«فلسفه پول به هزار و یك دلیل كتاب غنی و بینظیری است كه ترجمهی آن میتواند به كار نویسندگان و پژوهشگران و خوانندگان تقریبا همه رشتههای علوم انسانی و اجتماعی بیاید.»
محسن آزموده در گفتوگو با مترجمان کتاب فسلفه پول در روزنامه اعتماد نوشت: در هفتههای پایانی سال 1399 ترجمه جدیدی از مهمترین اثر گئورگ زیمل (1918-1858) فیلسوف-جامعهشناس برجسته آلمانی توسط نشر مركز منتشر شد: فلسفه پول با ترجمه مشترك جواد گنجی و صالح نجفی بر پایه ترجمه انگلیسی تام باتومور و دیوید فریز.بی. كتاب زیمل پول را به عنوان عاملی ساختاری برای فهم تمامیت زندگی بشر درنظر میگیرد. فلسفه پول، كتابی اقتصادی نیست، یك اثر فلسفی به معنای مصطلح آن هم نیست، همچنانكه نمیتوان آن را یك كتاب جامعهشناختی همچون آثاری چون «اخلاق سرمایهداری و روح پروتستانی» (وبر) و «صور بنیادین حیات دینی» (دوركیم) درنظر گرفت. زیمل خود در مقدمه كوتاه كتاب تاكید میكند كه مساله بر سر منشا پول نیست. او میگوید فلسفه پول «میتواند پیششرطهایی را ارایه كند كه در حالات ذهنی و در روابط اجتماعی و در ساختار منطقی واقعیت و ارزشها قرار گرفتهاند و معنا و موقعیت عملی پول را تعیین میكنند.» كتاب دو بخش اصلی دارد: تحلیلی و تركیبی.
به گفته زیمل بخش نخست این كتاب پول را با شرایطی مرتبط میسازد كه ذات و معنای وجودش را تعین میبخشد و در بخش دوم به پدیده تاریخی پول میپردازد، یعنی مفهوم و ساختار آن را براساس سه مقوله احساس آدمی درقبال ارزشها، عمل آدمی روی اشیا و روابط متقابل افراد به عنوان پیشفرضهای پدیده پول بسط میدهد. روشن است كه این توضیح، سخت مختصر و پیچیده است، البته پیچیدگی ویژگی متن كتاب نیز هست. برای آشنایی بیشتر با كار زیمل در این كتاب، اهداف و انگیزههای او در نگارش آن و ترغیب خوانندگان برای ورود به متن، با جواد گنجی، یكی از مترجمان آن گفتوگویی صورت دادیم. آقای گنجی آثار دیگری نیز در حوزه علوم اجتماعی، علوم سیاسی و فلسفه ترجمه و تالیف كرده است كه از آن میان میتوان به این عناوین اشاره كرد: بازگشت امر سیاسی (شانتال موف)، مكتب فرانكفورت و جامعهشناسی معرفت (تئودور آدورنو و…)، كین توزی (ماكس شلر، ترجمه به همراه صالح نجفی) و گئورگ زیمل (دیوید فریز. بی).
ترجمه شما از كتاب فلسفه پول بدون مقدمه یا درآمدی در معرفی اجمالی زیمل نگاشته شده و احتمالا مفروض گرفتهاید كه مخاطبی كه اصلیترین كتاب این متفكر نام آشنا اما مطرود را دست گرفته، به اجمال او را میشناسد. ضمن آنكه خودتان پیشتر كتابی در معرفی كلی اندیشههای زیمل به فارسی ترجمه كردهاید كه در مقدمه به آن اشاره شد، اما مخاطب روزنامه عمومیتر است. در ابتدا برای مخاطب عمومی اهل اندیشه به اختصار بفرمایید كه اصلا گئورگ زیمل كیست، از چه خاستگاهی بر آمده و چه جایگاه در تاریخ فلسفه و علوم اجتماعی معاصر دارد؟
معرفی گئورگ زیمل در چند جمله حقیقتا كار دشواری است. حجم آثار او بسیار بزرگ و دامنه علایقش بسیار وسیع است. زیمل در فضای فكری بسیار پربار اواخر قرن نوزدهم پرورش یافت. او مطالعات خود را با تاریخ و سپس روانشناسی و قومشناسی آغاز میكند و بعد از آنها سراغ فلسفه میرود و سخت درگیر تفكر فلسفی میشود. با چاپ اولین اثر بزرگش، یعنی درباره تفكیك اجتماعی (۱۸۹۰)، گرایش او به روانشناسی اجتماعی و نگاه فلسفی خاصش به مسائل اجتماعی آشكار میشود. سپس بیش از یك دهه تمركز اصلی خود را روی جامعهشناسی میگذارد و میكوشد جامعهشناسی را در مقام رشتهای مستقل پایهگذاری كند و مرزهای آن را با سایر رشتههای علوم اجتماعی روشن كند. همین تلاشهای پربار است كه سبب شد برخلاف میلش در كسوت یك جامعهشناس مشهور شود. او را بهحق یكی از پدران یا بنیانگذاران جامعهشناسی میدانند، اما در ازای این شهرت و آوازه بهای سنگینی پرداخت. رشتهای به نام جامعهشناسی در زمان حیات خود او در حال شكلگیری بود و خیلی سریع به جهان آكادمی راه یافت.
وقتی جامعهشناسی به هیات رشتهای علمی و آكادمیك در آمد كل سابقه و غنای نظری تفكر او كه روند تحول چند وجهی و پیچیدهای را از سر گذرانده بود، فراموش شد و نظریات او به قالب طبقهبندیهای از پیش تعیین شده در آمد. اگر بنا باشد به هر قیمتی نام و عنوانی برای زیمل درنظر بگیریم، به گمانم باید به گفته خود او رجوع كنیم و او را یك «فیلسوف» یا به تعبیری فیلسوف فرهنگ بدانیم. حتی در سالهایی كه بر پایهگذاری جامعهشناسی متمركز بود تنها دغدغهاش جامعهشناسی نبود و آثارش نشان میدهد كه او سخت درگیر مسائل فلسفی و روانشناختی و زیباشناختی بوده است. اولین آثار او نیز در حوزههای روانشناسی و فلسفه است. او از هر نوع سیستمسازی بیزار بود و بسیاری از آثارش را در قالب مقاله مینوشت. از مباحثات پیرامون روششناسی و نقش ارزشها در علوم اجتماعی فاصله میگرفت و همواره در حاشیههای آكادمی فكر میكرد. یهودی بودن او نیز در حاشیهای شدنش دخیل بود. تحول فكری او به هیچوجه مسیری خطی را طی نمیكند و تمركز فكری او دوره به دوره تغییر میكند و جابهجا میشود، اما درنهایت، همه تحولات فكری او تابع منطقی مشخص و البته پیچیده است كه ارایه یك صورتبندی كلی از آثار او را دشوار میكند.
عنوان كتاب، یعنی فلسفه پول، به ویژه در روزگار ما كه پول به ارزشمندترین ارزشها بدل شده و همه در جستوجوی آن هستند، بسیار برانگیزاننده است. بفرمایید اصولا منظور زیمل از اصطلاح «فلسفه پول» چیست و مخاطب اصلی این كتاب، چه كسانی هستند، اهل فلسفه، علاقهمندان به اقتصاد یا پژوهشگران علوم اجتماعی و جامعهشناسی؟
جالب است بدانیم كه زیمل حدود یك دهه با مساله پول كلنجار میرفت و پیش از فلسفه پول آثاری درباره پول نوشت كه محتوای آنها تا حدی در فلسفه پول هم بازتاب مییابد، یعنی در واقع این كتاب را میتوان ثمره یك تلاش طولانی و پر افت و خیز دانست. فلسفه پول جامعترین و كاملترین اثری است كه تفكرات او درباره پول را در خود جمع میكند. او قطعا در انتخاب عنوان كتاب وسواس به خرج داده و آن را عامدانه برگزیده است. یكی از بهترین توضیحها در مورد منظور زیمل از انتخاب عنوان «فلسفه پول» نظریات خود او در مقدمه كوتاه كتاب است. او صراحتا در مقدمه میگوید كه حتی یك سطر از كتاب او را نمیتوان استدلالی اقتصادی درنظر گرفت.
پدیدههای اقتصادی، بهویژه پول، را نمیتوان فقط فاكتهایی اقتصادی دانست، بلكه این پدیدهها واجد ابعاد روانشناختی و اخلاقی و تاریخی و جامعهشناختی و زیباشناختیاند. تنها نگرشی كه امكان میدهد بتوانیم پیوندهای مرئی و نامرئی میان این رشتهها را تبیین كنیم، نگرشی فلسفی است، نگرشی كه قادر است میانجیهای انضمامی و تاریخی اشیا و پدیدهها را تشخیص دهد. هیچ یك از علوم مدرن، بهطور كلی، قادر نیست بر شرایط امكان و زمینههای تاریخی شكلگیری خود تامل و پیامدهای اخلاقی یا اهداف غایی عملیاش را تدقیق كند و همین محدودیت اتفاقا عامل موفقیت عملی آنهاست. این رسالت فلسفه است كه بر این محدودهها و مرزهای دانش و علوم متمركز شود و از مادیت عناصر عینی تجربه و امور جزیی فراتر رود و آن را در پیوند با امر كلی درك و تبیین كند. برای همین هر قدر هم بتوانیم پول را به بهترین وجه از زاویه اقتصادی و جامعهشناختی و تاریخی و روانشناختی و… بنگریم و تفسیر كنیم، همچنان به نگرشی فلسفی نیاز داریم. محتواهای تكهپاره پدیدههای عالم و تجربههای بشر لاجرم باید به قالب تصویری كلی از جهان درآیند.
همه شواهد و استدلالهایی كه زیمل از تاریخ و روانشناسی و انسانشناسی و اقتصاد و سایر رشتهها وام میگیرد درنهایت منظومهای نظری میسازند كه بناست این تمامیت و این تصویر كلی را بازسازی كند. به قول خود او، آنچه به پژوهشهای فلسفه پول وحدت میبخشد اظهارنظر درباره محتوای منحصربهفرد یك رشته علمی خاص نیست، بلكه امكان یافتن تمامیت معنای حیات در هر یك از امور جزیی آن است، امكانی كه توجیه منطقی آن فقط به مدد فلسفه انجام میگیرد. با این اوصاف، مخاطب اصلی كتاب زیمل، در درجه اول، اهالی فلسفهاند و در درجه دوم، علاقهمندان به همه رشتههای علوم اجتماعی. زیمل با این كتاب عملا از همه اندیشمندان در همه عرصههای علوم اجتماعی و علوم انسانی دعوت میكند تا از محدوده دیدگاههای تخصصی فراتر روند و همواره به زمینههای تاریخی شكلگیری این دیدگاهها حساس باشند.
پول از دید زیمل چیست و چه تعریفی از آن ارایه میكند؟
پول در وهله اول شاید یك شیء در میان اشیای دیگر، یا یك وسیله در میان وسایل دیگر، به نظر رسد، اما همه میدانیم كه پول در مقام یك شیء یا یك وسیله جایگاهی استثنایی را اشغال میكند. این جایگاه استثنایی به واسطه فرآیند مبادله تحقق مییابد. مبادله از نظر زیمل نابترین اتفاق جامعهشناختی و كاملترین فرم كنش متقابل است. اما این مهمترین رابطه كه تا حد زیادی به تحلیلهای جامعهشناختی تن میدهد، خود در قالب پدیدهای شگفتانگیز نمادین و همچنین شیءواره میشود. زیمل در مقاله «روانشناسی پول» پول را خدای روزگار مدرن میخواند. همانگونه كه خدا همه گوناگونیها و تكثرها را در یك قالب واحد وحدت میبخشد، پول نیز از این قابلیت برخوردار است كه انواع و اقسام ارزشها را در یك واحد گردهم آورد. پول، اول از همه، پدیدهای تاریخی است. روند تحول تاریخی پول و شكلگیری اقتصادهای پولی قوامیافته نشان داد كه پول گرایش دارد از هر نوع جوهر مادی تهی شود و ارزش را هر چه انتزاعیتر سازد. خصلت اساسی پول این است كه بیخصلت و بیخصوصیت است. دیگر هیچ مادهای بازنمود مستقیم پول نیست. این قابلیت به پول چنان تحرك و مركزیت و قدرتی میبخشد كه عملا میتواند به هر چیزی غیر از خودش بدل شود، در خدمت هر هدف و آرمانی قرار گیرد و تجسم امكانهای بیشمار شود. ضمنا پول ارزشی ارزشگذار است و میتواند دیگر چیزها را ارزشگذاری و ارزیابی كند. امروزه تقریبا هر چیزی در مدار ارزش پولی به گردش میافتد.
متفاوتترین و گوناگونترین چیزها به واسطه خصلت همارزكننده پول میتوانند با هم مبادله و معاوضه شوند. هیچ فرد یا شخصیتی نمیتواند بیرون از جاذبه نیرومند پول بایستد و از بیرون با آن رابطه برقرار كند. در واقع، هر شخصی از قبل رنگ پول را به خود گرفته و نسبتی با آن برقرار كرده است. حتی كسانی كه پول را بهطور كلی نفی میكنند و پول را چیزی كثیف و ویرانگر میشمارند دقیقا به واسطه نفی پول آن را در مركز توجه و علایق خود قرار میدهند و وجود آنها به شكلی سلبی به میانجی پول معنا مییابد. بهطور كلی، پول بازنمود كنش متقابل ناب در خالصترین شكل آن است و به تعبیر خود زیمل «شكل ناب مبادلهپذیری» است. در واقع، پول شیءوارهشدن مبادله میان افراد و تجسم یك كاركرد ناب است. واقعیت اجتماعی، با آن همه پیچیدگی و حركت دایمی و تغییرات وسیع و شبكه درهمتنیدهای از روابط، در قالب پول عینیت و تجسم مییابد. اگر بخواهیم از یك تشبیه كمك بگیریم، میشود گفت پول عنكبوتی است كه تارهای جامعه را میتند. پول در آن واحد هم نماد پویایی و حركت دایمی زندگی است و هم تجسم پایداری و ثبات روابط.
چرا زیمل به عنوان متفكری كه مرزهای اعتباری میان فلسفه و جامعهشناسی را در مینوردد، سراغ تحلیل پول رفته و هدفش از تحلیل پول چیست؟
پول از جمله پدیدههایی است كه جایگاهی استثنایی در روابط بشری اشغال كرده است. رفتوبرگشت در رشتههای مختلف و حركت روی مرزهای علوم اجتماعی به زیمل امكان داد تا بتواند اهمیت پول در وجوه گوناگون اجتماعی و سیاسی و فرهنگی و اقتصادی را دریابد. همانطور كه پیشتر اشاره شد، موضوع پول سالها جزو دغدغههای اصلی زیمل بود و به یكباره سراغ آن نرفت. او یازده سال پیش از انتشار فلسفه پول مقالهای نوشت با عنوان «روانشناسی پول». از همان زمان اهمیت روانشناختی پول در زندگی افراد را بسیار جدی گرفته بود. پیش از آن هم در كتاب درباره تفكیك اجتماعی (كه جزو اولین آثار زیمل است) برخی از مضامین مهم فلسفه پول را مطرح كرده بود، نظیر مضمون اتمیزهشدن افراد جامعه، تلاقی حلقههای اجتماعی و بزرگ شدن گروهها و تاثیر آن بر فردیت یافتن اشخاص. در واقع میتوان گفت موضوع پول به زیمل امكان میداد نظریاتش در حوزههای مختلفی چون روانشناسی و جامعهشناسی و زیباشناسی و فلسفه را كه طی تقریبا دو دهه آنها را بسط داده بود، یكجا در قالب یك منظومه نظری منسجم گردهم آورد.
فصل چهارم كتاب به عنوان اولین فصل از بخش تركیبی آن، به بحث آزادی فردی اختصاص دارد. ارتباط و نسبت آزادی با پول از دید زیمل چیست؟ آیا پول به آزادتر شدن انسان كمك میكند یا او را در شبكهای از مناسبات اقتصادی، اجتماعی و سیاسی بیشتری منقاد میسازد؟
زیمل در فصل چهارم رابطه دیالكتیكی پیچیده میان آزادی و تكلیف، یا رهایی و بندگی را بهطور مبسوط توضیح میدهد و نشان میدهد كه چگونه تقدیر هر فردی را میتوان در قالب همین دیالكتیك بازنمایی كرد. پول این رابطه دیالكتیكی را بسیار پیچیدهتر میكند. زیمل نشان میدهد فرآیندهای تاریخی گسترش و قوام یافتن اقتصاد پولی و مركزیت یافتن پول در مبادلات تا چه حد در تعیین نسبت میان عین و ذهن، بودن و داشتن و انقیاد و رهایی موثر است. بسیاری مواقع ما تصور میكنیم چون از بند قیود و تكلیفهایی كه داشتهایم رها شدهایم آزادی را تجربه میكنیم و آزادیم هر كاری را كه بدان میل میورزیم، انجام دهیم. اما این تصویری كاذب از آزادی و رهایی است و چارچوبهای ذاتی میلورزی و نیز گیر افتادن انسانها در متن مناسبات عینی اجتماعی را نادیده میگیرد.
راستش، پول به معنایی كه در یك اقتصاد پولی قوامیافته میبینیم باعث شده است افراد آزادیهای وسیعی را تجربه كنند كه در گذشته ممكن نبود. درست است كه فرد بسته به موقعیتها و نقشهای اجتماعی متفاوتی كه دارد آزادی را به گونهای متفاوت تجربه میكند. اما در كل روابط عینی مبادله كه به لطف اقتصاد پولی محقق شده، روابط شخصی افراد با یكدیگر را تا حد زیادی به روابط نقشها و كاركردهای هر فرد با دیگران تبدیل كرده است. تكالیف انسانها در گذشته به گونهای بود كه كل شخصیت فرد را درگیر خود میكرد. مثلا، رعیت نمیتوانست اربابش را عوض كند و مجبور بود، بنا به تكلیفی كه برعهدهاش بود، سهم مشخصی از محصول را به ارباب تحویل دهد. اما امروزه، با اینكه وابستگی ما به دیگران بیشتر شده، این وابستگی نه به فردی مشخص بلكه به كاركردها و خدماتی است كه میتوان آنها را بدون درگیر شدن در روابط شخصی با دیگران دریافت كرد.
اگر آزادی را به معنای استقلال از اراده دیگران بگیریم، باید بپذیریم كه نقطه شروع آزادی استقلال از اراده افراد مشخص است. ساكنان كلانشهرهای مدرن، بیآنكه لزوما بدان واقف باشند، تا حد زیادی این استقلال و آزادی را تجربه میكنند. بدیهی است كه آنها به خدمات تعداد زیادی از كارگران و عرضهكنندههای كالاها و همكاران وابستهاند، اما رابطهشان با این افراد كاملا عینی است و فقط در پول تجسم مییابد. در واقع شهرنشینان به هیچ یك از این افراد در مقام افراد خاص با شخصیتهایی مشخص وابسته نیستند بلكه به خدمات عینی آنها وابستهاند كه ارزشی صرفا پولی دارند. یكی دیگر از وجوه آزادی كه ثمره اقتصاد پولی است، جدایی داشتن از بودن است، به نحوی كه داراییها مستقیما بازنمود وجود ما نیستند. مثلا در گذشته و در جوامعی كه نظم اجتماعی بر ایل و طایفه مبتنی بود، پیوندی صلب میان فرد و زمین وجود داشت، زیرا طایفه مالك زمین بود و منافعش با منافع فرد فرقی نداشت.
ظهور اقتصاد پولی سبب شد این پیوند چنان سست شود كه شخص مالك میتواند هر كاری با دارایی خود بكند بیآنكه تاثیری بر شخص مالك یا جایگاه اجتماعی او بگذارد. اما نباید از نظر دور داشت كه این فرآیندهای رهاسازی و آزادشدن فرد به چه قیمت گزافی تمام شده است. از یكسو باید توجه كرد كه آزادیهای فردی حاصل از تحولات روابط پولی به هیچوجه به معنای استقلال كامل از دیگران یا دستیابی به حالت درونی ناب یك فرد تكافتاده و مستقل از جامعه نیست. این افرادی كه اكنون، در نسبت با گذشته، آزادتر شدهاند در شبكه وسیع و پیچیدهای از وابستگیهای غیرشخصی گیر میافتند. از سوی دیگر گسترش اقتصاد پولی منجر شده است به ایجاد شكاف پرناشدنی میان فرهنگ ذهنی و فرهنگ عینی، خودبیگانگی، شیءوارگی روابط آدمیان، اتمیزهشدن افراد، تخصصیشدن، تبدیل كیفیتها به كمیت و … كه همگی دامنه بروز آزادیها و خلاقیتهای فردی را تنگ میكنند و فرد را در جهانی بیگانه به حال خود رها میسازند.
شما در مقدمه كتاب، اشاره كردهاید كه مساله زیمل خود مدرنیته است. منظور زیمل از مدرنیته به عنوان دیالكتیك فرم و بیفرمی چیست و تحلیل پول چگونه برای حل مساله مدرنیته كمك میكند؟
زیمل مدرنیته را در شیوهها و حالات تجربه جهان مدرن توسط سوژهها و افراد جستوجو میكند. برای او چندان مهم نیست كه ما چگونه به دوره مدرن گذر كردیم و چه فرآیندهای كلی و جهانشمولی مدرنیته را پدید آوردند. در جامعهشناسی و فلسفه نظریات گوناگونی درباره مدرنیته و مدرنیزاسیون داریم كه عموما به گرایشها و فرآیندهای تاریخی درازمدت نظیر فرآیند عقلانی شدن و توسعه نظام سرمایهداری توجه نشان میدهند. اما دغدغه زیمل، برخلاف این نظریات، آن است كه ببیند افراد یك جامعه چگونه آنچه نو و مدرن است، تجربه میكنند. بررسی زیمل درباره گرایشهای درازمدت تاریخی نظیر افزایش تفكیك اجتماعی و گسترش اقتصاد پولی قوامیافته را نمیتوان با تحلیلهای تاریخی كارل ماركس و ماكس وبر مقایسه كرد.
یكی از بهترین نمونهها برای فهم شیوه نگاه زیمل به مدرنیته مقاله معروف او با عنوان «كلانشهر و حیات ذهنی» است كه در آن برخی استدلالهای مطرح شده در فلسفه پول را بسط میدهد. مدرنیته در اینجا به معنای تجربه یك جهان درونی است كه پیوسته سیال است و حتی محتواهای بنیادی آن نیز دایما در حركتند و به سمت انحلال پیش میروند. علاوه بر تجربه این جهان درونی، ما با برخوردهای فیزیكی نامنتظره در شهرها و شوكهای مدرنیته كلانشهری مواجهیم كه دایما در كنشها و تعاملات هر روزه ما تكرار میشوند و حضور دارند. در نتیجه موضوع مطالعه و پژوهش زیمل از ابتدا پویا و سیال و تكهپاره و مسالهدار فرض گرفته میشود.
باید توجه داشت در چنین جهانی، فقط تجربه مدرنیته نیست كه سیال و تنشآلود است، بلكه خود تحلیلگر و ناظر این تجربه نیز متاثر از این حركت بیوقفه است و باید آن را در تحلیل خود لحاظ كند. بدینسان، فرمهای اجتماعی كه تبلور محتواهای همواره متغیرند، خود پیوسته در حركتند. زیمل به هیچوجه یك جامعهشناسی صوری بنا نمیكند، یعنی هدف او به هیچوجه طبقهبندی فرمهای اجتماعی نیست. برای مثال، زیمل مد را نوعی فرم میداند كه فرآیند تفكیك در كالاها و افراد به خود میگیرد، ولی مد به قول خود او «تمركز آگاهی اجتماعی روی نقطهای است كه در آن بذرهای مرگ خودش نهفته است.» زیمل میخواهد بفهمد فرمهای اجتماعی چگونه ساختارهای تجربه روزمره ما را میسازند و دیالكتیك حركت و ثبات چگونه در متن این ساختارها نمود مییابد.
زیمل در فصل پایانی كتاب به بحث سبك زندگی میپردازد، موضوعی كه در دهههای اخیر، به خصوص از سوی پژوهشگران مطالعات فرهنگی بسیار محل توجه بوده است. منظور زیمل از سبك زندگی و ربط پول با آن چیست؟
این فصل از كتاب به لحاظ تاریخی تاثیرگذارترین فصل كتاب است و بسیار شبیه به تحلیلهای ماركس درباره ازخودبیگانگی است.در همین فصل است كه نخستینبار با مفهوم شیءوارگی مواجه میشویم، مفهوم بسیار مهمی كه بعدا در آثار لوكاچ بسط مییابد. زیمل معتقد است فرم پولی ارزش نوعی عینیت شبحگون خلق میكند كه ورای اراده و میل افراد میایستد. به قول خود او به سبب وجود معیارهای ارزشگذاری پولی و كمی شدن اشیا و امور، ما با شبكه درهمتنیدهای از جنبههای عینی زندگی مواجه میشویم كه گویی دارای انسجام و بههمپیوستگیاند و تابع علیتی دقیقند. اما كل این شبكه پیچیده انسجام خود را مدیون ارزش پولی است. اما در این جهان فرافردی، خود افراد هستند كه حامل اصلی فرآیندهای بیگانهسازند و روابط میان اشیا و ابژهها بهواقع روابط میان افرادند.
در واقع، در چنین وضعیتی كنشهای متقابل و تعاملات بشری عینیتی سفت و سخت مییابد كه پیامدهای آن را میتوان در هیات ذهنی شدن و كاركردی شدن روابط انسانها، عقلانی شدن و بروكراسی فراگیر، تقسیم كار و فرآیندهای تخصصی شدن و دقت در محاسبات زمانی مشاهده كرد. در این فرهنگ شیءوارهشده و جهان شیءوارهشده روابط پولی، امكانهای افراد برای بروز آزادی و خلاقیت محدود میشود و فرهنگ عینی بر فرهنگ ذهنی تفوقی تام و تمام مییابد.
سلطه فرهنگ عینی را بیش از هر چیز میتوان در رابطه عجیب و معماوار میان حیات اجتماعی و افراد دید كه از یكسو حیات اجتماعی و محصولات آن را تابع عینیتی همه جاحاضر میسازد و از سوی دیگر محتواهای زندگی افراد را بیش از پیش تكهپاره و پراكنده میكند كه هیچ مركزیتی نمیتوان برای آن متصور شد. همه اینها پیامدهای دامنگستری در حوزههای مختلف زندگی، اعم از اقتصادی و فرهنگی و سیاسی و زیباشناسی دارد. وقتی جهان بیش از پیش شكلی كمی به خود میگیرد و افراد از فضاهای فرهنگی وسیعتری كه در آن میزیند بیگانه میشوند، وقتی مقادیر كالاها و محصولات اقتصادی و فرهنگی افزایشی فزاینده مییابند و چیزی نظیر مد ابعادی تودهای به خود میگیرد، وقتی فاصله ما با اشیا و نیز با اشخاص دیگر پیوسته افزایش مییابد و زمانبندی در عرصه تولید دقتی ریاضیاتی پیدا میكند و ریتم زندگی در همه ابعاد آن تغییر میكند – وقتی همه اینها را در نظر میگیریم میبینیم كه كثرتی از سبكها پدید میآید كه فرد آنها را همچون پدیدههایی عینی تجربه میكند. برای مثال، فقط كافی است كه به تاثیرات تاریخی پول بر شكل خانواده توجه كنید.
اقتصاد پولی سبب سست شدن بسیاری از پیوندهای خانوادگی ریشهدار شد، چراكه در اقتصاد پولی منافع اقتصادی خاص هر یك از اعضای خانواده مانع ایجاد وحدت منافع خانواده در مقام یك واحد كلی میشود. از طرف دیگر، دامنه روابط پولی دایما رو به افزایش است و اهمیت یك شخص برای شخصی دیگر غالبا وابسته به منافع پولی شده است. به این ترتیب، فرد با افراد و گروههای اجتماعی زیادی وارد رابطه میشود كه در آن میانجیهای رابطه مسائل عاطفی و درونی نیست. در واقع، مانعی درونی و نوعی فاصله میان افراد شكل میگیرد كه از نظر زیمل برای زندگی مدرن ضروری است، زیرا این فاصله درونی موجب تحملپذیری ازدحام و هیاهو و بینظمی رنگارنگ روابط انسانها در كلانشهرهای مدرن میشود. همتای سبكهای زندگی را در بازنمودهای زیباشناختی آن یعنی سبكهای هنری مدرن نیز میتوان دید. از نظر زیمل سبك زندگی و سبك هنری برآمده از آن، هر دو یك ریشه واحد دارند. در واقع، علاوه بر اینكه هنر مدرن زندگی و جهان متحركتر و متغیرتری را منعكس میكند، خود این انعكاسدادن نیز متحركتر شده است و به قالب سبكهای گوناگون و در حال تغییر در میآید.
شما مقدمه كتاب را با نقلقولی از زیمل درباره وراث معنویاش آغاز كردهاید كه میگوید «میراث من همچون پول نقدی خواهد بود كه میان انبوهی از وراث تقسیم شده است و هر یك از آنها سهم خود را به كاری بسته است كه با سرشت خود او سازگار است» واكنشها و پیامدها به فلسفه پول به چه صورت بوده و آیا میتوان رد و نشان تحلیلهای او راجع به پول را در آثار متفكران یا جریانهای فكری پس از او نشان داد؟
نقل قول زیمل درباره سرنوشت تفكر و آثارش به خوبی نشان میدهد كه او تا چه حد به سرشت منحصربهفرد تفكر خویش آگاه بود. واكنشها به فلسفه پول و كلیت آثار زیمل چندگانه و متكثر است و نویسندگان و متفكران حیطههای مختلف فكری، هر یك به سیاق خود، با میراث فكری او روبهرو شدهاند. برخی از این واكنشها برخورد مستقیم معاصران زیمل (در رشتههای گوناگون) با سبك اندیشه و تفكر او است. دامنه تاثیر آثار او، بهویژه فلسفه پول، بسیار وسیع است و از جامعهشناسی و فلسفه و اقتصاد گرفته تا زیباشناسی و ادبیات و معماری را در بر میگیرد. جامعهشناسانی چون ماكس وبر و كارل مانهایم و جورج هربرت مید، شاگردان او چون لوكاچ و كراكائر و شلر و بلوخ، شاعران و نویسندگانی چون گئورگه و هافمانشتال و رابرت موزیل و ریلكه، فیلسوفانی چون هایدگر و بنیامین و آدورنو و بسیاری دیگر از چهرههای سرشناس رشتههای مختلف علوم انسانی، مستقیما از زیمل تاثیر گرفتهاند و اكثرشان نظریات خویش درباره زیمل را در آثار و مكاتباتشان بیان كردهاند.
اما مساله جایی پیچیده میشود كه این تاثیرات را به شكلی غیرمستقیم و بعضا تصدیق نشده میبینیم. برای مثال، متفكری چون هابرماس معتقد است نقش و تاثیر حیرتانگیز اما غالبا بینام و نشان زیمل در مقام فیلسوف و منتقد فرهنگ روی نویسندگان و متفكران بعد از او به گونهای است كه آن را میتوان در شیوه مشاهده و مضامین تفكر و سبك نوشتار آنها بازشناخت. در دو، سه دهه اخیر پژوهشهایی انجام شده است كه تلاش كردهاند این نقش و تاثیر نه چندان ملموس اما دامنهدار را نشان دهند.
بیش از 120 سال از زمان انتشار فلسفه پول (1900) میگذرد و در این مدت نظام سرمایه داری و جامعه مدرن، تحولات گوناگونی را از سر گذرانده است. به نظر شما خوانش كتاب كلاسیك زیمل از پس این تجربیات گسترده چگونه خواهد بود؟
تغییرات شتابان دهههای اخیر به گونهای بوده است كه دیگر نمیتوان فقط با ابزار نظری كتابی چون فلسفه پول زیمل یا كتابی چون كاپیتال ماركس به مصاف پدیدههای پیچیده جدید رفت. اما با گذشت این همه سال از انتشار كتاب زیمل، هنوز ایدهها و سرنخهای درخشان فراوانی از كتاب او به كار تحلیل و فهم شرایط امروز میخورند. نحوه برخورد زیمل با موضوعی چون پول به ما كمك میكند تا ورای مواد و مصالح تاریخی عرصه اقتصادی (كه امروزه شكلبندی متفاوتی یافتهاند) به دنبال فهم روابط بنیادین میان اشیا و امور در خود سطح زندگی روزمره باشیم. نظرگاهی كه در فلسفه پول بسط یافته است به ما امكان میدهد تا در دل جزییترین و پیشپاافتادهترین و سطحیترین امور زندگی ردپاهای كلیت یا تمامیت معنای زندگی مدرن را بیابیم. با رونقگرفتن پژوهشهای جدید درباره زیمل، بهویژه فلسفه پول، طیف وسیعی از جامعهشناسان و فیلسوفان و اقتصاددانان و مورخان شروع به بازخوانی ابعاد مختلف میراث زیمل كردهاند. زیمل اقتصاد پولی قوامیافته را كه مسامحتا میتوان آن را به اقتصاد سرمایهداری تعبیر كرد، مركز و عرصهای برای كاوش در خود مدرنیته میدید و این برای متفكران امروزی هنوز بسیار مهم و معنادار است.
میخواستم در پایان پرسش قبلی را با تاكید بر شرایط خاص جامعه خودمان ایران هم مطرح كنم. به نظر شما فلسفه پول زیمل در جامعه فكری و فرهنگی امروز ما چه ضرورتی دارد؟
متاسفانه وضع جامعه فكری و فرهنگی امروز ایران چنان وخیم و نابسامان و آشفته است كه نمیتوان به معیاری عینی برای سنجش ضرورت وجود یك اثر و ترجمه آن توسل جست. در اینجا پای عوامل پیچیده و متعددی چون دولت و سیاست و دانشگاه و سنتهای فكری پیش میآید كه هر یك سهمی در ایجاد چنین وضعی داشتهاند. كار فكری و ترجمه در چنین فضای آشوبناكی حقیقتا همانند قمار است و هر كسی كار خود را به امید ثمربخش بودن آن در آیندهای نامعلوم پیش میبرد. بهطور كلی اگر بخواهیم دست به مقایسه بزنیم، چاپ كتاب در غرب وابسته است به آكادمی كه عملا بستر تاریخی آن را فراهم میكند. دانشگاه جایی است كه در آن سنتهای فكری تجدید و تولید میشوند.
میشود گفت خود اصل تولید نظریه بر این اساس است كه دانشگاهها بدل میشوند به بدنه نهادی این سنتها و انتشارات دانشگاهی هم از طریق انتشار كتابها و مجلات نظری و تخصصی عرصهای برای ظهور سنتهای نظری و رقابت و برخورد آنها فراهم میكنند. از این طریق است كه ترجمه یك اثر نظری گام یا جزیی است از یك جریان بسیار وسیعتر انتقال آرا و نظریات. ترجمه یك اثر نیز در متن این مجموعه از روابط و بدهبستانها معنا مییابد و بنابراین خود جزیی است از انتقال یك سنت به یك زبان و فضای فرهنگی جدید. اما در كشور ما به دلیل فقدان این بستر نمادین و تاریخی، كتابها گویی به خلأ پرتاب میشوند و نویسنده و مترجم، خواننده و درنهایت ناشر، هر یك در جهانی جداگانه سیر میكنند و پیوندی معنادار با هم نمییابند. بنابراین نمیتوان فضایی از ترجمه را تصور كرد كه حداقلی از استمرار و بههمپیوستگی و ارتباطهای درونی در آن مشهود باشد.
ترجمه متصل است به شیوههای گوناگون انتقال آرا و نظریهها به میانجی ابزارهایی چون تدریس و نقد و رقابت نظریهها و سنتها. مجموعهای از عوامل خاص هست كه كنش ترجمه را معنادار میكنند: وجود یك سنت فكری كه هستی اجتماعی آن متشكل از نویسندگان و مترجمان و برنامههای تحقیقاتی و حضور مادی این سنت به لحاظ پیوندش با جامعه و فضای فرهنگی جامعه و بهویژه سنتهای فكری دیگر كه این به واسطه نهادینه شدن سنت تحقق مییابد و چنین سنتی در تاریخ ظهور جامعه مدرن و بهویژه تجربه مغربزمین خودش را در قالب نهاد دانشگاه نشان داده است. البته نهاد دانشگاه یك محتوای عینی از پیش مشخص نیست. قطعا باید نحوه تحول و دگرگونی دانشگاه در مقام یك نهاد و پیوندش با اجتماع و سرمایهداری لحاظ شود. ولی جای بحث آن در اینجا نیست. ضمنا قصد ندارم نهاد دانشگاه را ستایش كنم، چراكه دانشگاه نیز میتواند محدودیتهای فراوانی داشته باشد چون پولیسازی و بروكراتیزهشدن و یكسانسازی در غرب نیز دامنگیر بسیاری از دانشگاهها شده است.
مساله اصلی شكلگیری نهادی ریشهدار است كه امكان رسوب تجارب تاریخی در آن میسر میشود. به هر تقدیر، در این فضایی كه هیچ چیزی سر جای خودش نیست منطقا چنین به نظر میرسد كه میتوان از طریق كار جمعی و فعالیت مشترك یك گروه، حلقه یا محفل تا حدی بر آشوب حاكم بر فضای فكری كشور خودمان غلبه كرد و آن را سر و سامان بخشید. این فعالیت مشترك حداقلهای لازم برای انتخاب یك متن را فراهم میآورد، از تشخیص نیاز به ترجمه آن متن تا جا دادن آن در بستر سنتهای نظری موجود و ارتباط آن با سایر متون – چه آنهایی كه پیشتر ترجمه شدهاند چه آنها كه قرار است بعدا ترجمه شوند – و درآوردن ترجمه به قالب یك برنامه و طرح. این نكات را از این جهت برجسته كردم تا بگویم كه من و صالح نجفی (و مراد فرهادپور كه در بسیاری از جلسات ترجمه همراهیمان كرد) ابتدا بر اساس همفكری و علایق مشترك به این نتیجه رسیدیم كه فلسفه پول به هزار و یك دلیل كتاب غنی و بینظیری است كه ترجمه آن میتواند به كار نویسندگان و پژوهشگران و خوانندگان تقریبا همه رشتههای علوم انسانی و اجتماعی بیاید.
در واقع، ابتدا باید مطمئن میشدیم كه انتخاب این كتاب برای ترجمه صرفا ناشی از نیاز و تمایل فردی نیست. اما اینكه این كتاب بیرون از دایره خواست و اراده ما تا چه حد میتواند اثرگذار باشد و تا چه حد میتواند فقدانهای موجود را برطرف كند و به پرسشهای خوانندگان كتاب پاسخ دهد، همگی به بخت و تصادف و آینده نامعلوم وضعیت آثار نظری وابسته است. برای مثال، از نظر خود من خواندن فلسفه پول برای هر دانشجویی كه جامعهشناسی و فلسفه میخواند جزو واجبات است، ولی با توجه به شرایط كنونی اصلا معلوم نیست كه این كتاب در دانشگاهها چقدر جای خود را باز خواهد كرد و استقبال از آن به چه واكنشهایی خواهد انجامید.
انتهای پیام
نظر شما