شناسهٔ خبر: 66623060 - سرویس سیاسی
نسخه قابل چاپ منبع: مشرق | لینک خبر

تیپولوژی مجلس دوازدهم

با پایان انتخابات حالا می‌توان تحلیل دقیق‌تری درباره میزان مشارکت جریان‌شناسی نمایندگان منتخب و نسبت آن با اولویت‌های مجلس آینده داشت.

صاحب‌خبر -

به گزارش مشرق، پرونده دوازدهمین دوره انتخابات مجلس شورای اسلامی، با اعلام نتایج ۴۵ کرسی باقیمانده در ۱۵ استان بسته شد. به دلیل انشقاق در جریان اصولگرا، انتخابات این دوره مجلس کمی پیچیده شد و چندین و چند لیست اصلی و فرعی ایجاد شد تا کرسی‌های مجلس به شکلی بین تمام جریانات تقسیم شود.

بررسی‌های روزنامه فرهیختگان نشان می‌دهد که بیشترین کرسی مجلس دوازدهم، در انحصار کاندیداهای اختصاصی شورای ائتلاف نیروهای انقلاب (شانا) با ۵۸ کرسی است. پس از شانا، اصلاح‌طلبان با کسب ۴۰ کرسی قرار دارند.

ائتلاف مردمی نیروهای انقلاب اسلامی (امنا) با ۱۶ کاندیدای اختصاصی در جایگاه سوم و جبهه موسوم به «صبح ایران» نیز با ۱۱ کاندیداهای اختصاصی در جایگاه بعدی قرار دارد. کمترین کاندیدای اختصاصی راه‌یافته به مجلس دوازدهم متعلق به شورای وحدت نیروهای انقلاب اسلامی با ۴ کاندیداست. البته در دور دوم انتخابات، کاندیداهای اختصاصی جبهه صبح ایران ناکام ماندند و در هیچ حوزه‌ای پیروز رقابت‌ها نشدند.

سایر راه‌یافتگان مجلس دوازدهم، مستقلان یا کسانی هستند که نام‌شان حداقل در دو لیست انتخاباتی مجزا درج شده بود. با این وضعیت کمی سخت می‌توان درباره ترکیب هیات‌رئیسه مجلس دوازدهم سخن گفت. شنبه صبح با اعلام نتایج، رقابت بر سر مجلس دوازدهم به پایان رسید اما بعید به نظر می‌رسد پرونده بداخلاقی‌هایی که در قالب «افشاگری» به شکل وسیعی از سوی جریانات سیاسی و لیست‌های انتخاباتی علیه یکدیگر باز شد، به این زودی‌ها بسته شود.

تداوم این وضعیت نیز باعث شده تا سخن گفتن از «رفاقت» بعد از پایان «رقابت» کمی بی‌معنی به نظر برسد. انتخابات پایان یافته اما همچنان در شبکه ایکس (توییتر سابق) که بستر اصلی بداخلاقی گروه‌های سیاسی است، هنوز نزاع ادامه دارد و بعید است این آتش منافع ملی‌سوز، حداقل تا انتخابات ریاست‌مجلس شورای اسلامی، ادامه نداشته باشد.

در میانه نگارش این گزارش، احتمالا گروه‌های سیاسی مشغول چرتکه انداختن برای شمارش تعداد کرسی‌های کسب‌کرده در مجلس و لابی برای جایگاه‌های مجلس آتی هستند اما هیچ‌کس از هزینه‌ای که افشاگری‌های انتخاباتی به منافع ملی و مردم‌سالاری وارد کرد، سخن نمی‌گوید.

تحلیل نظرسنجی‌های ملی پیش و پس از افشاگری‌ها، حکایت از کاهش چهار درصدی میزان مشارکت در انتخابات اسفند ۱۴۰۲ داشت. با این وجود اما فقدان ایده حکمرانی، جریانات سیاسی را بر آن داشت تا برای رسیدن به صندلی‌های سبز رنگ بهارستان، ایده‌ای به جز «رسوایی» نداشته باشند.

۸ کرسی اختصاصی شانا

در دور اول انتخابات مجلس در تهران از میان ۱۴ نامزد منتخب مجلس، نزدیک به ۵ نماینده منتخب اختصاصی لیست شانا بودند.

۶ نماینده منتخب دیگر با لیست امنا و جبهه صبح ایران مشترک بودند. تقریبا هیچ یک از نامزدهای اختصاصی جبهه صبح ایران به مجلس راه پیدا نکردند. این اتفاق در دور دوم انتخابات هم مجدد اتفاق افتاد اکثر نامزدهای لیست جبهه صبح ایران و امنا با یکدیگر مشترک بودند و در این میان شورای وحدت هم از نامزدهای مشترک بعضی لیست‌ها هم حمایت کرده است.

بر این اساس در دور دوم انتخابات مجلس در تهران سه نامزد اختصاصی شانا، پنج نامزد مشترک صبح ایران، امنا و شورای وحدت به بهارستان رفتند، از این میان هیچ کدام از نامزدهای اختصاصی جبهه صبح ایران نتوانستند رای بیاورند.

بر این اساس هشت نامزد اختصاصی شانا به بهارستان رفتند، ۹ نامزد مشترک جبهه صبح و امنا، ۶ نامزد هم مشترکا از لیست شورای وحدت، امنا و صبح ایران صاحب کرسی‌های مجلس دوازدهم شدند.

تیپولوژی مجلس دوازدهم

کاهش ۲۰۰ درصدی مشارکت در انتخابات دوردوم مجلس دوازدهم در مقایسه با مجلس نهم

انتخابات مجلس دوازدهم در مقایسه با دیگر انتخابات‌های مجلس، شباهت زیادی به انتخابات مجلس نهم دارد. در این دوره انتخابات همانند مجلس دوازدهم به دور دوم رسید. در انتخابات مجلس نهم تعیین سرنوشت ۲۵ کرسی به دور دوم انتخابات رسید و رقابت بیشتر درون جبهه اصولگرایی شکل گرفته بود.

در دور دوم انتخابات نزدیک به ۵ لیست انتخاباتی در تهران منتشر شد که چهار لیست شامل جبهه متحد اصولگرایان، جبهه پایداری، جبهه ایستادگی و جبهه حامیان ولایت بود و اصلاح‌طلبان هم یک لیست با نام جبهه مردمی اصلاحات منتشر کردند ولی رقابت اصلی بین دو لیست‌های مورد حمایت مهدوی‌کنی و مصباح‌یزدی بود.

با این حال در دوم انتخابات میزان مشارکت در تهران نزدیک به ۲۴ درصد بود و نزدیک به یک‌میلیون و ۲۰۰ هزار نفر در تهران در دوردوم رای دادند. نفر اول تهران در دور دوم هم بیژن نوباوه‌وطن بود که نزدیک به ۴۹۱ هزار و ۷۹۹ رای آورد. این آمار حالا و در مقایسه با انتخابات مجلس دوازدهم که آن هم درون‌اصولگرایی بود و به دور دوم کشیده شده کاهش قابل توجهی داشت.

میزان مشارکت در تهران در دور دوم انتخابات ۸ درصد بود و نفر اول دور دوم هم اتفاقا بیژن نوباوه‌وطن بود که رای او این‌بار ۲۷۱ هزار و ۹۴ بود. نکته‌ قابل توجه این است که با توجه به اینکه رقابت میان اصولگرایان بوده و اگر این امر را بپذیریم که تنها طیف خاصی در انتخابات مشارکت کردند، میزان مشارکت همین طیف در انتخابات مجلس دوازدهم کاهش محسوسی داشته است.

در واقع علاوه برکاهش میزان مشارکت عمومی مردم در انتخابات مجلس دوازدهم، مشارکت طیفی که تقریبا در همه انتخابات‌ها حضور پیدا می‌کردند هم کاهش محسوسی داشته است.

علاوه بر این اگر بخواهیم میزان و درصد آرای منتخبان دور دوم انتخابات را با تعداد کل واجدین شرایط رای‌دهی در انتخابات هم مقایسه کنیم به عدد قابل توجهی می‌رسیم. در انتخابات مجلس نهم در دور دوم نفر اول تهران تقریبا ۱۰ درصد از آرا را به خود اختصاص داده است درحالی‌که این میزان با در نظر گرفتن ۷ میلیون از واجدین شرایط در تهران برای نفر اول تهران در دور دوم به ۳ درصد رسیده است.

تیپولوژی مجلس دوازدهم

علل کاهش مشارکت را دریابید

این امر که انتخابات‌های مجلس عموما در مقایسه با دیگر انتخابات‌ها میزان پایینی از مشارکت را به‌خود اختصاص می‌دهند و اینکه دور دوم انتخابات‌های مجلس معمولا کم‌رمق‌تر از دور اول برگزار می‌شود، موضوعی است که در گزارش‌های اخیر بارها به آن اشاره کرده‌ایم. انتخابات مجلس دوازدهم؛ چه در دور اول چه دوم و در مقایسه با دیگر انتخابات‌ها کاهش قابل‌توجهی داشته است.

اگرچه میزان مشارکت به‌طورکلی در انتخابات دور اول مجلس دوازدهم ۴۰ درصد بود و در مقایسه با انتخابات مجلس یازدهم کاهش قابل‌توجهی نداشت اما همچنان نگرانی اصلی به قوت خود باقی است، انتخابات در این دوره مجلس به زیر ۵۰ درصد رسید و حتی در برخی شهرها مثل تهران مشارکت به زیر ۱۰ درصد رسیده است و در مقایسه با دور دوم انتخابات مجلس نهم کاهش ۲۰۰ درصدی میزان مشارکت را شاهد بودیم این امر زنگ خطرها پیرامون کاهش میزان مشارکت را به‌صدا درآورده است و آنچه بعد از اعلام نتایج باید مورد توجه مسئولان و دستگاه‌های اجرایی قرار بگیرد، بررسی علل این کاهش مشارکت و تلاش برای از میان بردن نارضایتی و بی‌رمقی ناشی از کاهش مشارکت است و این امر باید در دستور کار قرار بگیرد.

بااین‌حال اما برخی اظهارنظرها مبنی بر اینکه «مردم حماسه آفریدند» یا مطرح کردن این گزاره که انتخابات «در مقایسه با مرحله دوم دور قبل ۶.۷ درصد افزایش داشته» علاوه بر اینکه اساسا باورپذیر به‌نظر نمی‌رسد نه‌تنها اثر مثبتی بر آنچه در انتخابات و میزان مشارکت اتفاق افتاده ندارد، بلکه حتی می‌تواند اثر منفی دوچندانی در فضای بی‌رمقی که در دور دوم انتخابات مجلس دوازدهم رخ‌داده بگذارد؛ چراکه به‌وضوح این امر قابل‌مشاهده است که حتی در میان طیف خاصی از جامعه که تقریبا در همه انتخابات‌ها حضور پیدا می‌کردند هم کاهش محسوس مشارکت را شاهدیم و قدم بعدی در مواجهه با این امر مطرح کردن اظهاراتی نیست که حتی بدون بررسی آمار و میزان مشارکت، پایین بودن آن در مقایسه با دیگر انتخابات‌ها قابل‌مشاهده است.

مساله‌ معنای مردم!

در میانه‌ رکوردزنی کاهش مشارکت، باید هم نگران جامعه بود و هم نگران مسئولانی که انگار نگرانی خاصی ندارند. وضعیتی که در آن مشارکت هشت‌درصدی، «حماسه‌آفرینی» خوانده می‌شود، دیگر غفلت نیست و باید آن را تغافل دانست.

واقعیت این است که روند روبه‌کاهش مشارکت حتما یک مساله است اگر به بحران نرسیده باشد. اینها در حالی است که رهبرمعظم‌انقلاب در توضیح منطق علوی برای حکمرانی توضیح می‌دهند: «امیرالمومنین [این را] به ملت خودش می‌فرماید، خطاب به ما هم هست.

خیلی خب، جامعه‌ اسلامی هستید، تکیه‌گاه اسلام‌تان امتند، بدنه‌ مردمند. «جِماعُ المُسلِمین» یعنی آن بدنه‌ اصلی جامعه، بدنه‌ اصلی این اجتماع مسلمانی.» یعنی توجه اصلی در منطق حکمرانی اسلامی باید رو به عموم مردم و اکثریت باشد؛ چراکه معنای مردم در منطق اصیل جمهوری اسلامی شامل این توده است. چیزی که در عدم مشارکت ۵۸ درصدی دور اول کل کشور و البته وضعیت فعلی از سوی مسئولان اجرایی و تقنینی دیده نمی‌شود. به‌ویژه آنکه معنای مردم، اساسا شامل شرکت‌کننده‌ها نشود.

البته در طرف مقابل جمهوری اسلامی هم همین تهی شدن معنای مردم وجود داشته و دارد. در همین متن اخیر آصف بیات خطاب به سعید مدنی (به‌عنوان متفکران معترض و مخالف جمهوری اسلامی و نه پادوهای مجازی) مفهوم مردم با معنا و مصداقی مبهم مواجه است.

جایی که می‌نویسد «به‌ویژه بحث شما درباره‌ پیچیدگی حضور معترضان در خیابان (که مخلوطی است از حضور، عدم حضور، تردید، یا حضور موقتی) بسیار قابل توجه است» یعنی همه آنهایی که در پاییز ۱۴۰۱ در وضعیت «عدم‌حضور» بودند را هم به دایره مخالفان جمهوری اسلامی می‌ریزد و حال اینکه برای این ادعای بنیادین خود هیچ‌چیز جز ذهنیات خود ارائه نمی‌دهد.

این تهی شدن معنای مردم را در شبکه‌های اجتماعی هم می‌توان دید. جایی‌که از پسر پهلوی تا نماینده منافقین تا مبتذل‌نویسان داخلی و برخی انقلابیون... هر کدام خود را بدون هیچ منطقی نماینده و سخنگوی مردم معرفی می‌کنند و با زور انواع ربات‌ها کمتر از پنج هزار لایک می‌گیرند و با فیواستار شدن واقعا حس نماینده مردم بودن هم دارند.

رخدادی که با تکثر ابتذال در شبکه اجتماعی و وارد شدن حلقه‌های قدرت پشت‌پرده به آن، تبدیل به فضایی برای تضعیف عقلانیت اجتماعی شده و سیاست در ایران را بیش از پیش عقیم می‌سازد. یعنی سیاستمداران به جای آنکه با طرح سیاسی ایجابی، در مسیر شناخت مسائل، گفت‌وگوی جمعی، پیدا کردن راه‌حل‌ها، توافق روی اولویت راه‌حل‌ها و درنهایت اجرای آن و قدم برداشتن برای حل مساله، مسیری سلبی را پی می‌کنند.

علیه رقیب خود سند دست‌وپا می‌کنند، پیمانکار رسانه‌ای استخدام می‌کنند، به جای گفت‌وگو با مردم صرفا با برخی هسته‌های سخت در قدرت مکالمه می‌کنند و اگر طرح ایجابی هم داشته باشند، نظر همین هسته‌های سخت برایشان مهم‌تر از توده مردم است.

در این میان مردم هستند که در چندگانگی خود باقی مانده و ایده‌ای برای اصلاح وضعیت نمی‌بینند. سلب مداوم از همه طرف‌ها، سرمایه اجتماعی سیاسیون را به جایی می‌رساند که اساسا امکان ظهور یک شخص کارآمد در ساختار حزبی و قدرت محال می‌گردد.

دقت کنید که این وضعیت فارغ از چهارچوب انقلابی و سوپرانقلابی و غیرانقلابی یا حتی برانداز و اصلاح‌طلب است. همان‌گونه که اکثر طرف‌های سیاسی داخل کشور در یک دهه گذشته ناتوان از تولید جوانان دارای ایده و رشد کرده از پایین‌ترین سطح سیاسی به بالاترین سطح آن براساس توانمندی و شایستگی خود بوده‌اند.

این وضعیت در میان اپوزیسیون خارج‌نشین البته بدتر بوده چون شخصیت‌های سیاسی تولیدشده در این دو سال محدود به چند بازیگر و بازیکن می‌شود که سطح فکر و توانمندی‌شان برای همه مشخص است.

این وضعیت در انتخابات اخیر به‌وضوح نمایان شده. همراه شدن مشارکت پایین با عدم بازخورد مسئولان امر چه در مجلس و چه در دولت، خطر نوعی نگاه عموما پشت به مردم را تقویت می‌کند که در آن علاوه‌بر مخدوش شدن مفهوم مردم، انتخابات هم تضعیف شده یا بدتر، فرض شود.

نگاهی که می‌گوید «مردم همین متدینان هستند» و دیگران را از دایره مردم بیرون می‌اندازد، حتما عدم مشارکت آنان در انتخابات را هم برای خود موهبتی فرض می‌کنند.

حال اینکه نگاه رهبرمعظم‌انقلاب در این زمینه متفاوت است: «چرا انتخابات [برگزار] می‌کنیم؟ من عرض می‌کنم هر دو کلمه‌ «جمهوری» و «اسلامی» وابسته‌ به انتخابات است.

«جمهوری» یعنی مردم‌سالاری، یعنی حاکمیت کشور به دست مردم. خب مردم چه‌جوری در حاکمیت دخالت کنند؟ هیچ راهی به‌جز انتخابات وجود ندارد. بعضی‌ها درمورد لزوم انتخابات اشکال‌تراشی می‌کنند، [مردم را] دلسرد می‌کنند، توجه نمی‌کنند که اگر انتخابات در کشور نباشد، یا دیکتاتوری است یا هرج‌ومرج و ناامنی است.»

علاوه‌براینها باید از مساله‌ بحران نمایندگی هم سخن گفت. اینکه نفر اول منتخبان تهران رای کمتر از ۹ درصد کل واجدان رای و کمتر از ۳۰ درصد همان‌ها که مشارکت کرده‌اند را دریافت کرده، یعنی حتی پایبندان به انقلاب اسلامی هم نمی‌توانند به صورت جمعی یکی از تاییدشدگان را به‌عنوان وکیل خود انتخاب کنند.

البته نظرسنجی ارزش‌ها و نگرش‌های ایرانیان در ۱۴۰۲ هم سابقا گفته بود که حدود ۷۰ درصد مردم اظهار داشته‌اند که به «سیاستمداران اعتمادی ندارند.»‌ باید دقت داشت که این مساله بزرگ‌تر و عمیق‌تر از آن است که صرفا به نظام حکمرانی منتسب گردد. برای مثال نظرسنجی‌های متعدد نشان از محبوبیت حداقلی برخی سران احزاب سنتی کشور که مسئولیت‌هایی مانند ریاست‌جمهوری داشته‌اند، دارد.

این عدد برای اپوزیسیون خارج‌نشین هم که حداکثر همان عدد تمسخرآمیز امضای حمایت از رضا پهلوی است که مشخص نیست چقدر از همان عدد حداقلی مربوط به افراد غیرایرانی و... است.

اینها یعنی هیچ سیاستمداری در سپهر سیاسی ایران -فارغ از آنکه امکان حضور در انتخابات رسمی را داشته باشد یا نداشته باشد- وجود ندارد که بتواند نظر عامه مردم ایران را برای سپردن نمایندگی سیاسی و اجرایی جلب کند.

چنین وضعیتی نیاز به تحلیل عمیق‌تر اجتماعی دارد که باید در متنی دیگر درباره آن سخن بگوییم. اما مخلص کلام این است که مساله‌ مشارکت و نمایندگی سیاسی باید توسط نظام حکمرانی و شخصیت‌های سیاسی (فارغ از حضور در قدرت یا کنار بودن) پذیرفته شود و به جای حملات سلبی، راه‌حل‌های ایجابی به کار گرفته شود.

راه‌حل‌هایی که در فضای برابر، مورد گفت‌وگو، اقناع و توافق قرار گیرد. اینجاست که یک چیز باید در هسته تمام این گفت‌وگوها باشد؛ «ایران قوی» هدف و خط قرمزی است که همه باید برای آن تلاش کنند نه آنکه برای قوی شدن خودشان و دوستان‌شان، ایران را فدا کنند.

آیا ائتلاف سیاست داخلی و خارجی ممکن است؟

جمهوری اسلامی از دهه ۹۰ تا به امروز تقریبا به لحاظ استراتژیک توانسته با اختلاف آنچه مطلوب خود بوده است را در منطقه انجام دهد. برتری در جنگ سخت سوریه، شکست ائتلاف غربی با مشارکت رژیم‌صهیونیستی و برخی کشورهای عربی در مقابل ایران یک دستاورد به شدت جذاب برای ایران بود.

در عملیات تنبیهی اخیر هم با ترس رژیم‌صهیونیستی از ادامه مسیر جنگ و گسترش شبکه مقاومت، همه و همه نشان از برتری ایران در منطقه دارد.

این بحثی نیست که در حالتی توهم‌گونه از زبان برخی عناصر داخل فقط بیان شود؛ کارشناسان از شبکه بی‌بی‌سی فارسی گرفته تا شبکه‌های انگلیسی و عرب زبان به ‌صراحت برتری ایران را در منطقه و موقعیت خاصی که در این لحظه پیدا کرده است را مدام تکرار می‌کنند.

اما در داخل، سیاست داخلی متاسفانه جذابیتی همانند سیاست خارجی ندارد. در این نقطه شاید بهتر باشد به بررسی این سوال بپردازیم که نتایج دور دوم انتخابات مجلس و ایضا حتی دور اول انتخابات نشان‌دهنده موقعیت جدیدی در سیاست داخلی ایران است؟ آیا جمهوری اسلامی می‌تواند برتری خود در بیرون از مرزها را به صحنه عمومی داخل هم ارتباط دهد؟

به نظر می‌رسد جمهوری اسلامی در بیرون از مرزها به شدت سیاسی و در داخل به‌شدت غیرسیاسی است؛ به طور مثال جمهوری اسلامی هیچ‌گاه از شبکه‌ای به نام مقاومت در منطقه حتی در اوج مذاکرات هم دست نکشید و این شبکه را خط قرمز خود برای غربی‌ها و کشورهای ایدئولوژیک منطقه تعریف کرد و به هیچ نوع عادی‌سازی در برابر گسترش شبکه خود در منطقه حرکت نکرد و همیشه در تلاش بوده نشان دهد این شبکه ابزاری علیه دیکتاتوری غربی‌ها و نوعی ائتلاف از سرخوردگی در طول ادوار تاریخی بوده که شکل گرفته است و به هیچ عنوان حاضر نخواهد بود بهایی که برای افزایش قدرت این شبکه داده است را مورد چانه‌زنی قرار دهد.

این پیام و ایده سیاسی نشان‌دهنده آن است که جمهوری اسلامی ایده و افقی به ‌شدت سیاسی را در سیاست خارجه خود همیشه دنبال کرده است اما در داخل مساله کاملا دگرگون بوده است.

در داخل ایده سیاسی که در پیوند با گسترش افق سیاست خارجه باشد هیچ‌گاه متولد نشده و سیاست داخلی همیشه در حال عادی‌سازی طرح خود در منطقه بوده است.

به طور کلی در ایران حکومت ایده خود را در کالبد انسان‌ها در داخل بازتعریف کرده و کمتر توجهی به ذهن و تخیلات اجتماعی داشته است.

این وضعیت مصداق بارز گسست ایده سیاست خارجی و سیاست داخلی است. حال در این لحظه حساس و با مشاهده کاهش مشارکت در انتخابات و بی‌توجهی جمعی جامعه به سیاست، مهم‌ترین پرسش از حاکمیت این مساله خواهد بود آیا زمان آن فرا نرسیده است که در سیاست داخلی به طور کلی بازنگری صورت بپذیرد؟ و راه و رسم این بازنگری و چگونگی آن باید به چه صورت باشد؟

دولت باید تصمیم بگیرد

مهم‌ترین نهاد حاکمیت بدون تردید دولت است. برای بازگشت سیاست به عرصه عمومی و ایضا ائتلاف با ایده سیاست خارجی، نقش دولت اهمیت دارد.

این دولت است که باید تصمیم‌های سیاسی مهمی بگیرد تا در بافتار اجتماعی کاملا نمایان شود و پیامی به جامعه صادر شود که قدرت بیرونی در داخل هم نماینده دارد اما بعد از گذشت حداقل سه سال از دولت هیچ تصمیم مهمی در جهت ایده‌ای که جامعه را به سمت آینده امیدوار کند مشاهده نمی‌کنیم. دولت در بهترین حالت به نهادی که مثل نهاد شهرداری تنها باید در حجم بالاتری خدمت‌رسانی کند صورتبندی شده است.

این شرایط گسست را افزایش خواهد داد؛ در نتیجه آنچه اهمیت دارد بازگشت دولت به‌عنوان مهم‌ترین نهاد حاکمیتی به جایگاه اصلی خود است.

تقویت مجدد احزاب داخلی و جلوگیری از احزاب ساندویچی

آنچه عرصه سیاست داخلی را قدرتمند می‌کند توجه به احزاب داخلی و تقویت احزاب برای پیگیری ایده‌هایی برای گسترش افق قدرتمندتر شدن ایران در منطقه است. اما این بدان معنا نیست که به جهت آنکه احزاب دیگر قدرت سابق را ندارند، سعی شود با حضور بلاگرهای سیاست‌زده این ضعف‌ها به‌سرعت ترمیم شود.

این موقعیت به‌سادگی شکل نگرفته است که بتوان به‌سادگی از آن عبور کرد. در اینجا کشور نیازمند قدرت‌گیری احزاب و شکل‌گیری احزاب جدیدی که صاحب ایده مطلوبی هستند، است.

نه اینکه به‌صورت کاملا نمادین و به مناسبت هر انتخاباتی، اسامی متولد شوند که هیچ هویت و اعتباری ندارند؛ اسامی‌ای که بعد از مدتی هیچ کدام نه در ذهن جامعه و نه در صحنه سیاسی ارزشی ندارد.

تقلیل سطح نمایندگی به کارشناس و تقلیل سطح سیاستمدار به مدیر بروکرات

آنچه مستشاران ایرانی در طول چهار دهه اخیر انجام داده‌اند، افق سیاسی بود.

آنها به نوعی خود را شبیه ابرمردهای سیاسی بیرون مرزها بازتعریف کرده‌اند که فعالیت نظامی یکی از اهداف سیاسی آنها بوده است. این ایده در داخل اما نیاز به محتوا و فرمی دیگر دارد که ضرورت تعریف آن، بازگشت جایگاه سیاستمدار و نماینده است.

فردی که به عنوان سیاستمدار وارد مجلس یا دولت می‌شود، نه‌فقط یک کارشناس یا یک فرد بروکرات است، بلکه صاحب ایده‌ای برای گسترش ایده جمهوری اسلامی بیرون مرزها در درون یک موقعیت خاص یا یک وضعیت خاص است.

این فرد یا این افراد باید بتوانند سیاست‌ورزی را به زبان مطلوب به‌نوعی خیر عمومی تبدیل کنند. به‌طور مثال اگر امروز جامعه ایران در وضعیت اقتصادی و فرهنگی طبقه متوسط بحرانی دارد، این مساله یک چالش سیاسی است. این وضعیت را نمی‌توان با بسته‌هایی به مخاطب خاصی از جامعه اصلاح کرد. اصلاح این وضعیت نیازمند تصمیم‌های سیاسی است که اقتصاد زیرمجموعه آن خواهد بود.

باید در مقابل طبقه متوسط جدیدی که در ایران شکل گرفته است چه نوع سیاست‌ورزی ایجاد شود که آنها هم در افق سیاسی ایران هم‌عرض شوند؟

برای طرح بهتر این موضوع اگر به جمله جک سالیوان مشاور امنیت ملی آمریکا توجه کنیم شاید متوجه شویم منظور از تصمیم سیاسی مهم که در افق سیاستمدار است چیست؟ سالیوان معتقد است دولت اگر بخواهد تصمیم مهمی برای طبقه متوسط آمریکا بگیرد باید درباره وضعیت صنعتی آمریکا که ذیل نئولیبرالیسم تعریف شده تجدیدنظر کند و برون‌سپاری صنعتی را متوقف کند.

شاید با این اقدام بتوان طبقه متوسط آمریکا را مجدد احیا کرد. ما نیز نیازمند چنین تصمیم‌هایی در داخل کشور هستیم.

این صرفا یک تصمیم از بدنه بروکرات و کارشناسی نیست و تصمیم سیاسی از بدنه سیاستمدار است که می‌تواند سرنوشت ملت‌ها را به قبل و بعد آن گره بزند.

جامعه توده‌ای سخت نیست

نگاه ابزاری به جامعه که جامعه یک توده فهمیده یا توده‌ای به دور از آگاهی است، نوعی فرار از واقعیت است. جوامع در شرایط جدید و با ظهور پلتفرم‌ها هم ابژه‌رسانه است هم موقعیت پیوند با محتوای سیاسی مطلوب را داراست. این دقیقا فرصتی است که برای کشور ما فراهم است ولی نیازمند ایده سیاسی است که بتواند در این موقعیت بازیگری کند.

ایده‌ای که جامعه را به دو شقه خوب و بد تبدیل می‌کند نه واقعی بلکه برساختی است که از نگاه بروکراتیک نشات می‌گیرد. ایده سیاسی اگر در نقش خود بازیگری کند از ارتباط دیالکتیکی با جامعه استفاده می‌کند. باید گفت که نه‌تنها جامعه را می‌توان در صحنه سیاسی وارد کرد بلکه در افقی که صحنه روشنی داشته باشد می‌توان جامعه را برای رسیدن به سرنوشت سیاسی و اجتماعی بهتری برای کشور هدف قرار داد.

این رفت و برگشت هم جامعه را و هم حاکمیت را به موقعیت مطلوب‌تری خواهد رساند اما به شرط آنکه حاکمیت از تصور توده‌ای بودن جامعه خارج شود و تصور نکند سیاست را مثل مشق شب می‌تواند به جامعه ابلاغ کرده و اگر رعایت شود تشویقی لحاظ کند و اگر انجام نشود تنبیه در نظر گرفته شود.

این مواردی که بیان شد فقط بخشی از مواردی است که خواهد توانست ایده سیاست خارجی و سیاست داخلی را به هم پیوند بزند. قطعا موارد دیگری هم وجود دارد اما اگر زمان را به‌سرعت از دست دهیم، شاید در آینده کمتر فرصت این ائتلاف پیش بیاید.

تیپولوژی مجلس دوازدهم

نظر شما