شناسهٔ خبر: 63842122 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: جوان | لینک خبر

خونریزی زخم‌کاری۲ جانش را گرفت

پر‌رنگ‌شدن نقش میثم و پنهان‌شدن بی‌دلیل مالک نه‌تن‌ها متقاعد‌کننده نیست، بلکه دلیلی ندارد که مالک در این فصل حضور نداشته‌باشد.

صاحب‌خبر -

جوان آنلاین: پایان فصل دوم سریال زخم‌کاری مشخص شد که محمدحسین مهدویان هم تخصص خاصی در آب بستن در سریال دارد، چراکه فصل اول زخم‌کاری به دلیل ظرفیت‌های محتوایی‌اش توانایی لازم را برای گسترش قصه‌ای معمایی دارا بود، اما در فصل دوم انگار مهدویان دیگر دوست نداشته مضمونی با کارکرد‌های لازم ژانری در بستری جذاب‌تر از فصل اول تدارک ببیند، به همین دلیل اساساً فصل دوم زخم‌کاری فرسنگ‌ها با فصل اولش فاصله دارد که دلیل آن را می‌شود غایب بودن مالک دانست.
در فصل دوم گویی فیلمنامه‌ای وجود ندارد. همه چیز سرگردان و سطحی در یک ایستایی تصنعی قرار گرفته نه میثم توان جلو بردن قصه را دارد و نه حضور سمیرا اهمیت خاصی برای قصه دارد. مهدویان طلوعی را که در فصل اول غایب بوده به فصل دوم اضافه کرده‌است، اما او هم به دلیل عدم کاریزمای لازم مانند خان عمو یا مالک در فصل اول، نمی‌تواند حضور چندان مفیدی برای سریال داشته‌باشد، مهدویان بستر‌سازی‌اش بر اساس خرده‌پیرنگ‌هایی بوده که دیگر در فصل دوم جواب نداده و قطعاً غیر‌منطقی به نظر می‌رسد.
پر‌رنگ‌شدن نقش میثم و پنهان‌شدن بی‌دلیل مالک نه‌تن‌ها متقاعد‌کننده نیست، بلکه دلیلی ندارد که مالک در این فصل حضور نداشته‌باشد. مهدویان غافل از این موضوع بوده که حضور مالک در فصل اول باعث جذابیت‌های گوناگون‌شده یا بهتر بگویم بسترسازی‌ها و رویارویی‌های خان عمو و مالک یا ناصر و حتی منصوره چگالی دراماتیک بودن سریال را افزایش می‌داد، اما حالا چهار شخصیت حساس در فصل دوم حضور ندارند و میثم و طلوعی و شفاعت ظرفیتی برای خاص‌شدن این فصل ندارند.
به این توجه کنید که انگار مهدویان فیلمنامه‌ای نداشته و مجبور شده در هر قسمت یکی را به عناوین مختلف حذف کند. این خونریزی‌ها نه سبب مهم‌بودن طلوعی می‌شود و نه تأثیرگذاری خاصی دارد، فقط موقعیت‌ها بر اساس عدم چیدمان دراماتیک تکرار می‌شوند، نزدیکی میثم به شیدا همان تکرار عشق میثم به مائده در فصل اول است و هر دوتا هم به یک شیوه خودکشی می‌کنند! حضور سیما هم کارکردی ندارد جز چند تا دیالوگ زنانه به سمیرا که هیچ ربطی به فرآیند شخصیت او ندارد، اضافه کنید که وقتی سیما به این اندازه از طلوعی متنفر است، چگونه دختر طلوعی با شهریار رابطه دارد؟ این رابطه چگونه به وجود آمده نمی‌دانیم! رابطه‌ها انگار نمی‌توانند شکل‌گیری منطقی داشته‌باشند. شیدا و سیما سعی داشتند که به میثم کمک کنند، اما چه کمکی؟ پول‌هایی که به کیف پول دیجیتال انتقال پیدا کرد که رمز آن را سماوات داشت، چه شد؟ مهدویان در هر قسمت پیرنگ‌هایی را می‌کاشت، اما رسیدگی به آن‌ها را فراموش می‌کرد، املشی و فرنهاد را وارد قصه می‌کند و به میل خودش فارغ از منطق خاصی آن‌ها را حذف می‌کند! این سبک از سریال‌سازی نمی‌تواند باعث ژانر جنایی یا معمایی باشد، چراکه زیر ساختی برای آن‌ها شکل نگرفته، مهدویان در فصل دوم بیشتر به خونریزی و خشونت بسنده کرده و چه جالب که پلیسی در کار نیست.
مهدویان سعی داشته سریالی بسازد که منطق روایی در بستر ژانر نداشته باشد، به همین دلیل مالک را که می‌توانست حضور مفیدی داشته‌باشد، حذف می‌کند و روی می‌آورد به اتفاقات بچگانه و قابل‌حدس. سکانس مرگ میثم و شهریار به چه اندازه تصنعی و دور از باور است؟ پسر فرنهاد به سمیرا اسلحه می‌دهد! او از کجا به ویلای طلوعی آمده و چرا الان زبان باز کرده؟ زخم‌کاری در فصل دوم با سؤالات زیادی روبه‌رو است که دلیل این سؤالات ضعف‌های اساسی در متن و ساختار سریال است. در قسمت آخر نقش بهشت زهرا پر‌رنگ‌تر است و اینکه مهدویان ترجیح می‌دهد به جای منطق در پایان‌بندی، چهره شیدا را در قبر نشان بدهد یا چند دقیقه زمان فیلم تلف شود تا مالک به سمیرا تنه بزند و طلوعی را در آغوش بگیرد، این‌ها سریال را نمی‌سازند وقتی متن، ساختار و بازی‌ها ضعیف باشد، اجازه نمی‌دهد اسکلت یک سریال شکل بگیرد.