شناسهٔ خبر: 61385860 - سرویس اجتماعی
نسخه قابل چاپ منبع: جوان | لینک خبر

قاتل: پس از قتل سرکار رفتم تا دیه مقتول را فراهم کنم!

روزنامه جوان

پسری که پس از ارتکاب قتل به شهری در جنوب کشور گریخته بود هنگام کار بازداشت شد. او گفت بعد از حادثه می‌خواست پول دیه مقتول را تهیه کند که دستگیر شد.

صاحب‌خبر -

وی از قاضی پرونده خواست او را به زندان رجایی‌شهر نفرستد، چراکه می‌ترسد مثل وحید مرادی در آنجا به قتل برسد.
ساعت ۱۱:۳۰ دقیقه شامگاه دوشنبه سوم بهمن‌ماه سال گذشته تلفنی به مأموران پلیس تهران خبر رسید چند پسر جوان در نزدیکی پل ری حوالی چهارراه سیروس درگیری خونینی را رقم زده‌اند.
با اعلام این خبر، مأموران کلانتری ۱۱۳ بازار راهی محل و کنار یک کوچه با پیکر خونین پسری ۲۷ ساله به نام بصیر اهل افغانستان روبه‌رو شدند که با ضربات متعدد چاقو زخمی شده بود و جانی در بدن نداشت. پس از این مأموران پلیس پسر زخمی را برای درمان به بیمارستان منتقل کردند و دریافتند دقایقی قبل او با پسر جوان موتورسواری درگیر و با چاقوی او زخمی شده است.
در حالی که تحقیقات درباره این حادثه ادامه داشت تیم پزشکی اعلام کرد تلاش برای نجات جان پسر جوان نتیجه نداده و وی بر اثر شدت خونریزی به کام مرگ رفته است.
درگیری بر سر هیچ
بدین ترتیب موضوع قتل پسر جوان به قاضی وحید ناصری، بازپرس ویژه قتل دادسرای امور جنایی تهران خبر داده شد و وی همراه تیمی از کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی در محل حادثه تحقیقات خود را آغاز کردند.
تیم جنایی در نخستین گام دوربین‌های مداربسته محل حادثه را بررسی کردند و مشخص شد لحظه حادثه مقتول همراه چهار نفر از دوستانش در حال عبور از خیابان بودند که پس از عبور موتورسیکلتی با دو سرنشین از بین آن‌ها به راننده اعتراض می‌کنند. بعد از آن پسر موتورسوار با آن‌ها مشاجره لفظی می‌کند و در ادامه کمی آن‌طرف‌تر خارج از دید دوربین مداربسته درگیری مرگبار را رقم می‌زنند. یکی از دوستان مقتول به مأموران پلیس گفت: «دوستم همراه برادرش که مأمور پلیس سابق افغانستان بود پس از روی کار آمدن طالبان در افغانستان به ایران آمدند و در نزدیکی محل حادثه در مغازه گلدوزی مشغول به کار شدند. شب حادثه از محل کارم در هشتگرد به خانه دوستم و برادرش آمدم. ساعتی بعد من و مقتول و دو نفر از دوستانمان برای خرید به بازار رفتیم. در حال بازگشت به خانه بودیم که موتورسیکلتی با دو سرنشین از میان ما عبور کرد که به او اعتراض کردیم. مقتول به او گفت چه خبر است با این سرعت از بین ما عبور می‌کنی، امکان دارد جان ما به خطر بیفتد. او صدای ما را شنید و موتورسیکلتش را نگه داشت و به سراغمان آمد، اما مشاجره لفظی او و دوستم با میانجی‌گیری دوست مقتول پایان یافت. لحظاتی بعد او دوباره بازگشت و به دوستم چپ‌چپ نگاه کرد و دوباره مشاجره آن‌ها آغاز شد و در نهایت او به خانه‌شان رفت و با چاقویی بیرون آمد و دوستم را به قتل رساند.»
بازداشت
تیم جنایی در ادامه تحقیقات با بررسی دوربین‌های مداربسته چهره متهم را به دست آوردند و موفق شدند قاتل ۲۴ ساله به نام شهروز را شناسایی کنند. سپس مأموران راهی محل زندگی متهم شدند، اما متوجه شدند وی پس از قتل به مکان نامعلومی گریخته است.
بدین ترتیب شهروز به عنوان قاتل فراری تحت تعقیب قرار گرفت و مأموران پلیس در رصد‌های فنی دریافتند او به یکی از شهر‌های مرزی گریخته و قرار است ابتدا به ترکیه و از آنجا به کشور استرالیا فرار کند. در حالی که بررسی‌ها حکایت از آن داشت وی به خارج از کشور گریخته است به مأموران پلیس خبر رسید شهروز مدتی است به تهران آمده و در خانه عمه‌اش در منطقه آهنگ مخفی شده است. بنابراین مأموران شامگاه سه‌شنبه ۲۷ تیر‌ماه به مخفیگاه متهم رفتند و وی را بازداشت و به اداره پلیس منتقل کردند. متهم صبح دیروز به دادسرای امور جنایی تهران منتقل شد و در بازجویی‌ها با اظهار پشیمانی به قتل اعتراف کرد. وی در ادامه برای تحقیقات بیشتر در اختیار کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی قرار گرفت.


گفتگو با متهم
روی صندلی نشسته و به دستانش دستبند و به پاهایش زنجیر زده شده است. به خود می‌لرزد و صدای گریه‌اش در اتاق می‌پیچد. آرام و قرار ندارد و مدام این پا و آن پا می‌کند و دوباره گریه‌اش می‌گیرد. می‌گوید از زندان رجایی‌شهر و زندانیان آنجا هول و هراس دارم و می‌ترسم همان بلایی را که سر وحید مرادی در زندان آمد سر من بیاید. وقتی کمی آرام می‌شود به پرسش‌های بازپرس جواب می‌دهد و می‌گوید: پس از فرار مشغول به کار شدم تا دیه مقتول را فراهم کنم و رضایت بگیرم، اما زود دستگیر شدم و نتوانستم همه دیه را فراهم کنم.
شهروز مقتول را می‌شناختی؟
نه، من اولین بار بود که او را دیده بودم.
چه شد که دست به چاقو بردی؟
آن‌ها پنج نفر بودند و اول آن‌ها مرا با چوب زدند. مقتول با چوب ضربه‌ای به سر و دماغم زد، بعد من هم از ترس چاقو کشیدم و فقط چرخاندم.
چرا درگیر شدی؟
آن روز حالم خوب نبود. هم مشروب خورده بودم و هم قرص اعصاب مصرف کرده بودم. وقتی با موتور از کنار آن‌ها رد شدم مقتول با داد و فریاد به من فحاشی کرد و من هم عصبانی شدم و موتورسیکلتم را نگه داشتم و با آن‌ها شروع به مشاجره لفظی کردم. اول دوستم میانجیگری کرد و مرا با خودش برد، اما مقتول دوباره به من اعتراض کرد و فکر کردم فحاشی کرده است. آن‌ها پنج نفر بودند و من از ترس به خانه‌مان رفتم و چاقوی آشپزخانه را برداشتم و به کوچه آمدم. آن‌ها چوب داشتند و مرا با چوب زدند، من هم چاقو را چرخاندم و بعد متوجه شدم چند ضربه به مقتول برخورد کرده است.
چرا گریه می‌کنی؟
من از دوران بچگی خوشی ندیدم و همیشه بدشانسی آوردم. هیچ وقت محبت پدر و مادر را نچشیدم. پدرم اهل دعوا و درگیری بود و همیشه به زندان می‌افتاد و با مادرم اختلاف داشت، مادرم هم از او جدا شد و ازدواج کرد. همین موضوع باعث شد مشکل اعصاب پیدا کنم و برای آرامشم قرص مصرف می‌کنم. من با پدرم زندگی می‌کنم و برادر کوچکم با عمه‌ام زندگی می‌کند. گریه می‌کنم، چون از زندان هراس دارم و می‌ترسم در زندان مرا هم مثل وحید مرادی به قتل برسانند.
چرا این فکر را می‌کنی؟
زندانی‌های رجایی‌شهر همه خلافکاران خشن و مجرمان خطرناک هستند و من از آن‌ها می‌ترسم.
پس از قتل به کجا فرار کردی؟
دو روز اول که حالم خوب نبود، اما وقتی فهمیدم مقتول به قتل رسیده از ترس به اهواز رفتم و در آنجا مشغول به کار شدم. تصمیم گرفتم پول دیه را فراهم کنم و به پدرم بدهم تا از اولیای دم رضایت بگیرد.
چقدر پول فراهم کردی؟
من در کار نصب و راه‌اندازی کولر گازی هستم و در این چند ماه ۷۰ میلیون تومان پس‌انداز کردم و به تهران آمدم تا پول را به پدرم بدهم و این‌بار تصمیم گرفتم در تهران کار کنم که دستگیر شدم.
تصمیم داشتی از کشور خارج شوی؟
من می‌خواستم اول پول دیه را فراهم کنم و رضایت اولیای دم را بگیرم تا عذاب‌وجدان نداشته باشم و بعد از ایران خارج شوم. در این مدت عذاب‌وجدان آرامش را از من گرفته بود و نمی‌توانستم بدون رضایت به زندگی‌ام ادامه بدهم.

نظر شما