جوان آنلاین: دو آشپز جوان در یک رستوران در غرب تهران به خاطر اینکه کدام یک شعله زیر دیگ را کم کند، درگیری مرگباری را رقم زدند. قاتل مدعی است آشپز حرفهای است، اما مقتول قبول نمیکرد و نسبت به او حسادت میکرد.
ساعت ۱۹ شامگاه جمعه ۲۱ اردیبهشتماه، مرد رهگذری با اداره پلیس تهران تماس گرفت و اعلام کرد پیکر خونین مرد جوانی را داخل پارکی در منطقه شهرزیبا در غرب تهران پیدا کرده است.
با اعلام این خبر، تیمی از مأموران کلانتری ۱۳۳ شهرزیبا راهی محل و در گوشهای از پارک میان شمشادها با پیکر خونین مرد جوانی روبهرو شدند که به سختی نفس میکشید و در یک قدمی مرگ قرار داشت. مرد زخمی هیچ مدرک هویتی همراه نداشت، اما ظاهر و لباسش نشان میداد آشپز یا کارگر رستوران است و لحظاتی قبل هم از سوی فرد یا افرادی با ضربات متعدد چاقو زخمی شده است. همزمان با انتقال پیکر خونین مرد جوان یکی از رهگذران او را شناخت و به مأموران اعلام کرد مرد زخمی آشپز رستورانی در همان نزدیکی است و لحظاتی بعد هم صاحب رستوران که متوجه حادثه شده بود به محل حادثه رسید و آشپز رستورانش به نام فرید را شناسایی کرد.
ضربات مرگبار
بدین ترتیب آشپز زخمی برای درمان به بیمارستان منتقل شد و مأموران هم تحقیقات خود را درباره این حادثه آغاز کردند. هنوز دقایقی از حادثه نگذشته بود که مسئولان بیمارستان اعلام کردند تلاش تیم پزشکی برای نجات جان فرید نتیجهای نداده و او بر اثر خونریزی شدید و ضربات متعدد جسم نوک تیز به بدنش به کام مرگ رفته است.
اعلام خبر قتل آشپز، پرونده را وارد مرحله تازهای کرد و بازپرس ویژه قتل دادسرای امور جنایی تهران در رأس اکیپی از کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی برای تحقیق به محل حادثه رفتند.
فرضیه غلط
مأموران پلیس دریافتند عامل یا عاملان قتل وسایل مقتول را سرقت کردهاند و این احتمال برای مأموران قوت گرفت که وی با انگیزه سرقت به قتل رسیده، اما بررسیها حکایت از آن داشت مقتول در نزدیکی محل کارش به قتل رسیده و وسایل و مدارک اصلیاش هم در محل کارش است. همچنین لحظاتی قبل از حادثه هم همکارانش او را در آشپزخانه در حال کار دیدهاند. بنابراین فرضیه قتل با انگیزه سرقت برای تیم جنایی رنگ باخت و مأموران تحقیقات خود را از محل کار فرید آغاز کردند.
صاحب رستوران گفت: «فرید آشپز رستورانم بود و با هیچ کسی هم اختلاف نداشت. از آنجایی که جمعهها مشتری زیاد و سفارش بیرونبر هم داریم، سرمان خیلی شلوغ بود و فرید همراه امیر که او هم آشپز رستوران است داخل آشپزخانه مشغول آشپزی و سایر کارکنان و خدمتکاران هم مشغول کار خود بودند. ساعتی قبل صدای همهمهای از داخل پارک نزدیکی رستوران به گوشم رسید و دیدم افراد زیادی در گوشهای تجمع کردهاند. کنجکاو شدم و به آنجا رفتم و با پیکر خونین سرآشپزم روبهرو شدم. شوکه شدم، چون او را دقایقی قبل در آشپزخانه دیده بودم، اما نمیدانم چه کسی او را داخل پارک با چاقو زده است.»
سرنخی که قاتل به جا گذاشت
تیم جنایی در ادامه از کارکنان رستوران تحقیق کرد و دریافت آشپز به قتل رسیده با امیر، آشپز دیگر رستوران هیچ اختلافی نداشته و حتی با هم دوست هم بودهاند، اما مأموران حین تحقیق و بررسی متوجه رنگپریدگی و اضطراب امیر شدند، بهطوریکه رنگ صورت او گاهی سرخ و گاهی زرد میشد. از سوی دیگر او در مواجهه با مأموران پلیس و حین پاسخ به سؤالهای آنها به شدت دستپاچه میشد و همین موضوع نیز باعث شد مأموران از او دوباره تحقیق کنند. امیر در بازجوییها مدعی شد لحظاتی قبل از حادثه همراه مقتول در آشپزخانه مشغول کار بوده، اما او برای انجام کاری از رستوران بیرون رفته و بعد هم به طرز مشکوکی به قتل رسیده است.
مأموران در ادامه بازرسی از رستوران کارت عابربانک مقتول را داخل کیف امیر کشف کردند و همین مدرک کافی بود تا او را به عنوان مظنون به قتل به دستور بازپرس جنایی بازداشت کنند.
اعتراف
متهم پس از انتقال به اداره پلیس دوباره همان ادعای قبلی را مطرح کرد و گفت: «من با مقتول مشکلی نداشتم. او لحظاتی قبل از حادثه از رستوران بیرون رفت و از طرفی هم صبح کارتعابرش را برای خرید دست من امانت داده بود و من خبر ندارم چه کسی او را به قتل رسانده است.»
در حالی که متهم با تناقضگویی قصد فریب مأموران را داشت در نهایت وقتی با دلایل و شواهد روبهرو شد به قتل همکارش اعتراف کرد. صبح دیروز قاتل به دادسرای امور جنایی تهران منتقل شد و به قتل همکارش مقابل بازپرس پرونده اعتراف کرد.
وی در ادامه برای تحقیقات بیشتر در اختیار کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی قرار گرفت.
حسادت
قاتل ۳۵ ساله مدعی است او آشپز متبحر و درجه یکی است، اما مقتول او را قبول نداشته و ادعا میکرده خودش حرفهایتر است. از سوی دیگر صاحب رستوران هم به او توجه بیشتری میکرده، به همین دلیل نسبت به او حسادت داشته است.
امیر چرا گریه میکنی؟
بیچاره شدم و زندگی همکارم و خودم را نابود کردم. خیلی پشیمانم، اما جز گریه کاری از دستم برنمیآید.
چند وقت قبل با مقتول آشنا شدی؟
ما هر دو یک سال قبل برای کار به این رستوران آمدیم.
با مقتول اختلاف داشتی؟
نه، ما با هم خیلی هم دوست بودیم و هر دو به عنوان آشپز در رستوران کار میکردیم. باور نمیکنید هیچ یک از کارکنان رستوران تا الان دعوای ما را ندیده بودند، چون رابطه ما با هم خوب بود.
چه شد که او را به قتل رساندی؟
اشتباه کردم. شاید باورش سخت باشد، اما به خاطر هیچ، چون ما با هم مشکلی نداشتیم. فقط کمی حسادت و لجبازی باعث این اتفاق تلخ شد.
چرا لجبازی؟
من سنم از او بیشتر بود و حرفهایتر از او در آشپزی بودم، اما او قبول نمیکرد و میگفت خودش حرفهایتر است و غذاهایی که او میپزد خوشمزهتر از غذاهای من است. مثلاً اگر غذا شور یا کمنمک میشد به گردن هم میانداختیم. من میگفتم تو نمک زیاد ریختی و او میگفت من نمک زیاد داخل دیگ غذا ریختهام. بههرحال این کلکلها ادامه داشت، اما فکر نمیکردم آخرش به قتل ختم شود.
شما که آشپزیت بهتر بود چرا حسادت میکردی؟
او قبول نمیکرد و به دستورات من برای آشپزی اهمیت نمیداد و میگفت خودش بهتر از من میداند و نیازی ندارد من به او چیزی یاد بدهم و حتی مدعی بود او باید به من درس آشپزی بدهد. از طرفی صاحب رستوران هم به او توجه بیشتری داشت و فکر میکرد آشپزی او بهتر از من است و همین موارد باعث حسادت من نسبت به او شد.
روز حادثه سر همین موضوع با هم درگیر شدید؟
بله، روز حادثه سرمان خیلی شلوغ بود و معمولاً روزهای تعطیل مشتری زیادی داریم. من به امیر گفتم زیر شعله دیگ را کم کند تا غذاها بهتر پخته شود، اما او گفت خودش بهتر میداند که چه زمانی شعله را کم یا زیاد کند. حرفهای او خیلی مرا عصبانی کرد و مشاجره لفظی ما شروع شد.
چطور پس از درگیری، جسد را به بیرون انتقال دادی؟
ما داخل آشپزخانه با هم درگیر نشدیم. وقتی مشاجره لفظی ما بالا گرفت از او خواستم بیرون برویم و با هم صحبت کنیم، چون نمیخواستم مشتریها و کارکنان رستوران متوجه درگیری ما شوند. از طرفی هم فکر میکردم بیرون با هم کنار بیاییم و او قبول کند که من آشپز حرفهایتری هستم.
بعد چه شد؟
ما دو نفری به داخل پارک رفتیم، اما صحبتهایمان به درگیری ختم شد و من عصبانی شدم و با چاقو چند ضربه به او زدم. وقتی خونین روی زمین افتاد تازه متوجه شدم که چه اتفاقی افتاده و از ترس به سرعت به رستوران برگشتم. البته قصد قتل نداشتم.
چرا با خودت چاقو بردی؟
من به خاطر شغلم چاقو دستم بود و وقتی هم از رستوران برای صحبت بیرون آمدیم، فراموش کردم چاقو را داخل آشپزخانه بگذارم.
چرا کارتعابربانک امیر را سرقت کردی؟
میخواستم صحنهسازی کنم و مأموران را فریب بدهم. وقتی فرید خونین روی زمین افتاد جیبش را گشتم و کارتعابرش را برداشتم تا مأموران فکر کنند مقتول در درگیری با سارقان به قتل رسیده است.
نظر شما