شناسهٔ خبر: 66352383 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: جهان نیوز | لینک خبر

قدمی در تاریخ؛ شماره ۴۱

مردی که می‌خواست کریم خان‌زند را تلکه کند

کریم خان زند هر روز صبح برای دادخواهی ستمدیدگان می نشست تا به شکایت مردم رسیدگی کند.

صاحب‌خبر - گروه تاریخ جهان نيوز: کریم خان زند هر روز صبح برای دادخواهی ستمدیدگان می نشست تا به شکایت مردم رسیدگی کند.

روزی مرد حیله گری پیش او آمد. همین که به حضور او رسید چنان اشک از دیده فرو ریخت و گریه کرد که دل شهریار بر او سوخت.

پادشاه دستور داد او را به آسایشگاهی برند تا کمی آرام گیرد. ساعتی نگذشته بود که غم و اندوهش فرو نشست.

او را نزد شاه آوردند. کریم خان از کارش سؤال کرد.

آن مرد گفت: مادرم مرا نابینا زائید. از هنگام تولد خداوند قوه بینایی را از من گرفته بود. عمر خود را تا چندی پیش با محرومیت از نعمت دیدن گزراندم، تا این که روزی افتان و خیزان و عصا زنان به «عیناق ابوالوکیل» آرامگاه پدر شما رفتم.

دست توسل به مزار شریف آن مرحوم زدم و از او درخواست دو چشم بینا کردم.

آنقدر گریه کردم که بی حال شده و به خواب رفتم. در عالم خواب مردی جلیل القدر را مشاهده کردم که بر بالین من آمد و دست بر چشمانم گذاشت و گفت: من «ابوالوکیل»، پدر کریم خان زند، چشم تو را شفا دادم. اینک با خاطری آسوده حرکت کن.

از خواب بیدار شدم و چشم های خود را بینا یافتم و جهان تاریک برایم روشن گردید.

چون من با داشتن این دو چشم زندگی تازه ای یافتم، به پیشگاه شما آمدم تا خود را برای همیشه جزء فدائیان معرفی کنم و عرض نمایم که از هیچگونه خدمتگزاری دریغ نخواهم کرد.

کریم خان دستور داد دژخیم را حاضر کنند. وقتی دژخیم آمد، دستور داد چشم های آن مرد را بیرون آورد.

کسانی که نزد شاه حضور داشتند برای او تقاضای گذشت و عفو کردند و کریم خان را از این کار منصرف کردند، ولی کریم خان فرمان داد او را به چوب بستند.

هنگامی که بر بدن او چوب می زدند کریم خان گفت: پدرم تا وقتی که زنده بود در گردنه بید سرخ خَر دزدی می کرد، من به این مقام که رسیدم عده ای چاپلوس برای خوشایندم بر آرامگاهش مقبره ای ساختند و آنجا را عیناق الوکیل نامیدند.

 ای کاش چشم هایت را درآورده بودم تا می رفتی و برای مرتبه دوم از او چشم تازه می گرفتی!

بیشتر بخوانید:
وزیر دانا و حکمت انگشت قطع شده پادشاه

ماجرای قضاوت زیرکانه نادر درباره وزیر و باغبانش
ملیجک چگونه برای چند دقیقه شاه ایران شد؟
این مرد ثروتمند تا آخر عمرش پابرهنه بود!
سرنوشت پیکر یوسف پیامبر چه شد؟
آخوند شهیدی که روی شاهزاده قاجاری را کم کرد
خطای بزرگ و تاریخی بخش کوچکی از مردم ایران
شاه گمشده قاجار که با دو هزار تومان ساکت بود
چرا اسم نازی آباد تهران، «نازی آباد» شد؟
فرح پهلوی در فساد با این ملکه رقابت می‌کرد!

از گورستان وسط شهر تهران چه می‌دانید؟
فرجام عبرت آموز حرمسرای ناصرالدین شاه

نظر شما