به گزارش خبرگزاری صدا و سیمای مازندران، چهارم شعبان سالروز ولادت پرچم دار بزرگ کربلا، حضرت عباس بن علی (ع) است.
حضرت ابوالفضل العباس (ع) در مدینه به دنیا آمد و از کودکی در آغوش این امام بزرگوار پرورش یافت. مادر گرامی آن حضرت، ام البنین نام داشت که پس از وفات حضرت فاطمه (س)، افتخار همسری حضرت علی (ع) را یافت.
وی در طول دوران زندگی خود پس از پدر و مادر؛ ادب و شرافت و ایثار و وفاداری و جهاد با نفس و صبر و رزم و دیگر فضائل اخلاقی را از برادران خود حسن (ع) و حسین (ع) آموخت. در آخر تمام آنچه در طول زندگی خود از برادران و پدرش آموخته بود را در صحنه نهضت عاشورا به نمایش گذاشت و حماسه سازی بزرگ در عاشورا گشت و در کنار برادرش به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
سالگرد میلاد حضرت ابوالفضل العباس (ع)، “روز جانباز” نام گذاری شده است. عباس بن علی (ع) بزرگ جانباز تاریخ انسانیت است که صحنه کربلا را مزین به ایثار و جانبازی نمود.
حضرت ابوالفضل (ع)، پرچم داری است که ولادتش، طلیعه آگاهی، ایمان، دلاوری و آزادگی است. او بیرق دار فریادگری است که در دشت نینوا بر شب تاخت و هیمنه دروغین تیرگیها را در هم ریخت. آن والا مرد، برزگر عشق، در دشت خون و رهایی شد. عزیزی که فداکاریها و ایثارگری هایش، اندیشههای سبز ایثارگران ما را به نور و روشنایی هدایت کرد و باغستان تفکر جانبازان رشید ما را، سرسبزی و طراوتی جاودانه بخشید.
دوست برادر
قمر بنی هاشم، به برادرانش علاقه وافر داشت. زمانی که امام حسن (ع) به امامت رسید، فرزند شیر خدا علی بن ابی طالب امیرالمومنین از ملازمت و همراهی با ایشان دریغ نورزید.
عشق و علاقه وی به امام حسین (ع) نیز به حدی بود که در جریان کربلا، به همراه ایشان، جان خود را در راه حفظ آرمانهای اسلام و پیروی از آن حضرت فدا کرد.
برگهایی از دفاتر فضائل و مناقب حضرت ابوالفضل العباس (ع)
حضرت عبّاس سلام الله علیه، جمال ظاهر و کمال باطن را جمع کرده بود. وی آن قدر زیبا و نورانی بود که ملقّب به «قمر بنی هاشم» شده بود؛ امام جعفر صادق علیه السّلام، عمویش حضرت عبّاس سلام الله علیه را با وصف عرشی «عبد صالح» میستوده و میفرمود: «اَلسَّلامُ عَلَیکَ اَیهَا الْعَبْدُ الصّالِحُ».
الگوهای رفتاری در شخصیت حضرت ابوالفضل العباس (ع)
تمام ویژگیها و فضایل و کمالات حضرت عباس (ع) شعاعی از یک دایره است؛ دایرهای که بایستی آن را «ولایت پذیری» و اطاعت بی، چون و چرا از «ولایت» نام نهاد. به عبارت دیگر تمام ویژگیها و کمالات ابوالفضل العباس (ع) در پرتو پیروی محض از، ولی الله زمان خود یعنی برادرش، حسین (ع) رنگ میگیرد.
با ادب آموختگان مکتب جانباز کربلا
میلاد حضرت ابوالفضل العباس (ع) و روز جانبازدر حادثه کربلا، سمت پرچمداری سپاه حسین علیه السلام و سقایی خیمههای اطفال و اهل بیت امام را داشت. به خاطر فداکاری و جانبازی آن حضرت در روز عاشورا، و به منظور گرامی داشت خاطره ایثارگریهای جانبازان عزیز، سالروز ولادت با سعادت بزرگ جانباز کربلا، حضرت عباس علیه السلام به عنوان روز جانباز نامیده شده است.
نقش حضرت عباس (ع) در کربلا
زندگانی عباس بن علی تا قبل از واقعه عاشورا کمتر مورد توجه مورخان قرار گرفته است.
تقریباً کلیه مقاتل معتبر متقدم، بر این نکته اتفاق دارند که امام حسین (ع) پس از تصمیم به هجرت از مدینه به سوی مکه، همراه فرزندان، برادران، برادر زادگان و همه خاندانش به جز محمد بن حنیفه از مدینه بیرون آمد. عباس به همراه برادران کوچکترش عبدالله، جعفر و عثمان از نسل علی و امّ البنین، او را در این سفر همراهی میکردند. از این چهار برادر فقط عباس متأهل بود و دو فرزند به نامهای فضل و عبیدالله داشت به همین دلیل کنیه او «ابوالفضل» نام گرفت. اگر چه فضل در نوجوانی در گذشت و عبیدالله تنها وارث عباس بود.
روزها و ساعاتی را که این چهار برادر در کنار امام حسین (ع) و همراه کاروان او از مدینه تا مکه و سپس کربلا سپری کردند، تاریخ به روشنی ثبت نکرده است، اما سیر حوادث بعدی نشان میدهد که آنان لحظهای را در کنار امام حسین (ع) به غفلت طی نکردند. تاریخ نخستین خبر از ایفای نقش عباس در واقعه کربلا را در روز هشتم محرم سال ۶۱ هجری نقل میکند. در روز هشتم کاروان امام در کربلا زمین گیر بود. ابومخنف در این خصوص مینویسد:
از عبیدالله بن زیاد نامهای به این مضمون به عمر بن سعد رسید:، اما بعد از حمد و ثنای خدا بین حسین و یارانش با آب فاصله بینداز، تا قطرهای از آن را ننوشد، همان گونه که با امیرالمؤمنین خلیفه متقی پاک و مظلوم عثمان بن عفان کردند. عمر بن سعد، عمرو بن حجاج زبیدی را در رأس پانصد سپاهی به کناره فرات فرستاد و آنها بین حسین و یارانش و آب فرات مانع شدند تا قطرهای از آن را ننوشد. این اقدام سه روز قبل از شهادت حسین (ع) بود.
وی ادامه میدهد: وقتی تشنگی بر حسین و یارانش عارض شد، برادر خود عباس بن علی بن ابی طالب را فرا خواند و او را همراه سی سوار و بیست پیاده و بیست مشک برای آوردن آب فرستاد. آنان شبانه آمدند تا به آب نزدیک شدند. جلودار ایشان نافع بن هلال جملی با پرچم پیش آمد. عمرو بن حجاج زبیدی گفت: این مرد کیست؟ آمد وگفت برای چه آمدهای؟ گفت: آمدهایم از این آبی که ما را از آن ممنوع کردهاید، بنوشیم، گفت: بنوش، نوش جانت، گفت: نه، سوگند به خدا مادامی که حسین و یارانش تشنه هستند، قطرهای از آن نخواهم نوشید.
همراهان عمرو بن حجاج متوجه آنها شدند. عمرو گفت: آنان نمیتوانند آب بنوشند. ما را اینجا گذاشتهاند که نگذاریم آنها آب بنوشند. وقتی یاران نافع نزدیک شدند، وی به پیادگان گفت: مشکهایتان را پر کنید، پیادگان با سرعت مشکها را پر کردند. عمرو بن حجاج و یارانش به طرف آنها هجوم بردند. عباس بن علی و نافع بن هلال نیز حمله آنها را دفع کردند. سپس به طرف خیمهها بازگشتند.
عصر روز نهم محرم
در این روز عبیدالله بن زیاد نامه شدید اللحنی برای عمر بن سعد فرستاد و او را به جنگ با حسین (ع) تشویق و ترغیب کرد و نامه را به شمر بن ذی الجوشن سپرد. شمر بن ذی الجوشن نامه را گرفت با عبدالله بن ابی المحل به عبیدالله گفت: خدا کار امیر را سامان دهد! خواهر زادههای ما با حسین هستند، اگر صلاح میدانی برای ایشان امان نامه بده. امّ البنین دختر حزام همسر علی بن ابی طالب (ع) بود که عباس، عبدالله، جعفر و عثمان را برای او به دنیا آورد. امّ البنین عمه عبدالله بن ابی المحل بن حزام بن ربیعه بن الوحید بن لعب بن عامر بن کلاب بود. عبدالله بن ابی المحل امان نامه را به وسیله غلام خود کزمان فرستاد. وقتی که وی رسید آنها را فرا خواند. او گفت: این امان نامه را دایی شما برایتان فرستاده است. جوانان به او گفتند: سلام ما را به او برسان و بگو، ما نیازی به امان شما نداریم امان خدا بهتر از امان پسر سمیه است.
راوی گفت: شمر بن ذی الجوشن با نامه عبیدالله بن زیاد نزد عمر بن سعد آمد. هنگامی که عمر بن سعد نامه را خواند، گفت: وای بر تو! خدا خانهات را خراب کرده و این نامه را نابود کند! سوگند به خدا مطمئن هستم تو مانع پذیرش پیشنهادهای من به او شده و کاری را که امید اصلاح داشتیم، خراب کردی. به خدا قسم حسین (ع) هرگز تسلیم نمیشود، چون روح پدرش در اوست. شمر گفت: چه خواهی کرد؟ آیا دستور امیر را اجرا کرده و دشمنش را خواهی کشت؟ اگر چنین نمیکنی سپاهیان را به من واگذار. عمر بن سعد گفت: نه تو لیاقت نداری، خود این کار را به عهده میگیرم و تو فرمانده پیادگان باش.
راوی گفت: شب پنجشنبه نهم محرم عمر بن سعد به حسین (ع) و یارانش حمله کرد. شمر در مقابل یاران حسین (ع) ایستاد و گفت: خواهر زادههای ما کجایند؟ عباس، جعفر و عثمان فرزندان علی بن ابی طالب جلو آمده و گفتند: چه میخواهی؟ گفت: شما در امانید. جوانان به او گفتند: خدا تو و امانت را لعنت کند! چون دایی ما هستی در امانیم! ولی پسر رسول خدا در امان نیست!
راوی گفت: سپس عمر بن سعد فریاد زد:ای لشگر خدا [بر اسبان خود]سوار شوید و خوشحال باشید. آنان سوار شدند و بعد از نماز عصر برای جنگ با حسین آماده شدند.
حسین (ع) در مقابل خیمه خود دو زانو نشسته و به شمشیرش تکیه داده بود. خواهرش زینب فریادی شنید. نزدیک برادر آمد و گفت:ای برادر، آیا نمیشنوی صداها نزدیک شده است! حسین (ع) سر خود را بالا کرد و گفت: من رسول خدا صلی الله علیه و آله را در خواب دیدم که به من گفت: تو به سوی ما میآیی. راوی گفت: زینب به صورت خود زده و گفت:ای وای بر ما! حسین (ع) گفت: خواهرم چرا وای بر تو، آرام باش، خدا تو را رحمت کند. عباس بن علی گفت:ای برادر! لشکر آمد: حسین برخاست، سپس گفت: عباس،ای برادر سوار شو و از ایشان سؤال کن چه شده و چه اتفاق تازهای افتاده است و برای چه آمدهاند؟ عباس همراه بیست سوار از جمله زهیر بن قیس و حبیب بن مظاهر نزد سپاه عمر بن سعد رفت و گفت: چه شده؟ و چه میخواهید؟ گفتند: فرمان امیر آمده که به شما اعلام نمائیم یا بر حکم گردن نهید و یا به این کار مجبور خواهید شد. عباس گفت: عجله نکنید تا نزد ابا عبدالله برگشته و پیغام شما را به او برسانم. گفتند: برو و او را از این خبر آگاه کن و به ما بگو او چه گفته است. عباس با شتاب نزد حسین (ع) آمد و مطلب را به او گفت. یاران امام [نیز]در این فرصت برای سپاه عمر خطابه میخواندند.... راوی گفت: عباس بن علی (ع) با شتاب خود را به لشگر عمر رساند و گفت:ای مردم، ابا عبدالله از شما میخواهد که امشب را برگردید تا در این کار اندیشه نماید. زیرا در مسئلهای که میان شما و او واقع شده سخن ره به جایی نمیبرد. پس صبح هنگام یکدیگر را خواهیم دید انشاءالله. اگر درخواست شما را پذیرفتیم پس بدان گردن مینهیم و اگر مایل نبودیم؛ نخواهیم پذیرفت. حسین امشب را فرصت میخواهد تا به کارهایش رسیدگی کرده و به خاندانش وصیت نماید. هنگامی که عباس بن علی این پیغام را داد، عمر بن سعد گفت:ای شمر نظر تو چیست؟ شمر گفت: تو چه میگویی؟ تو فرمانده هستی. نظر، نظر توست، عمر بن سعد گفت:ای کاش نبودم. سپس عمربنسعد به لشگر گفت: نظر شما چیست؟ عمرو بن حجاج سلمه زبیدی گفت: سبحان الله! به خدا سوگند اگر مردم دیلم هم چنین درخواستی از تو میکردند باید قبول میکردی، قیس بن اشعث گفت: قبول کن، به جان خودم سوگند صبح زود برای جنگ با تو آماده میشوند. عمربنسعد گفت: سوگند به خدا اگر بدانم که چنین خواهند کرد هم امشب به ایشان میتازم.
راوی گفت: هنگامی که عباسبنعلی پیام عمر بن سعد را برای امام آورده بود، امام گفت: به سوی ایشان برو اگر توانستی تا فردا از ایشان مهلت بگیر و امشب آنان را دور کن، تا این شب را به نماز و دعا و استغفار پروردگار بگذرانیم. او خود میداند که من خواندن نماز و قرائت قرآن و دعای فراوان و استغفار نمودن را دوست دارم.
شب عاشورا
پس از دفع عمر بن سعد، حسین شب هنگام یارانش را جمع کرد و گفت: خدا را به بهترین شکل ممکن حمد و ثنا نموده و او را در خلوت ستایش میکنم. خدایا ترا میستایم که ما را به وسیله نبوت گرامی داشتی و به ما قرآن آموختی. در دین، بصیرتمان عنایت کردی و برای ما گوش و چشم و دل نهاده و از مشرکانمان قرار ندادی. اما بعد، من هیچکس را شایسته و بهتر از یاران خود و هیچ خاندانی را صادقتر و متحدتر از خاندانم ندیدهام. خداوند از جانب من به شما بهترین پاداش را بدهد. آگاه باشید من گمان میکنم فردا سرانجام ما و این گروه مشخص شود. بدانید که من همه شما را آزاد کرده و بیعت خود را از شما برداشتم. تاریکی شب پوشش مناسبی است که سوار شده و بروید.
وی ادامه داد: از تاریکی شب استفاده کرده و بر شتر سوار شوید و هر کدام شما، دست یکی از افراد خانواده مرا بگیرد و به روستاها و شهرهای خود ببرد تا زمانی که خدا گشایشی حاصل کند. زیرا اینان مرا خواسته و اگر به من دست یابند دیگران را دنبال نمیکنند. پس برادران، پسران، برادرزادگان و فرزندان عبدالله بن جعفر گفتند: چنین نمیکنیم که بعد از تو باقی بمانیم، خداوند این کار را هرگز از ما نبیند. ابتدا عباس بن علی چنین گفت: سپس دیگر یارانش مطالب مشابهی بیان کردند.
صبح عاشورا
در صبح عاشورا وقتی که دشمن آماده نبرد شد بار دیگر حسین (ع) آنان را نصیحت کرد و گفت:ای مردم، سخنم را بشنوید و عجله نکنید تا به دلیل حقی که بر من دارید شما را اندرز داده و علت آمدن خود را شرح دهم. اگر عذرم را بپذیرید و سخنانم را صادقانه یافتید و منصفانه قضاوت کردید، چارهای جز پرهیز از جنگ با ما ندارید و اگر عذر نپذیرفته و با حق و انصاف رفتار نکردید فَأَجْمِعُواْ أَمْرَکُمْ وَشُرَکَاءکُمْ ثُمَّ لاَ یَکُنْ أَمْرُکُمْ عَلَیْکُمْ غُمَّةً ثُمَّ اقْضُواْ إِلَیَّ وَلاَ تُنظِرُونِ (۷۱) [۴]، إِنَّ وَلِیِّـیَ اللّهُ الَّذِی نَزَّلَ الْکِتَابَ وَهُوَ یَتَوَلَّى الصَّالِحِینَ (۱۹۶) [۵]. شما با آن خدایانتان که شریک خدای جهان میدانید، هم دست شوید و کار خود را به شورا بگذارید تا مطلبی بر شما پوشیده نماند. سپس تصمیم خود را درباره من به مرحله اجرا بگذارید و مهلتم ندهید، به یقین مولا و یاور من خدا است و از صالحان حمایت خواهد کرد.
راوی گفت: دختران و خواهران امام حسین (ع) با شنیدن این سخن فریاد زدند و گریستند. حسین (ع) عباس و پسرش علی را نزد آنان فرستاد و به آن دو گفت: آنان را آرام کنید. به جان خود سوگند از این پس زیاد گریه خواهند کرد و آنان برای ساکت نمودن زنان رفتند. پس از آن امام یاوران خویش را برای جنگ به صف کرد و پرچم جنگ را به دست برادرش عباس سپرد. از این به بعد تا لحظه شهادت عباس خبر معتبری درباره او به دست نداریم.
شیخ مفید مینویسد:.
چون تشنگی بر امام حسین (ع) سخت شد به سوی فرات به راه افتاد و برادرش عباس همراه او بود. سواران دشمن راه بر او گرفتند. مردی از بنی دارم، تیری به سوی امام پرتاب کرد که زیر چانه آن حضرت نشست و ... امام به جای خویش بازگشت. از آن سو، لشکر دور عباس را گرفته به او حمله ور شدند و آن جناب به تنهایی با ایشان جنگ کرد تا شهید شد و عهده دار کشتن آن جناب، زید بن ورقاء حنفی و حکیم بن طفیل سنبسی بودند و این پس از آن که زخمهای سنگینی برداشته بود و نیروی جنبش نداشت.
اخبار فوق را اکثر مقاتلی که تا قرن هشتم هجری نگارش یافته است در خصوص عباس بن علی ذکر کردهاند. برخی از آنها چهره او را چنین توصیف کردهاند: عباس بن علی مرد خوش صورت و زیبا رویی بود، چون سوار اسب میشد پاهای مبارکش به زمین کشیده میشد و به او «ماه بنیهاشم» میگفتند.
متاسفانه بسیاری از مداحان، شجاعت عباس بن علی در غلبه بر هوای نفس را نادیده انگاشته و فقط از زور و بازوی او سخن راندهاند. در حالی که میبینیم در شب عاشورا، سخنان عباس بن علی «فصل الخطاب» برای همه یاران و خویشاوندان امام حسین (ع) بود. وی اعلام داشت که هرگز از امام جدا نخواهد شد. همچنین در روز عاشورا، عباس بن علی احتمالا برای اکمال وفاداری، از برادران تنی کوچکتر خود خواست تا زودتر از او به میدان نبرد بروند و او با صبوری نظارهگر شهادت ایشان شد و آنگاه به نبرد با دشمن برخاست. با بررسی اخبار مربوط به عباس بن علی در کربلا به این نکته واقف میشویم که پندار (ظن و گمان) مردم باعث ستم مظاعفی بر این پرچمدار با وفای نهضت حسینی شد. کاش این مردم به پیروی از این آیات: وَلاَ تَقْفُ مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤَادَ کُلُّ أُولـئِکَ کَانَ عَنْهُ مَسْؤُولاً و نیز یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا کَثِیرًا مِّنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ معرفت علمی را سرلوحه کار خود قرار میدادند و از معرفت ظنی دوری میکردند.
ولادت با سعادت قمر بنی هاشم؛ حضرت عباس علیه السلام و بزرگ جانباز قیام کربلا و روز جانباز را به دوستداران اهل بیت عصمت و طهارت و همه آزادگان و جانبازان گرانقدر تبریک میگوییم.
نظر شما