حسین قره _مهسا بهادری: یک طلاق عاطفی، قتل، اعتیاد، رازهای مگو، خودکشی، بستهای کامل از ناهنجاریهای اجتماعی، الناز حبیبی، مهدی حسینی نیا و امیر نوروزی، هر یک دنبال یک چیز، یکی پول و دیگری حقیقت.
تجربه حیثیت گمشده برای هر سه بازیگر کمی عجیب و پیچیده بود، الناز حبیبی فقر را به آن صورت تجربه نکرده، مهدی حسینینیا که روزگاری مصیب شنای پروانه بود، اینبار هم با مواد مخدر عجین شده بود و امیر نوروزی کثیفترین آدم روی زمین را به نمایش گذاشته بود.
زخمی عمیقتر از انزوا پای حیثیتی در میان بود که حالا قسمت آخر آن پس از دوماه این هفته به نمایش درمیآید.
سریالی که جامعه هدفش قشر ضعیف است؛ اما درماندگیهای قشر فقیر چیست؟ آیا ما تا کنون توانستیم با ساخت فیلم و سریالها کمکی به آنها کنیم؟ مواد مخدر تا چه اندازه دغدغه است؟
به همین بهانه و برای پاسخ به این پرسشها سراغ الناز حبیبی، مهدی حسینینیا و امیر نوروزی رفتیم و از آنها خواستیم به کافه خبر بیایند.
مفصل بودن گفتوگو ما را بر آن داشت که مصاحبه را به دوبخش تقسیم کنیم، بخش اول آن روزگذشته منتشر شد و در ادامه بخش دوم گفتوگو با بازیگران این سریال را میخوانید.
آقای حسینینیا، فارغ از همه این بحثها چرا شما انقدر با مواد مخدر گره خوردهاید؟
حسینینیا: به هر حال روزی هر کسی یک جایی است. روزی من هم مثل این که رفته در مواد. بله هر چه نگاه میکنم میبینم همین است. شاید ظاهری دارم که به این قضیه میخورد.
ظاهرتان به بچه پولدارِ هنرمند هم میخورد.
حسینینیا: نمیدانم. بله همیشه با من بوده. جزء دغدغههایم هم هست.
مواد مخدر؟
حسینینیا: بله. بهنظرم که کلا چیز عجیبی است. نمیتوانم وارد ماجرایش بشوم.
نوروزی: مشخص است که مواد مخدر وجود دارد.
حسینینیا: واقعیت این است که متاسفانه هست و زیاد هم هست. به هر طرف سر میچرخانی ردی از مواد مخدر را میبینی.
فکر نمیکنید که ممکن است در بلندمدت با این نقش گره بخورید. بعد هرجا اسمتان در تیتراژ یا تیزر فیلم و سریال میآید همه بگویند:«خب پس این داستان درباره اعتیاد است»؟
حسینینیا: بله میتواند اتفاق بیفتد نمیشود بگویم نه اصلا چنین چیزی امکان ندارد. ولی سعی خودم بر این بوده که وارد این بازی نشوم. شاید همه نقشهایی که بازی کردهام به نحوی با مواد مخدر گره خورده باشد ولی سعی کردم کارکترها شبیه هم نشود، البته نمیدانم موفق بودهام یا نه. حداقل با این کار میتوانم خودم را آرام کنم که همیشه یکجور نبودهام.
حتی گریمها هم متفاوت است.
حسینینیا: بله. کارکترهایم اصلا شبیه هم نیستند. هرکدام یک جور هستند. هم کارکتر هم ظاهر. ولی خب بله ممکن است اتفاقی که شما به آن اشاره کردید رخ دهد؛ مثلا داریم کسانی که نقش منفی بازی کردهاند و نقش رویشان مانده است.
ولی شما از این نقش منفیهایی نیستید که مردم وقتی در بیرون شما را ببینند چپ چپ نگاهتان کنند درست است؟ تاحالا از شما استقبال شده؟
حسینینیا: بله خدا را شکر.
این بهخاطر این است که فیلمهای گذشتهای که در آن ایفای نقش کردید، مثل «شنای پروانه» مورد اقبال عمومی قرار گرفته است؟
حسینینیا: بیتاثیر نیست. حتما اینطور است. همین چیزی که قبلتر دربارهاش حرف زدیم. من به مناطق مختلف تهران که میروم هر جا مرا به نام یک کارکترم صدا میکنند. از یک جایی به پایین مرا مصیب صدا میکنند. در مرکز شهر به یک اسم دیگر صدا میکنند.
حبیبی: مفتاح؟
حسینینیا: بله. من حس میکنم که میتوانم بفهمم برای چه منطقهای کدام کارکتر سمپاد بوده یا خوششان آمده یا... مثلا در یکی از خیابان های جنوب شهر یک موتوری از کنارم رد شد و مرا مصیب صدا کرد. درحالیکه 5 سال از آن کار گذشته است.
چه قدر جالب یعنی هر منطقه شما را به یک اسم میشناسند. این خودش میتواند موضوع جامعه شناسانهای باشد.
حبیبی: بله. بعضی جاها هنوز به من میگویند بهارخانم، انقدر آقا لطیف را اذیت نکن.
خانم حبیبی شما چطور تجربه فردی که پدرش شرایط خاصی داشته، مادرش خانه را ترک کرده و از عشقش جدا شده را درک کردید و او را به سمتی بردید که توانست خودش را از آن وضعیت نجات دهد و به زندگی بهتری دست پیدا کند؟
حبیبی: هر چند که نمیخواهم این سوال را جواب دهم ولی باید بگویم زمانی که در محیطش قرار گرفتم سعی کردم خودم را با آن وفق بدهم و آن را بسازم.
چون شما بهجز چند نقش، معمولا از قشر متوسط جامعه بودهاید و تجربه مشابه این نقش را نداشتید. این که نقشی از قشر ضعیف جامعه را بازی کنید میتواند برای مخاطب جالب باشد.
حبیبی: برای من که به عنوان بازیگر جالب نیست. چون من بازیگرم و به تناسب کارم ممکن است نقشهای متنوعی را بازی کنم.
آقای نوروزی شما هم مثل اقای حسینینیا نقشهایی که بازی میکنید، کمابیش با اعتیاد گره خورده است.
نوروزی: چند سینمایی بوده که پخش نشده. در «میخواهم زنده بمانم» و چندتای دیگر بوده که با مواد مخدر عجین شده بودم.
شماهم تجربهتان را بگویید انتخاب نقشتان به چه صورت است چطور واردش شدید اولویت و دغدغه شما مواد مخدر هست؟
مواد مخدر؟ نه دغدغه من نیست. دغدغه دولت باید باشد. نه من. من در زندگیام دوستانی داشتم که به این واسطه از دست دادهام. خودم ممکن بوده گرفتارش شوم. .البته در آن طبقه اجتماعی فقط، بیکاری و بطالت بیشتری وجود دارد و ممکن است که اتفاق بیفتد. اما بعد از این که در 18 – 19 سالگی وارد تئاتر شدم دغدغهام عوض شد. سعی کردم کلیتر و بزرگتر نگاه کنم. اگر موردی باشد که دغدغهمند باشد برای کمکی به کسی بله دغدغهام هست که در آن صورت هم به کیفیتش مربوط میشود.
ولی برای انتخاب نقشم، معیارم نیست. حتی این که کاری میگیرد یا نه هم برای من معیار نیست. من اگر نقشی را دوست داشته باشم، متفاوت باشد و خودم احساس کنم میتوانم آن نقش را بازی کنم، آن را انتخاب میکنم. خودِ حرفه بازیگری برایم مهمتر است. این حواشی که شهرت، پول، گرفتن کار و ... است را در نظر نمیگیرم. برای بیشتر کسانی که با آنها همکار هستم همین است. پرداختن به این چیزها خیلی وقتها باعث عقبگرد و افت میشود. اکثر بازیگرها در یک دورهای، که معمولا همان 5 تا 10 سال اول شروع کارشان است درخشاناند اما بعد همان کارها را تکرار میکنند.
چون حاشیههایی ساخته میشود که خودشان هم نمیسازند بلکه برایشان بهوجود میآید. با این حواشی از اصل قضیه که عشق و علاقه به بازیگری بوده، دور میافتند. من در حال حاضر هر نقشی که برایم معنی بازیگری بدهد و برایم چالش برانگیز و سخت باشد را قبول میکنم. خیلی به این دقت نمیکنم که قصه چیست و این کار چقدر پر مخاطب میشود. کسانی که بازی میکنند چه کسانی هستند یا پولش چقدر است، این موارد فعلا برای من اولویتی ندارد.
مهم ترین ویژگی که در «حیثیت گم شده» دیدید و باعث شد ترغیب شوید و آن داستان را قبول کنید چه بود؟
حبیبی: اینکه خیلی پیچیده و غیرقابل پیشبینی است.
حسینینیا: اینکه معماگونه بود برایم جذاب بود. کارکتر این فیلم با بقیه کارکترهایی که قلدرمآبانه بود تفاوت داشت و سعی هم کردیم هر چیزی که در آن قرار بود بزند و تخریب کند را از بین ببریم. و اینکه قصهای دارد که به نظر میرسد میتواند مخاطب را ترغیب کند که برای قسمتهای بعدی منتظر بماند هم از جذابیتهایش بود. این که مخاطب، ممکن است حدسهایی بزند و برای پیگیری حدسهایش به قسمتهای بعدی رجوع کند. قصهگویی برای اقلیم ما جذابیت دارد. شاید برای سینمای اروپا به این شکل نباشد. مثلا آمریکا بیشتر قصه میگوید و ما چون قصه را دوست داریم قاعدتا هر چه قصه پیچیدهتر باشد مخاطب را بیشتر به سمت خود میکشد.
نوروزی: مورد مهم دیگری این که برای من کست کار هم مهم بود. وقتی به من این کار پیشنهاد شد و پرسیدم که کارکتر امیر کیست؟ گفتند مهدی حسینینیا، گفتم با کله میآیم وقتی گفتم پارتنرم کیست؟ گفتند الناز حبیبی گفتم با دو تا کله میآیم. این بخش هم برایم مهم بود. چون به سادگی میشود با این دو عزیز کار کرد. چون من قبلا با خانم حبیبی کار کرده بود و اینکه بخواهم دوباره با ایشان بازی کنم برایم سعادت بود.
چون سعادت بود اینقدر در سریال اذیتش میکردید؟
نوروزی: این هم سعادتی است. کار کردن با این گروه کلا برایم ساده بود.
حبیبی: همانطور که اسم کار حیثیت بود برای همه عوامل هم کار حیثیتی بود.
نوروزی: نکته اینن سریال این بود که همه کارها این طور پیش نمیرود.
یعنی هیچکس مغرورانه برخورد نمیکرد؟
نوروزی: نه. همگی با هم همدل بودیم. حواسمان بههم بود.
به بازی هم دیگر کمک میکنید؟
نوروزی: بله ما از آن دست بازیگرانی هستیم که پارتنرمان برایمان مهمتر است. یک سکانس روی صحنه وقتی در میآید که همه چیز درست باشد. اگر فقط یک نفر خوب باشد که کار درست نمیشود. اینجا کسی تلاش نمیکرد که کسی را زیر پا بگذارد و کارش را به رخ بکشد. همه نسبت به سایز و اندازه آن بخش کار تلاش میکردند.
حبیبی: پذیرش در کل گروه وجود داشت. پهلوانزاده خیلی روی کار مسلط بود.
هر سه چهار ماه یکبار یک سریال خیلی درخشان میشود و مورد استقبال قرار میگیرد. «حیثیت گم شده» هم دست بر قضا یکی از این سریالهای پرمخاطب است. فکر میکنید کدام ویژگی سریال باعث جذب مخاطب شده؟
حبیبی: روند تندی دارد. قصه میگوید. خیلی سریع پیش میرود. مخاطب را معطل نمیکند. این روند سریع و این حجم معما داشتن برای مخاطب، جذاب است.
گره افکنی و گرهگشایی پشت سر هم و سریعی هم دارد.
حبیبی: بله و این کار یعنی احترام گذاشته به تماشاچی.
نوروزی: مشکل خیلی از فیلمها و سریالهای ما این است که انگار یک اسکناس صد تومانی در مشت است و مخاطب را تا آخرین قسمت میکشاند که آن را به او بدهد. اما در این سریال در قسمت یک، 4 تا وضعیت اتفاق افتاد. برای یک سریال 45 دقیقهای اینکه در قسمت اول کنار معرفی شخصیتها حوادثی هم رخ بدهد، بسیار جالب است. مثلا تصادفی که اتفاق افتاد و بعد تصادف ورق دیگری را رو میکند همه اینها برای مخاطب جذاب است.
جابهجایی در زمان هم کمک میکند.
نوروزی: بله گذشتهای را نشان میدهد. پیشپرده را نشان میدهد. شبیه به فیلمنامههای روز دنیا که با همین ویژگیها و این چیدمان درام را مینویسند، پیش رفتهاست. اگر توجه کرده باشید گذشته امیر و فرشاد از قبل نمایش داده شده. جا دارد بگویم که جای بقیه عوامل خالی است. آقای افشاری، خلج، پسیانی و نادر فلاح.
یکی دیگر از دلایل جذاب بودن کار این است که ادعایی ندارد. این را من در کامنتها هم دیده بودم. چون اگر از قبل ادعایی وجود داشته باشد مخاطب با توقع ویژهتری میرود سراغ کار و اگر ذرهای اشکال وجودداشته باشد نمیپذیرد. با این صحبتها که کلی پول هزینه شده برای کار و ما کلی وقت گذاشتهایم و خب حق هم دارد. اما در مورد کار ما زمان پخش سریال وقتی بود که سریالهای دیگری هم در حال پخش بوده. ادعایی هم نداشتیم که میخواهیم بینظیرترین کار را اجرا کنیم. یک اندازهای توان داشتیم و طبق آن کار کردیم. یک اندازهای این پروژه پول داشته و یک مقدار محدودی زمان داشتهایم. خیلی با سرعت این سریال پیش رفته. اما این دلیل بر این نمیشود که کیفیت کار کم شده باشد.
حبیبی: فکر شده بود و چیده شده بود.
نوروزی: خیلی سرعت خوبی داشت. همدلی خوبی داشت. به مخاطب هم این انرژی را منتقل میکرد و میفهمد که کسی قصد خودنمایی ندارد.
در این کار یا کارهای قبلی هیچ وقت گرفتار ساترا شدهاید؟
حسینینیا: یک جاهایی واقعا اتفاقهایی میافتد که نمیشود کاریش کرد. من از همینجا از مردم معذرت میخواهم. مثلا جایی دیالوگی اضافه شد که گفتم احتمالا مردم میگویند این یک دفعه از کجا به این بازیگر وحی شد؟!
راستش من انقدر رفتم و صداگذاری کردم که اگر خدمت پیشکسوتان جسارت نباشد متوجه شدم در عرصه دوبله هم استعداد دارد.
شاید چون سریال«حیثیت گم شده» روی خط قرمزی قرار دارد و چیزهایی را نشان میدهد که تابهحال دیده نشده. مثلا زن شوهرداری که اتفاقاتی برایش میافتد. پس بنابراین باید قربانی خط شکنیهایش باشد. سالها پیش محمد یعقوبی نمایشی را اجرا کرد وگفت برای این که بتوانم تخت دو نفره در صحنه داشته باشم خیلی ممیزی به من خورد.
نوروزی: ممکن است مخاطب از من بپرسد که اگر این سانسورها را نمیخواهم اصلا چرا کار میکنم؟ من این کار را دوست دارم و نمیخواهم هم از این کشور بروم. همانطور که یک کارمند با قواعد این کشور کار میکند من هم با یک قواعدی کار کنم. من مشکلم این است که ما نمیدانیم که دقیقا چه چهارچوبی وجود دارد. ما میگوییم یک بار همه آن چیزهایی را که سانسور است به ما بدهند تا ما اگر حرفی هم میخواهیم بزنیم درهمان چهارچوب خلاقیت به خرج بدهیم و بگوییم
شما باید بدانید که مشکل با چه چیزهاییست؟
نوروزی: مثلا 35 مورد گفته شده که نباید نشان داده شود و مورد 36 ام نوشته شده و سایر موارد. این سایر موارد را ما نمیدانیم چیست. نسبت به زمان و تنشهای جامعه این موارد تغیر میکند. این بیاحترامی به مخاطب است. اصلا نویسندگان ما خودشان خودسانسوری دارند. ما با این چیزها بزرگ شدهایم. مثلا من دوست ندارم یک چیزهایی را بازی کنم یا روی صحنه باشد. بله ما برای خودمان سنت، مذهب و عرف و اصول اخلاقیای داریم که خودمان رعایت میکنیم. اما کسی که سانسور میکند چرا فکر میکند که اصول اخلاقی را بیشتر از سازندگان میشناسد؟
یا اصلا چرا این استانداردها انقدر دوگانه است؟ مثلا یک نهادی میتواند سریال بسازد و همه چیز را نشان دهد ولی گروه دیگری نمیتواند یک دهم این کار را بکند.
نوروزی: بله مثلا ممکن است سریالی قبلا ساخته شده باشد و چیزهایی را نشان داده باشد ولی اگرهمان ها را ما در کارمان بیاوریم سانسور کنند. وقتی میپرسیم هم میگویند که پلتفرم آن سریال مخاطب کمی را دارد. اگر چیزی بد است آن را اگر 3 نفر هم بشنوند بد است.
جریان این است که میفهمم اما متوجه نمیشوم.
نوروزی: در جاهای دیگر دنیا هم ممکن است خط قرمزهایی وجود داشته باشد. آنها ممکن است خط قرمزشان کمتر باشد و اینجا بیشتر. اما ما حرفمان این است که این خطوط قرمز را مشخص کنید که ما عرف و حدمان را بدانیم. وقتی جامعه چیزی را پذیرا بود اجازه بدهید نمایش داده شود.
جامعه خودش دماسنجش دارد. نهایتش این است که اگر مثلا کار شما خط قرمز جامعه را از بین برده باشد خودش دو قسمت میبیند و بعد هم بایکوت میکند.
نوروزی: شما اجازه بدهید پخش شود؛ هرزمان که مخاطب خودش اعتراض کند. کامنت بگذارد. از چیزهایی شاکی باشد جلوی پخش آن گرفته شود. یعنیچه که عدهای در جایی ایستادهاند و به جای این همه مخاطب و عوامل در سینما و تلویزیون تصمیمگیری کنم.
حبیبی: برای پیشکسوتان که دیواره سینمای ما هستند این سانسورهاد تبدیل به زخمهایی میشود که غیرقابل حل است.
نوروزی: یک جلسه بگذارند بگویند براساس نظرسنجیهایی که کردهاند، یک سری چیزهایی هست که حرمتهایی است که مردم نمیخواهند شکسته شود. اینها خطوط قرمز ماست. این خیلی کار سختی نیست. این همه سال است که صداوسیما دارد کار میکند و گرفتن این آمار کار سختی نیست. چرا رادیکالترین چیزها را برای سانسور در نظر میگیرید؟ شما خطوط قرمز جامعه را پیدا کنید و به هنرمند بگویید این چیزها را نشان ندهد و این خطها را هم مدام تغیر ندهید. یک دفعه میآیند میگویند فلان سکانس را کلا حذف کنید. اینطور که نمیشود. این نشان میدهد شخصی که سانسور میکند، چهقدر به درام نویسی ناآگاه است. کسی که این را نوشته هم دلخور میشود، میگوید من درس این کار راخواندهام و نمیشود ناگهان یک بخشی را حذف کرد.
همین باعث میشود مخاطب، احساس کند هنرمند کم کاری کرده است. و چون نقش آن نهاد را هم نمیداند تصور میکند از سوی فیلمساز به او خیانت شده است.
نوروزی: بهنظر من خود هنرمندی که در این جامعه کار میکند خودش دماسنجی دارد که متوجه میشود. لازم نیست که مته به خشخاش بگذارید. انگار که به هنرمند میگویید که تو شعوری در این مورد نداری و ما بهجای تو از شعورمان استفاده میکنیم. این واقعا غیراخلاقی و زشت است.
آقای حسینینیا زخم بالای پیشانیاتان از قسمت اول سریال مانده؟
نه از قسمت آخر باقی مانده است.
در قسمت اول آن اتفاقی که افتاد، واقعی بود؟ کلا هم که فوکوس روی چشم چپتان است.
بله. کلا هم انگار سمت چپ بدنم در معرض خطر است. زانوی چپم هم دچار مشکل شده است. ماجرای قسمت اول این است که 10-15 باری دیس را انداختیم روی میز و اتفاقی هم نمیافتاد. در آن برداشت دوربین آمد سمت من و داشتند پلان من را میگرفتند. دیس را خیلی عادی بدون این که کوبیده شود انداختند روی میز یک تیکهاش شکست و خورد بالای ابروی من و اینجا را زخم کرد.
بقیه بازیگران سالم اند؟
بله خدا را شکر.
انقدرخون آمدن پیشانیتان طبیعی بود که من به شک افتادم که واقعا آن اتفاق افتاده یا طراحی و گریم است.
حسینینیا: واقعا انگار چیده شده بود. من متوجه نشدم که خون آمده. فکر کردم یک چیزی خورد به پیشانیام. بعد احساس کردم که صورتم درحال داغ شدن است ولی از ترس اینکه کات ندهم ادامه دادم و یک کاهو در دهانم گذاشتم.
درباره بازی خودتان در «مریخیها» و آن تجربه اگر نکته ای دارید بگویید. و اینکه چقدر این تکرار هم بازی بودن با هم برای کار شما مفید بوده؟ چون در تئاتر بعد از دوسال تازه گروه شروع میکند به شکوفا شدن. اعضا گروه کمکم هم دیگر را میشناشند. اما این در سینما کم تر اتفاق میافتد و مثلا ممکن است دو بازیگر بعد از ده سال دوباره باهم هم بازی شوند. این که شما هم دیگر را از قبل میشناختید باعث شد چه اثری در کیفیت کارتان داشته باشد؟
نوروزی: این ارتباط باعث پذیرا بودن بیشتر میشود. اینکه شما اعتمادبهنفس برای کارت داشته باشی مهم است اما اینکه بازیگر مقابل هم این اعتمادبهنفس شما را بپذیرد خیلی مهم است. برای همین است که من میگویم خیلی آدم خوشبخت و خوششانسی هستم از این جهت. چون با خیلی از بازیگرهایی که کار کردهام و مرا نمیشناختهاند هم مرا خیلی زود پذیرفتهاند. چون اصلا شروع کارم با تصویر بوده. مثلا خانم حبیبی جوری با من رفتار کرد که انگار قبلا چند بار باهم کار کردهایم و مرا میشناسد و پذیرای من بود. پذیرای این که میتوانیم باهم این کار را ببندیم. ولی میتوانست اینطور نباشد. چون همه چنین اخلاقی را ندارند. ولی اکثر کسانی که من با آنها کار کردهام همینطور بودهاند و مرا پذیرفتهاند از این جهت از همهشان تشکر میکنم. واگر فرصتی پیش بیاید جبران هم میکنم. این باعث شد که کارم به حاشیه نیوفتد. و مدام به این که آیا خوب هستم یا نه فکر نکنم. من البته آن موقع دوتا سینمایی کار کرده بودم. و بازیگر آماتوری نبودم. اما خب میتوانستند با من رفتار دیگری داشته باشند. ولی همه مرا دوست داشتند و پذیرفتند. بیشتر از همه الناز حبیبی که این لطف را به من داشت. سر کار آقای قاسمخانی هم همینطور. آن کار به نظرم خیلی حیف شد. وبرایش افسوس میخورم.
مشکل کجا بود چرا کار متوقف شد یا ادامه پیدا نکرد؟
نوروزی: این یک مورد بهنظرم ایراد استراتژیک فیلیمو درباره کارهای کمدی است.
حبیبی: صبوری نکرد.
نوروزی: یک مسئلهای که وجود دارد این است چرا در پلتفرمها کار کمدی مورد استقبال قرار نمیگیرد؟ دلیلش این است که مردم به سریالهای کمدی 90 شبی عادت کردهاند که پشت هم و مجانی و هرشب میبینند. هر سریالی و با هرکیفیتی میبینند، به هر حال مخاطبش میشوند. کمدیهای خیلی خوبی هم در صداوسیما ساخته شده که حتما آنها مخاطب خوبی داشتهاند. ولی در پلتفرم برای مخاطب معنی ندارد. که پول بدهد برای فیلم کمدی. چون در کمدی درام و قتل و معما اتفاق نمیافتد. یک سری کارکتر در موقعیت های کوچک وجود دارد که اتفاقاتی برایشان برحسب زمان میافتد که یا دوست داشتنی میشوند یا نمیشوند. اما این موضوع زمان میبرد. معمولا مخاطب یک قسمت یک قسمت- یک قسمت کمدی را دنبال نمیکند منتظر میماند که 12 یا 24 قسمت بیاید و بعد همه را پشت هم ببیند.
این اتفاق حتی برای فرندز هم افتاد.
نوروزی: چون مخاطب این طور عادت کرده. میخواهد همه قسمتها بیاید و همه را باهم ببیند. برای همین اگر دو قسمتی یا سه قسمتی ارائه شود. مثلا هفتهای دو یا سه قسمت با زمان کمتر پخش شود.
یعنی سیتکام باید بسازد؟
نوروزی: نزدیک به سیت کام اگر بگوییم، درستتر است. چیزی حدود 30 دقیقه. وقتی که این کار متوقف شد و دکور را خراب کرده بودیم تازه فیلم گرفته بود و من شنیده بودم که فیلیمو و نماوا گفته بودند که کاش میساختیدش. بماند که در برههای از تاریخ بود که خودمان هم دل و دماغش را نداشتیم.
بهخاطر شرایط اجتماعی پارسال حس خوبی نداشتید؟
نوروزی: بله.کمدی جوری است که باید حال خود کسی آن را میسازد باید خوب باشد.
آقای حسینینیا شما قصد کمدی بازی کردن دارید؟
حسینینیا: خیلیها به من پیشنهاد دادهاند. ولی نمیدانم از پسش بربیایم یا نه. بهنظرم کمدی چیزی میخواهد که فعلا احساس میکنم آن را ندارم و با آن مواجه نشدهام.
منظورتان چه چیزی است؟لحن، استایل، میمیک صورت؟
حسینینیا: بهنظرم همه اینها میتواند باشد.
یعنی شما فکر میکنید هیچ کدام را ندارید؟
حبیبی: بحث آمادگی است. این که مودش را داشته باشی.
حسینینیا: مثلا امیر این خاصیت را دارد. وقتی روی صحنه میرود من با لبحند نگاهش میکنم. فکر میکنم این خاصیت کسانی است که کمدی کار میکنند همینطورعادی هم که حرف میزنند آدم با لبخند نگاهشان میکند. نمیدانم چون شاید خودم درباره خودم چنین فکری میکنم کارگردانها هم همین نظر را درباره من داشته باشند. چون چنین پیشنهادی نداشته ام تابحال.
یک چیزی را فقط من میخواهم بگویم یکی از جذابیت های کار حیثیت چه پشت و چه جلوی دوریین بجز اقای فلاح و باقریان بقیه امان برای یک دوره ایم و تقریبا با هم همسن و سالیم با اختلاف سنی های کم. همین باعث میشد که کار برای ما لذت بخش باشد.
یعنی انرژی یک دوره در کار جریان داشت؟
حسینینیا: بله. یک نسل با خاطرات مشترک تاریخی، این هم تاثیر دارد. من میخواهم از همه عوامل پشت صحنه تشکر کنم. از سامان لطفیان عزیز میخواهم خیلی تشکر کنم. خیلی فیلم بردار جالبی است و به نفع کارو درام خودش را پنهان میکند. شاید قابی را دوست داشته باشد اما به نفع کار اگر کارگردان چیز دیگری بخواهد بدون این که خودنمایی کند همان کار را انجام میدهد. نظراتی که میدهد کمک کننده است. روابطمان هم طوری است که حتی فیلم بردار هم درباره کار بازیگرپیشنهاد میدهد.
پس واقعا یک گروهید.
حسینینیا: سامان واقعا درخشان است. از خودش میگذرد برای کار و درام که لحظه درست اتفاق بیفتد. این کار 4 ام من با سامان است. خیلی کارها را میتواند انجام دهد که شاید خیلی ها نتوانند انجام دهند. اصلا برایش مهم نیست که فیلم برداری اش مطرح شود.
این کار بزرگی است. یک توانایی شخصی میخواهد که فرد خودش را با گروه همسان کند. نکته پایانی خود را هم بفرمایید.
حبیبی: امیدواریم که کار را ببیند.
حسینینیا: من از شما ممنونم که این گفت و گو را تدارک دیدید. من امیدوارم که مردم کارمان را دوست داشته باشند. کسی در این کارکم نگذاشتو من شاید خودم کم گذاشته باشم. ولی واقعا همه با همه توانشان آمدند و بابتش انرژی گذاشتند.
نوروزی: اگر ضعف یا کوتاهیای هست بخشی از آن را توضیح دادیم. ما تا جایی که در توانمان بود سعی کردیم این کار را بسازیم. از فیلیمو هم تشکر میکنم. این رویکرد جدید هم که پیش گرفته و نمیدانم تا کجا ادامه دارد، رویه خوبی است، اینکه میخواهد در یک اشل جدید و با بازیگران جدید کار کند میتواند باعث شود که افراد جدید وارد شوند. کرونا هم اگر برای هیچ کس خوب نبود باعث شد تعدادی بازیگر جدید وارد شود. حالا هم که این همه تولیدات مختلف وجود دارد خوب است که گوشهای برای این افراد جدید باز شود. هیچ کس قرار نیست جای کسی دیگر را بگیرد.
245245
نظر شما