شناسهٔ خبر: 66614537 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: روزنامه شهروند | لینک خبر

گفت‌وگو با راضیه بهرامی‌راد، برنده جشنواره‌های دفاع‌مقدس و انقلاب به مناسبت انتشار کتاب «هفت هزار و سیصد و یک روز بعد »

مادران جنگ، مادران انتظار

صاحب‌خبر -

[یاسر نوروزی] هشت سال جنگ فقط عرصه نبرد مردان در جبهه نبود. آن‌سوتر، دورتر از گردوغبار خاکریز و بوی باروت هم دل‌هایی پر از اضطراب و دغدغه در انتظار نشسته بودند. رزمنده‌ای را درنظر بگیرید که به اسارت درآمده و تا داخل شدن نامش در فهرست صلیب‌سرخ، هیچ خبری از او نیامده. یا رژیم بعث را به یاد بیاورید که گاهی اسامی اسرا را از صلیب‌سرخ پنهان می‌کرد تا اسرای ایرانی را تحت هر نوع شکنجه و آزار قرار بدهد. در این میان رزمندگانی هم بودند که هیچ خبری از آنها نمی‌آمد؛ نه مشخص بود اسیر شده‌اند، نه پیکری مانده بود و نه کسی دیده بود که به شهادت برسند. این‌ موضوع درواقع یکی از تلخ‌ترین دغدغه‌ها بود؛ به‌ویژه برای مادران جنگ. با این مقدمه ماجرای کتاب «هفت‌هزار و سیصد و یک روز بعد» بیشتر مشخص می‌شود. راضیه بهرامی‌راد، نویسنده این کتاب البته غیر از آثار تألیفی، فیلمنامه‌هایی هم تدوین کرده که ازجمله آنها می‌شود به «فانوس» و «آخرین نفس» اشاره کرد؛ آثاری که هر دو در جشنواره‌های دفاع‌مقدس و انقلاب صاحب رتبه شدند. در این گفت‌وگو اما درباره کتاب «هفت‌هزار و سیصد و یک روز بعد» صحبت کرده‌ایم. همینطور درباره کتاب «به خاطر گرفتن پروانه‌ها».

«هفت‌هزار و سیصد و یک روز بعد»! اسم کتاب‌تان را بر چه اساسی انتخاب کردید؟
این عدد، تعداد روزهای انتظاری است که یک مادر برای رسیدن به فرزندش پشت سر گذاشته. سلما، زنی 50ساله است که دخترش را از دست داده و حالا منتظر بازگشت پسرش است. این مادر تمام روزهای انتظارش را شمرده و عدد «7301» روز، تعداد این روزهاست.
مضمون کتاب را از کجا گرفتید؟ براساس خاطرات فرد خاصی بود؟
ببینید، جنگ پر از اتفاقات مختلف است و از ابعاد این اتفاقات، چشم‌انتظاری مادران است. نگاه من هم در این کتاب بیشتر بر این موضوع متمرکز بود؛ مادرانی که در جنگ انتظار می‌کشند، برای رهایی از این انتظار به انواع فعالیت‌ها روی می‌آورند و همزمان با دلهره‌های مختلف دست‌وپنجه نرم می‌کنند.
شما در رمان‌تان، فضایی را تجربه کرده‌اید که کمتر در ادبیات جنگ در ایران دیده‌ایم؛ اینکه نویسنده واقعیت‌های جنگ را با مایه‌های فانتزی ترکیب کند. مقصودم از فانتزی، همان چیزی است که منتقدان با عنوان مایه‌های فراواقعی از آن نام می‌برند. درواقع شما روزهای جنگ را با تخیلات این مادرِ چشم‌انتظار ترکیب کرده‌اید که نظیرش را کمتر دیده‌ایم. چرا به این ترکیب رسیدید؟
بستر جنوب کشور ما پر از افسانه‌ها و اسطوره‌هایی است که با زندگی مردم جنوب آمیخته و درهم‌تنیده. من احساس کردم شاید نقش این افسانه‌ها و اسطوره‌ها کمرنگ‌تر شده و به همین دلیل خواستم بین این باورها با فضای آن روزهای جنگ ارتباطی ایجاد کنم. چون به‌نظرم قابلیت‌های مناطق جنوبی کشور در زمینه‌های مختلف بالاست. مثلاً شما اگر به خرمشهر نگاه کنید، بعد از جنگ بازسازی شده است، اما به‌نظرم به جهت غفلت از همان باورهای عجین با زندگی مردم این منطقه، این بازسازی طوری نیست که تمام‌وکمال شایسته این منطقه باشد. ضمن اینکه حتی فقط اگر در بعُد دفاعی هم به خرمشهر نگاه کنید، باز هم تقدیر و تحسین مردم این منطقه، در حد و اندازه‌شان نبوده است، چون دفاع 35روزه، آن هم با امکانات آن روزهای این مردم، کار کمی نیست.
شما خودتان متولد کجا هستید؟
سمنان.
چه سالی؟
1359.
چطور به سمت نوشتن از خرمشهر کشیده شدید؟
فراخوانی داده شده بود مبنی بر اینکه گفته بودند اگر طرحی درباره خرمشهر دارید، ارائه بدهید. من هم طرحم را نوشتم و طرح‌های مختلفی هم از سراسر کشور به دبیرخانه فراخوان ارسال شد.
فراخوان متعلق به کجا بود؟
حوزه هنری. از مجموع طرح‌هایی هم که ارسال کرده بودیم، کلا 9طرح از سراسر کشور پذیرفته شد. 5طرح از این طرح‌ها مربوط به استان سمنان بود که یکی از آنها هم طبیعتا طرح من بود. بعد هم فرآیند نوشتن طرح اولیه شروع شد.
از چه آثاری برای تهیه طرح و نوشتن داستان‌تان کمک گرفتید؟
کتاب‌های خاطرات فراوانی مربوط به خرمشهر منتشر شده. هر کدام هم به وجوه مختلف پرداخته؛ از مردم خرمشهر در جنگ گرفته تا خاطرات پزشکان، پرستاران، امدادگران، فرماندهان و سربازان این منطقه. در کنارش، رمان‌های مربوط به جنگ را هم خواندم که کتابم شبیه به آنها نباشد. ضمن اینکه خاطرات مربوط به زنان و مادرانِ جنگ را هم خوانده‌ام.
کلا در این سال‌ها خاطرات بیشتری از زنان و مادران در جنگ منتشر شده. دلیلش به‌نظر شما چیست؟
در سال‌های گذشته هنوز نگاه روایتگران جنگ به زنان معطوف نشده بود. البته آثاری منتشر شده بود، اما در سال‌های اخیر این نگاه پررنگ‌تر شده. درواقع اگر در دهه‌های گذشته بیشتر به قهرمان‌های مرد در جنگ می‌پرداختند، این سال‌ها سراغ قهرمانی‌های زنان جنگ هم رفتند و آثار متنوعی درباره‌اش نوشتند؛ از گروه‌های امدادی خانم‌ها و پرستاران زن گرفته تا خانم‌هایی که جزء اقشار عادی مردم بودند، اما در جنگ تحمیلی مؤثر بودند. روایتگری این نقش‌های مؤثر درواقع در دهه‌های اول مغفول مانده بود اما در سال‌های اخیر بیشتر به آن توجه شد.
به خاطر همین است که در کتاب بعدی‌تان، «به خاطر گرفتن پروانه‌ها» هم باز سراغ موضوع زنان رفته‌اید؟
بله، این کتاب درباره خانمی است که با وجود ثروت فراوان، بسیار منزوی است. درواقع به نوعی می‌شود گفت ترک دنیا کرده و در یک خانه‌ای، تنها زندگی و دورادور مسئولیت‌هایش را پیگیری می‌کند. به‌خاطر اتفاقات تلخی هم که در کودکی تجربه کرده، زندگی سختی را هم به بچه‌هایش تحمیل می‌کند. در ادامه اتفاقاتی که در روستا می‌افتد، او را به مسیری دیگر می‌کشد و تحولات دیگری برایش رخ می‌دهد. درواقع در این کتاب ما با مضمون جنگ و دفاع‌مقدس مواجه نیستیم.
پس تا امروز شما دو کتاب نوشته‌اید. درست است؟
همین هفته پیش، یک کتاب دیگر هم منتشر شد که سومین اثرم است.
سومی را ندیده‌ام. درباره چیست؟
مجموعه داستانی است متشکل از داستان‌هایی که در جشنواره منطقه‌ای شعر و داستان کوتاه شاهوار، شرکت داده شده بود.
به چه نامی؟
«دلم برای خورشید تنگ می‌شود».
درباره چیست؟
درباره زنان است؛ نقش کودکی زنان در آینده آنها و تصمیم‌گیری‌های‌شان در زندگی.

نظر شما