شناسهٔ خبر: 66548673 - سرویس سیاسی
نسخه قابل چاپ منبع: انصاف نیوز | لینک خبر

نسبت تشيع اقتدارگرا با عدالت | محمدرضا یوسفی

صاحب‌خبر -


محمدرضا يوسفی، مدرس دوره خارج فقه در حوزه‌ی علمیه‌ی قم در کانال تلگرامی خود نوشت: «در یادداشت مذهب معطوف به قدرت، بیان شد که جریانی دینی با تفسیری خاص از تشیع، در این دو دهه رشد کرده است که در آن کسب قدرت، عنصر محوری است تا بدانجا که می توان آن را مقدس شمرد. از اين رو این جریان را مي توان «تشيع معطوف به قدرت» يا «تشيع اقتدارگرا » ناميد. چنين اعتقادي با تفكر رايج شيعيان سازگاري نداشته است و با اصل اساسي عدالت و اخلاق در تقابل است. در اين يادداشت به تعارض این رویکرد با عدالت و توجیهات آن اشاره مي شود.

از منظر ديني، قسط و عدل هدف از ارسال پيامبران است (سوره حديد، آيه 25). و چنانچه قرآن فرموده است خداوند به عدالت و احسان امر مي كند (سوره نحل، آيه 90). از سوي ديگر، هر جامعه اي نيازمند نظم، امنيت و تضمين حقوق مردم است از اين رو حكومتي لازم است كه اين امور را تحقق بخشد. اما آيا حكومت مي تواند در راستاي تثبيت قدرت، عدالت را زير پا گذارد؟

اميرالمومنين در خطبه سوم، هدف از پذيرش حكومت را تحقق عدالت بيان مي كند. حضرت در خطبه 33 نيز  ارزش يك كفش پاره و وصله دار را از حكومت بيشتر دانسته، مگر اينكه در سايه حكومت، عدالتي بر پا شود و مردم به حقوق خود دست يابند. ايشان در خطبه هاي 34  و 214 از توازن حقوق متقابل حكومت و مردم سخن مي گويد كه بر اساس آن اگر حكومت، حقوق مردم را ناديده گرفت، حضرت نافرماني مدني را تجويز مي كند. چنانچه هنگامي كه مردم با عمار ياسر و ابوالهيثم بن تيهان به نمايندگي از امیرالمومنین بيعت مي كردند، اين دو، همين نكته را تصريح كردند.

در تفكر تاريخي و مرسوم شيعه، حكومت به خودي خود ارزش ندارد مگر اينكه بتواند عدالت را تحقق بخشد. عدالت به معناي تامين و تضمين حقوق مردم است كه در اجرا به شكل هاي مختلف قابل تحقق است. در اين ديدگاه، عدالت معامله پذير نيست از اين رو حضرت با مصحلت انديشي بر حفظ معاويه و چشم بستن بر توزيع منابع عمومي به شكل ظالمانه، مخالفت کرده و بر اجراي عدالت تاكيد ورزيد.

اما بر اساس جريان فكري موسوم به تشيع اقتدارگرا، قدرت قداست داشته و در تقابل عدالت و قدرت، قدرت مقدم بر عدالت است. آنان از قدرت به ولايت تعبير مي كنند و بر اي توجيه سخن خود به دنبال شواهد تاريخي هستند و البته شواهدي نيز با چسب هاي ناچسب ذكر مي كنند. از جمله اين موارد؛ پرسش گري موسي بر چرایی قتل كودك از خضر، اعتراض بر صلح حديبيه به پيامبر توسط يكي از اصحاب، اعتراض به چگونگي تقسيم غنائم توسط پیامبر،  پرسش مالك بر چرايي انتصاب ابن عباس توسط حضرت علي، اعتراض خوارج بر همراهي اشعث بن قيس براي مدتي كه وي در لشكر علي بود و درخواست معاويه بر محاكمه قاتلان خليفه سوم توسط خودش را مثال مي زند و نتيجه گرفته می شود كه « مفهوم عدالت، مفهوم قشنگی است، مفهوم دلچسبی است، مفهوم دلنشینی است، ولی باید مواظب باشیم این مفهوم یک‌وقت عامل ولایت‌گریزی یا ولایت‌ستیزی ما نشود». او بيان مي كند كه «معاویه هم مشکلش با علی‌بن ابی‌طالب عدالت بود.» (سايت پناهيان، 17 / 2 / 1390).

در واقع این جریان مثال هاي نامربوط كه نشان دهنده  باز بودن جامعه آن روز و امكان نقد صريح و پاسخگو بودن حاكم است را بيان كننده بي عدالتي دانسته و حق را به منتقدان داده است و نتیجه گرفته است که وقایع یادشده نشانه اين است که قدرت بر عدالت مقدم است. گوینده تا بدانجا پیش می رود كه معاويه را در جايگاه طالب عدالت مي نشاند. او در نهايت از ذكر اين شواهد نامربوط نتيجه مي گيرد كه « جاهایی آنچه تو فکر میکنی عدالت نیست، باید با ولی فقیه همراه باشی. ولایت بر عدالت مقدم است و باید این مسئله در جامعه تثبیت شود» ( سايت پناهيان، 17 / 2 / 1390).

تقدم ولایت بر عدالت به اطاعت پذیری محض و تعطیلی عقل می انجامد. و این همان، قداست قدرت است. در حاليكه عدالت شاخص هايي دارد و از اصول غيرقابل معامله  بوده و حكومت با آن ارزيابي و سنجش مي شود.

او در در شبكه افق نيز بر تقدم ولايت تاكيد كرد (خبرگزاري مهر، 30 شهریور ۱۳۹۹ ). او سخن از عدالت گرايي را در این دوره به دلیل اینکه قوه قضائيه با برخي از مفسدان اقتصادي برخورد می کند، غيرلازم دانسته، و اين برخوردها را نشانه تحقق عدالت در كشور می داند. (روزنامه همدلي، 20 شهريور 1399)

اين نوع نگاه به قدرت و قداست بخشی به آن از منظر یک جریان فکری شيعه، تفسیری جدید و مخالف با آموزه های مسلم دینی بوده و براي كشور و دين خسارت جبران ناپذيري داشته و دارد.»

انتهای پیام

نظر شما