شناسهٔ خبر: 64269059 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: اکونیوز | لینک خبر

قصیده بلند علیرضا قزوه برای شهید سیدرضی موسوی

اقتصاد ایران: علیرضا قزوه، شاعر و نویسنده در قصیده‌ای بلند، اول از ارادت به مولا علی علیه‌السلام و سپس از غیرتمندی شیعیان آن حضرت، به ویژه شهید سیدرضی موسوی گفته است.

صاحب‌خبر -

به گزارش خبرنگار کتاب و ادبیات خبرگزاری فارس، علیرضا قزوه، شاعر، نویسنده و رئیس دفتر شعر، موسیقی و سرود سازمان صدا و سیما در قصیده‌ای بلند، اول از ارادت به مولا علی علیه‌السلام و سپس از غیرتمندی شیعیان آن حضرت، به ویژه شهید سیدرضی موسوی گفته و این سروده جدید خود را در اختیار خبرگزاری فارس قرار داده است.

قصیده او را بخوانید:

بسیار شِکوه دارم از این روزگار
می‌گویمت به قدر یکی از هزار

حسرت شده نصیب من سرگران
تکراری است گردش لیل و نهار

هر سال من ز سال پسین بدتر است
فرقی چنان ندارد پیرار و پار

از شش جهت هجوم غم و غصه است
غم باردم به سر ز یمین و یسار

این شام را چگونه بخوانم سحر؟
پاییز را چگونه بگویم بهار؟

دلخسته‌ام ز خیل سیاه نفاق
دلخسته‌ام ز جمع خراب و خمار

از این همه خوارج بی‌اصل و نسل
از این همه جماعت ناسازگار

من همچنان به شکوه اسیرم اسیر
من همچنان به ناله دچارم دچار

من از خودم چقدر غمینم غمین
من از خودم چقدر شکارم شکار

در دل، هزار آهو دارد خرام
شیری برون نیامد از این مرغزار

کاری کنید سوختم ای اهل سوز
کاری کنید مُردم از انتظار

در خود نمی‌کنیم چرا انقلاب
از خود نمی‌کنیم چرا ما فرار

در سر مراست جانی مانند سیب
آتش به سینه دارم مثل انار

در ایستگاه آینه و روشنی
ای کاشکی پیاده شوم از قطار

در دل هزار آتش پنهان مراست
سنگ است قله‌ای که ندارد بخار

نفس ار زند هزار شبیخون به من
از دشمنی چو نفس برآرم دمار

تیغی بگیر بر کف هنگام رزم
کاری بکن که حرف نیاید به کار

یا صاحب المواهب ما را ببخش
رنگ دعا بریز به شب‌های تار

روزی که می‌رویم به سوی بهشت
شامی که می‌رسیم به دیدار یار

ما مثل بوته‌های رها نیستیم
پرورده است ما را پروردگار

عزم کجاست در سر تو ای عزیز؟
می‌آیی از کدام طرف ای سوار؟

جز مشتی استخوان چه بماند ز ما؟
شاید دو بیت ماند ز ما یادگار

جز مدح حضرت اسدالله عشق
روز شمار هیچ نیاید به کار

جز مدح شاهدان و شهیدان عشق
چیزی شنیده‌اید از این جان نثار؟

مانند یک شهاب بدون درنگ
داغ است سینه‌ام به خداوندگار...

ایلم شهادت است و در این شامگاه
برگشته‌ام به جانب ایل و تبار

آنک منم شهادت را تشنه‌لب
ای مردمان کوفه منم رستگار

آه ای ابوالحسین و حسن الدخیل
ما را سری است با تو که گر روزگار

دشمن شوند و سر برود هیچ نیست
ماییم در رکاب تو خدمتگزار

فواره می‌زند به دلم موج خون
مانند شعله شعله گل‌های نار

یا مرتضی بزن به صف نهروان
روز نبرد آمد و روز شکار

جز تو که پادشاه دل عالمی
در شهر دل نباشد کس شهریار

مانند یک کبوتر دور ضریح
در جستجویت از نجفم تا مزار

مانند تو یکی است یکی جز تو نیست
چون دیگران ولیک هزاران هزار

فرقی است بین قصه شمشیر تو
با داستان رستم و اسفندیار

یا مرتضی علی همه شب روز توست
رفتم به بارگاه شما روز بار

من کشته قیامت چشم توام
ما را به کشتگان قیامت چه کار؟

فزت برب کعبه علی(ع) یا علی(ع)
گفتی و رستگار شدی، رستگار

جز تو که اوج معرفت و غیرتی
عرفان یکی ندارد آموزگار

ای مرکز تمامت این کاینات
در چرخش است گرد شما این مدار

عمارم و حسینم و منصور عشق
ای دوستان مترسانیدم ز دار

ما مرد حادثاتیم، ما اهل عشق
بر مرکب شهادت هر دم سوار

ما اهل بیت داغ و جنونیم و درد
هر روز و شب به رزمگه و کارزار

از نسل قاسمیم و مهندس همه
از دشمنان برآریم هر دم دمار

مردی دوباره رفت به سوی بهشت
مردی بزرگ، مردی طوفان تبار

مردی ز جنس قاسم ما سربلند
مردی ز روزهای جنون یادگار

مردی ز جنس اصل شهادت بزرگ
سیاره‌ای درخشان در این مدار

مردی ستاره‌ای چو ستاره سهیل
سیدرضی موسوی نامدار

گمنام مردی از افق عشق و درد
خورشید زخم دیده در استتار

ابری شبیه بارش باران تند
بحری که جاری است به سوی بحار

تیغی چگونه تیغی؟ برّا و تیز
تیغی ز جنس صاعقه و ذوالفقار

جانی شبیه جان شهیدان قدس
لبریز حلم و غرقه عشق و وقار

یا حضرت حسین علی(ع) الغیاث
ماییم ما به عشق تو امیدوار

پس کی کدام جمعه خبر می‌رسد؟
پس کی می‌آید از مشرق آن سوار

دست دعا ببر به سوی آسمان
ارب به حق منزلت هشت و چار

ما را رها مکن به خود این روزها
بسیار شکوه دارم از این روزگار

شب گذشته در حمله موشکی جنایتکارانه رژیم صهیونیستی به دمشق «سردار سرتیپ پاسدار سید رضی موسوی» از مستشاران نظامی باسابقه سپاه در سوریه به درجه رفیع شهادت نائل آمد.

پایان پیام/

برچسب‌ها:

نظر شما