به گزارش مشرق، ساعت ۱۰ و نیم شب ۱۱ اردیبهشت ماه ۱۳۵۸ آیت الله مطهری رییس شورای انقلاب بعد از خروج از منزل دکتر یدالله سحابی ترور شد. تروریستها از گروه فرقان بودند که پیش از این سرلشکر قرنی را به قتل رسانده بودند. آیت الله مطهری همراه حاجی طراخانی از اعضای ارشد اتاق بازرگانی از در خانه خارج میشد که ابتدا به نام صدا زده شد و سپس هدف گلوله تروریستها قرار گرفت.
خودشان محافظ نخواستند
آیت الله مهدوی کنی رییس کمیته های انقلاب اسلامی در این باره گفت: از مدتها قبل از کسانی که احتمال ترور آنها میرفت و میرود خواسته بودم رضایت دهند که چند محافظ در اختیارشان بگذاریم ولی آقای مطهری و دیگران گفته بودند محافظ شخصی خداست و از قبول محافظ خودداری کرده بودند.
مراسم سوگواری آیت الله مطهری در قم و با حضور امام خمینی(ره) برگزار شد. حجت الاسلام هاشمی رفسنجانی در این مراسم ضمن نگاهی به سوابق مبارزاتی روحانیت به ویژه در صدر مشروطیت گفت که روحانیت این بار متشکل در صحنه می ماند و صحنه را به لیبرالها واگذار نمیکند.
تفکرات فرقان
گروه فرقان خود را یک گروه مسلمان متکی بر اصل توحید میدانست و اهداف خود را بر اساس تفسیر قرآن مشخص میکرد. این گروه معتقد بود تفسیر قرآن کریم تنها کار امامان است و هر کسی جز امامان معصوم دست به تفسیر قرآن بزند، کارش خلاف اسلام است. فرقان میگفت: مسلمانان باید بر اساس اعتقادات توحیدی به قهر مسلحانه دست بزنند تا قادر باشد مستضعفان را امامان روی زمین گردانند. درباره رهبری، فرقان اعتقاد داشت رهبری مبارزه توحیدی با رسولان برگزیده و شهیدان برگرفته از میان مستضعفین است.
گروه فرقان ظاهرا به اسلام بدون روحانیت معتقد بود و در نشریات و اعلامیههای خود از جامعه روحانیت با کلماتی نظیر آخوند، ملا و نظایر آن نام میبرد.
گروه فرقان چه قبل از آغاز کار مهندس بازرگان در دولت موقت و چه بعد از آن پیوسته با او مخالفت میکرد و در نشریه ۲۳ بهمن ۵۷ خود، بازرگان و استاد مطهری را متهم کرد که علیه نوشتهها و افکار دکتر علی شریعتی موضعگیری خصمانه و توهینآمیز کردهاند. فرقان دولت بازرگان را ارتجاعی و وابسته به آمریکا و فرمانبردار روحانیت حاکم میدانست.
هشدار شدید مطهری درباره گروه فرقان
شاید آیت الله مرتضی مطهری را بتوان نخستین شخصی دانست که پی به خطرناکی گروه فرقان برد، جمعیتی کوچک که در نهایت خود او را هم به شهادت رساند.
سیدمهدی امام جمارانی شخصی که حسینیه جماران را در اختیار امام خمینی(ره) قرار داد در این باره مینویسد: قبل از انقلاب آقای رسولی محلاتی میخواست به دیدن امام در پاریس برود. ما هم به منظور دیدن او و خداحافظی و نیز مشورت درباره موضوعاتی که لازم بود از وضع کشور به امام منتقل کنند به خانه ایشان در امامزاده قاسم رفتیم.
در این جلسه هر کس نظری میداد تا به امام منتقل شود. آقای مطهری برای اولین بار به موضوعی اشاره کرد که شاید در آن زمان کسی به آن توجهی نداشت و از آقای رسولی خواست این مطلب را به امام برساند. ایشان گفت که من اخیرا به مساله ای برخوردهام که بسیار برای اسلام و مسلمین خطرناک است و باید فکری برای آن کرد. آن این است که گروهی پیدا شده اند به نام فرقان و عقاید و افکارشان چنین است و من تمام جزوات و نوشتههای آنها را که حاوی تفکرات بسیار خطرناکی است دیدهام. رئیس این گروه فردی است که خود طلبه بوده است. افراد این گروه غیر از اعضا و تفکرات مجاهدین خلق و بسیار خطرناکتر از آنها هستند.
این اولین باری بود که من نام گروه فرقان را میشنیدم. آقای مطهری در امور مذهبی و سیاسی دارای اندیشه و تفکر بالا و صاحب نظر بود و فهم انحرافات در اندیشههای دینی افراد، فقط مختص به چنین بزرگانی است که میتوانند با هوش سرشار خود تفکرات انحرافی در دین و سیاست را رصد کنند. ایشان در موضوعات دینی واقعا برجسته و یگانه بود.
یادم هست زمانی در یک جلسه با آقای علی اکبر ناطق نوری مشغول دیدن یکی از برنامههای تلویزیون بودیم که در آن آقای مطهری درباره موضوعات عقیدتی اسلام صحبت میکرد. بعد از آن در جایی خدمت آقای مطهری رسیدیم و آقای ناطق هم حضور داشت. من گفتم که ما این برنامه شما را از تلویزیون مشاهده کردیم و فرمایشهای شما بسیار جالب بود که نشان از مطالعات وسیع و به روز شما دارد. آقای مطهری گفت شما از دوستان نزدیک ما هستید و میدانم حمل بر خودستایی نخواهید کرد. اما اگر تلویزیون اجازه میداد و دویست جلسه هم در باب همین موضوع میگذاشتند من در این باره مطلب داشتم و میتوانستم آن را توضیح دهم.
با استعداد کج اندیش
علی اکبر ناطق نوری هم مینویسد: گروه فرقان اسمشان را از سوره فرقان گرفتند و این سوره را تفسیر و منتشر کردند. رهبر اینها اکبر گودرزی جوانی ۲۱،۲۲ ساله بود. او زمانی میخواست طلبه مدرسه مجتهدی شود. آقای مجتهدی میگوید: وقتی گودرزی آمد طلبه شود چون خیلی چهره زشتی داشت دیدم نورانی ات نداد و گفتم تو به درد طلبگی نمیخوری.
آقای مجتهدی معتقد است اگر کسی میخواهد طلبه شود باید چهره جذابی داشته باشد لذا گودرزی به مدرسه مسجد جامع رفت، کمی درس خواند، بعد هم رها کرد. منتها آدم با استعدادی بود و قلم خوبی هم داشت. این گروه قبل از انقلاب کج میاندیشیدند. حتی در سفرم به ماهشهر دیدم چند تا دختر تحت تاثیر این گروه هستند. هر چه با اینها بحث کردم قانع نشدند و به علامه طباطبایی و شهید مطهری بد میگفتند. من آثار این گروه را برای مرحوم مطهری میبردم و ایشان با دقت کامل مطالعه میکرد. برخی دوستان به آقای مطهری میگفتند چرا وقت خود را صرف تفسیر گودرزی میکنی؟ شان شما بالاتر از اینهاست.
شهید مطهری میفرمود: آدمها مهم نیستند، حرفها و تاثیری که روی جوانان میگذارند مهم است. کسی چه میداند که نویسنده این تفسیر، یک بچه است. این نوشتهها در ذهن جوانان شبهه ایجاد میکند و من باید جواب اینها را بدهم.
لذا در نوشتههای مرحوم مطهری پاسخهای زیادی نسبت به شبهات این گروه دیده میشود و اینها از آن موقع کینه ایشان را در دل داشتند. لذا بعد از پیروزی انقلاب، شاخه نظامی تشکیل دادند و معتقد بودند که جمهوری اسلامی را آمریکاییها سر کار آوردند و سران انقلاب نیز عوامل آمریکا و امپریالیسم هستند و باید آنها را از بین برد. بدین طریق بچههای مردم را گول میزدند. ابتدا سرلشکر قرنی را ترور کردند و بعد نوبت شهید مطهری شد. آنها هم شهید مطهری را آمریکایی میدانستند و هم ایدئولوژی جمهوری اسلامی را. لذا مرحوم مطهری را پشت فخر آباد، موقعی که از جلسه شورای انقلاب در منزل آقای سحابی برگشته بود به شهادت رساندند. ترور شهید مطهری توسط فرقان، آن قدر اهمیت داشت که یک روز تعطیل عمومی اعلام شد.
دستگیری گودرزی
هنوز مرکز اطلاعات دفتر نخست وزیری تشکیل نشده و اطلاعات سپاه هم تازه شکل گرفته بود. شخصی به من (علی اکبر ناطق نوری) گزارشی داد و گفت: در خیابان شاپور به یک مهرسازی مهری سفارش داده شده و روی آن نوشته شده: فرقان.
به دو تن از همکاران گفتم بروید سرنخ این قضیه را پیدا کنید. رفتند و دو نفر را دستگیر کردند. پس از بازجویی چیزی دستگیرمان نشد ولی علامتهایی را به دست آوردیم و کار تعقیب و مراقبت را شروع کردیم.
بالاخره اطلاعات ما به نقطهای رسید که باید دستگیری ها را شروع میکردیم. لذا چند تن از نیروهای کلاه سبز ارتش که با مرحوم شهید صیاد شیرازی کار میکردند و افرادی ورزیده و چریک بودند را نیز به کمک گرفتیم و دستگیریها شروع شد.
در یک شب ۱۵ خانه تیمی را ضبط کردیم. از جمله خانهای که اکبر گودرزی (رهبر گروه فرقان) در آن بود که پشت اداره جهادسازندگی در میدان انقلاب اسلامی واقع شده بود.
گروه فرقان خیلی مقاومت میکردند. وقتی میخواستند گودرزی را بگیرند از داخل اتاق با یوزی، پاسدارها را به رگبار بسته بودند و نمیشد به طرف او رفت. دوستان تازه کار بودند و به قول امروزه کُپ کرده بودند. اما آقایی که از کلاه سبزهای ارتش بود، پلههای ساختمان را از پایین به بالا غلتید و در پناه پله، یک نارنجک به داخل اتاق گودرزی انداخت. ناله گودرزی بلند شد و بی حال افتاد و دستگیر شد.
همگی آنها از جمله قاتل شهیدمطهری دستگیر شدند. آنها را به اوین بردیم. سپس نزد شهید بهشتی رفتم و به ایشان گفتم: ما اینها را دستگیر کردیم ولی حضرت عباسی دست کسی بدهید که شل نباشد و اینها را آزاد نکند.
مرحوم بهشتی خیلی زرنگ بود. یک لبخندی زد و گفت: خودت.
تا گفت خودت، من لکنت زبان گرفتم. آمادگی هم نداشتم یک دفعه گفتم: م م ... من اصلا تا به حال قضاوت نکرده بودم، قاضی نبودم و پدر و پدر بزرگم هم قاضی نبودهاند.
مرحوم بهشتی گفت: مگر پدر من رئیس دیوان عالی کشور بود. انقلاب شده، خودت قاضی باش. آقای معادیخواه و انواری هم کمکت کنند.
گفتم: بسیار خوب! اما برای این پرونده، دادستان آن را باید خودم تعیین کنم.
مرحوم بهشتی گفت: بکن.
یکی دو روز در فکر بودم و قاطعتر و جدیتر از مرحوم اسدالله لاجوردی پیدا نکردم. لذا با توجه به شناختی که مرحوم لاجوردی از منافقین در زندان داشت و با اینها بحثهای طولانی کرده بود، به در مغازه ایشان در بازار رفتم و بعد از احوالپرسی گفتم: آقا اسدالله! یک خوابی برای من دیدهاند و من هم یک خوابی برای تو دیدهام. مرحوم بهشتی به من گفته پرونده گروه فرقان را پیگیری کنم، من هم فکر کردم تنها کسی که میتواند دادستان این پرونده باشد شما هستی!
ایشان گفت: من به درد دادستانی نمیخورم. حافظه ام ضعیف است. دادستان باید حافظهاش قوی باشد.
گفتم: عیبی ندارد. با همین حافظه قبولت دارم. شما بیا!
گفت: اگر تکلیف است میآیم.
گفتم: بله تکلیف است.
خلاصه آقای لاجوردی را برداشتم و آوردم و نوبت بازجویی و محاکمه آنها شروع شد. باید ایدئولوژی آنها را نیز محاکمه میکردیم تا ریشه کن شوند والا مرتب زایش میکردند. آقای لاجوردی نیز توانایی چنین کاری را داشت.
آقای نقاشان و هنردوست از طرف ما و چند نفر هم از طرف سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی از جمله سردار ذوالقدر کار بازجویی را شروع کردند. من هم شدم رئیس دادگاه. آقای معادیخواه هم کمک میکرد. بعد از مدتی آقای انواری کنار کشید. این ها را که محاکمه میکردیم فورا حکم نمیدادیم.
به شهید لاجوردی گفتم: شب برو داخل بند با اینها بحث کن. آنهایی را که گول و فریب خوردهاند را به من بگو. در رای دادگاه موثر است.
روحیهام جوری بود که از اعدام خوشم نمیآمد و با خشونت به شدت مخالف بوده و هستم. فکر میکردم شاید عدهای از این جوانان گول خورده باشند و اگر بتوانیم اصلاحشان کنیم بهتر است.
به همین دلیل آقای لاجوردی را آوردم که ایدئولوژی اینها را محاکمه کنیم. لذا شهید لاجوردی از شب تا صبح با اینها بحث میکرد و آنها را با یکدیگر روبرو میکرد. اکبر گودرزی را میآورد. از جمله شخصی به نام حاتمی سر موضعش ایستاد و اعدام هم شد. اما برای بسیاری از این ها حکم ندادم چون اظهار ندامت کردند. بعد از چند سال زندان، مورد عفو قرار گرفتند. برخی از آنها زمان جنگ به جبهه رفتند و شهید شدند. بعضی به سپاه رفتند و برخی هم در دادستانی انقلاب، جزو همکاران شهید لاجوردی شدند.
محاکمه با حضور خبرنگاران
وقتی محاکمه گروه فرقان شروع شد روزی مرحوم شهید قدوسی گفت: آقای ناطق نوری، از بیرون خیلی فشار میآوردند که دادگاه را علنی برگزار کنید.
گفتم: حاج آقا، ما که قاضی حرفهای نیستیم. علنی بودن دادگاه خیلی مشکل است.
آن موقع حقوقدانهای طاغوتی زیاد و دنبال بهانهگیری بودند. خلاصه دل را به دریا زدیم و در سالن اوین، دادگاه را علنی کردیم
ایشان گفت: چارهای نیست. دادگاه را علنی کنید و خبرنگاران و حقوقدانان هم میخواهند در دادگاه شرکت کنند.
آن موقع حقوقدانهای طاغوتی زیاد و دنبال بهانهگیری بودند. خلاصه دل را به دریا زدیم و در سالن اوین، دادگاه را علنی کردیم. وقتی وارد سالن محاکمه شدم دیدم سالن پر از جمعیت است. حقوقدانان زیادی هم آمده بودند و دوربینهای فیلمبرداری هم جلسه را فیلمبرداری میکردند. من در جایگاه رئیس قرار گرفتم. آقای معادیخواه و آقای لاجوردی هم به منزله دادستان پرونده در کنار من بودند.
زنگ رسمی بودن دادگاه را زدم. اتهامات این گروه ۲۷ مورد بود. من گفتم: کیفرخواست را شنیدید؟ قبول دارید یا قبول ندارید؟ چند سوال مرتب پشت سر هم پرسیدم.
امروزه گاهی به مناسبت سالروز شهادت مرحوم مطهری تلویزیون یک قسمت از دادگاه را پخش میکند؛ آن صدایی که از متهم سوال میکند، صدای من است.
آقای قدوسی یادداشتی به من داد که دادگاه خیلی عالی برگزار شده است تا خراب نشده زود سر و ته آن را جمع کن.
دادگاه خیلی خوب برگزار شد. با این که مبتدی بودم و اولین و آخرین پرونده قضایی بود که قاضی بودم، الان به ضرص قاطع میگویم یکی از تمیزترین و بهترین پروندهها بود که رسیدگی شد
نتیجه اش این شد که از همین فرقانی ها آدمهای خوبی درآمدند.
من آمدم آن را جمع و جور کنم، آقای معادیخواه شروع به سوال کردن کرد. من از زیر میز به پای آقای معادیخواه زدم که آقا ولش کن، زود دادگاه را جمع کنیم.
دادگاه خیلی خوب برگزار شد. با این که مبتدی بودم و اولین و آخرین پرونده قضایی بود که قاضی بودم، الان به ضرص قاطع میگویم یکی از تمیزترین و بهترین پروندهها بود که رسیدگی شد.
نتیجه اش این شد که از همین فرقانی ها آدمهای خوبی درآمدند.
زمانی که میخواستیم یاسینی، قاتل شهید مفتح را محاکمه کنیم، دیدیم سر موضعش است و معتقد به راهش. واقعا آدم احساس میکرد صحنههای تاریخی خوارج تکرار میشود. حضرت علی(ع) میفرماید: خوارج از کفار بدترند. نگاهی به پیشانی و جای سجدهشان و رنگ زردشان و پیراهن پارهشان نکنید.
آدم اینها را که میدید یاد آنها میافتاد.
محل ترور شهید مطهری
فرقانیها پول بسیاری در اختیار داشتند و معلوم نشد از کجا این همه پول را آوردهاند. رفتم نزد امام و گفتم: از این گروه پول زیادی به دست آمده، اگر اجازه دهید بدهم به این بچههایی که در کشف این گروه زحمت زیادی کشیدهاند.
امام هم اجازه داد. من هم برای تشویقی این بچهها، چند قطعه زمین در ملاصدرا و شیخ بهایی تهران که آن زمان بیابان بود تهیه کردم و در اختیارشان گذاشتم. دوستان گفتند خودتان هم یک قطعه بردارید.
گفتم: من شرعا یک خانه دارم برایم کافی است.
آن موقع آقای یحیوی وزیر مسکن بود. یک وامی هم به این بچهها داد و به برکت دستگیری گروه فرقان، این بچههایی که زحمت کشیدند صاحبخانه شدند.