علیرضا بخشی استوار
روز شنبه به مناسبت افتتاح نمایش «پنج گنج» در موزه هنرهای معاصر تهران که در پاسداشت حکیم نظامی برگزار شد برای میهمانان پرفورمنسی اجرا شد که با حواشی بسیاری همراه بود. یاسر خاسب که در حوزه تئاتر فعالیت دارد بر روی اثر «ماده و فکر» که به «حوض روغن» معروف است و هنرمند ژاپنی « نوریوکی هاراگوچی» آن را برای موزه ساخته است اقدام به برپایی پرفورمنسی کرد و در لحظهای از اجرای خود وارد این حوض شد و به آن آسیب وارد کرد.
به دلیل وایرال شدن این ویدئو در فضای مجازی بسیاری از مخاطبان شبکههای اجتماعی با دست به دست کردن این موضوع نسبت به این اتفاق واکنشهای مختلفی نشان دادند که اغلب این واکنشها در مذمت این اقدام بود و بودند عدهای که با پیش کشیدن برخی مباحث نظری مربوط به مفاهیم هنر معاصر چنین اقدامی را نه آسیب به اثر بلکه اقدامی در جهت بازتولید مفاهیم هنری دانستند. یکی از افرادی هم که چنین نظری را عنوان کرد احسان آقایی، رئیس موزه هنرهای معاصر تهران بود که در ادامه متن عذرخواهی به این موضوع اشاره کرده بود.
از هر زوایهای که به این اقدام نگاه کنیم و در هر زمینهای به مطالعه آن بپردازیم این اقدام یاسر خاسب بدون شک آسیب رساندن به یک اثر هنری است و تخریب آن با عنوان کردن مسائل مفهومی قابل قبول نیست. مهمترین نکته هم در این موضوع است که مفاهیم هنر معاصر همچنان که هنر مدرن در ایران به آن دچار بود با مسائل روز در ایران هماهنگ و همخوان نیست و ناگزیر ما آثار موزه را تنها میتوانیم به عنوان اشیای گرانبهایی که در دسترس داریم ببینیم و بپذیریم. همانطور که در طی این سالها برخورد با موزه هنرهای معاصر بیشتر شبیه به یک جسد مومیایی شده است که از سالهای دور این سرزمین باقی مانده و همه در پی حفظ آن بودهاند و همین موضوع به آن کیفیتی موزهای بخشیده و اساساً ماهیت معاصر آن را از بین برده و آن را بیشک تبدیل به یک موزه هنر مدرن کرده است.
تبعات فراموشکاری و غفلت
اما سوال مهم پیرامون این موضوع و مسئله شاید ابعاد کمی اجتماعیتر هم به خود پیدا کند و بررسی آن نیازمند ورود به عرصههای دیگری هم باشد. سوال اینجاست که تکلیف دیگر آثاری که در موزه آسیب دیدهاند و هیچگاه خبری درباره آنها درج نشده است، چیست؟ آیا تا تصویری در شبکههای اجتماعی وایرال نشود و به یک همهگیری در تماشا تبدیل نشود کسی درباره آن سخن نمیگوید؟ و منظور از کسی نه عامه مردم بلکه بسیاری از هنرمندان و اعضای انجمنهای هنری هستند که رابطهشان با این مکان رابطه صنفی است و در این زمینه آگاهتر و از جوانبی مطلعتر هستند.
برای مثال میشود به دو نمونه از این آثار اشاره کرد که مشخصاً در حال حاضر وضعیت آنها مشخص نیست و تنها با شفافسازی مسئولان موزه میشود این ابهامها را رفع کرد.
سال 96 برای جلوگیری از افزایش آسیبهای محیطی به مجسمههای آلبرتو جیاکومنتی از خود بنیاد «آلبرتو جاکومنتی» در سوئیس متخصصانی به تهران آمدند و این آثار را به لابی موزه منتقل کردند و زیر محفظه شیشهای قرار دادند. در همان سال البته خود نوریوکی هاراگوچی برای ترمیم حوض روغن یا همان اثر ماده و فکر به ایران آمد و درست چندی بعد از این اتفاقها بود که ناگهان مدیران موزه تصمیم به مرمت و بازسازی موزه گرفتند که اساساً با توجه به همین دو اقدام کمی اتفاق سوالبرانگیز و موید نوعی بیبرنامگی بود.
چندی بعد از آغاز مرمت اثر «ماهی نارنجی» الکاسندر کالدر هم که در بالای این حوض روغن و در رمپ موزه نصب بود همچنان در محیط رمپ و در میان گرد و خاک حاصل از مرمت باقی بود و روی حوض روغن نیز تنها مشمعهای ضخیمی کشیده بودند. آثار جاکومنتی هم از لابی به گنجینه موزه منتقل شد.
اما زمانی که مرمت پایان یافت دیگر مجسمه کالدر بالای حوض روغن نصب نشد و از مجسمههای جاکومنتی هم خبری نبود. مسئولان موزه اعلام کردند به دلیل تشعشعات گازی برآمده از حوض روغن مجسمه کالدر آسیب دیده و در حال مرمت است اما هیچگاه سرنوشت آنها به درستی روشن نشد که در حال حاضر کجا هستند و در چه وضعیتی به سر میبرند؟
شاید اگر مانند ویدئوی تخریب اثر نیوروکی هاراگوچی، ویدئوهایی از این آثار هم در میان مخاطبان شبکههای اجتماعی دست به دست میشد واکنش انجمنهای هنری به سرنوشت این آثار هم تغییر میکرد.
طرح این موضوع برای منحرف کردن ذهن مخاطب از تخریب اثر هاراگوچی و به نوعی گروکشی درباره نوع برخورد با آثار موزه نیست اما نشاندهنده این موضوع است که در دنیای امروز اساساً مسئولیت و پیگیری وابسته به هیاهوی رخدادهاست. و این اتفاق اگر برای عامه مردم طبیعی به نظر برسد اما در مقابل، در نسبت با هنرمندان و انجمنهای هنری به نوعی عدم پیگیری به حساب میآید که نشانگر نوعی بیمسئولیتی است.
صدور بیانیه و محکومکردن رخدادهایی مانند آسیب یاسر خاسب به اثر هاراگوچی توسط انجمن هنرمندان مجسمهساز بدون پیگیریهای مداوم هیچ اثری در بلند مدت ندارد. چرا که امری واکنشی و مقطعی است با خوابیدن موج این هیاهو و بروز موج رسانهای دیگر از اذهان زدوده و در پس حجم بالای رخدادها گم میشود.
حالا که چنین حادثهای بار دیگر اذهان عمومی را به سوی موزه کشیده است، توقع آن است که پیگیریهای مستمری درباره سرنوشت بسیاری از آثار دیگر موزه صورت بگیرد و این وظیفه بیشتر از هر فرد یا نهادی متوجه انجمنهای هنری است. انجمنهایی که بیشتر اقدامات و موضعگیریهایشان در این سالها شکل محافظهکارانهای داشته و بدون شک در بروز این اتفاقها بیتقصیر نیستند.
از پس این حادثه باید انگشت اشاره را به سوی مدیران موزه نیز برد که زین پس برای اجرای برنامه تدابیر سنجیدهشدهای را در نظر بگیرند و جدای از تعامل با انجمنهای هنری در برگزاری بسیاری از برنامهها با متخصصین این حوزهها مشورت کنند و البته آنها را به اشکال مختلفی در جریان اتفاقهای موزه قرار دهند، همانطور که این اتفاق باید در قبال سایر مخاطبان موزه نیز رخ بدهد.
متاسفانه این اتفاق منجر به آن شد که نمایش «پنج گنج» نیز تحتالشعاع قرار بگیرد. نمایشی که برای بزرگداشت حکیم نظامی شاعر پارسیگوی ایران، در موزه هنرهای معاصر دایر شده و خود میتوانست به اتفاق قابلتوجهی تبدیل شود.
نظر شما