شناسهٔ خبر: 6278017 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: همشهری آنلاین | لینک خبر

شعر و قصه بال‌های کودکی

- امیرحسین صالحی: هنوز هم صدای لالایی مادرها در گوشمان هست و بعدتر قصه‌هایی که شب‌ها مادربزرگ برایمان می‌خواند، اما امروز بچه‌ها دیگر حوصله ندارند از «دختر شاه پریون» برایشان بگویی و ترجیح می‌دهند کارتون «ریو» ببینند.

صاحب‌خبر -

حتي مادرها هم دوست دارند كه بچه‌هايشان را جلوي تلويزيون بنشانند تا چند ساعت سرگرم باشند و كاري به كارشان نداشته باشند. پدرها هم كه شب خسته از راه مي‌رسند و كم پيش مي‌آيد حوصله كند برايش داستان يا شعري بخواند. پدر و مادرهاي امروز فكر مي‌كنند محبت به بچه ديگر با شعر و قصه كودكانه نيست درحالي‌كه هنوز همه بچه‌ها تشنه شعر و قصه‌اند و نياز دارند تا والدين برايشان وقت بگذارند و كتابي برايشان بخوانند. اين حرف ما را شاعري تأييد مي‌كند كه خودش براي بچه‌هايش كتاب نوشته و بعد آنها را براي همه بچه‌ها چاپ كرده است؛ «رودابه حمزه‌اي» را بچه‌هاي كلاس سوم و پنجم ابتدايي به واسطه شعرهايي كه از او در كتاب‌هايشان هست مي‌شناسند و غيراز آن به واسطه خريد حق چاپ كتابي از او توسط شاعر شيعه آلماني درآلمان هم شناخته شده است. سراغ او رفتيم تا درباره شعر كودك و ويژگي‌هايش صحبت كنيم و بدانيم چرا پدر و مادرها مثل قبل حوصله شعرخواني براي بچه‌هايشان را ندارند.

تقريبا 13سال سن داشتم كه شعر مي‌گفتم و مضمون شعرها همه براي بزرگسالان بود اما هنگامي كه ازدواج كردم و بچه دار شدم رو به شعر كودك آوردم. يادم هست وقتي دخترم كوچك بود برايش كتابي به نام خورشيد زيبا گرفتم كه حتي نام نويسنده هم روي آن نبود و كتابي كاملا بدون محتوا و تجاري بود. براي همين ديدم من كه توانايي شعر گفتن دارم چرا خودم شعر كودك نگويم؟ دفتر نقاشي ساده‌اي گرفتم و براي هر شعر نقاشي‌اي هم كشيدم و آن را براي دخترم خواندم. يكي از دوستان، آن موقع پيشنهاد داد كه كتابم را چاپ كنم و من هم آن را به وزارت ارشاد بردم و با پيشنهاد آقاي رحماندوست قرار شد كه 2جلد كتاب بشود. بعد از چندبار بازبيني و تغيير در كتاب‌ها سرانجام در سال 73چاپ و هردوي آنها با نام «كلبه كوچك شاپرك‌ها» و «مجموعه‌اي از مهرباني» به‌عنوان كتاب برگزيده سال برگزيده شدند.

بله.

اين كاملا درست است، اما اين مسئله برمي‌گردد به اينكه ما بايد در كودكان ايجاد علاقه كرده و كاري كنيم كه دغدغه اصلي يك كودك كتاب باشد؛ يعني وقتي يك كودك را در فروشگاهي رها مي‌كنيد انتخاب اولش كتاب باشد، نه كارتون‌ها و اسباب‌بازي. متأسفانه امروز خانواده‌ها خيلي در دام تكنولوژي جديد گرفتار شده‌اند و چون شيوه درست استفاده از آن را نمي‌دانند با مشكل مواجه شده‌اند. متأسفانه پدر و مادرها فكر مي‌كنند اگر براي بچه‌ها هم اين ابزار جديد را فراهم كنند لطف بزرگي به آنها مي‌كنند درحالي‌كه هيچ‌چيز جاي خواندن يك قصه توسط مادر را نمي‌گيرد. اگر الگوي استفاده از اين ابزار را در كشورهاي ديگر ببينيد متوجه مي‌شويد كه ساعت استفاده از تكنولوژي مثل تلويزيون، تبلت، بازي‌هاي رايانه‌اي و... مشخص است، درحالي‌كه در كشور ما ممكن است يك كودك تمام ساعات روز را مقابل تلويزيون و پاي بازي كامپيوتري خود بگذراند و مادر او را از اين كار منع نكند.

هم مفيد است و هم مضر؛ قطعا هيچ چيزي جاي كتاب را نمي‌گيرد؛ يعني وقتي بچه كتاب را در دست مي‌گيرد چون همه‌‌چيز آن از دل طبيعت آمده خواه ناخواه ارتباط زيادي با كتاب برقرار مي‌كند. از طرف ديگر وسايل جديد هم اين امكان را مي‌دهند تا يك كودك كتاب‌هاي زيادي با خود همراه داشته باشد و عكس‌ها و تصاوير را با كيفيت بهتري ببيند و تا حدودي هم مؤثر است؛ مثلا در همين نمايشگاه كتاب امسال 3جلد از كتاب‌هاي من با عنوان «دست بزنم به چاقو؟»، «دست بزنم به قليون؟»، «دست بزنم به كبريت؟» به‌صورت نرم‌افزار اندرويد ارائه شد كه استقبال خوبي هم از آن كردند. به هر حال مسئله كتاب و خانواده بعدهاي زيادي دارد كه شايد يك بخش از آن به خانواده‌ها برگردد، اما بخش عمده آن به متوليان امور فرهنگي برمي‌گردد؛ واقعا شما برنامه‌هاي صدا و سيما را در حوزه كودك و نوجوان ببينيد، چقدر در اين برنامه‌ها كتاب خوب به خانواده‌ها و بچه‌ها معرفي مي‌شود؟ نهادهاي فرهنگي ما متأسفانه آنطور كه بايد و شايد كتاب را در بسته‌هاي فرهنگي خود جا نمي‌دهند يا اگر هم كتابي هست محتواي خوبي ندارد و نمي‌تواند آنطور كه بايد در رشد بچه‌ها و خانواده‌ها مؤثر باشد.

من معمولا براي بچه‌ها در هر سطحي كه باشند كتاب تهيه مي‌كنم و هديه مي‌دهم. من بارها به اقوام گفته‌ام براي جهيزيه دختران كتابخانه‌اي ولو كوچك درنظر بگيرند تا زوج از ابتدا با كتاب مانوس باشند يا براي سيسموني نوه‌ام من بخشي هم براي كتاب درنظر گرفته بودم تا از كودكي كتاب را لمس كند و با آن آشنا شود. خانواده‌ها نبايد از كتاب دور بمانند بلكه كتاب هميشه بايد در دسترس باشد و اين كاري است كه ما در خانه خودمان انجام داديم؛ يعني ويترين پذيرايي كه معمولا براي قرار گرفتن بلور و تزيينات است را كتاب چيديم و مهمان‌ها مي‌توانند از اين كتاب‌ها استفاده كنند. متأسفانه خانواده‌ها درباره بچه‌ها بيشتر دچار چشم و همچشمي هستند؛ يعني تلاش مي‌كنند تا بچه را از سن كم به انواع كلاس‌ها بفرستند و مي‌خواهند هم بچه موسيقي‌دان شود، هم نقاش، هم فوتباليست و هم به زبان دوم و سوم مسلط باشد درحالي‌كه با اين رويه بچه را شكنجه مي‌دهند. بچه‌ها نياز به كلاس‌هاي مختلف ندارند بلكه بيش از هر چيزي نياز به عاطفه و محبت پدر و مادرها دارند؛ يعني نياز دارند كه پدر و مادر كنار كودك بنشيند و برايش داستان و شعر بخواند تا او در عالم خيال خود پرواز كند و از كودكي‌اش لذت ببرد. خيلي خوب است كه يك مادر در كنار كودكش بنشيند، برايش قصه بخواند و به او مدادي بدهد تا كودك موقع خواندن كتاب حتي يك نقاشي هم در كتاب بكشد، اين نخستين تجربه‌هاي كودك براي نوشتن است و بايد به او فضاي آزاد داد.

هنوز دختر من به دنيا نيامده بود كه در اتاقش بخشي براي كتاب درنظر گرفتم، به دنيا كه آمد و بزرگ‌تر كه شد من كتاب‌ها را در جعبه گذاشتم تا خودش سراغ كتاب برود و ببيند كه چيست اما هربار كه سراغ كتاب‌ها مي‌رفت آنها را پاره مي‌كرد. من ناراحت مي‌شدم اما همانقدر كه كتاب را لمس مي‌كرد خوب بود و اميد داشتم كه در آينده با كتاب الفت پيدا كند. البته كار من هم طوري بود كه وقتي درگير شعر مي‌شدم از بچه‌ها غافل مي‌ماندم و اين موجب رنجش آنها مي‌شد طوري كه مي‌گفتند: «تو مادر همه هستي جز مادر ما» و اين خيلي من را اذيت مي‌كرد. الان هم متأسفانه نوه من همين حرف را به من مي‌زند و از اينكه من بيشتر وقتم را براي نوشتن برنامه‌هاي كودك تلويزيون يا كتاب‌هاي شعر مي‌گذارم و كمتر وقت مي‌كنم تا با او بازي كنم يا برايش شعر و قصه بخوانم ناراحت است و گلايه مي‌كند.

همسرم با اينكه من بخواهم شعر بزرگسال بگويم به‌شدت مخالف بود اما در حوزه شعر كودك خيلي استقبال كرد و شايد اصلي‌ترين مشوق من در اين زمينه همسرم بود. يادم هست وقتي بچه‌ها كوچك بودند او از سركار مرخصي مي‌گرفت و به خانه ‌مي‌آمد تا از آنها نگهداري كند تا من بتوانم شعر بنويسم.

من تقريبا 200جلد كتاب چاپ شده دارم اما اين تنها راه ارتباطي من با بچه‌ها نيست بلكه من در برنامه‌نويسي محصولات كودك و نوجوان صدا و سيما هم نقش دارم و براي برنامه‌ها شعر و برنامه مي‌نويسم چرا كه احساس مي‌كنم در اين دوره كتاب به تنهايي قادر نيست روحيه ظريف كودكان را اغنا كند و از طرفي كتاب در دوره جديد در دسترس همه نيست. من واقعا تعجب مي‌كنم از تعداد تيراژهاي پايين كتاب؛ مثلا اينكه مي‌گويند كتابي 500نسخه چاپ شده واقعا جاي تأسف است. امسال طبق آماري كه دادند 1/5 ميليون كودك اول دبستاني داريم، اين تيراژ پايين هزار تا 5هزار جلد كتاب كودك به چند نفر مي‌رسد و چه‌كسي مي‌تواند از آن استفاده كند؟ براي همين خوشحالم كه در صدا و سيما هستم و مي‌توانم از اين طريق كه عموميت بيشتري دارد حرف‌هايم را بزنم. كتاب واقعا در جامعه ما خيلي مهجور مانده و خيلي از ناشرها هم حاضر نمي‌شوند در اين زمينه سرمايه‌گذاري كنند. چند وقت پيش با ناشري حرف مي‌زدم و از تعداد كم كتاب‌ها گلايه مي‌كردم و او هم مي‌گفت در اين شرايط كه كتاب و محصولات فرهنگي سودي ندارد بهتر است در زمينه مسكن سرمايه‌گذاري كنيم. متأسفانه اين اتفاق بين ناشرها فراگير شده و اگر هم چند جلدي كتاب چاپ مي‌كنند براي اين است كه اجازه چاپ را از آنها نگيرند.

ما هميشه اين را مي‌گوييم كه هر كسي نمي‌تواند شعر كودك بگويد، شعر كودك به‌نظر ساده مي‌رسد اما يكي از پيچيده‌ترين حوزه‌هاي شعري است چرا كه اولا شما با گروه‌هاي سني مختلفي سروكار داريد و ثانيا دايره واژ‌گان كودكان بسيار محدود است. شعر كودك بايد يكسري ويژگي‌ها داشته باشد مثل اينكه از صور خيال به خوبي بهره بگيرد چرا كه ذهن كودكان به‌شدت خيالپرداز است و ما با شعر و قصه مي‌توانيم آن را به مسير درست سوق بدهيم. تشبيه‌ها بايد براي كودك ملموس باشد و از محيط اطراف بهترين تشبيه‌ها را دربياوريم و همه آنها هم بايد به روز باشند. ما ديگر نمي‌توانيم بچه‌ها را موجودات خامي بدانيم كه هيچ اطلاعي از اطراف ندارند بلكه بچه‌هاي امروز از نظر آگاهي جلوتر از بزرگ‌ترها هستند. حالا كه تكليف سوژه مشخص شد ما نياز داريم كه اين سوژه را در قالبي بريزيم كه كودكان بتوانند با آن ارتباط بگيرند و من به‌نظرم چهارپاره به خوبي مي‌تواند مضامين را در خود جا دهد و همچنين ضرباهنگ آن براي كودك جذاب است. با اين تفاصيل مي‌بينيم كه كتاب‌هاي بي‌ارزشي در بازار چاپ مي‌شود كه از اصول دور هستند و خانواده‌ها نبايد به آنها اعتماد كنند. ما نياز به شعر و داستان‌هايي براي كودك داريم كه بتوانند نيازها و سؤال‌هاي اساسي او را پاسخ دهند. اين پاسخگويي بايد با لطافت و ظرافت همراه باشد تا كودك جذب شود؛ مثلا براي معرفي ائمه‌اطهار(ع) كافي است از محبت‌هاي اين بزرگواران براي كودك بگوييم تا خودش به‌خاطر روح لطيفي كه دارد رنگ محبت آنها را به‌خود بگيرد. نكته مهمي كه درباره كتاب‌هاي عرفاني و مذهبي هست اين است كه ما نبايد وارد جزئيات بشويم چرا كه جزئيات تنها پيچيدگي‌هاي ذهن كودك را بيشتر مي‌كند ولي وقتي از مفهوم خدا كه مفهومي كلي است براي بچه‌ها صحبت مي‌كنيم آنها فطرتا آن را مي‌پذيرند و با ما همراه مي‌شوند.

به خاطر همكاري من با بخش كودك و نوجوان سازمان صدا و سيما، نوه كوچكم خيلي از مجري‌هاي تلويزيون و شاعران خوب حوزه كودك را مي‌شناسد و مي‌داند بعضي از شعرهايي كه در برنامه‌هاي كودك خوانده مي‌شود براي من است اما هيچ موقع به آنها اهميت نمي‌دهد و برايش مهم نيست. چند وقت پيش وقتي از مدرسه به خانه آمد خيلي خوشحال بود و وقتي دليل آن را پرسيدم گفت: «ماماني امروز سر كلاس يكي از شعرهاي شما در كتاب درسي بود و همه بچه‌ها با هم آن را مي‌خواندند؛ خيلي خوب بود وقتي شعر شما را همه با هم مي‌خواندند». اين برايم خيلي شيرين بود كه نوه من و خيلي از بچه‌هاي ديگر شعر من را مي‌خوانند و مي‌توانم حرفم را برايشان از طريق شعر بگويم.

شعر رودابه حمزه‌اي
در كتاب هديه‌هاي آسماني كلاس پنجم با نام «اين كتاب»:
كتابي پر از روشني است و نور / كتابي كه بوي خدا مي‌دهد / خدا در تمام ورق‌هاي آن / حياتي دوباره به ما مي‌دهد/
در آن برگ‌هاي سپيدش خدا / گل و نور و زيبايي انباشته / هزاران گل و بذر شور و اميد / ميان دل صفحه‌ها كاشته/
در آن جاي داده - چه زيبا و خوب / خدا يك طبق هديه از آسمان / همه پر ستاره پر از نور ماه / همه آبي و روشن و مهربان

ناشر كتاب «خدا چيه؟ كيه؟ كو؟» كه قبلا از طريق صدا و سيما با من آشنا شده بودند يك روز تماس گرفتند و گفتند كه مي‌خواهيم كتابي ديني در حوزه كودك كار كنيم. در جلسه همفكري كه تشكيل شد من يكي از كتاب‌هاي اين انتشارات را ديدم كه شكل و شمايل بزرگسالانه داشت و توسط حجت‌الاسلام ابهري نوشته شده بود. اين كتاب درباره سؤالات بچه‌ها از مشاوران ديني بود و پاسخ‌هايي كه آنها داده بودند؛ با ديدن اين كتاب واقعا به اين نتيجه رسيدم كه همين سؤال‌ و جواب‌ها را به زبان كودكان درآوريم و چاپ كنيم كه بعد از مطرح كردن خيلي استقبال شد و قرار شد حين سرودن شعرها كه پاسخي به سؤال‌هاي بنيادين بچه‌هاست تصويرسازي هم براي كار صورت بگيرد. نكته‌اي كه موقع نوشتن كتاب بيش از همه نظر من را جلب كرد اين بود كه من جواب‌ها را كامل نديده بودم و با دانسته‌هاي خودم مي‌خواستم پاسخ سؤالات را بدهم اما بعد از سرودن شعرها ديدم كه بعضي از جواب‌ها خيلي كامل‌‌تر و جامع‌تر از جواب‌هاي اصلي است و من اين را تنها كار خدا مي‌دانم.

وقتي حق چاپ كتابم به ناشر آلماني داده شده بود نفهميده بودم و از طريق خبرنگاراني كه به من زنگ زدند فهميدم چنين اتفاقي افتاده است. من در اين كتاب تنها به 20سؤال درباره خدا پاسخ دادم اما خدا هزار برابر نسبت به من لطف داشت و از بين 300عنوان كتابي كه در اين نمايشگاه بين‌المللي وجود داشت تنها كتاب من بود كه از طرف يك ناشر شيعه آلماني مورد توجه قرار گرفت و اجازه چاپ آن به فروش رفت. اين مسئله واقعا لطفي بود كه خدا به من كرد و شايد مزد 20سال فعاليت من در حوزه كودك و نوجوان باشد؛ اگرچه كمي از ناشر دلگيرم كه چرا اين اتفاق را به من اطلاع نداد و من بايد از ديگران مي‌شنيدم كه چنين دستاوردي در نمايشگاه بين‌المللي كتاب فرانكفورت به دست آمده است.

تقريبا عصر شده و هواي گرم تير‌ماه كمي رو به خنكي گذاشته است؛ هنوز بعضي از غرفه‌ها باز نكرده‌اند اما تعداد جمعيت هر لحظه بيشتر و بيشتر مي‌شود. همراه با خانم حمزه‌اي به سمت محل استقرار غرفه‌هاي كودك و نوجوان مي‌رويم. در طول راه كنار چند غرفه مي‌ايستيم كه كتاب‌هاي رنگ رنگي درباره كودكان روي پيشخوان غرفه است كه بيشتر آنها درباره زندگي ائمه اطهار(ع) و پيامبران است؛ اين مسئله را مي‌توان از نقاشي‌هايي كه رويشان كشيده شده فهميد. با رودابه حمزه‌اي درباره اين كتاب‌ها و به‌طور كلي فضاي نمايشگاه حرف مي‌زنيم؛ «آخرين باري كه من نمايشگاه قرآن آمدم براي سال‌هايي است كه محل نمايشگاه در كانون پرورش فكري كودكان و نوجوانان در خيابان حجاب بود. آن زمان كمتر كتابي با موضوع قرآني درباره كودكان پيدا مي‌شد اما امروز به لطف خيلي از شعرا و نويسندگان خوب كشور مي‌بينيم كه كتاب‌ها زيادشده است. البته اين مسئله هم كمي خانواده‌ها را سردرگم مي‌كند؛ چرا كه نمي‌دانند دقيقا كدام‌يك از اين كتاب‌ها خوب هستند و بعضا مسحور جلد مي‌شوند. پيشنهاد مي‌كنم خانواده‌ها بودجه‌اي كه براي كتاب درنظر مي‌گيرند را با دقت بيشتري خرج كنند و گمان نكنند هر كتابي كه عكس خوب داشت يعني محتواي خوبي هم دارد. براي جلوگيري از اين كار هم نياز است ابتدا شاعرها و نويسنده‌هاي خوب كودك را بشناسند كه ازجمله آنها بايد از استاد مصطفي رحماندوست، افسانه شعبان نژاد و ناصر كشاورز نام برد و بعد كتاب را تهيه كنند».

بين راه كودكان دستفروش زيادي دورمان حلقه زدند؛ يكي فال مي‌فروخت، يكي دستمال جيبي، يكي آدامس؛ «كاش مسئولان نمايشگاه به اين كودكان كتاب مي‌دادند تا به فروش برسانند، اينطوري هم اين بچه‌ها كتاب در دستشان است و هم مي‌توانند درآمدزايي كنند. متأسفانه كودكان كار يكي از مشكلات تهران و ساير كلانشهرها هستند و حالا كه نمي‌توانيم اين مشكل را ريشه كن كنيم بهتر است كم كم مسير درست به آن بدهيم كه نمونه آن كمك به فروش كتاب در نمايشگاه است.»

غرفه‌هاي آموزشي كودك و نوجوان يكي از پرجنبش‌وجوش‌ترين بخش‌هاي نمايشگاه هستند كه بچه‌ها در آنها آموزش‌هايي چون عروسك‌سازي، سفالگري، نقاشي و... را مي‌بينند؛ خانم حمزه‌اي اجازه مي‌گيرد تا چند دقيقه‌اي در غرفه عروسك‌سازي كنار بچه‌ها بنشيند. بچه‌ها سريع دورش حلقه مي‌زنند تا برايشان از شعرهايش بگويد؛ «بچه‌ها مي‌دانيد خدا كجاست؟ من جواب اين سؤال را با يك شعر به شما مي‌گم؛
خدا تو عطر دونه/ خدا تو عطر گل‌هاست
ديده نميشه اما/ خيلي بزرگ و داناست
تو دونه‌هاي برفه/ توي صداي بارون
تو قطره‌هاي شبنم/ تو دل‌هاي مهربون
خدا هميشه با ماست/ بيرون باشيم يا خونه
خدا شبيه هوا/ واسه نفس‌هامونه
خدا يه نور قشنگ/ توي دل آدم‌هاست
هرجاي دنيا باشيم/ خدا هميشه با ماست
پس بچه‌ها معلوم شد كه خدا همه جا هست و هميشه حواسش به ما هست. بچه‌ها خدا را مي‌تونيد در نگاه محبت‌آميز پدرها و مادرهاي خودتون هم ببينيد.»

نظر شما