انتخابات مجلس دوازدهم شاید دیگر نامهای اصولگرا و اصلاحطلب را از ادبیات سیاسی ایران حذف کند. اصلاحطلبانی که در دور اول ۴۰ نفر از آنان به مجلس وارد شدند، اقلیتی نسبتاً قوی تشکیل خواهند داد که مغضوب جبهه تندروی اصلاحطلبی نیز هستند و هویت جدیدی برای خود تعریف خواهند کرد که دیگر ربطوضبطی به رهبر جبهه که «رأی نمیدهد» و به نازیآبادیهای جبهه و آنها که از گوشه زندان و کنج ویلاهای شمال و خارج از کشور میخواهند درس زندگی و نافرمانی مدنی بدهند، نخواهند داشت. اصولگرایان نیز آموختند که مردم از آنان فسادستیزی و عقلانیت سیاسی و همراهی با خواستههای مشروع و پرهیز از تندروی میخواهند و صرف «نامونشان سابق» برای مردم جذاب نیست. مضافاً اینکه شاید همین اصولگرایانی که به مجلس دوازدهم میرسند، نتوانند یک اکثریت قوی تشکیل دهند. به این ترتیب ترکیب تازهای از جریانهای سیاسی حول محور خواست مردم در فسادستیزی و معیشتسازی، نه معیشتاندیشی و فسادسازی شکل خواهد گرفت.
انتخابات مجلس دوازدهم برای آنکه تحلیلی جامع به دست دهد، نیاز است تا ترکیب آرای همه صندوقها و مکان صندوقها و میزان رأی کامل یا ناقصی که هر مشارکتکننده داده است و نیز آرای غیرصحیح مشخص باشد. علاوهبراین چنانچه نظرسنجیهای مفهومی پس از انتخابات انجام شود، به تحلیل بهتر کمک خواهد کرد.
میتوان استدلال کرد که مشارکت ۴۱ درصدی در روزگارانی که هم بادناموافق سیاهنمایی میوزید و هم گرانی و برخی سوءمدیریتها نارضایتیهایی ایجاد کرده بود، یک موفقیت برای نظام بود و تصمیم مردم در این انتخابات «ترجیح مشارکت به انتخاب نماینده» بود و این معنایش خالینکردن کامل پشتنظام است. درواقع مردم نشان دادند باور دارند «آنکه از بادی رود از جا خسی است/ زانکه باد ناموافق خود بسی است»!
میتوان استدلال دیگری هم کرد که رأی خوب برخی چهرههای جوان فسادستیز و در مقابل رأینیاوردن کهنهکاران خمود که شاید مردم اعتمادی به آنان برای کار جهادی و روحیه انقلابیفسادستیز نداشتند، نشانهای از ظهور اراده تغییر در مردم بود. هرچند این نوع انتخاباتها که چهرههای رسانهای و افراد پرجستوخیز به پیران استخوانخردکرده ترجیح داده میشوند، با اتهام پوپولیسم مواجه است، اما این خاصیت دموکراسیهاست که گاهی مرز تصمیم عاقلانه که اراده تغییر و جهتسازی در آن هست با پوپولیسم و فریبخوردن، خیلی آشکار نیست.
اینکه شخصی منتسب و مورد حمایت دو رئیس قوه سابق که برای او ویدئو پر میکنند و در زادگاه خود میرود تا تضمینشده باشد، نمیتواند اعتماد مردم را کسب کند یا شخص دیگری که یک پای ثابت هر مجلسی که اراده میکرده است، بوده و حالا او نیز در زادگاهش شکست میخورد، یا در همان زادگاه شخص دیگری که حضوری همیشگی در حوزه انتخاباتی و ارسال تصاویر این حضورها برای رسانهها داشته است، و علیالظاهر باید او را پرکار و جهادی فرض کرد، رأی نمیآورد، این یعنی اینجا پوپولیسم از عقلانیت عقب مانده است.
برخی مشارکت ۴۱ درصدی را آنهم با رأی غیرصحیحی که بیشتر از دوره قبل بود، بیاهمیت و کمتر از حد لازم برای تشکیل یک مجلس قوی میدانند. برخی نیز که دهها کتاب درباره دموکراسی و لیبرالیزم و کشورداری ترجمه و تألیف کردهاند، سراغ آمارسازی غیرمعقول میروند و درحالی که نسبتگیری آرای صحیح با کل واجدان شرایط، رسم غلط و بیفایدهای در دموکراسیهاست، برای پرکردن دست خود به این نوع آمارسازی روی آوردند و نوشتند که «این راهیافتگان به مجلس، از فردا با داشتن رأی کمتر از ۵درصد از مردم تهران (کل واجدانشرایط)، خود را نماینده مردم تهران میدانند و با این پشتوانه ناچیز قرار است جای مردم حرف بزنند.» نکته اینجاست که اگر بخواهیم تحلیل کاملی از این انتخابات داشته باشیم نمیتوان فقط به اخطار آرای غیرصحیح یا به نسبتگیری با کل واجدانشرایط اکتفا کرد و باید به همین مشارکتی که تندروهای اصلاحطلب در داخل و معاندان در خارج برای آن رقم ۹ درصدی در تهران و ۱۵ درصدی در کل کشور کنار گذاشته بودند، توجه کافی کرد و اهمیت آن را انکار نکرد. کسی که رأی نمیدهد یا تشویق به مشارکت نمیکند، شاید از او پذیرفته نباشد که سپس بنشیند و بگوید این مقدار رأی برای تحقق یک مجلس مشروع و قوی کافی نیست یا بگوید منتخبان همین مشارکت ۴۱ درصدی نباید خود را نماینده تهران یا شهرهای دیگر بدانند. اولای جان دموکراتیک رفتار کن و در انتخابات شرکت کن، آنگاه به تحلیل رأی مردم بنشین و آن را نپذیر!
اگر بخواهیم به آمار نگاهی واقعگرایانه داشته باشیم و نه صرفاً آمارسازی تخیلی، باید گفت که از اولین مجلس که ۵۲ درصد در انتخابات شرکت کردند تا این مجلس که ۴۱ درصد شد، میانگین شرکت در انتخاباتهای مجلس ۵۷ درصد بوده و به طور مطلق ۳۰ درصد مردم هرگز در انتخاباتهای مجلس شرکت نمیکردند که لزوماً سیاسی نبوده. از یک مریض و بدحال و خانهنشین و تنبل و گرفتار و در راهمانده و مراسمهای ترحیم و مسافرت و ایرانیان خارج بگیر تا معاندان و براندازان و ناراضیان و دیگران که فهرستی طولانی دارد. پس صحیح آن است که وقتی ۴۱ درصد را نسبتسنجی میکنیم با آن میانگین ۵۷ درصدی بسنجیم نه کل واجدان شرایط. برخی واجدان شرایط فقط اسمی هستند، یعنی در هیچ فعالیت مدنی شرکت نمیکنند و به همینخاطر اصولاً در خارج از ایران برای دعوت به مشارکت بسیار بالا آفتهایی را هم در دموکراسیها برمیشمارند. قبلاً هم نوشتهام که کار دعوت را نباید نهادهای رسمی منتسب به نظام و رسانههای رسمی حکومت انجام دهند و باید کار انتخابات را به خود مردم و نمایندگان سپرد و این اثرش در مشارکت بیشتر از وقتی است که نهادهای حکومتی برای نمایندگان تبلیغ مشارکت کند. با اینحال اگر بخواهیم تحلیل درست داشته باشیم نمیتوان از اصل مشارکت ۴۱ درصدی گذشت و آن را کافی ندانست.
آنچه در این انتخابات شکل گرفت، که به اعتقاد من اساس ادبیات سیاسی ایران را تغییر خواهد داد، در آن انتخاباتهای خارج از ایران که برخی سنگ آن را به سینه میزنند، دیده نمیشود. این یعنی به این انتخابات بهتر نگاه کنید و شاخصهای عینی اراده مردم و اثرگذاری آنان را بهتر درک کنید.
پوستاندازی جریانهای سیاسی با انتخابات مجلس دوازدهم
روزنامه جوان
انتخابات مجلس دوازدهم شاید دیگر نامهای اصولگرا و اصلاحطلب را از ادبیات سیاسی ایران حذف کند. اصلاحطلبانی که در دور اول ۴۰ نفر از آنان به مجلس وارد شدند، اقلیتی نسبتاً قوی تشکیل خواهند داد که مغضوب جبهه تندروی اصلاحطلبی نیز هستند و هویت جدیدی برای خود تعریف خواهند کرد که دیگر ربطوضبطی به رهبر جبهه که «رأی نمیدهد» و به نازیآبادیهای جبهه و آنها که از گوشه زندان و کنج ویلاهای شمال و خارج از کشور میخواهند درس زندگی و نافرمانی مدنی بدهند، نخواهند داشت. اصولگرایان نیز آموختند که مردم از آنان فسادستیزی و عقلانیت سیاسی و همراهی با خواستههای مشروع و پرهیز از تندروی میخواهند و صرف «نامونشان سابق» برای مردم جذاب نیست. مضافاً اینکه شاید همین اصولگرایانی که به مجلس دوازدهم میرسند، نتوانند یک اکثریت قوی تشکیل دهند. به این ترتیب ترکیب تازهای از جریانهای سیاسی حول محور خواست مردم در فسادستیزی و معیشتسازی، نه معیشتاندیشی و فسادسازی شکل خواهد گرفت
صاحبخبر -
∎
نظر شما