سعید رضوی فقیه، فعال سیاسی اصلاحطلب و روزنامهنگار سابق با تاکید بر «اصیل» بودن «جنبش» اعتراضی اخیر در ایران میگوید: این جنبش با وجود اصیل بودن یک جاهایی از مسیر خود منحرف شده است؛ نمونهی این انحراف، لمپنیسمی بود که بعد از گذشت چند ده روز به وجود آمد، مثل عمامهپرانی و سخیف شدن ادبیات این جنبش یا تندرویهایی که میتوانست حتی بدنهی این جنبش را هم مایوس، نگران و یا مردد کند.
او دربارهی دلایل این «انحراف از مسیر» گفت: نمیتوان پذیرفت که این خشونت و لمپنیسم ناشی از رفتار نسل جدید بوده است. ما با یک طیف لمپن انتلکتوئل، چه در سطح خیابان و چه در فضای مجازی مواجه هستیم که تلاش دارند این لمپنیسم را تئوریزه و به بدنه پمپاژ کنند؛ اتفاقا برخی از این افراد متعلق به نسلهای قدیمترند و بعضیها هم از مبارزان اوایل انقلابند که در خارج از کشور برای همین بدرفتاریها و ادبیات سخیفی که گاه مشاهده میکنیم هورا میکشند و کف میزنند و این در حالیست بسیاری دیگر از هواداران و کنشگران جنبش ممکن است از چنین رخدادها و رفتارهایی شرمنده باشند. به نظرم کنار کشیدن روشنفکران تاثیرگذار، بی عملی و بلاتکلیفی جریان اصلاحطلب و عدم انسجام نیروهای اصیل و ریشهدار چه خارج از کشور و چه در داخل که موجب در حاشیه ماندن آنها شده، به لمپن – انتلکتوئلهایی در فضای مجازی و خیابان میدان داده است که دارند هم خشونت را ترویج میکنند و هم ادبیات سخیف خود را به جنبش تحمیل میکنند.
متن کامل گفتوگوی انصاف نیوز با آقای رضوی فقیه دربارهی جنبشهای اعتراضی در ایران و کامیابیها و ناکامیهای معترضان را میتوانید در ادامه بخوانید:
انصاف نیوز – اعتراضات ۱۴۰۱ را چگونه ارزیابی میکنید؟ آیا ما با یک جنبش اصیل و ریشهدار مواجه هستیم؟
این جنبش را باید به دلیل دامنه و تداوم آن یک جنبش اصیل بدانیم؛ خواستهها و مطالباتی در جامعه بوده که آنها اصالت داشته و ریشهدار بوده است. این مطالبات مربوط به الان و یک سال و چند سال قبل هم نیست. اینها در طولانی مدت متراکم شده و در سالهای قبل هم، چه در سالهای ۷۶ و ۷۸ و چه سالهای ۸۸، ۹۶ و ۹۸ خودش را به اشکال مختلف نشان داده است اما اصالت و ریشهدار بودن یک جنبش به هیچ وجه نه پیروزی آن را تضمین میکند و نه درستی مسیر آن را. به گمانم همانطور که ساختارها در حدوث این جنبش تاثیر بیشتری داشتند، عاملیت در تداوم، درستی مسیر و پیروزی جنبش و رسیدنش به اهداف نهایی بیشتر نقشآفرین است و این عاملیت خودش را در برنامه، پلتفورمها، مانیفست، سازماندهی و در رهبری جنبش نشان میدهد و همینطور در طراحی استراتژی و به کارگیری تاکتیکها مثل مذاکره، امتیازگیری و تبدیل کردن انرژی جنبشی به دستاوردهای نهادی. اینجاست که عاملیتها نقشآفرینی بیشتری دارند.
بنابراین جنبش اصیل حاضر برای اینکه به اهداف خودش برسد باید کنشگران اصلیاش در دو حوزۀ نظر و عمل هشیار و فعال باشند و بدانند که چه مسیری را باید بروند. اما متاسفانه تا اینجای کار نیروهای سیاسی، مدنی و اجتماعی در این زمینه خیلی موفق نبودهاند و نتوانستهاند از این انرژی عظیمی که در سطح کشور آزاد شد استفاده کنند و آن را به کانالهای مشخصی هدایت کنند و با بهرهوری بهینه از این انرژی دستاوردهای مفیدی برای همهی افراد و اقشار در مناطق مختلف جامعه حاصل کنند.
انصاف نیوز – علت این «نتوانستن» چیست؟
بخشی از این ناکامی به دوستان اصلاحطلب برمیگردد که در این ماجرا بلاتکلیف بودند و کاری نتوانستند انجام دهند و این موضوع نشاندهندهی این است که اصلاحطلبان علاوه بر اینکه غافلگیر شدند اساسا برنامهی مشخصی برای پیشبرد اصلاحات به مثابهی یک راهبرد اساسی مردممحور برای نجات کشور از بحرانهایی که هر لحظه ممکن است اتفاق بیفتد ندارند.
اولین مشکل و ضعف اصلاحطلبان در مواجهه با وقایع اخیر این بود که انسجام و هماهنگی و وحدت رویه نداشتند؛ یکی مرزبندی میکرد، یکی همراهی میکرد، یکی دو پهلو صحبت میکرد، یکی در محراب عبادت برای عاقبت بهخیری همه، از حکومت تا معترضان، از کسانی که کتک میزدند تا آنهایی که کتک میخوردند دعا میکرد. ما ندیدیم که اصلاحطلبان به شکل یکدست برنامهی مشخصی داشته باشند تا بتوانند بر مبنای آن وارد عمل شوند و از این تحولات استفاده کنند برای اینکه انرژی جامعه را به سمت و سوی تغییرات پایدار و اصلاحات ساختاری پیش ببرند. البته غیر از اصلاح طلبان کنشگران دیگر هم در این زمینه ضعف و مشکل داشتند.
انصاف نیوز – چه اشکالاتی را به دیگر کنشگران این «جنبش» وارد میدانید؟
این جنبش با وجود اصیل بودن یک جاهایی از مسیر خود منحرف شده است.
نمونهی این انحراف، لمپنیسمی بود که بعد از گذشت چند ده روز به وجود آمد، مثل «عمامهپرانی»، سخیف شدن ادبیات این جنبش یا تندرویهایی که میتوانست و میتواند حتی بدنهی این جنبش را هم مایوس، نگران و یا مردد کند.
انصاف نیوز – ریشههای این «انحراف از مسیر» چیست؟
شکی نیست که تغییر نسلی در این وضعیت تاثیر داشته است. به هر حال ذهنیتها، ارزشها و هنجارهای نسلی که اینک کنشگر میدانی است و پیکرۀ اصلی اعتراضات را تشکیل میدهد خیلی متفاوت است با ذهنیت و هنجارهای نسلهای پیشین. ولی اصلا نمیتوانم قبول کنم که این لمپنیسم پدید آمده متعلق به این نسل باشد. اتفاقا از آنها انتظار دیگری میرود. رفتار و ادبیات ترویج خشونت و لمپنیسم از قضا متعلق به نسلهای قبل است و با ذهن و زبان آنها سنخیت دارد. این دههی هشتادیها در عین حال که خواستهها، سبک زندگی و نگرشهایی دارند که اساساً با نسلهای قبل خودشان (حتی با دههی هفتادیها و دههی شصتیها متفاوت است) اما نمیتوان پذیرفت که این خشونت و لمپنیسم ناشی از ذهنیت و عادات رفتاری آنها باشد. بر عکس ما با یک طیف لمپن انتلکتوئل، چه در سطح خیابان و چه در فضای مجازی، چه به طور ناشناس و چه علنی و شناخته شده مواجه هستیم؛ که اتفاقا متعلق به نسلهای قدیمترند و بعضیها هم از مبارزان اوایل انقلابند که در خارج از کشور برای همین اتفاقات و ادبیات سخیفی که مشاهده میکنیم هورا میکشند و کف میزنند و این در حالیست که بسیاری دیگر از هواداران و کنشگران جنبش ممکن است از چنین رخدادها و رفتارهایی شرمنده باشند. بعضی از این افراد و گروهها همانها هستند که در جریان انقلاب پنجاه و هفت هم تشنهی خون بودند و شبانهروز شعار «اعدام باید گردد» میدادند و ظاهرا هنوز سیراب نشدهاند. اینها امروز عمامهپرانی را توجیه و تشویق میکنند و فردا سر پرانی را.
البته برخوردهای تندی که ازطرف مقابل اعمال میشود هم در بیدار کردن حس خشونتطلبی و به خشونت کشیده شدن اعتراضات موثر بوده اما به نظرم کنار کشیدن روشنفکران تاثیرگذار، بی عملی و بلاتکلیفی جریان اصلاحطلب و عدم انسجام نیروهای اصیل و ریشهدار چه خارج از کشور و چه در داخل که موجب در حاشیه ماندن آنها شده، به لمپن – انتلکتوئلهایی در فضای مجازی و خیابان میدان داده است که دارند هم خشونت را ترویج میکنند و هم ادبیات سخیف خود را به جنبش تحمیل میکنند.
در واقع ما با دو پدیده مواجه بوده و هستیم که هر دو در کار آسیب زدن به جنبش و منحرف کردن آن بودهاند؛ یکی آواتاریسم یعنی آیدیهای مجازی که بدون هویت مشخص و شناختهشده در فضای مجازی این خشونت و سخافت را ترویج، تئوریزه و توجیه میکنند و میگویند این خشونت و ادبیات سخیف اشکالی ندارد و ضروری است و دوم، آوانتوریسم (ماجراجویی) است که عدهای متاسفانه تحت تاثیر همانها که گاه فقط یک آیدی مجازی هستند و بدون هیچگونه مسئولیتپذیری به خشونت دامن میزنند و آن را ترویج میکنند در خیابان ماجراجویی میکنند و کارهایی میکنند که ممکن است بعد هم از آن پشیمان شوند.
همینجاست که گمان می کنم ضرورت دارد آن عواملی که میتوانند به نسل اخیر در زمینه تئوری و برنامه مشاوره دهند و به آنان کمک فکری و نظری کنند به میدان بیایند و چه در فضای مجازی، چه در خیابان، چه در خارج از کشور، چه در داخل، چه آنهایی که مذهبی هستند، چه کسانی که لائیک هستند بیشتر فعال باشند و زمینی را که دست هوچیهای بی مایه یا با برنامه افتاده پس بگیرند.
برای نمونه ضروری است فمینیستهای استخواندار که چند دهه برای رفع محدودیتها و تبعیضات علیه زنها تلاش کردهاند در میدان باشند. آنها میباید تئوریپردازی کنند و مطالبات را صورتبندی کنند نه معرکهگیرهای خودنما. اما متاسفانه حضور ندارند یا حضور جدی ندارند.
انصاف نیوز – با توجه به وضعیتی که شرح دادید آیا اعتراضات ۱۴۰۱ میتواند به اهداف خود برسد؟
اگر ما جنبش حاضر را فقط معطوف به خواستههای زنان و نسل جوان در مورد پوشش و آزادی سبک زندگی بدانیم باید گفت که این جنبش تا همین الان موفق بوده است. شاید بتوان گفت مهمترین وجه این جنبش که طبیعی، قابل پیشبینی و ریشهدار هم بوده همین است.
چند دهه دختران طبقهی متوسط و تحصیلکرده برای اثبات کردن خودشان و مطالبه برابری و برای اینکه حق زندگی آزادانه و انتخاب آزاد سبک زندگی و پوشش خودشان را به دست بیاورند مقاومت و مبارزه کرده بودند، این بار هم به شکل گسترده به میدان آمدند و این موضوع را به نقطهای رساندند که به گمانم نقطهی غیر قابل برگشت است. اگر چه در ساختارهای حقوقی هنوز تغییراتی ایجاد نشده ولی در حوزهی سیاسی و اجتماعی تغییرات برگشتناپذیری ایجاد کردند.
انصاف نیوز – با فروکش کردن التهابات جامعه، آن محدودیتهای اجتماعی مانند گشت ارشاد باز نخواهد گشت؟
اینکه حکومت بعدا بخواهد دوباره محدودیتهایی را اعمال کند را خیلی بعید میدانم برای اینکه هزینهی بسیار زیادی خواهد داشت و همه می دانند که نتیجه و فایدهای هم عاید نخواهد شد. البته باید گفت قبل از این جنبش هم تغییرات خیلی جدی در سبک زندگی و در پوشش ایجاد شده بود؛ تغییراتی که ماندگار، پایدار و تثبیتشده بود. در واقع کارهایی که گشت ارشاد میکرد تلاش مذبوحانه یا آب به غربال کردن بود و فقط باعث شد آتش زیر خاکستر و خشم فروخوردهای به یکباره مشتعل و بیدار شود و این اتفاقات را رقم بزند.
در نتیجه می توان گفت زنان و جوانان در این حوزه به دستاوردهای پایداری رسیدند و اگر هم طرف مقابل بخواهد مجددا سنگرهایش را جلوتر بیاورد خیلی کم و نمایشی خواهد بود و با احتیاط رفتار خواهد کرد. رخدادهای اخیر شباهت بسیاری به حوادث 1968 در غرب دارد و این شباهتها باید در جای خود مطالعه شود. اما الان فقط می توان گفت بعد از این خیلی چیزها شبیه گذشته نخواهد بود. در ماجراهای 1968 اروپای غربی و آمریکا هم حکومتها ماندند اما جامعهها یکسره تغییر کردند.
پس ریشهی اصلی جنبش حاضر همین مطالبات اجتماعی اقشاری از زنان و جوانان بوده و در این زمینه هم به دستاورد پایدار رسیده و می توان گفت آنها به بخشی از خواستههای خود رسیدند و البته پیروزمندانه و از موضع قدرت.
اما صرف نظر از برخی جریانات بیرونی دیگرانی هم هستند که با رویکرد اصلاحطلبانه میخواهند این جنبش گستردهتر و در حوزههای دیگر فراگیر شود؛ مثلا خواهان دمکراسی، حقوق شهروندی، برابری اجتماعی میان همه افراد از اقوام و مذاهب مختلف هستند و امثال اینها. به گمانم در این زمینهها موفقیتی نبوده است و این ناکامی هم علل مختلفی دارد. مهمترین عامل به نظرم ناتوانی کنشگران در بهره برداری از فرصت این جنبش است.
انصاف نیوز – برخی تحلیلگران مقطع کنونی را با سال ۵۷ مقایسه میکنند و میگویند معترضانِ امروز هم مانند انقلابیون آن دوران «میدانند چه نمیخواهند اما نمیدانند چه میخواهند»؛ میان این دو مقطع زمانی شباهتی میبینید؟
هم بله و هم نه؛ دانستن و ندانستن خواستهها نسبی است و به تفاوت در اجمال و تفصیل باز میگردد. اما فکر میکنم شباهتها زیاد نیست. همانطور که گفتم این جنبش بیشتر به جنبش 1968 شبیه است. از طرف دیگر در این مورد که در دوران انقلاب اسلامی «همه میدانستند چه چیزی را نمیخواهند اما نمی دانستند چه چیزی را می خواهند» خیلی مبالغه شده است. کسانی که این تز را مطرح کردند میخواستند شکست بعدی خود را توجیه کنند یا اینکه خود را از اتهام نسلهای بعدی در زمینهسازی برای به حکومت رسیدن روحانیون تبرئه کنند. اولا آن بخشی از رهبران و کنشگران که سکان هدایت انقلاب را در دست گرفت و در آستانهی انقلاب و بعد از پیروزی مهر خود را بر آن زد کمابیش و دستِکم به اجمال میدانستند چه میخواهند و برای آن برنامه هم داشتند. دیگران هم می دانستند چه می خواهند اما یا برنامه نداشتند، یا نیروی لازم و کافی نداشتند و یا درک درستی از شرایط و موازنه قوا نداشتند و به همین جهت ناکام ماندند. به جز معدودی از جریانات الباقی همین را میخواستند منتها زورشان نرسید. البته اگر موضوع مورد نظر ما در این مسئله تصور عمومی مردم آن دوران نسبت به آینده بعد از انقلاب باشد امر دیگری است که باید در جای دیگری مفصل به آن پرداخته شود اما در سطح کنشگران تاثیرگذار به گمانم واقعیت همین است که آنها میدانستند چه میخواهند اما نمیدانستند با توجه به شرایط عینی و ذهنی توانایی رسیدن به آن را در یک حرکت ضربتی ندارند.
اما در شرایط فعلی با بررسی خواستههای طیفهای مختلف مشاهده میشود که نه تنها اجماعی بر روی خواستههای مشخص مشترک صورت نگرفته بلکه اساسا برخی خواستهها با هم قابل جمع نیستند یا اساسا تحقق برخی خواستهها هویت برخی جریانات دیگر را مخدوش میکند و زیر سوال میبرد، مثل خشونتپرهیزی در برابر خشونتپرستی، مثل تمامیت ارضی و وحدت ملی ذیل پرچم واحد در برابر تجزیه کشور ذیل پرچمهای متعدد. این تناقضها شاید در آغاز کار و تحت تاثیر هیجانات اولیه مشهود نباشد یا ناخودآگاه مورد غفلت قرار گیرد اما به تدریج موجب بدبینی به هم و نا امیدی و بی انگیزگی در تداوم کار میشود.
نمونهی مشخص آن دربارهی نظرات آقای مولوی عبدالحمید است. من ارادت دارم خدمتشان و در برخی زمینهها مثل مسائل اختلافانگیزی که از برخی تریبونها مطرح میشود یا محدودیتهایی که برای برادران اهل سنت ایجاد میشود با ایشان همعقیده و همدردم ولی قطعا آنچه که ایشان میخواهد با آنچه که مثلا طرفداران آزادیهای بی قید و شرط از جمله در زمینهی پوشش زنها میخواهند قابل جمع نیست. آنچه که طرفداران آزادی سبک زندگی یا حقوق طیفهای رنگینکمانی ال جی بی تی میخواهند، یا مدافعان آزادی بیان به سبک سلمان رشدی و شارلی ابدو خیلی متفاوت است با ارزشها و هنجارهای پذیرفته شدهی جناب مولوی و طرافداران و مخاطبانشان در بلوچستان یا برادران دعوت و اصلاح در کردستان. علاوه بر اینکه عمامه و دستار فقط بر سر روحانیون شیعه نیست و محدود کردن فعالیتهای مذهبی ذیل یک قدرت سکولار شامل همهی روحانیون و مدارس دینی و همهی تریبونهای نماز جمعه میشود.
در زمینههای دیگر هم وضع به همین روال است و اختلافهای بسیاری میان طیفهای مختلف درگیر اعتراضات وجود دارد. یکی دیگر از اختلافات در زمینهی رهبرسازی و رهبرتراشی است که بسیاری بهخصوص در داخل با آن مخالفند و میگویند ما اینجا کتک میخوریم و خون میدهیم و جان و آزادیمان را به خطر میاندازیم بعد دیگرانی در پشت پرده زد و بند میکنند برای اینکه آینده را آنطور که خودشان دوست دارند رقم بزنند و در عین حال برای خام کردن جمعیت فعال در خیابان تز جنبش بدون رهبر و سازمان را ترویج میکنند.
بنابراین، مسئله فقط این نیست که نمیدانیم چه میخواهیم؛ مسئله اصلیتر این است که اصلا خواستههای ما با هم تعارض دارد و قابل جمع نیست و مخرج مشترکی از این خواستهها نمیشود گرفت. در حالی که در انقلاب ۵۷ همه میخواستند شاه برود و یک نظام جدید با مولفههای ضد استبداد و ضد استعمار و ضد استثمار جایگزین آن شود. در بسیاری از خواستهها با هم اشتراک داشتند اما در اینکه چه کسی برای تحقق آن خواستهها شایستهتر است و باید حاکم شود اختلاف افتاد و بنابراین قویترها ضعیفترها را حذف کردند. مرحوم بنی صدر سالها قبل از انقلاب میخواست اولین رئیس جمهوری ایران باشد.
انصاف نیوز – حکومت چگونه میتواند از انرژی این جنبش و ایدههای کنشگران آن برای پیشرفت کشور استفاده کند؟ اساساً چنین نگاهی بین تصمیمگیران وجود دارد؟
امید که نه، ولی آرزو داریم این گونه باشد و حکومت از انرژی و ایدههای جنبش اعتراضی برای اصلاح امور استفاده کند. این بهترین اتفاق ممکن است. یک نشانههایی از تحقق آن بروز کرده اما باید تداوم داشته باشد و بر اساس برنامۀ مشخص و هدفدار باشد.
اینکه مقامات دولتی میان دانشجویان میروند و تصاویری هم از آن دیدارها پخش میشود که اینها در برابر اعتراضات لبخند میزنند و مدارا به خرج میدهند یا اینکه خطیب جمعۀ تهران با هئیتی از طرف رهبری به استان سیستان و بلوچستان رفتهاند و با بزرگان اهل سنت و طیفهای مختلف مردم میخواهند گفتوگو کنند و قرار است دلجویی شود همهی اینها میتواند نقطۀ آغازی باشد برای تغییرات مثبت جدی. اگر چنین عقلانیتی موجود باشد و البته اگر دیر نشده باشد باید از آن استقبال کرد و امیدواریم یک تغییر اساسی در روش مواجهه حکومت و حاکمان با همهی مردم (چه اقلیت، چه اکثریت، چه موافق، چه مخالف) پدید بیاید و حکومت و زمامدارانش در زمانهی بسط و ثبات قدرت و اقتدار نیز در برابر همهی مردم از موافق و منتقد و معترض مدارا داشته باشند و اگر مردمسالاری را بهعنوان پایهی اصلی حکومت نمیپذیرند، دستِکم مردمداری را به عنوان روش کارآمد حفظ ثبات و امنیت بپذیرند.
انتهای پیام
∎
نظر شما