شناسهٔ خبر: 66630277 - سرویس اجتماعی
نسخه قابل چاپ منبع: دانشجو | لینک خبر

گزارش|

ایست؛ دو فرزند کافی است!؟

کاهش جمعیت در کشور معضلی است که دیر وقتیست بسیاری از دلسوزان به آن اشاره کرده و از خطرات آن برای آینده کشور سخن گفته اند. نیروی جوان و فعال، موتور محرک پیشرفت و تعالی کشور است و از این رو کشوری که به سمت پیری می‌رود در عمل به سمت عقب افتادگی و اضمحلال سیر پیدا می‌کند.

صاحب‌خبر -

به گزارش گروه اجتماعی خبرگزاری دانشجو _ فاطمه قدیری، سیاست‌های جمعیتی در کشور‌های مختلف همواره به عنوان استراتژیک‌ترین سیاستگذاری‌های حاکمیتی تلقی می‌شود. تاجایی که کشور‌های توسعه یافته غربی که معمولا با پیری جمعیتی مواجه اند، به شدت به دنبال جذب نیرو‌های جوان از کشور‌های دیگر هستند.

فرای مشکلات درمانی و اقتصادی گسترده‌ای که پدیده پیری جمعیت به کشور تحمیل خواهد کرد، این مشکل دارای ابعاد گسترده فرهنگی نیز هست. همچینین گفته می‌شود پدیده تک فرزندی که دلیل اصلی پیر شدن جمعیت محسوب می‌شود، در ابتدا به بنیان خانواده آسیب جدی وارد خواهد کرد. گفته می‌شود سیاست‌های جمعیتی، تحت عنوان «فرزند کم‌تر، زندگی بهتر» که در دهه ۶۰ از سوی مسئولین پیگیری می‌شد بیشترین تاثیر را بر سقوط نرخ باروری در ایران داشته است.

«فرزند کمتر=زندگی بهتر» از کجا شروع شد؟

بیش از بیست سال پیش، طبق صلاحدید مسئولین وقت، سیاست‌های کنترلی برای جمعیت ایران اتخاذ شد. قانون کنترل جمعیت در سال ۱۳۷۲ تصویب و به مدت ۲۰ سال در کشور اجرا شد. در این سیاست‌های کنترلی، تعدیل موالید تا سقف ۴ فرزند به عنوان حد متناسب میانگین کودکان هر خانواده ایرانی قرار گرفت و اقداماتی، چون توسعه انسانی، گسترش مشارکت‌ها به‌ویژه مشارکت‌های اقتصادی زنان، کاهش مرگ و میر اطفال، کودکان و مادران، بالا بردن سطح آگاهی‌های اجتماعی و رسانه‌های عمومی و همگانی به عنوان عوامل پشتیبانی و تسهیل‌کننده پیشبرد این هدف بود که طی ۲۰ سال به خوبی اجرا شد.

یکی از نکات بسیار عجیبی که در دهه ۷۰ از سوی آیت‌الله رفسنجانی اعمال شد این بود که دولت برای کاهش جمعیت و اینکه خانواده‌ها ترغیب به نیاوردن فرزندان شوند، امکاناتی مانند، وام، زمین و مسکن اهدا شد! در همین رابطه با تصویب دولت در سال ۱۳۶۹، شورایی به عنوان «شورای تحدید موالید» به ریاست وزیر بهداشت، درمان و آموزش پزشکی ایجاد شد و تشکیل شد و یک سال بعد، در سال ۱۳۷۰ «اداره کل جمعیت و تنظیم خانواده» در این وزارت خانه تشکیل شده بود و در سال ۱۳۷۲، «قانون تنظیم خانواده» به تصویب مجلس شورای اسلامی رسید، که در قانون تنظیم خانواده سیاست‌های تشویقی و تنبیهی برای کنترل جمعیت پیش بینی شد و پرداخت حق عائله‌مندی به فرزندان چهارم به بعد هر خانواده قطع شد!

از موارد دیگری که به‌صورت هدفمند در دولت‌های سازندگی و اصلاحات به جد پرداخته شد، کنترل باروری در خانواده‌ها با گذاشتن دوره‌های آموزشی بود. در همین چارچوب بود که در همان سال‌های ۷۰ خانواده‌های کم بضاعت دارای سه فرزند که قدرت باروری دارند، تنها پس از وازکتومی یا توبکتومی و ارائه مدرک از سوی مراکز بهداشت می‌توانند زیر پوشش کمیته‌های خیریه در بیایند. در ادامه این روند دو دهه کاهش جمعیت با مشخص شدن نتایج عمومی سرشماری ۱۳۹۰، اعلام شد که روند رشد جمعیت یک دوره پنج ساله به ۱.۳ درصد کاهش یافت.

سیدعلیرضا مرندی نیز، یکی از اصلی‌ترین متولیان سیاست و قانون کنترل جمعیت در دهه هفتاد است. وی در دوره وزارت خود در وزارت بهداشت از تمام دستگاه‌ها خواست با تغییر سیاست‌های گذشته، شیوه‌های کنترل جمعیت را در پیش گیرند و از آن به بعد فضای عمومی کشور و نظام بهداشتی به سمت تحقق شعار «فرزند کمتر = زندگی بهتر» گرایش پیدا کرد.

نگرانی یا خودخواهی؟

قدیم تر‌ها والدین خوب و دلسوز، والدینی بودند که برای فضای آرام خانه و تربیت فرزند تلاش می‌کردند، با گذشت زمان زوج‌ها به این نتیجه رسیدند که داشتن منابع نسبتا نا محدود مالی باعث می‌شود که پدر و مادر خوبی باشند و فرزند خوشبختی را تربیت کنند. این موضوع تا جایی پیشرفت که امروز عده‌ای از مردم می‌گویند به دلیل علاقه خیلی زیادی که به فرزند نداشته‌ی خود دارند حاضر نیستند که هیچ وقت او را به دنیا بیاوند.

این روز‌ها زوج‌های جوان ترجیح می‌دهند حیوان خانگی داشته باشند و حتی در برخی موارد حیوانات خود را «بچه من» یا خودشان را «بابا» یا «مامان» این حیوانات صدا می‌زنند. فارغ از موضوعات تربیتی و پایین آوردن شان واژه‌هایی، چون فرزند، پدر یا مادر؛ چه دلایلی باعث می‌شود تا این افراد به بچه‌دار شدن تمایل نداشته باشند؟ زمانی که پای صحبت این افراد می‌نشینید به‌سادگی متوجه می‌شوید که این افراد به بچه دار شدن و داشتن یک خانواده واقعی علاقه دارند و از تنهایی در سنین کهن‌سالی می‌ترسند، اما بااین‌حال همچنان معتقدند نباید انسانی را به این دنیا بیاورند.

این مسئله تا جایی پیش رفته است که امروز بعضی از زنان یا در موارد زیادی مردان یکی از شروط ازدواج را با این عنوان ثبت می‌کنند که هیچ‌وقت بچه‌دار نشوند. در نگاه اول و بدون بررسی‌های آماری، شایع‌ترین دلیلی که در این رابطه می‌توان به آن اشاره کرد سختی زندگی و شرایط نا بسامان اقتصادی است. بچه‌دار شدن هزینه‌های زیادی را به خانواده تحمیل می‌کند و بچه داشتن دیگر هیچ شباهتی به قدیم ندارد. هزینه‌های بالای خرید لوازم ضروری و نه حتی وسایلی که کاربرد لوکس و غیرضروری دارند سر به آسمان می‌کشد و بهتر است در رابطه با هزینه‌های دکتر زنان و بیمارستان و انواع و اقسام آزمایش‌ها صحبت نکنیم، اما علاقه نداشتن به فرزندآوری در خانواده‌هایی که به‌قول‌معروف دستشان به دهنشان می‌رسد، بیشتر دیده می‌شود. پس می‌توان گفت این موضوع بیش از اینکه جنبه‌ی یک آینده نگری و نگرانی داشته باشد، مسئله‌ای ناشی از فرهنگ سازی اشتباه است.

تاثیر خودمحوری و رفاه‌زدگی بر تغییر نگرش

به عقیده روانشناسان در سال‌های اخیر زندگی سخت‌تر نشده، چون امروزه امکانات و رفاه بیشتر است، اما پیچیده‌تر شده، به این معنا که زندگی خانوادگی از حالت سنتی و ساده خود فاصله گرفته و پیش به‌سوی مدرنیته و پیچیدگی‌های ناشی از آن در حرکت است، بنابراین لزوماً برای استحکام و رضایتمندی در زندگی مشترک، باید مهارت‌هایی داشته باشیم و آن‌ها را به کار بگیریم. از سوی دیگر احتمال اینکه این موضوع به بدنه خانواده و سیستم جامعه آسیب جدی وارد کند، وجود دارد.

این سخن تلخ است، اما باید گفت نتایج پژوهش‌های متعددی نشان از آن دارد که افراد برای مسائل متعددی در سطوح اجتماعی، اقتصادی، ملی و فردی دارای حس مسئولیت‌پذیری قابل‌توجهی نیستند تا جایی که آموزش مسئولیت‌پذیری به یکی از خلأ‌های اصلی تربیت فرزند در ایران تبدیل شده است. ضعف مسئولیت‌پذیری آنجا خود را نشان می‌دهد که جوانان زیادی با برنامه‌ریزی‌هایی که بیشتر به تخیل شبیه است ازدواج را تا فراهم شدن ایده‌آلانه امکانات زندگی، تأخیر می‌اندازند. جوانان امروز بچه‌دار شدن را مخل آسایش می‌دانند در حالی که ساعت‌های سرسام‌آوری را بدون اجر و مزد صرف فضای مجازی می‌کنند یا از آن تباه‌تر برای حیوان خانگی بیش از یک نوزاد وقت می‌گذارند، اما از اقدام به بچه‌دار شدن هراسانند!

پژواک شعار‌هایی مانند «ایست، دو بچه کافیست» و تبلیغات مشابه آن، ترویج رفاه‌زدگی و راحت‌طلبی در سبک زندگی و تربیت ایرانیان بود و نتیجه‌اش شد یک جامعه مصرف‌گرا و کالازده، نسلی به‌دنبال کسب سود آنی، فخرفروشی، رژه اشرافی‌گری، مسابقه منفعت‌طلبی و حرص یک‌شبه پولدار شدن و ... این آفت ها، کار و تلاش و قناعت را که از مؤلفه‌های فرهنگ ایرانی بود به‌شدت احاطه کرد؛ به‌مرور این سوغات تهاجم نرم به سبک‌های تربیتی خانواده‌ها نفوذ کرد و انتقال برخی مؤلفه‌ها را به نسل بعد تضعیف کرد و تأثیرش در بخش قابل‌توجهی از نسل بعدی به‌صورت خودمحوری، ضعف مسئولیت‌پذیری، فقدان ارزش‌مداری کار، ضعف مشارکت اجتماعی و ضعف تعلق ملی نمایان شد.

در هر کجا خانواده‌ها مقابل نفوذ نرم فرهنگی ایستادگی و گنج ارزشمند فرهنگ اصیل خود را حفظ کردند، شاهد رویش روحیه‌های امیدوار و باانگیزه، شجاع، مسئول، روشنفکر و روشن‌بین بودیم.

سیاست‌های جمعیتی یا دخالت در زندگی شخصی؟

برخی مدعی هستند «تصویب قانون در حوزه جمعیت دخالت درخصوصی‌ترین وجه زندگی افراد است. ازدواج، تشکیل خانواده و تولید مثل از خصوصی‌ترین حوزه‌های زندگی افراد بوده و اصولا ورود قانونگذاران در این حوزه‌ها، محل بحث است» که جا دارد از این گروه پرسید آیا اصرار بر شعار دو بچه کافی است و نیز ایجاد محدودیت برای فرزندان سوم به بعد ورود به زندگی خصوصی افراد محسوب می‌شود یا نه؟ آیا نظام سیاسی می‌تواند برای آینده کشور در صورتی که این آینده را در خطر ببیند ورود کرده و سیاست‌هایی را اتخاذ و آن را اعمال کند؟ آیا در کشور‌های توسعه یافته و به سوی توسعه سیاست‌های جمعیتی اعمال نمی‌شود؟

به عنوان نمونه موسسه آمار وابسته به سازمان ملل متحد در گزارشی تاکید می‌کند که کشور‌هایی در دنیا هستند که نرخ رشد جمعیتشان منفی است و هر ساله جمعیت کشورشان کمتر و کمتر می‌شود. کشور‌هایی مانند آلمان، روسیه، مجارستان، مالدیو، چک، کرواسی، کوبا، لهستان و استونیا؛ از سوی دیگر، بیش از نود درصد کشور‌های دارای نرخ منفی جمعیت در قاره اروپا قرار دارند و در حال حاضر اکثریت جامعه اروپایی با لغو سیاست‌های کنترل جمعیت، به دنبال مشوق‌هایی برای افزایش جمعیت خود هستند تا هرم سنی رو به پیری گرایش پیدا نکند.

طبیعی است که اعمال سیاست‌های جمعیتی یک عرف پذیرفته شده جهانی است. یعنی کشور‌هایی که با افزایش جمعیت روبرو هستند سیاست‌های تنبیهی و دولت‌هایی که کشورشان به سوی پیری در حرکت است سیاست‌های تشویقی در جهت افزایش جمعیت اعمال می‌کنند و این موضوع دخالت در زندگی خصوصی افراد محسوب نمی‌شود.

از سوی دیگر نکته‌ای که نباید مغفول بماند این است که تعامل خانواده با جامعه یک تعامل دو طرفه است؛ یعنی از سویی جامعه وسایل رفاه خانواده و اعضای آن را فراهم می‌کند و از سوی دیگر انتظار دارد خانواده‌ها و افراد نیز در جهت رشد و توسعه کشور تلاش کنند. جمعیت پیر نمی‌تواند انتظارات جامعه را از خانواده‌ها تحقق بخشد و صد البته دولت و نظام سیاسی نیز موظف است حقوق افراد را چه از لحاظ اقتصادی و چه از سایر جهات تامین کند.

نظر شما