به گزارش قدس آنلاین، در این خصوص باید گفت هر چند شاید نتوان انحراف باب و پیروان وی را حتی از مبانی شیخیه انکار کرد اما این نکته را نیز نمیتوان نادیده گرفت که شیخیه با افکار و عقاید بدعت آلود و نظرات شاذ و نادر خویش بستر مناسبی را برای برپایی بساط بابیه براساس ادعای سفارت و بابیت و پس از آن مهدویت و امامت فراهم آورد. برای روشنتر شدن این نظریه مشهور در خصوص نسبت تفکرات شیخیه با ظهور بابیه خبرنگار و پژوهشگر فرق و مذاهب قدس آنلاین با سید محمدرضا سالاری محقق و پژوهشگر خوش ذوق ادیان و مذاهب انحرافی به گفتگو نشسته تا ابعاد ماجرا را روشنتر کند.
قدس آنلاین: بسم الله الرحمن الرحیم با جلسه چهارم از پرونده ریشه انحراف خدمت پژوهشگر فرقه شیخیه و بهائیت آقای سید محمدرضا سالاری هستیم سپاسگزاریم از شما بابت فرصتی که در اختیار ما گذاشتید سپاسگذاریم به عنوان سؤال نخست با توجه به اینکه ادعای سفارت بر اساس توقیات مبارکه صادر شده از سوی حضرت حجت (عج) یک امر اشتباه میباشد. تعارض این بحث با عقاید شیخیه در این خصوص چیست و نگاه آنها به مهدویت چگونه است؟
سالاری: بسم الله الرحمن الرحیم عرض سلام و ادب خدمت شما همان طور که بحث نواب و سفارت را فرمودید این چهار نائب در زمان غیبت صغری بودند که به مدت ۷۰ سال نقش رابط میان امام زمان(عج) و شیعیان ایشان را ایفا نمودندن بودندن و مذاهب انحرافی به گفتگو نشسته تا ابعاد ماجرا را روشن تر کندبابیت و پس از . دلایل وجود این نواب را میتوان این گونه برشمرد که اولاً شیعیان ارتباط مستقیم با امام غایب خود داشته باشند و در ثانی ثابت شدن وجود حضرت حجت(عج) لازم بود بود. در توقیات مبارکه، به خصوص توقیات آخر ایشان امام زمان (عج) میفرمایند: دوران نیابت خاصه دیگر به پایان رسید و به آخرین نایب خودشان میگویند بعد از خودت جانشینی انتخاب نکن که اکنون دوران غیبت کبری شروع شده است حال ما برای اینکه بدانیم ارتباط این مسئله با بحث شیخیه و ریشه این انحراف چیست باید اول ثابت کنیم که ادعای بابیت و بحث نیابت خاصه ریشهاش کجاست و در کجا از آن سوءاستفاده شده است. فرقه بابیه به نوعی منشاء خودش را از شیخیه میداند. علی محمد شیرازی از سال ۱۲۶۰ تا ۱۲۶۶هق یک سری ادعا را مطرح میکند که مهم ترین آن ادعاها که در حال حاضر برای جذب شیعیان از آن استفاده میشود ادعای مهدویت است بابیه میگویند این همان مهدی موعود است که ظهور کرد و همراه خودش دین جدیدی آورد. از دلایل اثبات نشأت بابیه از شیخیه این است که علیمحمد در مرتبه اول خودش را آن بشارت داده شده ازسوی شیخ احسائی اولین پیشوا شیخیه میداند و در آثار شیخ احمد نیز به نوعی بستر ساز این ادعا است به خصوص کتاب «حضرت نقطه اولی» محمد علی فیضی به ظهور آن اشاره شده است ، این که علی محمد از شاگردان مکتب شیخیه وتحت تأثیر عقاید شیخیه بود و در کتابش به شاگردی خود در محضر سید کاظم رشتی به نوعی افتخار کرده به علاوه اکثریت حروف حی که از یاران خاص علی محمدشیرازی هستند نیز شیخی بودند به طور مثال ملا حسن،ملا محمد باقر و ملا حسین بشرویه که لقب اولین ایمان آورنده به باب یا «باب الباب» را دارد کسی است که به مدت ۹ سال شاگرد کاظم رشتی بود و همین تفکرات شیخی باعث شده که به راحتی انحرافات علی محمد باب را بپذیرند. مسئلهای که موجب به وجود آمدن بابیه از درون شیخیه شد اعتقد به رکن رابع یا نیابت خاصه است که در آثار شیخ احمد احسائی و کاظم رشتی با تعبیر «قرای ظاهره» از آن یاد شده است اینها کلمه قرای ظاهره را از آیه ۱۸ سوره سبأ قرآن برداشت کردند «وَ جَعَلْنا بَیْنَهُمْ وَ بَیْنَ الْقُرَی الَّتِی بارَکْنا فِیها قُریً ظاهِرَةً وَ قَدَّرْنا فِیهَا السَّیْرَ سِیرُوا فِیها لَیالِیَ وَ أَیَّاماً آمِنِینَ «البته اگر هر دو تفسیر اینها را در مورد این آیه در نظر بگیریم منظور از قرای ظاهره نیابت عام میباشد که میگویند واسطه میان ما و معصومین(ع) همین قرای ظاهره میباشند البته اگر به تفاسیر دیگر مراجعه کنید تفسیرهای متفاوتی برای این کلمه وجود دارد. اما آنها معتقدند این قرای ظاهره واسطه بین معصوم و بین ما هستند. بر اساس اعتقاد مسلم شیعه نیابت خاص محدود به همان ۷۰ سال غیبت صغری بود و بعد از آن نیابت عام میباشد و اگر رکن رابع بود دیگر چه نیازی به تقسیم غیبت به دو دوران صغری و کبری بود.
قدس آنلاین: بر طبق مستندات تاریخی محمدعلی باب شیخ احمد احسائی را درک نمیکند بنابراین طبق فرمایشات شما این سؤال مطرح میشود که وقتی خودش شیخ احمد احسائی را درک نمیکند پس چگونه ادعا دارد که وی بشارت ظهورش را داده است. آیا این با متون شیخیه تعارض ندارد؟
سالاری: خیر به این گونه نیست و مدعی بودن محمد علی از این جهت است که این بشارت در مکتب شیخیه و آثار شیخ احمد برمیآید است.
قدس آنلاین: با توجه به فرمایشات شما اکثریت جمهور مفسرین در رابطه با آیه ۱۸ سوره سبأ تفاسیر دیگری دارند. آیا میتوانیم بگوییم که این یک تفسیر شاذ و نادر است. یا به نوعی تفسیر به رأی است که شیخ احمد احسائی یک نگاهی راجع به رکن رابع داشته و سعی دیدگاه خودش را به معنای اصلی آیه تحمیل کرده است؟
سالاری: همان طور که خدمت شما گفتم ما اگر تفسیر عبارت «قرای ظاهره» را به عنوان واسطه میان معصوم و انسانها در نظر بگیریم باز می بینیم در تفاسیر نیابت عام از آن برداشت میشود و اگر بخواهیم آن را نیابت خاص در نظر بگیریم یک تفسیر شاذ و نادری میباشد که ابداع شیخیه است.
قدس آنلاین: با این اوصاف ریشه اعتقاد به رکن رابع چیست؟
سالاری: اصطلاح رکن رابع توسط شیخیه کرمان بروز و ظهور پیدا کرد و شیخیه کرمان آن را بسط و گسترش دادند و جایگاه آن را به عنوان یک اصل دینی ارتقاء دادند در آثار شیخ احمد احسائی و کاظم رشتی بیشتر اشاراتشان به همین قرای ظاهره میباشد البته با مراجعه به تفاسیر و معانی هر دو اینها متوجه میشویم که تفاوتی در معنی این اصطلاح با رکن رابع وجود ندارد و فقط شکل ظاهری آن عوض شده است. شیخ احسائی رکن رابع یا همان قرای ظاهره را مصداق شیعه مؤمن ثالث یا همان انسان کامل و رابط یا باب میان امام و شیعیان معنی میکند. در کنار این مسئله نکته دیگری که مورد استفاده سید علی محمد باب قرار میگیرد این است که شیخ احمد در کنار همین مسئله رکن رابع مسئله تعدد اجسام را برای حضرت حجت (ع) تصویرسازی کرد که میتوان گفت این نوعی تناسخ است میان رکن رابع و این صحبت او است که یک جسم هور قلیایی را برای امام زمان (عج) متصور شد و مدعی گشت که برای آمدن به روی زمین به صورتهای اهل دنیا ظاهر میشود و به نوعی در جسم افراد حلول میکند که این عوامل زمینه ساز ادعا محمد علی باب بود. این عوامل باعث شد که علی محمد باب از این زمینه سازی استفاده کند. همان طور که می دانی وی اول با ادعای بابیت کار خود را آغاز میکند. همانطور که میدانید در اعتقادات شیعه حضرت حجت(عج) متولد شدهاند و با همان بدن عنصری و مادی در میان مردم زندگی میکنند و براساس روایات در بازارها رفته و در حج شرکت میکنند و باز هم این یک بدعتی بود که در میان شیخیه درست شد البته دیدگاه من این است که ما اگر دیدی خوش بینانه به شیخیه داشته باشیم باید بگوییم اینها میخواستند طول عمر حضرت را توجیه کنند و به همین خاطر آمدند و بحث عالمهای مثالی را ابداع کردند و به نوعی آمدند ابرویش را درست کنند اما چشمش را کور کردند.
قدس آنلاین: ما اگر بخواهیم رکن رابع را با همین مسئله انسان کامل شیخیه بسنجیم و این عقیده در میراث عرفان نظری ببریم میبینیم که عرفا در عرفان نظری انسان کامل را دارای یک سری ویژگیهایی است و بحث ولایت تشریعی حق انسان کامل میدانند اما این مسئله را برای او کمترین حق و امری بدیهی میدانند و معتقدند ولایت انسان کامل فراتر از این مسائل است و در حوزه امور تکوینی قرار دارد. در اندیشه شیعی این مسئله تا حد زیادی با مفهوم امامت قابل قیاس میباشد زیرا مفهوم امامت در اندیشه شیعی هم شامل ولایت ظاهری و تشریعی و هم ولایت معنوی میباشد. دیدگاه اینها به حدود اختیارات انسان کامل تا چه حدی است. آیا آن را شامل ولایت تکوینی هم میدانند و اگر چنین است ما شاهد این هستیم که با این نظام فکری بحث امامت از درون شیخیه بروز و ظهور میکند. دیدگاه شما در این باره چیست؟
سالاری: این تعریفی که شما داشتید را شاید بشود گفت که فقط بر معصوم قابل صدق است ولی شیخیه میخواهند از این تعبیر بحث نیابت خاصه و بحث تشریع را که در حدود اختیارات امام است مطرح کنند در صورتی که وظیفه آن فقیه و نایب این است که واسطهای میان امام و انسانها است و حرفهای معصوم(ع) را بیان میکند و قابلیت حکم و بیان صحبتی از جانب خودش ر ا ندارد ولیکن نظر شیخیه این است که بیشتر بحث نیابت خاصه را میگویند و حق تشریع، ابداع دین و پیشوای الهی مد نظر آنها نیست.
قدس آنلاین: با توجه به دیدگاه شما بطلان ادعای بابیت را میتوان از درون اندیشه شیخیه بیرون کشید و با اینکه بستر ادعا بابیت بودند اما بعدها که تفکر بابیه اوج میگیرد و مدعی امامت هم میشود، شیخیه راجع به این قضیه سکوت میکنند. آیا این دیدگاه شما است؟
سالاری: در آثار شیخ احسائی حتی به خاتمیت پیامب(ص)ر تصریح شده است و در دیدگاه خوش بینانه آن میتوان گفت یک بد سلیقگیهایی در این خصوص صورت گرفته است که در یک جاهایی پیشواهای اولیه شیخیه دخل و تصرفهایی در مفاهیم دینی انجام دادند که منجر به صدور فتوای کفر آنها شد به طور مثال در بحث معاد جسمانی تفاسیر و بدعتهای من درآوردی درست کردند که موجب شد علمای برجسته حکم به کفر آنها بدهند.نمیتوان گفت که شیخیهها به طور کامل انحراف داشتند بلکه یک سری بد سلیقگیهایی بود و در مفاهیم دینی دخل و تصرف و تفاسیر اشتباهی داشتند. از درون شیخیه میتوان بابیت و بهائیت را رد کرد چون شیخیه به بحث خاتمیت را تصریح داشتند اما اساس بابیت و بهائیت رد خاتمیت است و اینها بعد از اینکه برای خودشان دین جدیدی ابداع کردند و محمد علی باب بعد از ادعیا مهدویت و امامتش در کتاب بیان خودش مدعی نسخ اسلام بود که اولین ردیاتی که بر بابیت نوشته شد را همین شیخیه نوشتند اما خواسته و یا ناخواسته یک بستری برای آن انحراف فراهم کردند و مدعیان دروغین هم کار خود را با همین ادعای بابیت شروع کردند و حتی بعد کاظم رشتی هم ادعا نایب خاص بسط وتوسعه داده میشود. شیخیه عمدتاً از نظر فکری چند شاخه هستند اما مهمترین آنها شیخیه کرمان و شیخیه آذربایجان میباشد. شیخیه آذربایجان به گفتار شیخ احسائی و اصول دین استناد میکنند اما شیخیه کرمان با دخل و تصرفی که انجام میدهند معاد و عدل را از اصول دین حذف میکنند و زیر شاخه سایر اصول قرار میدهند و به جای معاد و عدل مسئله رکن رابع را قرار میدهند و هر کدام هم استنادهایی از گفتار شیخ احمد احسائی برای خودشان میآورند و اولین بار هم اصطلاح رکن رابع توسط محمد کریمخان کرمانی وضع شد اما واقعیت و مفهوم اصلی آن در اشارات پیشوایان اولیه شیخیه بود.
قدس آنلاین: به عنوان گفتار آخر اگر مطلبی هست بفرمایید؟
سالاری: این نکته گفتنی است هیچ آیه و روایتی به مسئله رکن رابع اشاره نداشته است و این یک بدعت از جانب شیخیه میباشد جای تعجب است که معاد جسمانی که به وفور در آیات قرآن گفته شده است و به تعبیر مفسرین یک سوم آیات قرآن به این موضوع اختصاص داده شده است و اینها این موضوع را کوچک شمرده و شیخ احمد احسائی معاد جسمانی را به معاد روحانی تعبیر کرد و منکرش شد و همین هم باعث صدور فتوای کفر وی شد و در ادامه پیروانش هم معاد را از اصول دین حذف و کمرنگ میکنند و رکن رابعی که جایگاه و ریشهای در دین نداشته را جزو اصول دین میدانند و این اعتقاد را بزرگ میکنند و معاد را با این اهمیت و تاکیدی که در خصوص آن شده به حاشیه میبرند.
نظر شما