شناسهٔ خبر: 57543747 - سرویس سیاسی
نسخه قابل چاپ منبع: آنا | لینک خبر

آنا گزارش می‌دهد؛

چرا شعار «مرگ بر آمریکا» در ۱۶ آذر ۳۲ متولد شد؟

آمریکایی‌ها به هر شکل که مایل بودند در امور داخلی ایرانی‌ها به خصوص در عزل و نصب مسئولین دخالت می‌کردند و در مقابل شعار «مرگ بر آمریکا» هم که یادگار ۱۶ آذر است؛ از آن زمان سر داده شد.

صاحب‌خبر -

گروه سیاسیت خبرگزاری آنا: بعد از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، شاه که در پی شکست کودتای اول به رم گریخته بود، در روز ۳۱ مرداد به تهران بازگشت و در این فکر بود که با کمک اربابان انگیسی و آمریکایی خود قدرت را محکم‌تر از گذشته در دست بگیرد.

از این رو نخست وزیر دولت کودتا سپهبد زاهدی در نامه‌ای به آیزنهاور رئیس‌جمهور وقت آمریکا ضمن اعلام تلاش برای بهبود وضع بین المللی ایران و تجدید مناسبات سیاسی ایران و انگلیس، از آمریکا برای «نجات ایران از هرج و مرج اقتصادی و مالی» تقاضای کمک فوری کرد.

در شهریور همان سال دولت آمریکا موافقت خود را با پرداخت مبلغ ۲۳/۴ میلیون دلار اعلام کرد و همچنین مبلغ ۴۵ میلیون دلار کمک بلاعوض نیز به ایران اعطا کرد. بعد‌ها معلوم شد که آمریکائی‌ها ۵ میلیون دلار از این مبلغ را بابت دستمزد زاهدی و اطرافیانش در قبال کودتا پرداخت کرده بودند.

اگرچه آمریکایی‌ها هدف خود را کمک به دولت جدید ایران برای «اعاده ثبات در کشور» و «پیشرفت اقتصادی» عنوان می‌کردند، اما واقعیت این بود که آن‌ها ارسال کمک‌های مالی به دولت کودتا را به منظور سازماندهی دوباره ارتش و دستگاه‌های اداری در جهت مقابله با فشار شوروی در مرز‌های شمالی و مبارزه با قدرت حزب توده در داخل، ضروری می‌دانستند.

از سوی دیگر تسلط همه جانبه بر ایران و منابع نفتی آن را دنبال می‌کردند. از این رو پس از امضای قرارداد کنسرسیوم در ۲۸ شهریور ۱۳۳۲ بود که با پرداخت ۳/۱۲۷ میلیون دلار به عنوان وام به ایران موافقت کرد.

در این راستا رژیم پهلوی نیز تلاش می‌کرد با کمک‌های مالی و اطلاعاتی آمریکا (سازمان سیا)، مخالفان را سرکوب کند و عُمر حکومت خود را که مورد نفرت عمومی بود، تداوم بخشد.

**فرا رسیدن روز موعود

در ۱۶ آبان سال ۳۲ دولت کودتا برای تجدید روابط ایران و انگلستان که در جریان ملی سازی صنعت نفت قطع شده بود، به صورت مخفیانه، شروع به مذاکرات کرد. در ۱۴ آذر ۳۲ تصمیم دو دولت را مبنی بر «مبادله بدون تأخیر سفیر» اعلام داشت.

از همان روز اعلام رسمی تجدید روابط ایران و انگلیس که با وعده ورود قریب الوقوع «دنیس رایت» به عنوان کاردار سفارت انگلیس در تهران همراه بود، ناآرامی‌ها و تظاهرات پراکنده‌ای در چند نقطه از پایتخت، از جمله بازار تهران و دانشگاه تهران شکل گرفت. در پس آن نیز عده‌ای از معترضین در دانشگاه و بازار دستگیر شدند. همزمان با بروز این ناآرامی‌ها، روز ۱۷ آذر برای ورود «نیکسون» معاون رئیس‌جمهور امریکا به تهران تعیین و اعلام شد.

نیکسون در واقع به ایران می‌آمد تا نتیجه سرمایه گذاری بیست و یک میلیون دلاری را که سازمان جاسوسی آمریکا، در راه کودتا و سرنگونی دولت مردمی مصدق هزینه کرده بود، از نزدیک مشاهده کند و نتایج تحولات اخیر را که به تعبیر آیزنهاور «پیروزی سیاسی امیدبخشی را در ایران نصیب قوای طرفدار تثبیت اوضاع و قوای آزادی کرد» ببیند؛ دانشجویان مبارز دانشگاه نیز تصمیم گرفتند که هنگام ورود نیکسون، نفرت و انزجار خود را به دستگاه کودتا و استکبار جهانی نشان دهند.

رژیم شاه برای مسلط شدن بر اوضاع و حفظ سلامت سفر نیکسون نیرو‌های نظامی خود را در دانشگاه مستقر کرد؛ روز ۱۵ آذر یکی از دربانان دانشگاه شنیده بود که تلفنی به یکی از افسران گارد دانشگاه دستور می‌رسد که «باید دانشجویی را شقه کرد و جلوی در بزرگ دانشگاه آویخت که عبرت همه شود و هنگام ورود نیسکون صدا‌ها خفه گردد و جنبنده‌ای نجنبد.» رژیم دراقدامی کم سابقه، نیرو‌های لشکر دو زرهی را به دانشگاه اعزام کرد. 

صبح ۱۶ آذر، دانشجویان هنگام ورود به دانشگاه سعی داشتند بهانه به دست بهانه‌جویان ندهند. اما جو کاملاً ملتهب بود. ساعت اول بدون حادثه مهمی گذشت و چون بهانه‌ای به دست جلادان نیامد به داخل دانشکده‌ها هجوم آوردند؛ از پزشکی، داروسازی، حقوق و علوم سیاسی عده زیادی و حتی استادان را دستگیر کردند و مورد ضرب و شتم و فحش و ناسزا قرار دادند.

رئیس وقت دانشگاه تهران برای اینکه جلوی ناآرامی‌ها را بگیرد، کل دانشگاه تهران را تعطیل کرد. حضور نظامیان در صحن دانشکده فنی باعث شد که بین نظامیان و دانشجویان، زد و خورد شود. عده زیادی هدف گلوله قرار گرفتند.

مصطفی بزرگ نیا به ضرب سه گلوله از پا درآمد. مهندس مهدی شریعت رضوی که ابتدا هدف قرار گرفت به سختی مجروح شد، بر زمین می‌خزید و ناله می‌کرد و دوباره هدف گلوله قرار گرفت.

احمد قندچی که حتی یک قدم هم به عقب برنداشت و در جای اولیه خود ایستاده بود و از گلوله باران اول مصون مانده بود که یکی از جانیان گارد شاهنشاهی با رگبار مسلسل سینه او را شکافت.

بدین گونه سه آذرخش شهید، جاودانه تاریخ ایران زمین می‌شوند. شهید چمران که خود شاهد این واقعه بوده در ر ابطه با حادثه ۱۶ آذر می‌گوید: «وقایع آن روز چنان در نظرم مجسم است که گویی همه را به چشم می‌بینم، صدای رگبار مسلسل در گوشم طنین می‌اندازد، سکوت موحش بعد از رگبار، بدنم را می‌لرزاند، آه بلند و ناله جانگداز مجروحین را در میان این سکوت دردناک می‌شنوم. دانشکده فنی خون آلود را در آن روز و روز‌های بعد به رای العین می‌بینم.» 

یاد آن روز و آن شهیدان، به عنوان روز دانشجو در دفتر تاریخ این سرزمین برای همیشه ثبت شد. درست روز بعد از واقعه ۱۶ آذر و در جو خفقان و وحشت، نیکسون معاون رئیس‌جمهور آمریکا به ایران آمد و در همان دانشگاهی که هنوز به خون دانشجویان بی گناه رنگین بود، دکترای افتخاری حقوق دریافت کرد.

بدین گونه حادثه ۱۶ آذر ۱۳۳۲، به عنوان نماد استکبار ستیزی، مبارزه با استبداد و عدالت خواهی دانشجویان در تاریخ ایران ثبت شد. واقعه ۱۶ آذر از آن روز توسط کنفدراسیون دانشجویان ایرانی خارج از کشور به عنوان «روز دانشجو» نامیده شد که تا کنون نیز به قوت خود باقی است.

کمیته نهضت مقاومت ملی دانشگاه تهران بلافاصله عزای عمومی و آن روز را تعطیل اعلام کرد و عصر آن روز دانشجویان به حالت اجتماع ساکت و آرام کلاس‌ها را ترک گفتند. ساعت ۵ عصر تنها صدای حرکت سربازان سکوت مطلق و ماتم زده دانشگاه را می‌شکست. دانشگاه را سکوت مرگبار وحشتناکی در خود فرو برد.

**تیتر روزنامه‌های امریکایی

روزنامه‌های آمریکایی ترجیح دادند درباره واقعه ۱۶ آذر، سکوت اختیار کنند. شاید آن‌گونه که مَتیو. کی. شانِن در رساله‌ای (برای دانش آموختگی در مقطع دکترا از دانشگاه کارولینای شمالی – سال ۲۰۰۹ م) با نام «جنبش دانشجویی ایران و سیاست خارجی آمریکا»، می‌نویسد: «دولت آمریکا دقیقاً نمی‌دانست که باید چه راهبردی را پس از کودتا در قبال دانشجویان معترض ایرانی در پیش بگیرد.

برچسب دخالت در کودتا و براندازی دولت ملی و در پی آن، روی کار آوردن یکی از خشن‌ترین و سهمگین‌ترین دیکتاتوری‌های تاریخ جهان در ایران، چیزی نبود که کاخ سفید به دنبال عیان کردن آن باشد.

آن‌ها بیشتر دوست داشتند توپ را به زمین رقیب دیروز و متحد امروزشان، بریتانیا، بیندازند. روزنامه نیویورک‌تایمز بیش از دیگران به این معرکه ورود کرد. رابرت. سی. داتی، خبرنگار این روزنامه، روز ۷ دسامبر سال ۱۹۵۳ (۱۶ آذر ۱۳۳۲)، خبر درگیری‌های روز قبل (۱۵ آذر) در تهران را این‌گونه پوشش داد: «[حکومت]ایران معترضان به توافق جدید با بریتانیا را سرکوب می‌کند. مخالفان ایرانی سیاست آشتی با بریتانیا، امروز در دو نقطه سنتی اعتراضات در تهران، یعنی بازار و دانشگاه، دست به تحرکات محدودی زدند که توسط نیرو‌های دولتی سرکوب شدند.»

روز بعد، ۸ دسامبر (۱۷ آذر)، زمانی که می‌خواست اخبار روز قبل و درگیری‌های اتفاق افتاده در دانشگاه تهران را تنظیم کند، این‌گونه تیتر زد: «در درگیری دانشجویان ایرانی مخالف بریتانیا با سربازان، ۲ نفر کشته شدند و یک نفر زخمی شد». آن‌گاه در متن خبر، چنین نوشت: «دیروز در محوطه دانشگاه تهران، سربازان به دانشجویانی که تظاهرات ضدانگلیسی به راه انداخته‌بودند، تیراندازی کردند. در این تیراندازی، دو نفر کشته شدند و یک نفر زخمی شد و تظاهرات سرکوب شد.»

در بقیه روزنامه‌های پُرتیراژ آمریکایی نیز، کم و بیش همین فضا برقرار بود. واشنگتن‌پُست با تیتر «تظاهرات ضدانگلیسی در تهران سرکوب شد» و شیکاگو تریبون با تیتر «مخالفان توافق با انگلیس در تهران سرکوب شدند»، به استقبال این خبر رفتند. اما در ایران، این اعتراض، برخلاف اعتراضات پیشین، کاملاً ضدآمریکایی بود.

**طنین شعارهای اسکتبار ستیزی پس از تکبیرها

اعلام انزجار مردم انقلابی از دولت آمریکا خصوصا به سبب کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ در قالب شعار‌هایی علیه جیمی کارتر رئیس‌جمهور وقت و نسبت دادن شاه به آمریکا مشخصا با این شعار ابراز می‌شد: «این شاه آمریکایی، اعدام باید گردد».

این شعار نیز سر داده می‌شد: «چین، شوروی، آمریکا / دشمنان خلق ما». شعاری که به منزله مرزبندی آشکار با امپریالیسم، چپ مارکسیستی و مائوئیست‌ها بود.

پس از فرار شاه در ۲۶ دی ۱۳۵۷ شعار «بعد از شاه، نوبت آمریکاست» نیز بر سر زبان‌ها افتاد که بیشتر ساخته گروه‌های چپ بود تا مذهبی‌ها. این شعار روی دیوار‌ها نقش بست، اما هنوز به «مرگ بر آمریکا» بدل نشده بود.

برخی گروه‌های سیاسی نیز اطلاعیه‌های خود را با این عبارت به پایان می‌رساندند: «مرگ بر امپریالیسم جهانی به سرکردگی آمریکا». همین شعار بود که بعد از پیروزی انقلاب در ۲۲ بهمن ۵۷ اندک اندک به «مرگ بر آمریکا» تبدیل شد.

در پاییز ۵۸ و پس از آن که آمریکا شاه را برای معالجه و با نام مستعار پذیرفت، فضای سیاسی به شدت ضد آمریکایی شد و به صورت مشخص، روزنامه اطلاعات مطالب ضد آمریکایی خود را تشدید کرد و روزنامه‌های کیهان و جمهوری اسلامی نیز لحن خود را تند کردند.

سفارت آمریکا اشغال شد و دانشجویان با شعار «خمینی می‌رزمد، کارتر می‌لرزد» وارد محوطه سفارت شدند و همین شعار را بر سر در سفارت نصب کردند.

از این پس بود که شعار «مرگ بر آمریکا» اندک اندک رایج شد و به تکبیر‌ها پیوست. با این حال، شعار سر در وزارت خارجه همچنان «نه شرقی، نه غربی» بود، نه «مرگ بر آمریکا».

جالب است بدانید که با اشغال افغانستان توسط اتحاد شوروی، شعار «مرگ بر شوروی» نیز اضافه شد. از این پس فهرستی از مرگ‌ها در پایان تکبیر می‌آمد: مرگ بر آمریکا، شوروی، اسرائیل و بعد‌ها منافقین و صدام. تکبیری که در پایان نماز جمعه و نماز جماعات بعد از انقلاب اسلامی رواج پیدا کرده بود. 

**آغاز شعار مرگ بر آمریکا در ایران

رهبر معظم انقلاب هم اخیرا در دیدار با دانش آموزان در تاریخ ۱۱ آبان ماه ۱۴۰۱ در این رابطه فرمودند: «در آن روزی که آمریکایی‌ها دشمنی را شروع کردند یعنی در بیست‌وهشتم مرداد، در ایران هیچ کس مرگ بر آمریکا نمی‌گفت.

امّا آن‌ها ضربه‌ی خودشان را زدند؛ ضربه‌ی آن‌ها ناشی از «مرگ بر آمریکا» نیست. بعد که ضربه زدند در شانزدهم آذر همان سال دانشجو‌ها در دانشگاه تهران گفتند: «مرگ بر آمریکا»! مرگ بر آمریکا یادگار شانزدهم آذر است؛ از آن وقت گفته شد مرگ بر آمریکا؛ آمریکایی‌ها قبل از آن، ضربه را زده بودند.»

«دشمنی و کینه‌ورزی عمیق آمریکا با نظام جمهوری اسلامی ایران هم از همین جا فهمیده میشود. نظام جمهوری اسلامی، مظهر اعتقاد دینی مردم است و ناشی از نگاه انقلابیِ برخاسته‌ی از دین به مسائل جاری جهان و کشور است؛ از این جهت رأس استکبار که آمریکا است، با جمهوری اسلامی مخالف است. اینکه حالا بعضی‌ها بگویند چرا شما با آمریکا مخالفت میکنید، چرا میگویید «مرگ بر آمریکا»، به نظر ما ظاهربینانه است، سطحی‌نگری است؛ عمق قضیّه همین است که طبیعت استکبار، با پدیده‌ای مثل جمهوری اسلامی که همه چیزش از دین است، مربوط به تفسیر علمای دین و یک حرکت دینی است، طبیعتاً مخالف است. (۱۴۰۰/۱۰/۱۹)»

**استمرار مبارزه ستیزی با شعار مرگ بر آمریکا تا به امروز 

با پررنگ شد موج نفرت علیه امریکا بعد از ۱۶ آذر ۱۳۳۲ و روند شدن اظهارات ضد امریکایی در تظاهرات و راهپیمایی‌ها، از آنجایی که در این دوران، رابطه آمریکا با ایران، کاملاً رابطه ارباب رعیتی بود و آمریکایی‌ها به هر شکل که مایل بودند در امور داخلی ایرانی‌ها به خصوص در عزل و نصب مسئولین دخالت می‌کردند، مردم، سرخوردگی خاصی را تجربه می‌کردند.

اگرچه به ظاهر ارتش ایران را تجهیز کرده بودند، اما اولاً همچنان خودشان بر این ارتش سرخورده حکمرانی می‌کردند و ثانیاً تقویت ارتش به خاطر نقشی بود که ایران به‌عنوان ژاندارم منطقه در جهت حفاظت از منافع آمریکا پذیرفته بود.

سرخوردگی ارتش در حدی بود که رهبر معظم انقلاب در این رابطه می‌فرمایند؛ «یک استوار آمریکائی توی گوش یک امیر ارشد ارتش ایران می‌زد، کسی هم جوابگویش نبود! توی همین پادگان‌های گوناگون کشور، وقتی یک نظامی دون‌پایه‌ی آمریکائی با یک افسر ارشد ایرانی روبه‌رو می‌شد، مثل یک ارباب حرف میزد! ارتشی‌ها ناراحت بودند، جرات نمی‌کردند. اما کاری نمی‌توانستند بکنند».

انقلاب سفید اقدام فریبکارانه دیگری بود که سبب شد تا به جای حل مشکل ارباب رعیتی، زمین‌های یکپارچه کشاورزی ایران را به بهانه حذف سیستم ارباب رعیتی به قطعات کوچک تقسیم و بین کشاورزان توزیع کنند و در نتیجه با ایجاد پراکندگی در نوع و نحوه تولیدات کشاورزی، کشور ایران از یک کشور صادرکننده گندم، به یک مصرف‌کننده این محصول استراتژیک و سایر محصولات کشاورزی تبدیل شد و این نیز در حالی بود که در همان زمان، سیستم یکپارچه کشاورزی در آمریکا به اوج خود رسیده بود.

این خیانت در شرایطی صورت گرفت که در جریان جنگ جهانی دوم، گندم و محصولات کشاورزی ایران (البته با ایجاد محرومیت ظالمانه و تحمیل یک هلوکاست واقعی و غیرانسانی به ایرانی‌ها) به مهمترین منبع تامین آذوقه ارتش متفقین تبدیل شده بود.

ساواک دست‌پرورده‌ی دیگرِ آمریکایی‌ها بود که برای سرکوب اعتراضات مردمی ایجاد شد و همین سازمان بود که در طول حکومت پهلوی، معترضین را زندانی و شکنجه نموده و یا آن‌ها را به قتل می‌رساند و سفارت آمریکا در ایران نیز، در سایه همین وحشیگر‌های ساواک بود که به راحتی کار خود را پیش می‌برد و همزمان با آغاز انقلاب اسلامی، همین ارتش و ساواک بودند که با توصیه مستشاران آمریکایی مردم انقلابی را می‌کشتند.

**روحیه استکبار ستیزی در ایران پس از انقلاب اسلامی

با اینکه انقلاب اسلامی در این سوی دنیا نمی‌توانست برای آمریکا در آن‌سوی دنیا تهدید باشد، اما سفارت سابق امریکا در تهران، بعد از انقلاب هم دست از اقدامات شرورانه خود برنداشت و به بهانه حفظ منافع این کشور، به یکی از مراکز مهم سازمان‌دهی اقدامات ضد ایرانی تبدیل شد و دائماً در حال توطئه، ایجاد تفرقه و دامن‌زدن به اختلافات سیاسی، قومی و مذهبی در این کشور بود.

با این حال و علی‌رغم تمام خباثت‌های مورداشاره، بعد از انقلاب اسلامی، سفارت آمریکا نیز همانند سفارت سایر کشورها، تا مدت‌ها به کار خود ادامه داد، اما با تداوم اقدامات تحریک‌آمیز و شرورانه مامورین آمریکایی که اتحاد و انسجام انقلابیون و اصل انقلاب را نشانه رفته بودند.

این لانه جاسوسی به شکل کاملاً خودجوش، گرفتار خشم مردم انقلابی شد و به لطف خدا، اسناد کشف شده نیز، عناد و اتهامات آن‌ها را ثابت نمود.

حضرت آیت الله خامنه‌ای در این باره می‌فرمایند: «در اوّلین ماه‌های پیروزی انقلاب، مجلس سنای آمریکا یک مصوّبه و قطعنامه‌ی شدیداللحنی علیه جمهوری اسلامی ایران صادر کرد، دشمنی را به‌طور عملی شروع کرد؛ این در حالی بود که هنوز سفارت آمریکا در ایران باز بود! .. [آمریکایی‌ها]در کمال امنیّت اینجا زندگی می‌کردند؛ راحت می‌رفتند، می‌آمدند؛ و البتّه بدجنسی می‌کردند. ما شروع نکردیم، آن‌ها شروع کردند؛ آن‌ها از همان اوّل شروع کردند: با بدگویی، با تحریم، با طلبکاری، با پناه دادن به دشمن ملّت ایران؛ شروع‌کننده آن‌ها بودند.» 

به این ترتیب، سرانجام لانه جاسوسی آمریکا در ایران تعطیل و برای اثبات نیت خیرخواهانه جمهوری اسلامی، در همان ابتدای کار، جاسوس‌های زن و سیاه‌پوست آمریکایی آزاد و پس از چند ماه، سایر جاسوس‌ها نیز در کمال صحت و سلامت از ایران اخراج شدند، اما به تعبیر رهبر معظم انقلاب اسلامی، حتی پس از این اقدام انسان‌دوستانه، باز رفتارشان تغییر نکرد و این‌بار با ابزار و روش‌های جدید به میدان مخاصمه بازگشتند.

اولین اقدامات خصمانه آمریکایی‌ها با پناه دادن به شاه جنایتکار و تحریم، تهدید، تخریب، حمایت از منافقین، مشارکت مستقیم و غیرمستقیم در ترور مردم و مسئولان کشور، حمایت و هدایت کودتا در پایگاه شهید نوژه، کمک به ایجاد اغتشاش و آشوب در نقاط مختلف کشور و امثال آن آغاز شد.

تحریک صدام برای حمله به ایران و پشتیبانی همه‌جانبه از ارتش عراق، از جمله در اختیار گذاشتن انواع تجهیزات و تسلیحات نظامی، مواد شیمیایی، انتقال اطلاعات ماهواره‌ای و مستشاری نظامی و حمایت سیاسی و تبلیغی از بعثی‌ها، ساقط کردن هواپیمای مسافربری و شهادت ۳۰۰ نفر از شهروندان ایرانی و اعطای مدال به عاملان این جنایت و نیز تلاش برای تجزیه ایران و نهایتاً درگیری مستقیم نظامی به تاسیسات و سایر منافع ایران، بیانگر بخش دیگری از خصومت آمریکایی‌هاست.

البته کار سردسته اشرار به همین مقدار ختم نشد، بلکه با اقداماتی مانند نسبت دادن اتهامات واهی در رابطه با حمایت از تروریست و عدم رعایت حقوق بشر یا تولید بمب هسته‌ای، تشدید تحریم‌های ظالمانه با وضع قوانین فرامرزی، لغو قرارداد ماهواره‌های استیجاری ایران و متقابلاً ایجاد ده‌ها شبکه رادیو تلویزیونی غیراخلاقی فارسی زبان برای شبیخون فرهنگی و براندازی نظام، تخصیص بودجه‌های کلان تجزیه‌طلبانه و براندازی علیه ایران، دخالت در انتخابات ایران و حمایت علنی از اغتشاشگران، سازمان‌دهی و حمایت رسمی از داعش و دیگر گروه‌های تروریستی با هدف تضعیف ایران و جبهه مقاومت اسلامی و در نهایت خروج از برجام ادامه یافته است. 

این شواهد گویای این نکته است که، آمریکایی‌ها و غربی‌ها بار دیگر بردگی ما و دستیابی به منابع و منافع ایران اسلامی را در سر می‌پرورانند و به چیزی جز نابودی کامل اسلام و انقلاب اسلامی رضایت نمی‌دهند.

انتهای پیام/