گروه حوادث: بازپرس جنایی وقت دادسرای جنایی شهریار پروندهای را بازخوانی میکند که طی آن فردی داماد خود را به قصد تنبیه با خودرو زیر میگیرد هرچند که در اعترافاتش میگوید قصد کشتن وی را نداشت.چهار سال قبل خانوادهای با حضور در دادسرای شهریار اعلام کردند که پسرشان خانه را ترک کرده و بازنگشته است. با شکایت این خانواده آنها برای ادامه تحقیقات به پلیس آگاهی فراخوانده شدند. ماموران با تحقیق از این خانواده متوجه شدند مرد ناپدید شده با همسر و خانوادهاش اختلاف شدیدی داشته است. حتی عروس خانواده قصد داشته از او جدا شود و مدتی است قهر کرده و به خانه پدری اش رفته است.
تنبیه مرگبار داماد
یک روز پس از این شکایت، کشف جسد مردی در حاشیه شهر و زیر یک پل به پلیس گزارش شد. پس از اطلاع، تیمی از ماموران راهی محل مورد نظر شدند. کارآگاهان با مشاهده جسد احتمال دادند او بر اثر تصادف فوت کرده باشد. این در حالی بود که ماموران هنگام انتقال جسد به پزشکی قانونی متوجه شدند مشخصات این فرد با همان مرد ناپدید شده مطابقت دارد؛ بنابراین از خانواده این مردخواستند برای شناسایی جسد در پزشکی قانونی حاضر شوند که آنها در پزشکی قانونی، جسد پسرشان را شناسایی کردند.
در حالی که ماموران احتمال میدادند این مرد بر اثر حادثه تصادف رانندگی کشته شده باشد، چند بار محل کشف جسد را مورد بررسی قرار دادند که مشخص شد رد لاستیک خودرویی در آنجا وجود دارد، اما از اثر ترمز خبری نبود. این موضوع باعث شد آنها احتمال قتل در جریان تصادف عمدی را مطرح کنند. ماموران تحقیقات خود را روی این موضوع متمرکز کردند. در ادامه کار آگاهان جنایی به سرنخهایی دست یافتند که نشان میداد، مرد جوان روز مرگش به خانه پدرزنش رفته و با اعضای خانواده همسرش درگیر شده بود. همین سرنخ کافی بود تا ماموران احتمال دهند خانواده همسر این مرد در مرگ او نقش داشته باشند؛ بنابراین تحقیقات برروی این خانواده متمرکز شد و همسر مقتول و خانوادهاش برای ادامه تحقیقات به اداره پلیس منتقل شدند.
تحقیقات از این خانواده نشان داد که آنها دل خوشی از مقتول نداشتهاند و دامنه درگیریهایشان هر روز بیشتر میشده است. حتی بارها از مقتول خواسته بودند اخلاق و رفتارش را در زندگی تغییر دهد، اما او دوباره همان رویه سابق را پیش میگرفته و همسرش حاضر نبوده نزد او بازگردد. با جمعبندی این اطلاعات ماموران دیگر اطمینان یافتند پدر زن مقتول میتواند در این جنایت نقش داشته باشد.
در این مرحله او با هماهنگی قضایی بازداشت و برای ادامه تحقیقات به پلیس جنایی منتقل شد. این مرد میانسال درباره مرگ دامادش سکوت کرده و مدعی بود که در این ماجرا نقشی نداشته و نمی داند او چرا و چگونه به قتل رسیده است، اما سرانجام پس از چند روز که بازداشت بود دچار عذاب وجدان شد و قفل سکوت خود را شکست و به قتل دامادش اعتراف کرد.
متهم درباره قتل دامادش گفت: او همیشه با دخترم بدرفتاری میکرد. دخترم توسط شوهرش کتک میخورد و مورد تحقیر قرار میگرفت. دخترم اوایل حرفی از بدرفتاریهای همسرش نمیزد، اما یک روز که با صورتی کبود و زخمی به خانهمان آمد مجبور شد ماجرا را برایمان تعریف کند. همان موقع فهمیدم دامادم با او بدرفتاری میکند و دخترم از ترس جانش و آبروی خانوادگی کوتاه آمده و چیزی به ما نگفته است. او خیلی سعی کرده بود آرامش را به زندگیاش بازگرداند و تغییری در رفتار شوهرش ایجاد کند، اما بیفایده بود. چند بار به مقابل خانهمان آمده و با سر و صدا آبروریزی کرد. آخرین بار هم با من درگیر شد. از رفتارش خسته شده بودم و تصمیم گرفتم او را تنبیه کنم. شب جنایت او را تعقیب کردم. با موتور به حاشیه شهر رفت. روی یک پل متوجه شد تعقیبش میکنم. توقف کرد و با هم درگیر شدیم. او میلهای آهنی برداشت و به سمت من حملهور شد. من سوار ماشین شدم. با میله آهنی به خودرویم ضربه میزد. او میخواست مرا بکشد که از ترس جانم ماشین را روشن و محکم به او زدم.
او به کناری پرت شد. غرق در خون بود. ترسیده بودم. نمیدانستم باید چه کاری انجام دهم. آنجا را ترک کرده و ماجرا را برای کسی بازگو نکردم تا اینکه دستگیر شدم. نمیخواستم دامادم را بکشم. همه ماجرا یک اتفاق بود و فقط میخواستم او تنبیه شود؛ قصد مرگش را نداشتم.
∎
تنبیه مرگبار داماد
یک روز پس از این شکایت، کشف جسد مردی در حاشیه شهر و زیر یک پل به پلیس گزارش شد. پس از اطلاع، تیمی از ماموران راهی محل مورد نظر شدند. کارآگاهان با مشاهده جسد احتمال دادند او بر اثر تصادف فوت کرده باشد. این در حالی بود که ماموران هنگام انتقال جسد به پزشکی قانونی متوجه شدند مشخصات این فرد با همان مرد ناپدید شده مطابقت دارد؛ بنابراین از خانواده این مردخواستند برای شناسایی جسد در پزشکی قانونی حاضر شوند که آنها در پزشکی قانونی، جسد پسرشان را شناسایی کردند.
در حالی که ماموران احتمال میدادند این مرد بر اثر حادثه تصادف رانندگی کشته شده باشد، چند بار محل کشف جسد را مورد بررسی قرار دادند که مشخص شد رد لاستیک خودرویی در آنجا وجود دارد، اما از اثر ترمز خبری نبود. این موضوع باعث شد آنها احتمال قتل در جریان تصادف عمدی را مطرح کنند. ماموران تحقیقات خود را روی این موضوع متمرکز کردند. در ادامه کار آگاهان جنایی به سرنخهایی دست یافتند که نشان میداد، مرد جوان روز مرگش به خانه پدرزنش رفته و با اعضای خانواده همسرش درگیر شده بود. همین سرنخ کافی بود تا ماموران احتمال دهند خانواده همسر این مرد در مرگ او نقش داشته باشند؛ بنابراین تحقیقات برروی این خانواده متمرکز شد و همسر مقتول و خانوادهاش برای ادامه تحقیقات به اداره پلیس منتقل شدند.
تحقیقات از این خانواده نشان داد که آنها دل خوشی از مقتول نداشتهاند و دامنه درگیریهایشان هر روز بیشتر میشده است. حتی بارها از مقتول خواسته بودند اخلاق و رفتارش را در زندگی تغییر دهد، اما او دوباره همان رویه سابق را پیش میگرفته و همسرش حاضر نبوده نزد او بازگردد. با جمعبندی این اطلاعات ماموران دیگر اطمینان یافتند پدر زن مقتول میتواند در این جنایت نقش داشته باشد.
در این مرحله او با هماهنگی قضایی بازداشت و برای ادامه تحقیقات به پلیس جنایی منتقل شد. این مرد میانسال درباره مرگ دامادش سکوت کرده و مدعی بود که در این ماجرا نقشی نداشته و نمی داند او چرا و چگونه به قتل رسیده است، اما سرانجام پس از چند روز که بازداشت بود دچار عذاب وجدان شد و قفل سکوت خود را شکست و به قتل دامادش اعتراف کرد.
متهم درباره قتل دامادش گفت: او همیشه با دخترم بدرفتاری میکرد. دخترم توسط شوهرش کتک میخورد و مورد تحقیر قرار میگرفت. دخترم اوایل حرفی از بدرفتاریهای همسرش نمیزد، اما یک روز که با صورتی کبود و زخمی به خانهمان آمد مجبور شد ماجرا را برایمان تعریف کند. همان موقع فهمیدم دامادم با او بدرفتاری میکند و دخترم از ترس جانش و آبروی خانوادگی کوتاه آمده و چیزی به ما نگفته است. او خیلی سعی کرده بود آرامش را به زندگیاش بازگرداند و تغییری در رفتار شوهرش ایجاد کند، اما بیفایده بود. چند بار به مقابل خانهمان آمده و با سر و صدا آبروریزی کرد. آخرین بار هم با من درگیر شد. از رفتارش خسته شده بودم و تصمیم گرفتم او را تنبیه کنم. شب جنایت او را تعقیب کردم. با موتور به حاشیه شهر رفت. روی یک پل متوجه شد تعقیبش میکنم. توقف کرد و با هم درگیر شدیم. او میلهای آهنی برداشت و به سمت من حملهور شد. من سوار ماشین شدم. با میله آهنی به خودرویم ضربه میزد. او میخواست مرا بکشد که از ترس جانم ماشین را روشن و محکم به او زدم.
او به کناری پرت شد. غرق در خون بود. ترسیده بودم. نمیدانستم باید چه کاری انجام دهم. آنجا را ترک کرده و ماجرا را برای کسی بازگو نکردم تا اینکه دستگیر شدم. نمیخواستم دامادم را بکشم. همه ماجرا یک اتفاق بود و فقط میخواستم او تنبیه شود؛ قصد مرگش را نداشتم.
نظر شما