جوان آنلاین: ۴۴ سال پیش در چنین روزهایی، مقبره پهلوی اول که در جوار حرم حضرت عبدالعظیم (ع) در شهرری برپا شده بود، ویران شد. این رویداد اقدامی نمادین قلمداد میشد که پایان پهلویسم را نشان میداد و جماعت موسوم به سلطنتطلب را از بازگرداندن آب رفته به جوی ناامید میساخت. در مقال پی آمده سعی شده است تا براساس پارهای روایتها، چند و، چون این واقعه مورد بازخوانی قرار گیرد. امید آنکه مفید آید.
بازگرداندن جنازه رضاخان به ایران ۶ سال پس از مرگ
رضاخان پس از فرار در شهریور ۱۳۲۰، سه سال بیشتر زنده نماند. او در ژوهانسبورگ تسلیم مرگ و پیکر مومیایی شدهاش به مدت شش سال، در مسجد رفاعی قاهره به امانت گذاشته شد. بالاگرفتن موج نفرت از قزاق پس از خلع وی، مانع از آن شد که شاه بتواند جنازه وی را به ایران بیاورد. در سال ۱۳۲۹ و همزمان با توجه عمومی به نهضت ملی، فرصت را برای دفن قزاق در شهرری فراهم ساخت. احمد سینایی پژوهشگر تاریخ معاصر ایران، در اینباره چنین روایتی دارد:
«رضاخان پس از اخراج از ایران در شهریور ۱۳۲۰، حدود پنج ماه در جزیره موریس زندگی کرد. پس از گذشت پنج ماه وی را به شهر ژوهانسبورگ انتقال دادند. سرانجام نامبرده در ۴ مرداد ۱۳۲۳ هجری خورشیدی، پس از دومین سکته قلبی در ژوهانسبورگ درگذشت. پس از مرگ پیکر رضاخان را به صورت مومیایی به قاهره بردند و در مسجد رفاعی به امانت گذاشتند. شمار زیادی از منابع دلیل این امانتگذاری را پرداخت نشدن مهریه فوزیه همسر مطلقه محمدرضا پهلوی عنوان کردند! برای انجام مراسم رسمی خاکسپاری در مصر، شمشیر طلای رضاشاه که مرصع به گوهرها و سنگهای گرانبها بود به قاهره فرستاده شد تا طبق رسوم درباری، پیشاپیش جنازه حمل شود، ولی ملک فاروق این شمشیر گرانبها را بعد از انجام مراسم تشییع جنازه به کاخ سلطنتی برد و مراجعات مکرر هیئت اعزامی ایران برای پس گرفتن آن بینتیجه ماند! ماجرای ربوده شدن شمشیر مرصع رضاخان از طرف ملک فاروق، پس از کودتای ضدسلطنتی مصر در سال ۱۹۵۳ در مطبوعات مصر انعکاس یافت، ولی دولت جمهوری مصر نیز مدعی شد که اثری از این شمشیر نیافته است! در اردیبهشت ۱۳۲۹ و همزمان با دوره نخستوزیری رجبعلی منصور، قرار شد جنازه رضاخان از مصر به ایران آورده شود و هواپیمای حامل جنازه وی پیش از آمدن به ایران، به منظور طواف در مکه از قاهره به طرف جده پرواز کرد. سرانجام در هفدهم اردیبهشت ۱۳۲۹، جنازه پهلوی اول به وسیله هواپیما و سپس با قطار مخصوص به تهران حمل شد و با تشریفات رسمی، به حرم حضرت عبدالعظیم برده شد و در آرامگاه ویژه او دفن شد. ابتدا برخی از نمایندگان جبهه ملی با برگزاری تشریفات رسمی مخالفت کردند و قصد داشتند که در مجلس، سخنرانیهایی درباره دوره رضاخان و علیه او ایراد کنند که این امر منجر به نگرانی دربار شد. سرانجام با وساطت منصورالملک نخستوزیر وقت با حسین مکی و مذاکره مکی با محمد مصدق، قرار بر این شد که مجلس در این باره سکوت کند و نطقی علیه یا له او ایراد نشود. به اعتقاد حسین مکی در ۲۴ دی ۱۳۵۷ و زمان کوتاهی پیش از انقلاب ایران در سال ۱۳۵۷، پیکر رضاخان بار دیگر به همراه پیکر پسرش علیرضا پهلوی ازسوی محمدرضا پهلوی نخست به لسآنجلس و سپس به مسجدالرفاعی مصر برده شد. بعدها فرح دیبا، ادعای انتقال جسد رضاخان را تکذیب کرد....»
مقبره یا پایگاه گارد شاهنشاهی؟
پهلوی دوم در آغاز قصد داشت تا پدرش را در اعتاب مشهد یا قم دفن کند. در مشهد خاطره کشتار مسجد گوهرشاد، اما انجام این کار را دشوار میساخت. در قم نیز مشکل مخالفت مرجعیت، حوزه علمیه و جمعیت فدائیان اسلام وجود داشت. این بود که نهایتاً آستان حضرت عبدالعظیم در شهرری انتخاب شد. با این همه بقعه رضاخان تنها یک یادمان نبود، بلکه کاربریهای گوناگونی یافت. در روزهای انقلاب، این مکان به شکل پایگاه گارد شاهنشاهی درآمد! چنانکه خبرگزاری فارس در ۲۰ بهمن ۱۳۹۸ در این موضوع آورد:
«ساختمان و محوطهای که جسد رضاخان در سال ۱۳۲۹ در آن دفن شد، به نام آرامگاه شهرت پیدا کرد. ساختمان دوطبقهای که در شهرری و در ضلع غربی حرم حضرت عبدالعظیم (ع) واقع شده بود. در طبقه اول، سنگ قبر سیاه و صیقلی رضاشاه روی زمین نصب شده بود و در طبقه دوم نیز سالنی برای اجرای همایشها ساخته شد. آرامگاه از همان ابتدا به یکی از پایگاههای گارد ویژه شاهنشاهی در شهرری تبدیل شده بود که البته در بحبوحه انقلاب اسلامی، گارد شاهنشاهی بهصورت ویژهای در آن مستقر بودند. جوانان انقلابی شهرری در تاریخ ۱۸ دی سال ۱۳۵۷ تظاهرات کردند و نیروهای ساواک برای اینکه ضرب شستی به اهالی شهرری نشان بدهند، بدون اینکه حکم تیر داشته باشند پنج نفر از آنان را به شهادت رساندند....»
میخواستیم طرفداران پهلوی را به کلی مأیوس کنیم
آیتالله حاجشیخ خلخالی اولین حاکم شرع انقلاب اسلامی که رهبری عملیات تخریب مقبره رضاخان را بر عهده داشت، بعدها درباره نحوه کلید خوردن این حرکت نکات ذیل را خاطرنشان ساخت:
«ما به دفتر امام رفتیم و طبق معمول از هر دری سخن به میان آمد و گفته شد: زمان آن فرارسیده است که مقبره پهلوی خراب شود. این ایام مصادف بود با ورود مجدد شاه به مصر. سادات با پناهدادن به شاه، میخواست او را در بازگشت به ایران کمک کند، ولی ما میخواستیم به او و یاران او نشان دهیم که دیگر در ایران هیچگونه ریشه و پایه و خانهای ندارد. یکی از انگیزههای ما در خرابکردن مقبره پهلوی همین بود و میخواستیم طرفداران او در ایران که همچون ستون پنجم عمل میکردند، بهکلی مأیوس شوند. ما آن روز به سپاه رفتیم و سرپرست سپاه، امکانات لازم را در اختیار ما گذاشت. ما حدود ۲۰۰ نفر با هم جمع شدیم و با بیل و کلنگ به طرف حضرت عبدالعظیم (ع) به راه افتادیم. من در صحن مطهر حضرت عبدالعظیم، سخنرانی پرشوری ایراد کردم و گفتم: دوره قرارگرفتن بناهای زشت و زیبا در کنار هم پس از انقلاب اسلامی ایران، دیگر به پایان رسیده و مردم مسلمان ایران نمیتوانند در کنار مزار شهیدان به خون خفته و چهرههای درخشان تاریخ اسلام مانند حضرت عبدالعظیم، مقبره جنایتکارانی مانند رضاخان و ناصرالدین خان [ناصرالدین شاه قاجار]و [حسنعلی]منصور و دودمان پهلوی را تحمل کنند. باید به هر وسیلهای که شده، مقبرههای سردمداران کفر و الحاد تخریب شود. مردم لحظهبهلحظه تکبیر میگفتند و ابراز شادی میکردند. من حدود سه ربع ساعت برای مردم صحبت کردم و صحن حرم مملو از جمعیت شد. با صدور فرمان حرکت بهسوی مقبره پهلوی مردم بسیج شدند. آنها در همان دقایق اولیه خیلی تلاش کردند، ولی در عمل مشاهده شد که مقبره بهقدری محکم ساخته شده که هیچ بیل و کلنگی به آن کارگر نیست. البته مواد منفجره و سایر لوازم را هم تهیه کرده بودیم. از طرف سازمان رادیو و تلویزیون هم آمده بودند تا فیلمبرداری کنند. مردم ستمکشیده از دست این دودمان، بهویژه سالخوردگان حضرت عبدالعظیم بیاندازه فعالیت میکردند. یکی سنگها را میشکست و دیگری پلهها را میکند و سومی به در و پنجره حمله و خلاصه هر کس کاری میکرد. سرانجام، کار به گریدر و بلدوزر و جرثقیل و وسایل قوی مکانیکی کشید. ساعت حدود ۴:۳۰ بعدازظهر بود که از طرف بنیصدر پیام آوردند، مبنی بر اینکه از تخریب مقبره دست بردارید! من اعتنا نکردم، ولی کمکم کار جدی شد. سرپرست وزارت کشور نامه رسمی مرقوم و اعلام کرد که دستور از طرف شورای انقلاب و شخص آقای بنیصدر است و شما باید به هر نحو که شده، دست از تخریب بردارید وگرنه مجبوریم طبق مقررات با شما عمل کنیم، یعنی شما را توقیف میکنیم. من دیدم که دیگر جای تأمل نیست؛ لذا گفتم به آقای بنیصدر بگویید، هر چه میخواهد طبق مقررات انجام دهد و ما هم اینجا هستیم و تا مقبره را با خاک یکسان نکنیم، از اینجا خارج نخواهیم شد. اطراف مقبره را گروه مسلح فدائیان اسلام در محاصره داشتند و پاسداران هم مواظب اوضاع بودند. سرانجام شب فرارسید، ولی ما نتوانستیم مقبره را بخوابانیم، اگرچه خسارت زیادی به آن زدیم و به صورت مخروبه درآوردیم. ساعت حدود ۱۰شب برای استراحت، محل مقبره را ترک کردم. کمی بعد جناب آقای حاجاحمد آقا خمینی، برای دیدن مقبره و در واقع برای تقویت روحیه اینجانب، به آنجا آمد و افراد مستقر در آن محل را تشویق کرد و با این عمل خود فهماند که امام با تخریب مقبره مخالفتی ندارند و این امر بیاندازه موجب تقویت ما شد....»
تخریب مقبره رضاخان، ۲۰ روز طول کشید
فرمانده عملیات تخریب مقبره رضاخان، اذعان دارد که اتمام این پروژه ۲۰ روز به طول انجامیده است! این امر نشان میدهد که ساختمان مزبور، بسیار محکم ساخته شده بود و احتمالاً برپا دارندگان آن از بیم حمله به این بقعه چنین کرده بودند:
«ما فردای آن روز نیز مشغول به کار شدیم. البته این بار با دلگرمی بیشتری کار میکردیم. در بعضی از جراید درج شده بود که تخریب مقبره پهلوی به تأخیر افتاد و این مطلب را از قول بعضی از کمیتهها نوشته بودند، اما ما با جدیت مشغول تخریب شدیم و مردمی که برای زیارت حضرت عبدالعظیم میآمدند با شعارهای خود ما را تأیید میکردند. تعداد بیشماری از مردم نیز از تهران برای کمک آمده و فریاد میزدند: باید مقبره هر چه زودتر خراب شود. شاید شما ندانید که این مقبره را تا چه حد محکم ساخته بودند! ما آن را مثقال مثقال میکندیم و بلدوزر و گریدر و وسایل تخریب عادی، بدان کارگر نبود. سرانجام ما مجبور شدیم که با دینامیت، مقبره را به تدریج خراب کنیم. هر روز، مهندسین و کارشناسان درجه یک، بهعنوان متخصص تخریب از کارخانه سیمان ری میآمدند و چه بگویم، متجاوز از ۲۰ روز طول کشید تا آن دکور شیطانی فرو ریخت و به طور کامل تخریب شد! پس از تخریب، صدای هلهله و شادی از مردم بلند شد و شور و شعف به قدری بود که غیرقابل وصف است. ما در جواب آقای بنیصدر در روزنامهها نوشتیم که این خودکامگی نیست، بلکه تبعیت از آرای ملت است و ملت ما را در این راه تأیید میکنند. بعدها هم امام امت در بیانات خود، تخریب مقبره را تأیید کرد و فرمود: کار آقای خلخالی درست است... مقبره شیطانی رضاخان، قطع نظر از اینکه جلوی دیدگاه بارگاه پرجلالت حضرت عبدالعظیم بنعبدالله حسنی (ع) را گرفته بود و مردم نمیتوانستند از راه دور آن را مشاهده و سلام عرض کنند و صرفنظر از اینکه جلوی خیابانکشی از طرف غرب شهرری به طرف شرق و شمال شهر را گرفته بود، تخریب آن یک فایده روانی مهم داشت و آن این بود که دل طرفداران دین و اهل بیت عصمت و طهارت (ع) را شاد و لبریز از سرور کرد. شکر به درگاه خداوند که مردم با چشم خود دیدند، مقبره سرسلسله دودمان پهلوی در حکومت اسلامی در هم میریزد. من با چشم خود دیدم که در شب حمله به مقبره پهلوی، در میان امواج خروشان مردم اصیل شهرری و تهران، فقط دو نفر گریه میکردند و به ما میگفتند: چرا این مقبره را خراب میکنید! و بعدها معلوم شد که آنها جزو چند صد نفر پرسنلی بودند که به عناوین جاروکش و رفتگر و دربان و قاری قرآن و مأمور تشریفات و مفتش و جاسوس در آنجا کار میکردند و هر یک حقوق کلانی از بیتالمال مسلمین دریافت میداشتند. با تخریب این مقبره، روحیه خدایی در مردم زنده شد و برعکس، در بین طرفداران سلطنت و دودمان پهلوی، ایجاد یأس و نومیدی کرد... ما شنیدیم که شاه در قاهره، پس از باخبرشدن از تخریب مقبره دیگر نتوانست روی پای خود بایستد و ناچار شدند او را یکسره به بیمارستان ببرند و سرطان او شروع به فعالیت کرد و سرانجام، به همین مرض از دنیا رفت....»
امحای قبور هزار فامیل در شهرری
عملیات امحای قبور هزار فامیل وابسته به سلسله پهلوی نیز همراه با تخریب قبر رضاخان انجام شد. آیتالله خلخالی در ادامه خاطرات خویش به این فقره نیز اشاراتی دارد:
«شاه وقتی مرد، من خدمت حضرت امام رفتم. جریان را عرض کردم و گفتم: من دلم میخواست که شاه در نبرد کشته شود، نه در ذلت بمیرد. امام هم قبول کرد. این احتمال نیز وجود داشت که اگر مقبره بر جای خود باقی بماند، در طول سالیان دراز و در آینده به مزار تبدیل شود. ما به چشم خود دیده بودیم که مردم سادهلوح، پس از زیارت حضرت عبدالعظیم (ع)، بر مقبره ناصرالدینشاه هم فاتحه میخواندند! البته ما دست به کار شدیم و دستور دادیم که سنگ قبر ناصرالدینشاه را بکنند تا اثری از مقبره او در کنار حضرت عبدالعظیم نمانده باشد. ما نهتنها قبر رضاخان را با خاک یکسان کردیم، بلکه قبر علیرضا پهلوی [برادر محمدرضاشاه]و فضلاللهخان زاهدی عامل کودتای ۲۸ مرداد و حسنعلی منصور امضاکننده قرارداد کاپیتولاسیون و مصونیت مستشاران نظامی امریکا و دهها نفر دیگر از سردمداران فساد را نیز نابود کردیم. آنها با نزدیککردن خود و خانواده خود به دربار، طی سالیان دراز، مردم را به انحطاط کشانده بودند....»
جنازهای که به گاه تخریب، یافته نشد
اسدالله صفا از دوستان دیرین آیتالله خلخالی، در دوران پیش و پس از تصدی حاکمیت شرع انقلاب اسلامی قلمداد میشود. وی خاطرات خویش از رویداد تخریب بقعه رضاخان را اینگونه به تاریخ سپرده است:
«قبر رضاشاه را هم که میخواستیم خراب کنیم، اعلامیه چاپ و در شاه عبدالعظیم و شهرری پخش کردیم. آن روز، اول آقای خلخالی روی سکوی حرم سیدالکریم (ع) رفت و صحبت کرد و کلنگ اول را آنجا زدیم و پس از تلاش بسیارخرابش کردیم، چون خیلی محکم ساخته شده بود. نصف شب دیدیم که سیداحمد آقاخمینی، سیدحسین آقاخمینی و آسیدمهدی امام جمارانی آمدند. ما در حیاط دراز کشیده بودیم که به آنجا رسیدند. آسیداحمد گفت: آقا گفتهاند تا اینجا را صاف نکردهاید، حق ندارید بروید خانه! اصلاً جنازهای در کار نبود! آدم چه بگوید؟ چند سال پیش، عدهای جنازهای را در آوردند و الکی گفتند جنازه رضاشاه است! رفیقی داشتم که همه کارهای شاه عبدالعظیم دست اوست. میگفت جنازهای را چند وقت پیش دفن کرده بودند، میخواستیم آن یک تکه را بیندازیم سر صحن، لودر که انداختیم این جنازه بالا آمد! یکمرتبه مردم سر و صدا راه انداختند که جنازه رضاشاه است! ما قبر را که شکافتیم، سنگی در آنجا بود مثل وان حمام! لبههایش را ابزار زده و روکش مطلا انداخته بودند! یک در هم داشت. در را که برداشتیم، داخلش هیچی نبود! آن سنگ را برداشتیم و آوردیم بغل دفتر. مرحوم حاجاحمد آقا قدیریان با من خیلی دوست بود و به من هم خیلی خدمت کرد. پیغام آورد که آقای بهشتی گفته است سنگ را نگه دارید، میخواهم بیایم ببینم. بعد از مدتی آقای قدیریان از قول آقای بهشتی گفت: سنگ را خرد و دفن کنید، چون اگر بماند، بعد از مدتی عدهای میآیند و از آن امامزاده درست میکنند! دو تا کارگر آوردیم و سنگ را خرد کردیم و در چاله ریختیم! همه این حرفهایی که در سالهای قبل درآوردند، ساختگی بود! عدهای بلدند همه کاری بکنند! رضاشاه در جزیره موریس زیاد تریاک میکشید، بعد هم مریض شد، مرد، خاکش کردند و رفت! کسی که با او رفته بود، درویش مسلک و اسمش شاه اسماعیل بود. او با پدرم خیلی دوست بود و گفت همان جا مرد و دفنش کردند و صدایش را در نیاوردند! آرامگاه را هم شاه ساخت که سران و رؤسای جمهور کشورهای دیگر میآیند، یک جایی باشد که آنها را ببرد و تاج گل بگذارند! درواقع آوردن تابوتی به اسم رضاخان و ساختن مقبره، یک کار سمبلیک بود....»
نظر شما