خبرگزاری فارس، گروه سینما، نفیسه ترابنده: فیلم سینمایی «عطرآلود» با بازی مصطفی زمانی و هدی زینالعابدین، تازهترین اثر هادی مقدمدوست است. او پس از تجربه موفق «سر به مهر» و همینطور یک اپیزود از فیلم هیهات حالا «عطرآلود» را به جشنواره فجر رسانده است. مقدمدوست که پیشتر در چندین فیلم و سریال به عنوان نویسنده در کنار حمید نعمتالله بوده، بر خلاف دو اثر قبلی که هم نویسنده و هم کارگردان بوده، نویسنده «عطرآلود» نیست و فقط در جایگاه کارگردان نشسته است.
حسین حسنی(از نویسندگان فیلمهای مرد بازنده و درخت گردو) نویسندگی عطرآلود و یوسف منصوری(تهیه کننده برنامه ماه من) تهیهکنندگی آن را به عهده داشتهاند.
«عطرآلود» داستان زندگی علی رزاقی است که از کودکی استعداد عجیبی در ترکیب رایحهها داشته و دوست دارد روزی عطر منحصر به فرد خودش را بسازد. او و همسرش، عاطفه، هرروز برای فرزند آیندهشان که هنوز وجود ندارد فیلم ضبط میکنند تا بعدا به او نشان دهند. همه چیز خوبست تا اینکه یک اتفاق روال زندگی علی و عاطفه را که حالا باردار است، به چالش میکشد.
«عطرآلود» قصه ترس است. ترس علی از مرگ، ترس از عذاب وجدان بابت انجام کاری که میداند اشتباه بوده. ترس از یتیم شدن فرزند هنوز به دنیا نیامدهاش، ترس از کارهای نکرده و عطرهای نساخته.
*کاراکترهایی که شخصیت نشدند
در نگاه اول حال معنوی و درونی اثر و قاببندیها و بعضی المانهای تکرار شونده(مانند وجود دختر نابینا و الهام بخشی او در هر دو فیلم) مخاطب را به یاد «سر به مهر» میاندازد.
اما «عطرآلود» به هیچ عنوان انسجام سر به مهر را نداشته و از فقدان یک فیلمنامه منسجم رنج میبرد. علی یک شخصیت چندپاره است که به شمایل یک کاراکتر واحد و یکپارچه نمیرسد. او استعداد عجیبی در عطرسازی دارد و یک کتاب هم با عنوان همه آنچه که با دماغ میبینی نوشته است. اما کسی او را جدی نمیگیرد. یک دفعه عاشق میشود؛ عشقی که برای مخاطب روشن نیست چگونه ایجاد شده و صرفا بر اساس یک تفاهم عطری بودهاست. بیمار میشود ولی شبیه کسی که بیماری سخت دارد رفتار نمیکند؛ نه رنج یک بیمار را دارد و نه انگیزه و شوق بهبود را، نه فریادی نه اشکی نه خشمی.
در واقع بیماری هیچ هیجانی را در او برانگیخته نمیکند جز ترس. با اینکه مشکل ریه دارد در هر زمان که بخواهد سرفههایش را کنار میگذارد و عطر بو میکند و میسازد. در مقابل شخصیت عاطفه هم درست شکل نگرفته است؛ نه پیشینه و خانوادهای از او میبینیم و نه با روحیاتش آشنا میشویم. فقط و فقط میدانیم که او عاشق بچه است و با دوستانش یک مهدکودک دارد. اول فکر میکنم نیاز مالی دارد اما بعد میبینیم که میتواند برای راهانداختن یک مهدکودک سهم بگذارد. او اصلا شبیه زنی که باردار است و همسرش به بیماری سختی دچار شده، رفتار نمیکند، حتی شخصیتش متوکل و مومن ترسیم نشده که آرام بودنش را پای اطمینان قلبی به پروردگار بگذاریم.
*قصهگویی الکن و پراکنده
در «عطرآلود» اتفاقات یکدفعهای زیاد میافتد. اتفاقاتی که مقدمه چینی مناسبی در فیلمنامه ندارند. علی یکدفعه تصمیم میگیرد که بدون اطلاع عاطفه با خوراندن قرص به همسرش، فرزندش را سقط کند اما یکدفعه متحول میشود و بعد تصادف میکند و انگار میفهمد که مرگ میتواند برای هرکسی نزدیک باشد و حتما از راه بیماری وارد نمیشود، اما بعد با درک این موضوع در اتفاقی باورنکردنی به سمت کاری میرود که قبلا معتقد بوده آن کار حرام است. پدر حسام را ترغیب به سرمایهگذاری در بازار طلا میکند. از قضا قیمت طلا نزولی میشود(در حالی که فیلم اگر ادعای بازنمایی واقعیت را دارد، این سالها همواره قیمت طلا صعودی بوده)، و از قضا همین مسئله باعث سکته قلبی پدر حسام (به سبک فیلمهای هندی) میشود و علی را غرق عذاب وجدان میکند.
میتوان در تحلیل فیلم «عطرآلود» نوشت که عناصر این اثر مانند دانههای تسبیح است؛ که هرکدام به تنهایی زیبا هستند اما بدون نخ تسبیح، تسبیح نمیشوند. فیلم مقدمدوست مجموعهای از قابهای زیبا و تکلحظههای خوب است که مدام ارتباطشان نسبت به هم منقطع و متصل میشود و در نهایت به قامت یک واحد شسته رفته در نمیاید. انگار تکلیفش با خودش روشن نیست، مدام در سطح و عمق در حرکت است گاهی نمادپردازی میکند و گاهی درگیر اتفاقات سطحی و حتی بیمنطق میشود. ما را با سکانس الهام گرفتن علی از دختر نابینا برای ساختن عطر در روز همایش، به عرش میبرد و بعد با یک تصادف ناشیانه به زمین میکوبد. با یک موسیقی انگیزشی و پویا رایحه عطر را از کانال کولر به مشام رئیس شرکت عطرسازی میرساند و بعد در اوج، چندین ماه بدون هیچگونه عطر و عطرسازی سپری میکند. چندبار بر گردنآویز عین تاکید میشود اما هیچ کارکردی ندارد. همینطور بر فیلم گرفتن روزمره و ویدیو پروژکتور و اتاق عطرسازی تاکید میشود اما هیچکدام به شخصیت تبدیل نمیشوند.(توپ را در فیلم «دورافتاده» به عنوان شیء که تبدیل به شخصیت شده در نقش مقابل تام هنکس به یاد بیاورید.)
*ایدهای که حیف شد!
انگار قرار است اینطور فرض بگیریم که «ساختن عطر برای علی گویی یک آیین مقدس است. او برای یافتن ایده عطر باید به درون خود برود، خاطراتش را واکاوی کند و عطر هر لحظه را به یاد بیاورد. باید عطر روزها را نفس بکشد. علی باید تکلیفش را با خودش و ترسهایش روشن کند و از عذاب وجدان رها شود تا بتواند عطر بسازد. عاطفه در این مسیر دست او را میگیرد و در به یادآوردن خاطرات و بازگشت به گذشته کمکش میکند و علی را با یک عکس و چند سوال به اولین باری که با عطر خوش سوغاتی مشهد خاطره داشته، میبرد و سرانجام با پالایش درونی علی، رایحهها با هم آمیخته شده و عطری که قرار است نامش عین باشد، ساخته میشود.» اما باعث ناراحتی است که چنین ایده و درونمایهای با فیلمنامه ضعیف و شاید تدوین نامناسب حیف شدهاست.
معمولا اینگونه فیلمها در نهایت حس خوبی به مخاطب منتقل میکنند؛حسی از جنس آرامش و امید به آینده. اما متاسفانه به واسطه انقطاع و اتصال مکرر و عدم نتیجهگیری مناسب بر مبنای مقدمات و در پی آن سردرگرمی مخاطب حتی حس خوبی هم باقی نمانده و منتظریم تا فیلم زودتر تمام شود. گرچه قابهای چشمنواز و گاهی موسیقی ما را خوشحال میکند.
کارگردانی چنین قصه پر حفرهای از هادی مقدمدوست که سالها داستاننویسی تدریس کرده و تجربیات بسیار موفقی در نقش نویسنده دارد، بسیار بعید به نظر میرسید. این فیلمنامه میتوانست با بازنویسی، به یک قصه تاثیرگذار و دراماتیک تبدیل شود.
پایان پیام/
نظر شما