شناسهٔ خبر: 62018108 - سرویس سیاسی
نسخه قابل چاپ منبع: جوان | لینک خبر

مرتضی سیمیاری

زخم‌خورده از خودی‌ها در میان تروریست‌ها

اول شهریور سال ۱۳۷۷ یک خبر مهم مثل بمب وسط شهر ترکید؛ ناگهان شایعه شد که لاجوردی را وسط بازار تهران زده‌اند، دقایقی بعد رادیومجاهد که اخبار مرتبط با منافقین را به صورت شبانه‌روزی پخش می‌کرد، اعلام کرد لاجوردی به دست یکی از هسته‌های آن سازمان کشته شده است

صاحب‌خبر -

اول شهریور سال ۱۳۷۷ یک خبر مهم مثل بمب وسط شهر ترکید؛ ناگهان شایعه شد که لاجوردی را وسط بازار تهران زده‌اند، دقایقی بعد رادیومجاهد که اخبار مرتبط با منافقین را به صورت شبانه‌روزی پخش می‌کرد، اعلام کرد لاجوردی به دست یکی از هسته‌های آن سازمان کشته شده است. این خبر برای گروهکی تروریستی که داغ ضربه عملیات زعفرانیه و به‌درک واصل‌شدن موسی خیابانی، اشرف ربیعی و خسرو جنگلی را به دل داشت، خبری مسرت‌بخش با علامتی امنیتی بود، اما برای بقیه چطور؟ یک ساعت پس از آنکه خبر ترور شهید لاجوردی به صورت رسمی تأیید شد، خبرگزاری دولت وقت با تیتری بزرگ نوشت: «لاجوردی کشته شد!»
در هیچ کجای آن خبر به شهادت اسدالله لاجوردی اشاره نشده بود، روزنامه همشهری نیز که آن روز‌ها پاتوق لیبرال‌ها شده بود، فردایش در یک ستون کوچک نوشت: «اسدالله لاجوردی به دست اعضای گروه مجاهدین خلق کشته شده است» این خبر از روی خروجی رادیو فرانسه کپی شده بود.
در میان این اخبار چپی‌ها در روزنامه‌های زنجیره‌ای، حتی یک‌بار هم اشاره به این موضوع نشده بود که جوخه‌های ترور در تهران یک انقلابی تمام‌عیار را درست وسط شهر به شهادت رسانده‌اند. بعد‌ها یک روزنامه‌نگار اصلاح‌طلب که مدتی نیز مدیر یکی از بخش‌های مهم مطبوعاتی وزارت ارشاد دوران خاتمی بود، در جلسه‌ای خصوصی گفته بود: «افتخارم آن است که اجازه ندادم آن روز از لاجوردی قهرمان بسازند.» گویی کینه‌ای که چپی‌ها از اسدالله لاجوردی داشتند کمتر از کینه رجوی از او نبود. همه آن‌هایی که حاج اسدالله را می‌شناختند و از زندان اوین تا بازار تهران پای مجلس درس اخلاق او بودند، خوب می‌دانستند که آقا اسدالله هر روز قبل اذان صبح غسل شهادت کرده و هر شب آرزوی شهادت را در میان دعاهایش زمزمه می‌کند. برای آن‌ها تیر خوردن اسدالله لاجوردی به دست جنایتکارترین تروریست‌های تاریخ آن هم وسط شهر و در میان همهمه و هیاهو چیز عجیبی نبود، زیرا آقا اسدالله مرد شهادت بود و از مرگ هراسی نداشت، اما تیری که آن روز خودی‌ها به شهید لاجوردی زدند، دردناک‌تر از گلوله‌هایی بود که علی‌اکبر اکبری‌ده‌بالایی به پیکر مبارک آن شهید زد.
حاج اسدالله بچه جنوب شهر تهران بود که همیشه هم جنوب شهری باقی ماند و دغدغه مستضعفین داشت، اما مورد کینه چپی، طرفدار منتظری، لیبرال و منافق بود، عمق این کینه چنان بود که بعد‌ها وقتی جریانی خاص فیلمی درباره نیمروز منافقین در ۳۰ خرداد سال ۶۰ ساختند، چهره‌ای لجوج و دگماتیستی از لاجوردی به نمایش گذاشت. یکی از اعضای گروهک ملی- مذهبی‌ها که در دهه ۶۰ عضو کادر‌های گروهک آرمان مستضعفین بود، درباره شهید لاجوردی در صدای امریکا گفته بود: «از لاجوردی کینه داشتیم، چون بین بچه‌های تشکیلاتی نفوذ می‌کرد و چنان زلزله‌ای در دل آن‌ها می‌انداخت که آن فرد به جبهه رفته و شهید می‌شد. آن‌هایی که در حسینیه اوین با لاجوردی سرود می‌خواندند، تواب نبودند، عاشق مرام لاجوردی شده بودند، زیرا او زندانیان را بازسازی می‌کرد نه بازپروری!» لاجوردی مخالف اشرافی‌گری بود، او زمانی که از دادستانی تهران مستقیماً به صنف روسری‌فروش‌های بازار تهران رفت، چنان زیست که پیش از آن در دفتر کوچکش، کنار بند آموزشگاه زندان اوین بود. این مسلک عیاری و ساده‌زیستی دشمنان زیادی داشت که زخم‌شان بر دل لاجوردی سوزناک‌تر از تیری بود که منافقین در بازار به او شلیک کردند، زیرا او به تعبیر امروزی‌ها اهل زدوبند و رفیق‌بازی در لواسان نبود. چه مطبوعاتی‌ها که به او لقب آقای دادستان داده بودند و چه میان زندانیان چپی و منافق که به ایشان «آقا اسد» می‌گفتند، همه خوب می‌دانستند که اسدالله لاجوردی نه زخمی سال‌ها مبارزه که زخم‌خورده زخم‌زبان دیگران است. او اهل پذیرش سفارش این‌وآن نبود، حتی زمانی که منتظری با فشار نفوذی‌ها در دفترش سعی داشت اعدام نوشین نفیسی، عضو پیکار را لغو کند، لاجوردی در برابر این سفارش‌های بیرونی مقاومت کرد و چنان اوضاع بالا گرفت که یوسف صانعی، دادستان کل هر جا نشست علیه لاجوردی بدگویی کرد، لاجوردی نیز برای صانعی پیام فرستاد: «فقط حکم امام (ره) را اجرا می‌کنم ولا غیر.» این سربالا جواب دادن لاجوردی که خاصیت بچه‌های جنوب شهر است، برایش گران تمام شد تا جایی که روزنامه توس نزدیک به حزب مشارکت، پس از شهادتش نوشت: برای دوم‌خردادی‌ها دستگیری عاملان کتک زدن عبدالله نوری در نماز جمعه مهم‌تر از دستگیری قاتلان لاجوردی است. روایت است که حاج اسدالله گفته بود: «مرام برخی گروهکی‌ها از خودی‌ها و انقلابی‌نما‌ها بیشتر است؛ فدایی و پیکاری از روبه‌رو زخم می‌زند، برخی از پشت سر!»
حاج اسدالله دو بار شهید شد؛ یک بار زمانی که چپی‌ها و طرفداران منتظری او را ترور شخصیتی کردند و بار دوم زمانی که منافقین کوردل او را در مقابل حجره‌اش ناجوانمردانه ترور کردند. البته ترور اولی به مراتب تلخ‌تر از دومی بود، زیرا هدف بقایای باند مهدی هاشمی معدوم، خراب کردن تصویر لاجوردی بود، اما تصویر واقعی از شهید لاجوردی را چه زمانی می‌توان به خوبی دید؟ پاسخ به این سؤال در پیام آقا در صبح فردای شهادت آقا اسدالله است؛ جایی که ایشان حاج اسدالله را مجاهد فی‌سبیل‌الله، چهره منور انقلاب، پیشرو جهاد در راه خدا و سربازان دیرین اسلام خواند. به راستی او برازنده هر آنچه بود که آقا برایش توصیف کرده بودند، برای آنکه نسل جدیدی از قضات و دادستان‌ها لاجوردی را آن گونه که آقا توصیف می‌کنند بشناسند شاید لازم است سردیسی از لاجوردی را روبه‌روی دادستانی تهران نصب کرد، دیدن تصویری واضح از شهید لاجوردی به روایت آقا برای همه واجب است!