شناسهٔ خبر: 62361294 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: روزنامه اعتماد | لینک خبر

حال‌گيري از حال

علی ربیعی

صاحب‌خبر -

يادداشتي را در تاريخ نوزدهم شهريور ۱۴۰۲ در روزنامه اعتماد منتشر كردم. در اين يادداشت با برداشتي از مفهوم «اكنون‌زدگي» زنده‌ياد مجيد تهرانيان به اين امر اشاره كردم كه وضع ناگوار فعلي جامعه و ذهنيت‌هاي منفي نسبت به عملكرد سيستم موجود، عناصر اتصال‌ساز، مشروعيت‌بخش و هويت‌ساز را دچار بي‌داستاني كرده است. با اين برداشت نوشتم:  «تعبيري دارد مجيد تهرانيان با مفهوم «اكنون‌زدگي»؛ با استفاده از اين مفهوم معتقدم دچار بحران داستان شده‌ايم و بحران داستان در لحظه اكنون، گذشته‌ها را هم دچار بحران كرده است. با يك اكنون غيرقابل قبول و بد از نگاه نسل‌هاي دهه شصت به بعد مواجه هستيم كه سايه‌اش را روي گذشته افكنده است و ادراك و خوانش جامعه و وقايع تاريخي را دچار نقص و بدخواني مي‌نمايد. بنابراين آنچه گسستي بين امروز و ديروز پديد آورده تغيير كانون روايت‌ها است؛ امري كه بدون شك به گم شدن حقيقت منجر خواهد شد.»
دوستي ديرين در نقد مفهوم «اكنون‌زدگي» با نگاهي ديگر از «اكنون» نسل‌هاي جديد حمايت كرده و چنين نوشته است:  «اكنون‌زدگي؟ مساله اين نيست، مساله اين است كه اكنون ما را زده‌اند  حال (اكنون) مان را گرفته‌اند، 
 آن‌طور كه من از كاربرد مفهوم اكنون‌زدگي فهميدم، اين مفهوم ارجاع به نوعي كوته‌نگري، مستغرق شدن در زمان اكنون، روزمره بودن و غفلت از آينده دارد. آن‌هم در حالي كه نسلي پديد آمده كه از گذشته بريده است و بازگشتش به گذشته ممكن نيست، آينده‌اي هم فراروي او قرار ندارد... اين مفهوم متضمن تحقير لحظه اكنون بوده و با نسل جديد بيگانه است. زيرا براي نسل جديد، لحظه «اكنون» مهم است. نسل جديد در لحظه اكنون زندگي مي‌كند. زندگي مي‌خواهد در همين لحظه اكنون... من پيش‌تر نوشته بودم كه از قضا انقلاب به لحظه اكنون اعتبار بخشيده و آن را غني كرد. امام خميني (ره) تاكيدي بدين مضمون داشت كه مطالبه «نسل حاضر» يعني نسلي كه در لحظه اكنون زندگي مي‌كند، مهم است و ملاك است. 

پدران ما، ولي ما و ولي نسل حاضر نبودند و افزود اين نسل حاضر يعني هر نسل حاضر در هر اكنون سرنوشت خودش را، خودش بايد تعيين كند.
شما (خطاب به نويسنده) قبلا تبيين بهتري داشتيد كه از اين مفهوم «اكنون‌زدگي» هم ساده‌تر بود، هم پيشرفته‌تر. مي‌گفتيد: دولت (يازدهم) در دوره نخست داستان داشت. اين يك داستان، گذشته‌گرايانه، نوستالژيك و باستاني نبود. داستاني بود در دل همين لحظه اكنون. يعني داستان داشتن، زمان «اكنون» را غني و زيبا كرده بود. وقتي نسل اكنون داستاني براي لحظه اكنون دارد، ديگر نمي‌توان نسل اكنون و داستان اكنون او را تحقير كرد و گفت «اكنون‌زدگي» بر اين نسل عارض شده است. خير؛ مشكل در اكنون‌زدگي نيست، مشكل در نسل اكنون نيست كه براي اكنون خود داستان دارد، برعكس‌، مشكل اين است كه اكنون نسل حاضر را «زده‌اند» و او بي‌داستان و بي‌اكنون رها شده است. وقتي نسلي از اكنونيت خودش از داستان لحظه اكنون محروم شود به گذشته روي مي‌آورد...
در دوره خاتمي به تعبيري، طبقه متوسط داشت جان مي‌گرفت. طبقه متوسطي داشت شكل مي‌گرفت كه حتي اعضاي معمولي آن در حد كارمندي به جيب خود متكي بودند. 
 اين وضعيت را به كمك ترم «اكنون‌زدگي» نمي‌توان توضيح داد. زماني كه مردم نان داشتند، داستان داشتند و آرام آرام با زمان اكنون و با زمان حال، حال مي‌كردند؛ بحران‌سازان با كوچك شمردن تحريم و اثرات آن و مانع‌سازي در مقابل احياي برجام «حال» مردم را «حال‌گيري» كردند. به عبارت ديگر، «اكنون» مردمان را ستاندند. اكنون‌گيري كردند...
اين لفظ عاميانه «حال‌گيري» صد مرتبه فهم‌پذير‌تر از لفظ «اكنون‌زدگي» است. حال‌گيري يعني اينكه يك عده با حال كردن مردم و لذت بردن‌شان از زمان حال مشكل دارند. اين را بايد نوشت... دیگران يا هركس ديگر نبايد به جاي فهم مستقيم و بلاواسطه ما از تجربه‌اي كه خودمان آن را زيستيم، سخن بگوید.
من فكر مي‌كنم روايت من از بي‌داستان شدن امروز بر اثر شرايط زندگي اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي كنوني منافاتي با ديدگاه ايشان ندارد، اما تبيين ايشان را چنان زيبا يافتم كه دريغم آمد آن را با شما به اشتراك نگذارم.

نظر شما