مسئله شر
دلیل سوم این است چرا خدا انسان را اینطور آسیبپذیر آفریده؟ به علاوه اینکه قوانین طبیعت طوری است انگار غایتشان به این سمت نیست آسیبپذیری انسان را کمتر کنند. دلیل دیگر اینکه چرا عواقبی که شرور اخلاقی ایجاد نمیکنند ضعیفتر نیست؟ مثلا در این جهان دخالتی از طرف انسان در نقطهای صورت میگیرد عواقبش در کشورهای دیگر دیده میشود. پاسخ فرناندز این است اگر آسیب فیزیکی نبود جایی برای پیشرفتهای اخلاقی باقی نمیماند. مارتین میگوید خدا که قادر مطلق است نمیتونست دنیایی بیافرید که آسیبها در آن کمتر باشد؟
انتقاد ششم این است تضمین آزادی اراده به تجویز شرور گزاف میارزد؟ شرور گزاف، شرور بیهوده است. خداباوران میگویند اینها شر نیست چون مقدمه خیر است. خداناباوران میگویند همه شرور مقدمه خیر نیستند. منظور از شرور گزاف این است. فرناندز میگوید از نگاه عهد جدید خیری که قرار است از شرور برآید خیر بزرگ است ولی شما فکر میکنید کوچک است. همچنین حکمتی هست که من بشر از آن بیاطلاع هستم. انتقاد هفتم این است علم پیشین خداوند نمیتوانست مانع این سطح از شرور شود که باز پاسخش همان است.
من در نتیجه چهار پرسش مطرح میکنم؛ پرسش اول این است آیا اراده آزاد مسئله شر گزاف را حل میکند؟ آیا وجود شر برای خیر بیشتر ضرورت دارد؟ آیا تعریف شر نیازمند توسل به خیر مثالی است؟ آیا مقابله با شر نیازمند ایمان به برتری نهایی خیر بر شر است؟
رنج سیستماتیک در جهان و چالش خداناباوران
در ادامه نشست مسعود طوسی سعیدی؛ عضو هیئت علمی دانشگاه شهید بهشتی با موضوع «پوچی عمیق زندگی ناشی از شر سیستماتیک به مثابه شری علیه خداناباوری؛ بررسی انتقادی دیدگاه یوجین ناگاساوا و تکمیل آن از منظر مسئله فلسفی معنای زندگی» سخنرانی کرد که گزیده آن را در ادامه میخوانید؛
بحث من سه بخش دارد؛ ابتدا تحلیل دیدگاه ناگاساوا، بعد بررسی نقدهایی که شده و در نهایت صورتبندی که در عنوان کار ذکر شده یعنی بازسازی دیدگاه مبتنی بر مسئله معنای زندگی و پوچی فلسفی که نتیجه آن تقویت دیدگاه ناگاساوا است.
برای اینکه دیدگاه ناگاساوا را بیان کنم نظم خودش را به هم میزنم. ناگاساوا مرگومیرها در فرآیند تکامل خلقت را رنج در نظر میگیرد و قانونی بودنش را برای تنوع انواع، سیستماتیک شدن رنج تلقی میکند. بنابراین از رنج سیستماتیک صحبت میکند و آن را در برابر رویدادهای خاص و منفرد در رنج قرار میدهد. به اعتقاد او قاعده عالم بر رنج و شر استوار است. او خوشبیخی وجودی را در برابر رنج سیستماتیک قرار میدهد. برای تقویت دیدگاه خودش و برای اینکه وضعیت دوگانه را عمیقتر منتقل کند پارادوکس شرمندگی تامسون را مطرح میکند.
آنجا گفته میشود نسلهایی متوجه میشوند در گذشته ظلمهایی اتفاق افتاده و دارایی امروز آنها بخشیاش مربوط به ظلمهایی است که در گذشته اتفاق افتاده است. این هم یک پارادوکس است یعنی میخواهم از رفاه بهرهمند شوم ولی در سابقه رفاه ضد ارزشها است پس هم شرمندهام و هم میخواهم بهره ببرم. تامسون برای حل این پارادوکس میگوید ما بر اساس ترجیح میتوانیم این وضعیت را حل کنیم یعنی میدانم ظلم اتفاق افتاده ولی ای کاش این ظلمها اتفاق نمیافتاد و ترجیح میدهم دنیا طور دیگری بود. ناگاساوا میگوید این مسئله در شر سیستماتیک کار نمیکند چون این شر قانون گیتی است چون فرآیند تکامل لازمه حیات امروزی ما است. بنابراین مسئله عمیقی است و پاسخی از جنس تامسون ندارد.
در نهایت یک تمثیلی دارد؛ چرا دست خداباوری پرتر از خداناباوری برای حل این پارادوکس است. ناگاساوا میگوید تصویر خداناباور به تکامل خاکستری است ولی تصویر خداباور اجزاء دیگری دارد که میتواند رنگهای زیبایی در کار باشد. بنابراین دست خداباور بازتر است لذا مسئله شر چالشی علیه خداناباوری است.
نقدهایی به این دیدگاه مطرح شده است؛ هم خداباورها نقد کردند، هم خداناباورها. یکی از نقدها این است اگرچه این فرضیه که نبودن ممکن بود بهتر از بودن باشد محل تامل است ولی اگر این را کار بگذاریم باید تکامل را به مثابه واقعیت بپذیریم که در تمام جهانهای ممکن باید برقرار میبود. نقد دیگر این است اگر ما درباره مرگ یک قضاوت ارزشوار جدی داشته باشیم و یک رنج اساسی بدانیم آن وقت تاریخچه تکاملی اینگونه است که ناگاساوا میگوید ولی اگر مرگ را جدی نگیریم خیلی مسئله نخواهد بود و انتخاب طبیعی مجاز است. ایشان برخلاف نقد قبلی موضع اخلاقی دارد. نقد خود من این است چرا این چالش را باید خداباوری یا خداناباوری به تنهایی حل کند؟ میتوانند از مواضع دیگری کمک بگیرند. مثلا خداباوری مسئله روح را وسط میکشد. خداناباوری هم میتواند یک اصل اخلاقی را وسط بکشد.
در پایان نشست رسول رسولیپور؛ استاد فلسفه دین با بیان خاطرهای جلسه را به پایان برد: در سال 93 در چهلمین سال نوشتن کتاب «عدل الهی» بنیاد شهید مطهری یک کنفرانسی در قم برگزار کرد و من مدیر پنل مسئله شر آن بودم که دو استاد ایرانی و دو استاد خارجی در آن حاضر بودند. هر چه بحث پیش میرفت وجه شر به مثابه دلیلی علیه خداباوری قوت میگرفت. یکباره دیدم دکتر احمد احمدی که دبیر همایش بودند از پایین گفتند رسولی بحث را جمع کن! من هم از دکتر علیزمانی خواهش کردم فضا را تلطیف کند و ایشان غزلی از دیوان شمس خواندند و فضای جلسه عوض شد.
انتهای پیام
نظر شما