شناسهٔ خبر: 66610734 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: روزنامه شهروند | لینک خبر

پرسش «شهروند»: آیا صداوسیما در جلوگیری از تحریف تاریخ و تخریب هویت ایران توسط آثار خارجی- مثل «حشاشین»- موفق بوده است؟

اژدهای هفت‌سر کم‌کاری و بی‌برنامگی!

صاحب‌خبر -

  [ شهروند] حذف سریال «حشاشین» از پلتفرم‌های عرضه آنلاین محصولات تصویری که مانند تقریبا تمام موارد مشابه نخستین و البته دم‌دستی‌ترین تصمیم نهادهای فرهنگی برای مقابله با «دروغ‌پردازی‌ها» و «تحریف‌های تاریخی» این سریال بود، بحث‌ها، انتقادات و البته تبعات مستقیم بسیاری در این چند هفته‌ای که از این تصمیم می‌گذرد، داشته است که مهم‌ترینش افزایش تصاعدی تماشاگران این سریال بوده که با مروری حتی سردستی بر میزان دانلود این سریال از انواع و اقسام سایت‌های غیرمجاز دانلود فیلم (بگذریم از خرید نسخه کامل «حشاشین» در کافی‌نت‌ها و مراکز فروش نرم‌افزارهای کامپیوتری و دیجیتال) مشخص می‌شود. این یعنی که این‌بار هم سیاست توقیف و منع تماشاگران از تماشای یک اثر بدخواهانه- برای کاهش تأثیرات منفی تماشای آن- با چالش‌های بسیاری مواجه شده است. اما آیا جز این تصمیم راهی دیگر برای مقابله با «حشاشین» و آثار دیگری از این دست وجود نداشت و نمی‌شد به طریقی دیگر جلوی تولید و مهم‌تر از آن شیوع چنین آثاری را گرفت؟

   پاسخ سؤال بالا مثبت است. یعنی می‌توان کاری کرد که کشورهای دیگری که از نظر هویتی، مذهبی و البته ژئوپولتیکی، اشتراک منافع چندانی با ما ندارند، چنین ساده دست به تخریب داشته‌های تاریخی و هویتی ما نزنند، اما موفقیت در این زمینه مستلزم داشتن یک نقشه راه درست و اتخاذ تصمیماتی فکرشده برای رسیدن به این مقصد و مقصود است و این چیزی است که تصمیم‌سازان فرهنگی ما از آن بی‌بهره نشان داده‌اند.
مثلا بیائید فرض کنیم تلویزیون یا حتی سرمایه‌گذاران دانه‌درشت شبکه نمایش خانگی که پیوندهایی با نهادها و ارگان‌های فرهنگی کشور دارند، بیایند و فراخوانی ترتیب دهند درباره نوشتن سناریو و به‌دنبال آن هم تولید آثاری درباره مقاطع و چهره‌های مهم و تأثیرگذار تاریخ این مرز و بوم. فکر می‌کنید استقبال کمی از چنین اقدامی صورت می‌گیرد؟ و فکر می‌کنید در ادامه کم بهانه از دست رقبا و دشمنان تاریخی این سرزمین برای سوءاستفاده و تخریب تاریخ و فرهنگ ایران گرفته می‌شود؟ مگر نه اینکه حتی اگر بدترین سریال هم- مثلا درباره همین حسن صباح و حشاشین- ساخته شود، دست‌کم از این نظر که ریشه ترور را در تاریخ، به ایران نسبت نداده است، نسبت به وضعیت حال حاضر برتری خواهیم داشت و به نفع ما تمام خواهد شد؟!
اما این کار در وهله اول نیازمند ذهن باز مدیران برای استقبال از آثار تاریخی- بدون نگاه و تعبیر و تاویل ایدئولوژیک از تاریخ- است. آیا سینماگران و سریال‌سازان ما از این نظر قادرند که با خیالی آسوده، بدون اینکه چماق بایدها و نبایدهای نالازم بالای سرشان باشد، بخواهند درباره کسی مثل حسن صباح که جزو معصومین و تابوها هم نیست و برای همین هم نگاه‌های متفاوتی می‌شود به این شخصیت داشت، فیلم یا سریال بسازند؟ این مانع اول است که باید از میان برداشته شود.

«حشاشین» یک درام تاریخی و زندگی‌نامه‌ای مصری است که داستان حسن صباح رهبر گروه حشاشین را در بستر تاریخی قرن یازدهم روایت می‌کند و از این طریق نقبی هم می‌زند به موضوعاتی چون خلافت فاطمیان، ترکان سلجوقی، فرقه نزاری و مذهب اسماعیلی و البته ترورهای خونین شخصیت‌های برجسته زمان، توسط گروه حشاشین که در کنار هم می‌توان گفت سریالی خوفناک درباره یکی از بحث‌انگیزترین فرقه‌های تاریخ اسلام را به‌وجود آورده‌اند. مهم‌تر از این نگاه به تاریخ اسلام، اما، مشکل بزرگ- و برای ما: آزارنده- «حشاشین» این است که این سریال خواسته در ذهن تماشاگرانش این نکته‌ریز را فرو کند که ایرانی‌ها، پدران این داعش ترسناکی هستند که در سال‌های اخیر دنیا را به ترس و لرز انداخته و از این نظر «حشاشین» را یکی از حساسیت‌برانگیزترین سریال‌هایی می‌توان دانست که در مقطع زمانی فعلی می‌توانست ساخته شود. البته این نکته تسکین‌دهنده را نمی‌توان از نظر دور نگه داشت که به‌رغم استاندارد‌های نسبی ساخت، اما، با فاصله‌ای که از نظر کیفی بین «حشاشین» و دیگر سریال‌های روز دنیا وجود دارد، تماشاگر ایرانی که به دیدن محصولات روز در سال‌های اخیر عادت کرده، کمتر احتمال دارد که تحت‌تأثیر زلم‌زیمبوهای تصویری و تروکاژی «حشاشین» قرار گرفته و تأثیری از داستان یکجانبه‌نگر آن- که تماما براساس شبه‌خاطرات متوهمانه مارکوپولو درباره باغ‌های بهشت حسن صباح و یارانش شکل گرفته است- احساس کند، اما فارغ از این نکته تسکین‌دهنده که خود دلیل دیگری بر نابسندگی و غیرمنطقی بودن سانسور و توقیف در روزگار حاضر و تأییدی ضمنی بر افزایش آگاهی از طریق تماشای آزادانه آثار است آیا نباید این سؤال را از مدیران صداوسیما پرسید که شما برای اینکه دست بالا را در روایت تاریخ داشته باشید، چه کرده‌اید؟ مگر نه اینکه آخرین کار باکیفیت تلویزیون ایران هنوز و همچنان «مختارنامه» است که در زمان ساخت آن فریبرز عرب‌نیا، جوان بود و حالا نه در سینمای ایران که حتی داخل مرزهای ایران هم حضور ندارد؟!

«زیرخاکی 4»، «نون‌خ5»، «رستگاری»، «هفت سر اژدها» و احتمالا یکی دو سریال دیگر آثاری هستند که در ماه رمضان و تعطیلات نوروزی امسال روی آنتن تلویزیون رفتند. حالا بعد از چند هفته که از نمایش این آثار می‌گذرد؛ آیا نمی‌توان این پرسش را به ارزیابی گذاشت که میزان بحث و حرفی که این آثار در کشور خودشان ایجاد کردند و اشتیاقی که برای تماشای خود برانگیختند، چه نسبتی با میزان مخاطبان و مشتاقان همین «حشاشین» بوده؟ آیا این را نمی‌توان استعاره‌ای از وضعیت کلی تلویزیون به‌خصوص در زمینه تولید محصولات نمایشی دانست؟!
این بحث را می‌توان همچنان ادامه داد!

نظر شما