شناسهٔ خبر: 56878091 - سرویس سیاسی
نسخه قابل چاپ منبع: انصاف نیوز | لینک خبر

ضرورت گفتگو | ناصر یزدانی

صاحب‌خبر -

ناصر یزدانی، استاد دانشکده فنی دانشگاه تهران، در یادداشتی که در اختیار انصاف نیوز قرار داده است، در ضرورت گفتگو نوشت:

روند حوادث سریع‌تر از آنی که که تصور می‌شود پیش می‌رود. چندی پیش رضا پهلوی در هیات و هیبت یک دولتمرد در تلویزیون‌های خارجی ظاهر شد و خود را در ردای رهبری ملت برای رسیدن به دموکراسی و آزادی عنوان کرد. برنامه‌هائی را هم برای رسیدن به دولت موقت و دولت گذار بیان نمود. در آخر ماه مهر تظاهرات بزرگی در خیلی از شهرهای خارجی توسط ایرانیان مقیم خارج برگزار گردید. تظاهرات برلین در آلمان از نظر تعداد و اندازه و تنوع شرکت کنندگان خیلی مهم بود. کسانی که در خارج دستی در گردهمائی جمعی برای مقاصد سیاسی یا حقوق بشری داشته اند نیک می دانند که گردآوردن حدود ۱۰۰ هزار نفر ایرانی در یکجا کاری‌ست نه چندان خرد.

تلاشهای زیادی هم در سطح دولتهای خارجی از گوشه و کنار به گوش می رسد که قرار است عرصه را بر حاکمیت ایران تنگ کنند. بردن پرونده ایران به شورای امنیت و مجامع جهانی تحت عناوین مختلف از جمله شرکت در منازعات اوکراین و سرکوب معترضین و داستان همیشگی حقوق بشر صحبت روزمره محافل سیاسی است. اما آنچه نویسنده این سطور را وادار به نوشتن این مقاله می نماید عشق و علاقه وی به این خاک و آب است همچون دیگر فرزندان وطن که با چشمی نگران آینده وطن و زندگی خویش و آیندگان این مملکتند. همه نیک می دانیم که گربه محض رضای خدا موش نمی گیرد و کشورهای خارجی همواره دنبال منافع و مطامع خویشند. ما از دخالتهای جا و بیجا خارجی در این ۱۵۰ سال اخیر کم ضرر نکرده ایم و زندگی جمعیمان کم در معرض توفان و بلا قرار نگرفته است. همین ماجری اشغال کشور توسط متفقین در جنگ جهانی دوم که نقض حاکمیت ملی بود و عده زیادی از هموطنان مظلوم کشور را در فقر و قحطی به کام مرگ فرستاد و کشور را در معرض تجزیه قرار داد؛ یادمان نرفته است. ما لطمات زیادی خوردیم بدون اینکه در آغاز و چند و چون جنگ هیچگونه دخالتی داشته باشیم. بنابراین این رجز خواندن خارجی و لشکرکشی‌های سیاسی می تواند برای بقای ملک و ملت بسیار گران تمام شود. متاسفانه در داخل هم چندان به روند حوادث و رویدادها نمی توان دل بست. حاکمیت صحبت از تمام شدن اغتشاشات خیابان دارد که به دنبال درگذشت مهسا امینی چون طوفانی همه کشور را در هم نوردید. اما اخبار جسته گریخته داخلی و خصوصا برنامه های اغراق شده شبکه های مخالف چیز دیگری را حکایت می کنند. جدا از شدت حوادث آنچه که با کمال جرئت و اطمینان می توان گفت این است که هنوز زود است در این کشور صحبت از سکون و آرامش کرد. سخت است بتوان گفت که در سالی از الان کشور از نظر سیاسی و بین المللی چه وضعی خواهد داشت. اما آنچه که مسلم است هر سناریوئی روی جزئیات زندگی تک تک اعضای جامعه تاثیر مستقیم و حیاتی خواهد داشت. مطمئنا برای اینکه دیگران در خیال خام خود خوابهای آشفته برای ملت نبینند، همه ما باید برداشتی درست از وضعیت جهان و اوضاع مملکت داشته باشیم و بازیگران اصلی صحنه گردیم. در این راستا ملت از ما معلم و جامعه دانشگاهی انتظار مضاعف دارد که به عنوان چشم بینا و بیدار ملت عمل کنیم و راه را از بیراهه نشان دهیم و منافع ملت و کشور را پاسدار باشیم.

چه می توان کرد؟ باید دید گره کار کجاست. البته ماجرای خانم مهسا امینی دردناک بود و وجدان بسیاری از مردم کوچه بازار را آزار داد. اما واقعیت این است که این ماجرا آتشی بود در انبار باروت خشم و غضب ملت. ملت عصبانی است از بسیاری مشکلات معمول زندگی و کم توانی و یا نا توانی مسئولین مملکت در حل آنها. اگر در گذشته دور مسئولین صحبت از جامعه گل و بلبل و بی دغدغه داشتند که همه دردها در آن درمان شده بود و کشور و ملت در اوج قله های افتخار بودند امروزه همه از خرد و کلان، مسئولین دیروز و امروز، صحبت از خرابی اوضاع دارند و زیادی مشکلات. عجیب است همه بلا استثنا؛ از نماینده مجلس و وزیر و ائمه جمعه و رسانه های رسمی حاکمیت؛ گویا اپوزیسیون نظامند و اعتقاد دارند که کشور در زیر مشکلات خرد می شود. گویا همه در این کشور در حال باختند.

کشور و ملتی بدون آینده. همه از قبل آینده را باخته اند. واضح است که تا زمانی که مشکلات باقی است انبار باروت هم بجاست و همیشه جرقه ای کوچک می تواند آتش در این دریای باروت بیاندازند و کشور را دچار بحران و بی ثباتی نماید. مساله مهسا امینی که فروکش کند فردا داستان دیگری علم می شود. متاسفانه در حال حاضر چه اغتشاش را در خیابان بدانیم و یا آن را خاتمه یافته فرض کنیم؛ عملا هیچ مشکلی حل نشده است. سلامت و بقای هر جامعه ای در گرو تفاهم و توافق آحاد جامعه در مورد مسائل آن جامعه و مسیر آینده ای است که طی خواهد کرد. آیا سیستم و حاکمیت خواهد توانست راه حلی هر چند کوتاه و موقت به مشکلات انباشته شده کشور بدهد و آحاد ملت را در مسیر آینده به یک تفاهم و توافقی هر چند کوتاه و ضمنی برساند؟ برای جواب دادن به این سئوال بد نیست نگاهی گذرا به مشکلات کلان و انباشته کشور و در ادامه به راه حلهای ممکن بیاندازیم.

۱- اقتصاد: در اوایل انقلاب فکر کردن به معیشت و اقتصاد را در شان یک مسلمان مومن و انقلابی نمی دانستیم و دیگر گروهها؛ خصوصا مارکسیستها را؛ طعنه می زدیم که همّ و غمّشان و حداکثر فکر و ذکرشان مثل یک حیوان عَلَفشان هست. اما امروزه صدای همه از سختی معیشت و خرابی اقتصاد و کسب و کار به آسمان است. همه شاخصها از درآمد سرانه؛ نرخ بیکاری؛ نرخ رشد اقتصادی و … وضعیت اسفباری را ترسیم می کنند. بگذار مثالی بزنم. حقوق اولیه یک استاد دانشگاه نزدیک ۱۵ میلیون می باشد که دریافتی خالص وی باید مبلغی زیر ۱۳ تومان باشد. خط فقر در کشور از ۱۲ میلیون تا ۱۸ میلیون تومان گفته می شود. حال اگر این استاد همه حقوق خود را پس انداز نماید یک چهارم متر مربع آپارتمان در قسمت متوسط شهر تهران می توان خریداری کند. در بقیه نقاط کشور هم اوضاع چندان به سامان نیست. این در حالی است که انتظار جامعه از این استاد جلو بردن علم و تکنولوژی در کشور و تربیت نیروی انسانی متخصص است. حاکمیت البته مشکل معیشت و پریشانی اقتصاد را می پذیرد و آن را نتیجه تحریم و اعمال خبیث دشمن می داند. البته اینها نگفته پیداست که موثرند و اما خوب است که حاکمیت سهم خود را حتی در این مورد هم ببیند. خوب است که اثر فساد موجود و نهادینه شده در سیستم و مدیریتها و تصمیم گیرهای غلط را هم در این مقوله ببیند. حاکمیت مستقیم و غیره مستقیم می خواهد القا کند که مشکل اصلی جامعه اقتصاد و معیشت است. متاسفانه این فرض درست نیست به دلایلی که در پی می آید.

۲- محیط زیست: بگمانم این بزرگترین تهدید کشور و ملت ایران است. منابع آب و خاک کشور در اثر سوء مدیریت کاملا ورشکسته است. با مختصر مدیریتی شاید بتوان اقتصاد را جانی دوباره بخشید اما خشک شدن دریاچه ارومیه را چه می توان کرد؟ نتیجه این خشکی آوارگی ۵ میلیون جمعیت و نابودی نگین کشور یعنی آذربایجان هست. محیط زیست و فضای سبز و جنگلهای شمال زیر حرص و آز مردم و سیستم در حال نابودی است. در قدم به قدم این منطقه بنگاه املاک است که سبز شده. واضح هم است که به چه کاری مشغولند. زمینهای کشاورزی و منابع طبیعی خرد می شوند و سیمان و آجر است که به اسم ویلا بجایشان سبز می شود. طمع پول، سیستم فاسد و نبودن قوانین مشخص برای حفاظت از محیط زیست چون طناب داری برگردن این قطعه از بهشت، اندک اندک جانش را می گیرد‌. اصفهان این جواهر یگانه تاریخ با نشست زمین آرام و بی صدا دارد دفن می شود. در این وانفاسا حکومت بجای حل این معضلات بدنبال موی دختران در خیابانهاست. اگر محیط زیستی نباشد دولت و ملت و کشور هم در آینده نخواهد بود. در تاریخ ملتی را نمی توان سراغ گرفت که ملت و دولت در هماهنگی با هم این چنین دشمن محیط زیست خود باشند.

۳- عدالت: از دیر زمانی عدالت شعار جامعه بود از قبل مشروطیت و در انقلاب ۵۷ و دور نرویم در شعار انتخاباتی دولتهای بعد انقلاب. خوب است مطالعه ای علمی انجام گیرد که جامعه ایران بعد انقلاب در این مولفه با خودش چند چند است. از اقتصاد شروع کنیم. با تنگی معیشت و فشار خرابی کسب و کار، طبقه متوسط در حل از بین رفتن است. اندک اندک اقشاری چون اساتید دانشگاه را هم باید در زمره قشر محروم بحساب آورد. از طرفی قیمت های عجیب و غریبی را در بعضی کالاهای مورد نیاز از قبیل مسکن و خودرو می بینید که به هیچ وجه با میانگین درآمدها نمی خواند. این یعنی اینکه پولهای بادآورده زیادی دست بعضیها در جامعه می باشد. بعضی جلوه های اشرافیت و رفاه افراطی در گوشه های شهر تهران بعیان می شود به نظاره نشست. بمناسبتی پنجشنبه ای ساعت ۱۱.۵ شب گذارم به میدان کاج سعادت آباد افتاد. جوانان بیست دو ساله با ماشینهای بی ام و و بنزین باهم کورس گذاشته بود و با هر و کری خیابان را در تصرف خود داشتند. فکر می کردم در کشور دیگری هستم. اما اقتصاد تنها جلوه این بی عدالتی نیست. از دید حاکمیت عملا جامعه به دو قطب خودی و غیر خودی تقسیم می شود. برای خودی همه راهها به سوی باغ و آبادی باز است. اما برای غیر خودی هیچ راهی برای شرکت در تصمیم گیری مسائل کلان جامعه نیست. حتی در اظهار نظرها هم خودی و غیر خودی بودن مهم است. گاها خودیها حرفهائی می زنند که همان حرفها برای غیر خودیها ممکن است داغ و درفش در بر داشته باشد. بیگانگی در خانه و نامحرم بودن در جامعه درد بزرگی است.

۴- عقب افتادگی کشور: البته این قسمت را ج. ا جز نقطه قوت خود حساب می کند و مسئولان ارشد کشور همواره تاکید دارند که یادآوری کنند که وضع جامعه در زمان شاه چگونه بود و الان چگونه است. البته از انصاف نباید گذشت که در بعضی زمینه ها کارهائی انجام گرفته است. میزان راهها؛ گاز رسانی؛ تعداد دانشگاهها، …، قابل مقایسه با زمان شاه نمی باشد. اما سئوال اینجاست که این پیشرفتها حاصل پیشرفت تمدن بشری است یا ابتکار و تلاش حاکمیت بعد انقلاب. اصولا ملاک مقایسه وضع فعلی مثلا با سالهای دور گذشته می تواند معیار پیشرفت و تعالی یک جامعه در حال حاضر باشد؟ گمان نمی کنم. در زمان شاه عباس کشور ایران در اوج شکوفائی بود در حالی که هیچکدام از مولفه های رفاه فعلی از آب و برق و گاز و تلفن و … وجود نداشت. یعنی کشور در حال حاضر وضعیتی بهتر از زمان شاه عباس دارد؟ فکر نمی کنم کسی موافق این گزاره باشد. پیشرفت و درجه تعالی هر جامعه را در حال و در مقایسه با وضع دیگر جوامع باید سنجید. زمان ناصر الدین شاه قاجار ما اولین کشور آسیا از نظر تمدن و پیشرفت بودیم. در قبل انقلاب بعد ژاپن دوم آسیا شدیم. الان در کجای این معادله ایم؟ در این چهل و اندی سال چین از فقر و فاقه و گرسنگی خود را به ابرقدرتی دوم دنیا رساند. کره قدمهای توسعه را بسرعت طی کرد و خود را در میان کشورهای صعنتی و پیشرفته جا داد. همین جنوب خودمان کشورهای حاشیه خلیج فارس از بیابان لم یزرع؛ از هیچ؛ جامعه ای مرفه و پیشرفته در استانداردهای بالای جهانی ایجاد کردند. اگر افغانستان و عراق و سوریه و چند کشور دیگر نبودند ما آخر جدول در پیشرفت و توسعه در آسیا بودیم. این حقیقت روح نسلهای مختلف این مملکت که در گذشته به افتخار و سروری شهره بودند را می خراشد. آیا این حقیقت هیچ تلنگری، تاسفی در مسئولین حاکمیت ایجاد نمی کند؟

سخن کوتاه. گمان نمی کنم که اینها همه مشکلات مبتلا به جامعه باشند. دیگران ممکن است مشکلات را بنوعی دیگر دسته بندی نمایند. سئوال اینست که حاکمیت می تواند این مشکلات در حد قابل قبول برای مردم و جمعیت خیابان رفع و رجوع نماید؟ در حاکمیت چنین توان و دغدغه ای دیده نمی شود. بنابراین رابطه و معادله ساده است. تا زمانیکه مشکلات با این شدت و حدت هست اعتراضهای خیابان و دانشگاه و مراکز دیگر هست. عدم پذیرش این واقعیت توسط حکومت و برخورد قهری با آن فقط مشروعیت آن را کم می کند و جامعه را بسوی دو قطبی شدن بیشتر می راند.

چه باید؟ مطمئنا روند فعلی موجب نگرانی اقشار مختلف از جمله نسل راقم این سطور که در انقلاب ۵۷ از بازیگرانی صحنه بوده اند می باشد. ما با امید و آرزوهائی به سیستم شاهنشاهی نه گفتیم و پرچم جمهوری اسلامی را بر افراشتیم. بعدها که شور جوانی و انقلاب فروکش کرد دیدیم که انقلاب برای یک ملت چه هزینه های زیادی می تواند داشته باشد. فکر تکرار دوباره همان تجربه ذهن را آزار می دهد. ما دل در گرو جمهوریت و اسلام داشتیم. مسلما برگشت به قبل و دیدن دوباره رضا پهلوی در ردای رهبر ملت برایمان سنگین است. این سناریو تداعی این مساله است که در چهل و چند سال گذشته نسل ما گل لگد می کرده است. فکرش هم آزار دهنده و القای باخت کامل است. نه ما، اقلا نسل ما، عقبگرد نمی خواهد. اما خمیری که در خیابانهای ایران آماده می شود زیادی آب بر می دارد و حالا حالا قصد فروکش کردن ندارد. حاکمان هم مساله را ساده کرده اند. اینان مزدوران دشمند و فریب خوردگان استعمار و در راسش البته امریکا. متاسفانه با هر زبانی و بیانی آنها را برانیم آنها فرزندان مایند و تربیت شدگان همین نظام. نمی شود آنها را ندیده گرفت یعنی آنها با حضور و اعتراض خود چنین حقی را به حاکمیت نمی دهند. آنها دنبال زندگی و آینده خود هستند و فکر می کنند سیستم موجود درست یا غلط امید و آینده و زندگی را از آنها ربوده است. گمان نمی کنم با توجه به همه پارامترها و جوانب، سیستم توان خاموش کردن این موج را داشته باشد. اگر هم خاموش شود دیر یا زود با قدرت و توانی بیشتر از جایی دیگر سر باز خواهد کرد. بهترین راه در این میان پذیرش همدیگر است. بپذیریم که همه اهل و فرزندان این آب و خاکیم و باید در کنار هم زندگی کنیم. فکر حذف طرف دیگر؛ از هر طرف؛ را از سر باید بیرون راند. ممکن هم نیست. باید مشکلات و دردها و کاستیها توسط همه قشرها روی میز ریخته شود. حکومت که حداقل فعلا دست بالا را دارد باید از موضع قدرت راه آشتی در پیش گیرد و با همه آحاد ملت صلح نماید. این مساله در چهارچوب اعلام عفو عمومی و آزادی زندانیان سیاسی می تواند تحقق پذیرد. قدم بعدی البته اصلاح ساختارها و چهارچوبهاست. مکانیسمهای این کار کاملا مشخص است. می توان همه تغییرات را به رای ملت گذاشت. اگر چهارچوب موجود همچنانکه مسئولین مدعی اند توانست رای ملت را بگیرد نوش جانشان. می توانند با قدرت و مشروعیت تمام ادامه دهند و حکومت کنند. وگرنه در یک چهارچوب دموکراتیک می توانند به اندازه وزن سیاسی خود در سرنوشت کشور نقش بازی کنند. بنظر می رسد فعلا توپ در زمین حاکمیت است. توقع کوتاه آمدن از معترضین را نباید داشت. آنها نمی توانند کوتاه بیایند. مسئولین ج. ا تکلیف آنها را بعنوان پیاده نظام دشمن روشن کرده است. اصلا بنظر مسئولین گوئی ایران امروز بهشت برین است و مشکلی در آن وجود ندارد. اگر سختی معیشتی است از قبل دشمن است و البته کم کاری و نادانی دولتهای گذشته. انتظار اینکه ملت و معترضین تا الی الابد دل به وعده های اصلاح و بهروزی مسئولین نظام بدهند انتظار عبثی است. جهان شتابنده امروز چنین فرصتی را به هیچ ملتی نمی دهد. در این سال‌ها مسوولان همه معجزه هایشان را رو کرده‌اند. صبرها لبریز شده است و جانها به نفس آمده، الان وقت اصلاح است. وقت جراحی است. وقت کارهای اساسی است که موانع موجود در راه ملت را از سر راه بردارد. اولین قدم این کار هم گفتگوست. نگذاریم که خشونت و اسلحه بیش از این راه خود را در میان ملت باز کند. به هوش باشیم که زبان خشونت و اسلحه بسیار دردناک و پرهزینه است.

انتهای پیام

نظر شما