1) يكي از نخستين مقاماتي كه بعد از رخدادهاي اخير، از گفتوگو سخن گفت و خطاب به اقشار مختلف مردمي اعلام كرد كه آماده شنيدن نقدها، مطالبات، نقدها و گلايههاي آنان است، رييس دستگاه قضايي كشور بود. فراخواني كه اتفاقا بازخوردهاي مثبتي در رسانهها پيدا كرد و پاسخهاي مناسبي نيز به آن داده شد. اما در شرايطي كه كارشناسان خواستار تداوم گفتمان مدارا، گفتوگو و تعامل در جامعه توسط متوليان امر هستند برخي افراد و جريانات تندرو و افراطي از طريق تريبونهايي كه در اختيار دارند حتي صحبت از گفتوگو و مدارا را نيز برنتابيده و آن را نقد ميكنند. كيهان روز گذشته در سرمقاله خود به قلم حسين شريعتمداري با عباراتي تند، خطاب به رييس دستگاه قضا اين پرسش را مطرح ميكند كه چه ضرورتي به گفتوگو با معترضان وجود دارد؟ در ادامه هم طي قياسي معالفارق با طرح داستاني در خصوص خنجر «شمر و امانت گرفتن آن» مينويسد: «سخن از گفتوگو به ميان آوردن، دقيقا مانند آن است كه در هنگامه غروب عاشورا و فاجعهاي كه حراميان با قتل عام آلالله پديد آوردهاند، كساني نگران گُم شدن خنجر شمر ملعون باشند !»
2) اين نوع رفتارها، در واقع پاك كردن صورتمساله، حل نشدن معادله و استفاده ابزاري از مفاهيم متعالي است. واقع آن است كه مساله شهادت امام حسين(ع) دو نكته را براي همه ما به عنوان شيعيان اباعبدالله روشن ميكند: در خطبه امام حسين (ع) در ايام عاشورا و قبل از شهادت، ايشان به 2نكته به عنوان فلسفه قيام اشاره ميكنند؛ اول امانتداري آن مفهومي كه توسط رسولالله ايجاد و به نسلهاي انساني سپرده شده و ديگري اصلاح امور مسلمين كه توسط حاكم به ظاهر اسلامي آن روزگار به باد رفته است. اين نكته بسيار مهم است كه امام حسين (ع) به خاطر پاسداشت امانتداري به شهادت رسيدهاند و حفاظت از مظلوم در برابر ظلم ظالم ركن اصلي تفكر ايشان بوده است.. نكته ديگري كه در عاشورا وجود دارد و در همه منابر و مجالس به آن پرداخته ميشود، آن است كه امام حسين(ع) در ميانه بحران، اقامه نماز كرده و احكام الهي را پاس ميدارند. بنابراين اگر امانتداري و احكام الهي را بتوان در بطن بحران حفظ كرد، نشانه پيروي ائمه از اسلام است. نه اينكه به بهانههاي مختلف احكام اسلامي مانند عدل، انصاف، مدارا، عطوفت و ساير گزارهها فراموش شود. بنابراين فراخوان آقاي اژهاي به گفتوگو عين امانتداري و پاسداشت روح دين است. اساسا اگر نقدي وجود دارد، آن است كه چرا ساير مسوولان از اين ضرورت سخن نميگويند و اين گفتمان را ترويج نميكنند؟ ضمن اينكه اگر قرار باشد كسي در مورد احكام الهي و اجراي احكام نظري بدهد، آقاي اژهاي به عنوان قاضيالقضات و يك روحاني ارجح است نه من و حسين شريعتمداري كه در اين حوزه صاحب تخصص نيستيم. بنابراين صحبت از گفتوگو در واقع حفظ و پاسداشت وجهه جمهوري در رخدادهاي اخير است. ايشان به صراحت مساله اعتراضات را تاييد ميكند و قائل به گفتوگو است.
3) اساسا در بررسي علل و عوامل اساسي شروع نارضايتيها اعلام كرديم كه اين بحران از نابرابري و فقر شكل گرفته (يادداشت هفته قبل من) و براي عبور از بحران بايد به گفتوگو تن داد و از آن دفاع كرد. اين رويكرد در بطن گفتمان جمهوري اسلامي قرار دارد و جمهوريت نظام قرار است اين حقوق را اجرايي كنند. اين در شرايطي است كه تنها از گفتوگو سخن گفته شده (و نه بدان عمل شده) و برخي افراد و جريانات برآشفتند و از خانه برون تاختهاند كه «چرا از گفتوگو حرف ميزنيد؟»انگار كه گفتوگو يك امر ناپسند و مذموم است كه هركس از آن صحبت كند، به گزاره ناشايستهاي امر كردهاند.چند روز قبل هم فردي اعلام كرد كه به زودي گشتهاي ارشاد را به راه خواهيم انداخت! در شرايط فعلي بيان يك چنين عباراتي به جز اينكه بر آتش نارضايتيها بيفزايد، آيا فايده ديگري دارد؟ به نظر ميرسد، منفعت برخي افراد و جريانات در ايجاد بحران براي كشور است و ادامه تنشها براي آنان سود بيشتري دارد. هر عقل سليمي ميداند روشن است كه با متن جامعه و همه ناراضيان نميتوان گفتوگو كرد، اما با جامعه مدني، با احزاب، با دانشگاهيان و... كه ميتوان سخن گفت و گفتوگو كرد. اهميت صحبتهاي رييس دستگاه قضايي در پذيرفته شدن اصل گفتوگو توسط نظام است. البته بسياري هم انتقاد دارند كه اين گفتوگو بايد نمادهاي عيني داشته باشد و از حرف به عمل كشيده شود. اساسا كسي كه پيشنهاد گفتوگو ميدهد، عوامل اصلي بروز بحران را شناخته، بنابراين از گفتوگو ميگويد تا معادله حل شود.
در ايران نوع تربيت از دهه 60 و 70 به بعد، شرايط تازهاي پيدا كرده است. دانشآموزان در مدرسه با احترام متقابل معلمان مواجه شدند. مدارس خصوصي ايجاد شدند و روش يادگيري از تنبيه به گفتوگو تغيير شيفت داده است. نسل دهه 70 و 80 كه امروز در بطن كنشگريها قرار گرفتهاند، همگي گفتوگو را ميشناسند و از آغاز با خانوادههايشان گفتوگو را تمرين كردهاند. به جاي تنبيه بدني دهههاي 40 و 50 و 60 نسلي به منصه ظهور رسيده كه تعامل را ميشناسد. اين نسل وقتي پا به اجتماع ميگذارد متوجه ميشود كه برخلاف تربيت خانواده و مدرسهاش در بطن جامعه فرهنگ گفتوگو پذيرفتهشده نيست. با بياحترامي مواجه و ركوب ميشود. براي استخدام متوجه گزينشها ميشود. ميخواهد به دانشگاه برود، متوجه محدوديتها ميشود. ميخواهد فعاليتهاي مدني و... كند، متوجه انسداد ميشود. ميخواهد در انتخابات شركت كند، متوجه ردصلاحيتها ميشود. در حوزه اقتصادي هم اين نسل با نابرابريها و كاستيهايي مواجه ميشود كه از دل آن ديگر نميتوان حتي آرزوي خريد خانه را در سر داشت. اين نسل اعتراض ميكند و مطالبات خود را فرياد ميزند. وقتي با نسلي مواجهيم كه در معرض رفتارهاي متناقض در خانواده و جامعه مواجه شده، گفتوگو تنها راهي است كه ميتوان از دل توفان بحرانها گذر كرد. آقاي اژهاي به درستي اعلام كردند كه اطلاق اغتشاشگر به همه مطالبهكنندگان، غلط است و خواستار گفتوگو شدند. اگر پيش از اين مسير گفتوگو، كنشگري معقول و تعامل فراهم ميشد، اساسا جامعه به سمت چالش حركت نميكرد. برخلاف دوستاني كه معتقدند حرف زدن از گفتوگو هم حركت در مسير ممنوعه است و بايد با زبان درفش و سركوب و زندان با اين نسل سخن گفت، ما معتقديم مسير حل مشكلات و بحرانها از گفتوگو ميگذرد. بايد گفتوگو را ارج نهاد تا بتوان از بحران خارج شد و به درك مشتركي با نسلي رسيد كه قرار است فرداي اين كشور را بسازند. ما همه براي شكلدهي اين فضاي گفتوگو مسووليم....
نظر شما