به گزارش گروه رسانههای دیگر خبرگزاری آنا، نخست وزیر رژیم صهیونیستی در پیامی که در شبکههای اجتماعی پخش شد اعتراف کرد این رژیم در آستانه فروپاشی است، اعترافی تلخ که هرچند هدف آن تلاشی برای ایجاد یک وفاق ملی در درون جامعه در آستانه انتخابات کنست بود اما ناخواسته به حقیقتی اذعان کرد.
«نفتالی بنت» نخستوزیر رژیم صهیونیستی اعلام کرد: «اسرائیل با یک آزمون واقعی مواجه شده، شاهد وضعیتی بیسابقه و نزدیک به فروپاشی است و با یک چهارراه تاریخی مواجه است.»
او گفت: «یک سال است که اسرائیل به یکی از سختترین لحظات انحطاط خود رسیده، هرج و مرج و چرخه بیپایان انتخابات و فلج شدن کابینه همگی در این موضوع دخیلاند.»
این ادبیات البته مسبوق به سابقه است و تاکنون مقامات سیاسی، امنیتی، نظامی و شخصیتهای علمی و رسانهای صهیونیستی متعددی از احتمال «فروپاشی اسرائیل» سخن گفتهاند.
چندی پیش، رئیس سابق موساد در اظهاراتی هشدار داد که رژیم صهیونیستی به دوران زوال خود وارد شده و با توجه به اختلافات بیسابقه در داخل کابینه، به سمت پرتگاه میرود.
مصادیق میدانی فروپاشی این رژیم اما بیش از این گفتهها و شنیدههاست چنانچه پیش از این رهبر معظم انقلاب در سال ۹۴ در بیانات خود تاکید کردند که «رژیم صهیونیستی ۲۵ سال آینده را نخواهد دید»، وقوع این رخداد مبارک بیش از پیش نزدیک به نظر میآید.
نقطه آغاز سقوط
رژیم غاصب صهیونیستی که زمانی با ادعای شکستناپذیری رویای سیطره بر نیل تا فرات را داشت و طی شش جنگ با کشورهای عربی تا حدود زیادی به اهداف خود رسیده بود، امروز با بحران موجودیتی مواجه است که روند آن از سال ۲۰۰۰ میلادی با عقبنشینی خفتبار از جنوب لبنان آغاز شد.
شکست رژیم صهیونیستی از حزبالله را البته امام خمینی(ره) پیشبینی کرده بودند، چنانچه «سیدحسن نصرالله» دبیرکل حزبالله لبنان این وعده امام را اینگونه روایت میکند: «در سال ۱۹۸۲ زمانی که تعداد نیروهای مقاومت فقط چند صد نفر بیشتر نبود و بیش از یکصد هزار سرباز اسرائیلی به همراه نیروهای خارجی در لبنان حضور داشتند، امام خمینی در دیداری که با ایشان داشتیم به ما وعده پیروزی دادند و گفتند: وظیفه شما آغاز مقاومت است، حتی با این تعداد کم، به خداوند تکیه کنید و به هیچکس چشم امید نداشته باشید، بعداز توکل به خدا فقط به خود اتکا کنید. من پیروزی را در چشمان شما میبینم...»
آغاز دوران پیروزیها
میخ بعدی بر تابوت رژیم صهیونیستی در جریان جنگ همهجانبه این رژیم به لبنان در سال ۲۰۰۶ رقم خورد، زمانی که آمده بود به زعم خود حزبالله را خفه کند اما شکستی دیگر به این رژیم تحمیل شد و رویای شکستناپذیریاش عملا بر باد رفت. نصرالله از این پیروزی مقاومت به عنوان پایان دوران شکست و آغاز عصر پیروزیها یاد کرد.
بعد از جنگ ۳۳ روزه لبنان، صهیونیستها بر محیط پیرامونی خود متمرکز شده و ابتدا بر آن شدند تا با ایجاد دیوار بتنی ۱۰ متری مرزهای شمالی فلسطین اشغالی را از لبنان جدا کنند تا به خیال خود مانع از نفوذ رزمندگان مقاومت شوند، اما جنگهای ۲۲ روزه، هشت روزه و سه روزه با غزه سه شکست پیاپی دیگر را بر این رژیم تحمیل کرد.
چالشهای درونی
برخی معتقدند رژیم اشغالگر قدس فقط از عوامل بیرونی مانند جریان مقاومت تهدید میشود، حال آنکه هم باید به عوامل درونی توجه کرد و هم نباید عوامل بیرونی را در جریان مقاومت محدود کرد.
اساس شکلگیری رژیم صهیونیستی بر تشویق یهودیان به مهاجرت از سراسر جهان به فلسطین بود. با وجود آنکه صهیونیستها موفق شدند جمعیت قابل توجهی را در سرزمینهای اشغالی گرد هم بیاورند، اما امروزه این رژیم با پدیدهای به نام «مهاجرت معکوس» مواجه شده که ناامنی مستمر و عدم تحقق رؤیای «رفاه اجتماعی»، از مهمترین دلایل آن است.
اختلافات قومیتی و تبعیض نژادی
اسرائیل از زمان تشکیل در سال ۱۹۴۸ همواره با دو مسأله اساسی و حیاتی مشروعیت و امنیت مواجه بوده و این دو مشکل پیوسته بقا و موجودیت آن را تهدید کرده است. این دولت از همان ابتدا، با بحران مشروعیت در داخل و عدم شناسایی بینالمللی به ویژه از طرف دولتهای اسلامی و عرب منطقه مواجه شد.
تبعیضهای طبقاتی
یکی از مهمترین شکافهایی که در سالهای اخیر جامعه صهیونیستی را به سمت نوعی نارضایتی و بیثباتی سوق داده، «تبعیض قومی-طبقاتی» است.
جامعه صهیونیستی از چندین گروه و طبقه عمده مانند اشکنازیها، سفاردیها، میزراخیها، فلاشهها و... تشکیل میشود که برگرفته از نژاد و جغرافیای محل تولد آنهاست و اختلافات نژادپرستانه میان آنها را تشدید کرده که به مرور میتواند زمینه فروپاشی از درون این رژیم را فراهم آورد.
اختلافات ایدئولوژیک
یکی دیگر از اختلافات اصلی در جامعه صهیونیستی، پیرامون مفاهیمی اساسی مانند یهودیت، صهیونیسم و دولت است. در یک طرف این تضاد، بنیادگرایان مذهبی طرفدار صهیونیسم و در طرف دیگر، سکولارهای منادی پست صهیونیسم قرار دارند.
در جامعه صهیونیستی در سه دهه گذشته گرایشهای مذهبی تقویت و به تبع آن، شکاف میان مذهبیون و سکولارها نهادینه شده است. در چنین شرایطی، رژیم صهیونیستی قادر نیست منازعات مذهبی را به دلخواه خود مدیریت کند.
احزاب و جریانهای مذهبی، خواهان تعریف رژیم صهیونیستی به عنوان یک رژیم یهودی و نهادینه کردن تبعیض مذهبی هستند، حال آنکه احزاب و جریانهای سکولار با تأکید بر ماهیت سکولار این رژیم، میکوشند اقلیتهای غیریهودی را در این جامعه ادغام کنند.
این تضادها که اقلیتهای قومی-مذهبی و حتی خود یهودیان به آن معترفند با گذشت زمان، تناقضات ایدئولوژیک بنیانهای رژیم صهیونیستی را بیشتر نمایان کرده تا جایی که صدای موافقان این رژیم را هم در آورده است.
تعمیق اختلافات اجتماعی
پیدا شدن فاصلههای طبقاتی در میان صهیونیستها حاکی از تقسیم نادرست منابع و وجود تبعیض شدید در طبقات اجتماعی است که موجهای اعتراض را برانگیخته است.
شدتگیری و گسترش موج مخالفتهای سازمانیافته یهودیان جهان با تفکر صهیونیسم و تشکیل حکومت اسرائیل در فلسطین که با مبانی دینی یهود ناسازگار است، به یک مشکل اساسی برای اسرائیل تبدیل شده است.
ظهور جریانی در میان نسل جدید صهیونیستها که با خشونت اسرائیلی به شدت مخالف هستند و به انحاء گوناگون با سیاستها و برنامههای دولت مخالفت میکنند و منادی همزیستی با فلسطینیان به عنوان به شهروند با حقوق مساوی هستند نیز از همین دست است.
فرار از خدمت در ارتش
فرار از خدمت در ارتش نیز اخیراً افزایش پیدا کرده و یا آتش زدن پرچم اسرائیل توسط جمعی از نظامیان نمونه بارزی از پیدایش جریان ضد دولتی در میان نسل جوان یهودی در اسرائیل است.
پیدا شدن شکاف در میان صهیونیستها که هر روز بر عمق آن افزوده میشود از جمله اختلاف میان ارتش و دولت و عدم اعتماد به ارتش در حفظ امنیت نزد صهیونیستها و همچنین عدم اعتماد مردم به مسئولان و احزاب سیاسی از نشانههای این شکاف است.
دور شدن صهیونیستها از آرمانهای اولیه رژیم صهیونیستی و اهمیت دادن به منافع شخصی نزد آنان که این امر موجب پدیدار شدن موج گسترده فسادهای مالی و اخلاقی نزد صهیونیستها و به ویژه مسئولان دولتی گشته است. اوج این اختلاف را در جریان جنگ ۳۳ روزه لبنان و نافرمانی افسران میدانی از اتاق جنگ ارتش این رژیم بود.
فقدان هویت ملی
اسرائیل پس از ۷۴ سال هنوز نتوانسته هویت ملی را برای صهیونیستها تعریف کند و این امر خود نوعی عدم علاقه به برنامههای احزاب و مسئولان را در نزد مردم گرد آمده از اقصی نقاط دنیا به وجود آورده و گروههای مردم پیش از آنکه برای خود هویت اسرائیلی و یا حتی یهودی قائل باشند و به هویت ملی کشوری که از آنجا آمدهاند اهمیت میدهند.
پیدا شدن احزاب مختلفی مانند روس تبارها، مجاریها و غیره به واسطه فقدان هویت ملی در جامعه است.
افول هژمونی آمریکا
با ظهور قدرتهای جدید منطقهای جدید در غرب آسیا مانند ایران قدرت کنشگری آمریکا کم شده و یکی از عوامل افول اسرائیل، همین کاهش قدرت آمریکا در منطقه است در حالی که آمریکا همپیمان و حامی رژیم غاصب صهیونیستی است.
پیشبینی سازمان جاسوسی سیا مبنی بر نابودی رژیم جعلی صهیونیستی تا سال ۲۰۲۵، نه به جهت نگرانی درباره امنیت این رژیم، بلکه ترسیمکننده سیاست خارجی جدید آمریکا در کماهمیت دانستن منطقه غرب آسیا است.
به نظر میرسد اختلافات سران تلآویو و واشینگتن بر سر توافق هستهای با ایران نیست و این موضوع بیشتر ابزار و بهانه است. اختلاف اصلی در اینجاست که آمریکا به تدریج منافع خود را در منطقه اقیانوس آرام و شرق آسیا میبیند و انتقال مرکز ثقل سیاستهای راهبردی این کشور، امنیت همه جانبه رژیم صهیونیستی را به خطر میاندازد.
قدرت گرفتن ایران و افول اسرائیل
پایداری انقلاب اسلامی در عرصه مقابله با آمریکا، اختلاف آمریکا با هم پیمانان سنتی و جدیدش از انحادیه اروپا تا چین و روسیه، ظهور قدرتهای جدید در منطقه و موج رو به گسترش بیداری اسلامی در بین ملتهای مسلمان از مهمترین علل افول قدرت آمریکا در منطقه است که مانع از قدرت گرفتن اسرائیل جنایتکار میشود.
سران استکبار به این نتیجه رسیدهاند که سیاستهای کهنه و نخنما شده آنان دیگر قابلیت تاثیرگذاری ندارد و چه بخواهند و چه نخواهند فروپاشی اقتدار آمریکا در منطقه اتفاق افتاده است.
اقتدار بلامنازع منطقه، قدرت بینظیر انقلاب اسلامی ایران و آرمانهای رفیع آن است که تمام قدرتهای جهان به آن اعتراف دارند و آثار پر برکت آن به فضل پروردگار «دورهای جدید و عصری نوین در تاریخ بشریت» را رقم خواهد زد.
بنابراین با قدرت گرفتن ایران در منطقه آمریکا دیگر نمیتواند به راحتی در غرب آسیا برنامهریزی کند و کنشگری فعال باشد. در این شرایط این ایران است که منطقه را با ماهیتی ضداسرائیلی ساماندهی و چیدمان میکند و به این ترتیب اسرائیل در منطقه محدودتر میشود.
منبع: نورنیوز
انتهای پیام/۴۱۲۹/
نظر شما