شناسهٔ خبر: 52473489 - سرویس سیاسی
نسخه قابل چاپ منبع: همشهری آنلاین | لینک خبر

ژنرال ۴ستاره آمریکایی چگونه راه به جایی نبرد؟ | طراح کودتای لحظه آخری؛ به هر دری زد و نشد!

هایزر عملکرد یک‌ماهه خود در ایران را در کتابش این‌گونه جمع‌بندی می‌کند: «... توانسته بودم با توجه به سنت وفاداری عمیق فرماندهان ارتش به شاه، آنها را وادار به حمایت از رئیس غیرنظامی دولت بختیار کنم. فرماندهان ارتش را ترغیب کرده بودم که طرح‌های لازم برای کودتا را تهیه کنند. آن طرح‌ها تهیه شده بود.»

صاحب‌خبر -

به گزارش همشهری آنلاین، فرهیختگان نوشت: وقتی سال‌ها از یک پدیده بزرگ تاریخی می‌گذرد، بساط تحلیل‌ها و تحریف‌ اتفاقات پیرامون آن پدیده کم‌کم مهیا می‌شود. نمونه چنین اتفاقی درباره پدیده انقلاب اسلامی هم آنجاست که با گذشت بیش از ۴۰سال از وقوع آن حالا از گوشه‌وکنار که هیچ، رسما و علنا صحبت از آن می‌شود که دولت وقت آمریکا با عدم حمایت خود از حکومت شاه، زمینه پیروزی انقلاب را فراهم کرده است و مصداق آن را هم سفر رابرت هایزر، معاون فرمانده نیروهای ناتو به ایران در دی‌ماه۵۷ معرفی می‌کنند.

چندسال قبل بود که بی‌بی‌سی‌فارسی مستند کوتاه ۶دقیقه‌ای پخش کرد که هایزر ازسوی کارتر به ایران فرستاده شد تا با ممانعت از کودتا توسط سران ارتش، زمینه پیروزی انقلاب را فراهم کند. این‌دست تحریف تاریخ آنجایی بر ذهن مخاطب می‌نشیند که اسناد و منابع دست‌اول در این زمینه به‌دست فراموشی سپرده شوند. کتاب خاطرات هایزر از سفر یک‌ماهه خود به ایران در بحبوحه انقلاب۵۷ که ۸سال پس از پیروزی انقلاب منتشر شد، بزرگ‌ترین سند برای رد ادعاهای کذب و تحریف‌های تاریخی است که در این زمینه رخ می‌دهد. به همین بهانه در شماره امروز حافظه با استناد به کتاب خاطرات رابرت هایزر با عنوان «ماموریت در تهران»، عملکرد یک‌ماهه حضور او در ایران برای جلوگیری از پیروزی انقلاب را بازخوانی خواهیم کرد.

ماموریت هایزر چه بود؟

ژنرال رابرت هایزر، فرستاده ویژه جیمی کارتر، رئیس‌جمهور وقت آمریکا پنجشنبه چهاردهم دی‌ماه۵۷ با یک هواپیمای نظامی و به‌صورت کاملا مخفیانه وارد ایران شد. هایزر در کتاب «ماموریت در تهران»، فعالیت‌های روزانه خود را به‌صورت روزنوشت شرح داده است. او در این کتاب درباره ماموریت اصلی‌اش در تهران می‌نویسد: «من برای بررسی این مساله مخفیانه به تهران آمدم که کودتا چگونه میسر است و آیا اصلا به مصلحت هست یا نه؟ پس از بررسی‌های بسیار، از واشنگتن دستور رسید که دولتی قوی به رهبری شاپور بختیار تشکیل شود. درصورتی که این کار شکست بخورد کودتای نظامی انجام خواهد شد.»

اما در یک دسته‌بندی کلی‌تر، ۴محور اصلی ماموریت هایزر را که او در جای‌جای کتابش درباره آنها توضیح می‌دهد می‌توان این‌گونه جمع‌بندی کرد: ۱.ممانعت از عملیات خودسرانه و حساب‌نشده ارتش پس از فرار شاه از ایران ۲.موظف‌سازی ارتش به حمایت از دولت بختیار و کودتای نظامی درصورت سقوط دولت وی ۳.مشخص‌سازی سرنوشت قراردادهای فروش سلاح‌های پیشرفته آمریکا به ایران ۴.ممانعت از به تصرف ‌درآمدن وسایل و سلاح‌های مدرن آمریکا در ایستگاه‌های رادار در ایران توسط شوروی.

کودتای احساسی نه؛ کودتای برنامه‌ریزی‌شده آری

هایزر بلافاصله پس از ورود به ایران جلسات روزانه خود را با فرماندهان ارتش آغاز کرد و در مدت یک‌ماهه حضورش در تهران این جلسات روزانه به‌صورت منظم انجام می‌شد. پای ثابت این جلسات ۵فرمانده ارشد ارتش یعنی قره‌باغی (رئیس ستاد مشترک ارتش)، طوفانیان (معاون وزیر جنگ)، ربیعی (فرمانده نیروی هوایی)، بدره‌ای (فرمانده نیروی زمینی) و حبیب‌اللهی (فرمانده نیروی دریایی) بودند.

هایزر در اولین گام به‌دنبال این بود که بفهمد آیا پیش از ورودش به ایران، میان سران ارتش بحثی پیرامون کودتا صورت گرفته بوده یا نه. او در کتابش گفت‌وگوی خود را با ربیعی درباره این موضوع این‌گونه روایت می‌کند: «درمورد شایعه وجود طرح کودتا صحبت کردیم. آیا اگر شاه برود و دولت فعلی [بختیار] ناکام بماند، طرحی برای روی کار آمدن ارتش وجود دارد؟ وی [ربیعی] تایید کرد که هیاتی وجود دارد اما کاملا سری است. ربیعی اعضای هیات را معرفی کرد: دریادار حبیب‌اللهی، تیمسار طوفانیان و خودش.» با آنکه هیاتی برای کودتا پیش از آن تشکیل شده بود اما هایزر از گفت‌وگو با فرماندهان متوجه می‌شود که طرح عملیاتی مشخصی پیرامون آن وجود ندارد. او درباره دیدارش با طوفانیان در ۱۷دی می‌نویسد: «[طوفانیان] به تفصیل جزئیات مباحثات [در هیات کودتا] را شرح داد و قبول کرد که [هیات] هیچ‌گونه برنامه‌ای نداشته است. به او گفتم که ژنرال گاست [رئیس هیات مستشاری آمریکا در ایران] و من امروز درباره هیات با قره‌باغی صحبت کردیم و به او پیشنهاد کردیم که کار برنامه‌ریزی [برای کودتا] فورا آغاز شود.» اما فرماندهان ارتش به‌واسطه وفاداری‌ای که به شاه داشتند، در شرایطی قرار گرفته بودند که تصمیم داشتند به‌همراه وی از کشور خارج شوند یا در روز خروج شاه از ایران دست به کودتا بزنند.

هایزر که متوجه شده بود طرح عملیاتی مشخصی برای کودتا وجود ندارد و شانس موفقیت کودتا بدون برنامه‌ریزی مشخص را پایین می‌دانست، سعی کرد فرماندهان ارتش را از این تصمیم منصرف و به حمایت از بختیار وادار کند. او درباره جلسه‌ای که ۱۷دی با فرماندهان ارتش داشت، می‌نویسد: «[طوفانیان گفت] تنها راهی که برای ماندن من در ایران وجود دارد این است که به‌محض رفتن شاه ارتش کودتا صورت دهد. پرسیدم آیا فرماندهان ارتش آماده‌اند کودتا کنند؟ به آرامی افسرده شد. صادقانه گفت نه، هیچ طرحی وجود ندارد.» هایزر چنین گفت‌وگویی را فردای آن روز نیز با ربیعی داشت: «ربیعی گفت ما به‌عنوان فرماندهان نظامی راه دیگری نداریم به‌جز اینکه به‌محض سوار شدن شاه به هواپیما دست به کودتای نظامی بزنیم. گفتم بسیار خب. این حرف درست است اما یک‌بار دیگر این را به من بگویید که چطور این کار را انجام خواهید داد؟ سوال من دهان او را بست.»

هایزر در عین حال می‌کوشد به فرماندهان ارتش بفهماند که او و دولت آمریکا با کودتا مخالف نیستند: «[فرماندهان ارتش] باید درک کنند که ما با کودتا مخالفتی نداریم و اگر لازم می‌شد، کودتای نظامی ‌باید صورت می‌گرفت، لیکن نظر ما این بود که نخست‌وزیر [بختیار] از ارتش به‌عنوان عامل در دست گرفتن اوضاع استفاده کند. تهیه طرح‌های عملی برای هر دو امکان انجام کودتا و قرار دادن ارتش در خدمت نخست‌وزیر کاملا لازم بود... [به فرماندهان ارتش گفتم] باید یک طرح نوشته‌شده [برای کودتا] داشته باشند. باید طرح عملیات نظامی در «روز موعود» را بریزید. باید برنامه‌ریزی را از پیش آغاز کنید. بدیهی است که [آیت‌الله] خمینی می‌خواهد بدون شلیک یک تیر کشور را در دست بگیرد. ما تمامی یک «ماشین نظامی» را دراختیار داریم اما ماه‌هاست که از آن استفاده نکردیم... سرانجام قبول کردند که کار طراحی [کودتا] را شروع کنند.»

نمایش قدرت با ارتش و برگزاری تظاهرات به‌نفع بختیار

طبق نظر آمریکا، دولت بختیار باید تثبیت می‌شد. برای این امر هم نیاز به حمایت ارتش بود و هم نیاز به ساخت بدنه اجتماعی در کف خیابان‌ها برای بختیار. یکی از ایده‌های هایزر در این زمینه راه‌اندازی تظاهرات به‌نفع بختیار در خیابان‌ها بود: «[در جلسه با فرماندهان ارتش] پیشنهاد جدی‌ای مطرح کردم که در شورای امنیت از نخست‌وزیر [بختیار] بخواهند یک تظاهرات به طرفداری از دولت [بختیار] به راه اندازند. آنها از ترس شکست با اکراه با پیشنهاد من برخورد کردند. گفتم اگر ۶نفر هم [در حمایت از بختیار] به داخل خیابان‌ها آورده شوند، تاثیر مرئی بیشتری خواهد داشت تا آنچه تابه‌حال درجهت نشان دادن حمایت [از بختیار] صورت گرفته است.»

با این وجود هایزر درباره مقایسه نسبت طرفداران امام‌خمینی و بختیار در خیابان‌ها می‌نویسد: «درمورد تظاهرات حمایت از [آیت‌الله] خمینی گزارش‌هایی دریافت کرده بودیم. می‌دانستیم تظاهرات عظیم است زیرا از جلوی سفارت مسیر عبور تظاهرات‌کنندگان را دیده بودیم. تخمین خود ما براساس محاسبه مساحت خیابان، حاکی از حضور ۳۰۰هزار نفر بود. گروه کوچکی در حدود ۲۰۰نفر از طرفداران بختیار هم بودند. برای ما مایه خوشحالی بود که افراد خودمان را هم در خیابان‌ها ببینیم هرچند شمار آنها بسیار اندک بود.» ایده دیگر هایزر برای نمایش قدرت دولت بختیار، مانورهای نظامی ارتش بود: «طرح نمایش قدرت ارتش، بخشی از برنامه‌های ما بود که توان و قدرت ارتش را به نمایش بگذاریم. ما طرح نمایش‌های دیگری را هم ریخته بودیم و قرار بود در سطحی گسترده‌تر و دربرابر چشم مردم انجام شود. قرار بود ارتش به‌طور نمایشی به خیابان‌ها بیاید و نیروهای هوایی در آسمان تهران عبور و مرور کنند تا قدرت خود را زیرنظر دولت بختیار نمایش دهند. مردم باید می‌فهمیدند که نیروهای مسلح قدرت شکست دادن مخالفان و درهم شکستن اعتصابات را دارند.»

باید ورود آیت‌الله خمینی را به تاخیر انداخت

تثبیت دولت بختیار اما نیاز به زمان داشت و بازگشت سریع امام‌خمینی به کشور کار را برای بختیار و دولت مورد حمایت ارتش و آمریکا سخت می‌کرد. هایزر هم این موضوع را فهمیده بود و برای به تعویق انداختن بازگشت امام تمام تلاش خود را انجام می‌داد. او در خاطرات ۲۷دی‌ماه خود می‌نویسد: «باید قبول می‌کردیم که صرف‌نظر از بروز یک معجزه، [آیت‌الله] خمینی به کشور بازمی‌گشت. کار ما این بود که بازگشت او را به تعویق بیندازیم تا اینکه بختیار بتواند وسایل ثبات دولت خود را فراهم سازد.» هایزر ۸بهمن و تنها ۴روز قبل از ورود امام به کشور، زمان لازم برای به ثبات رسیدن دولت بختیار پیش از ورود امام‌خمینی را ۳۰ تا ۶۰روز تخمین می‌زند.

در این حین او تمام راه‌ها و حالات به تعویق انداختن ورود امام به کشور یا مواجهه با ورود ایشان به کشور را در جلسه با فرماندهان ارتش بررسی کردند: «به‌نظر می‌رسید که ما احتمالات و شقوق مختلفی در پیش داریم؛ اول اینکه برسر عقب افتادن سفر [آیت‌الله] خمینی از راه‌های مسالمت‌آمیز چانه بزنیم. بعد اینکه بختیار به پاریس برود و با آیت‌الله مذاکره کند؛ از هر مساله‌ای حادتر و پردردسرتر اینکه فرودگاه را ببندیم. حتی اگر این حرکت به درگیری با طرفداران [آیت‌الله] خمینی منجر شود. در عین حال می‌توانستیم به [آیت‌الله] خمینی اجازه دهیم وارد کشور شود و بعد از ورود او با اوضاع برخورد کنیم. طرح دیگر این بود که فرودگاه باز بماند تا [آیت‌الله] خمینی از پاریس پرواز کند. به‌محض پرواز هواپیما، فرودگاه را ببندیم و هواپیما را در میانه پرواز به‌جای دیگری منحرف کنیم. این احتمال از همه احتمالات دیگر کمتر مطلوب بود علت آن‌هم خطر درگیری با مردم بود. حبیب‌اللهی معتقد بود اگر فرودگاه را برای مدت نامحدودی ببندیم آیت‌الله راه دیگری برای ورد به کشور پیدا خواهد کرد، چه از راه دریا و چه از راه زمین.»

آمریکا کمک نفتی کرد، اما نه به مردم بلکه به ارتش

اعتصابات و کاهش تولید نفت در دی‌ ۵۷ قدرت مانور ارتش را با یک چالش بزرگ روبه‌رو کرده بود؛ چراکه سهمیه سوخت برای استفاده تجهیزات ارتش رو به اتمام بود. هایزر در این‌باره می‌نویسد: «نفت ارتش ته کشیده و شرکت نفت ملی ایران هم هنوز راضی نشده بود که سهمیه بیشتری دراختیار آنها قرار دهد. خودداری شرکت ملی نفت یک تصمیم آگاهانه و عمدی بود. هدف آن تخلیه کامل ذخایر بنزین ارتش و رساندن آن به صفر و درنهایت فلج‌کردن ارتش بود.» ژنرال چهارستاره آمریکایی برای حل این موضوع دست به کار می‌شود و ۲۵ دی‌ماه از وزارت دفاع آمریکا برای حل این موضوع کمک می‌خواهد: «[در تماس با وزیر دفاع آمریکا] خاطرنشان ساختم که مشکل اصلی ما کمبود بنزین و گازوئیل برای خودروها و تانک‌هاست. گفتم که خواستار کمک فوری هستم و افزودم با دفترم در اشتوتگارت تماس گرفته‌ام و آنها سرگرم یافتن سوخت هستند. هم وزیر دفاع و هم رئیس ستاد مشترک ارتش آمریکا به من اطمینان دادند اقدام فوری انجام خواهد شد.»

نکته جالب آنکه این درخواست هایزر در کمتر از ۲۴ساعت مورد اجابت قرار می‌گیرد؛ هایزر ۲۶ دی‌ماه می‌نویسد: «براون [وزیر دفاع] گفت وزارت دفاع یک کشتی دربست خواهد فرستاد.» از اوایل بهمن نفتکش آمریکا در نزدیکی سواحل ایران لنگر انداخته بود اما شرکت ملی نفت اجازه تخلیه را به دولت و ارتش نمی‌داد. طبق آنچه در خاطرات هایزر آمده، او تا زمان خروجش از ایران در اواسط بهمن پیگیر تخلیه سوخت نفتکش آمریکایی برای استفاده ارتش بود اما راهی برای اینکه بتوان تضمین کرد سوخت این نفتکش پس از تخلیه به ارتش می‌رسد، پیدا نمی‌کند. ایران در آن ایام به واسطه کاهش تولید نفت، در همه زمینه‌ها ازجمله مایحتاج روزانه مردم با کمبود سوخت مواجه بود. شرکت ملی نفت ایران از هایزر می‌خواهد نفتکش آمریکایی برای استفاده عموم مردم قرار بگیرد که با مخالفت هایزر مواجه می‌شود. او می‌نویسد: «شرکت ملی نفت ایران از ما خواسته بود این نفت به‌عنوان هدیه‌ای از سوی ارتش به ملت ایران هدیه شود و البته ما نمی‌توانستیم قبول کنیم.»

برای پرداخت حقوق نظامیان در خارج از کشور پول چاپ کردیم!

رابرت هایزر در کتاب خاطراتش روایت جالب و عجیبی از پرداخت حقوق نیروهای نظامی ایران به‌منظور جلب‌نظر آنها برای حمایت از دولت بختیار دارد. او در این‌باره می‌نویسد: «در تلاش‌های خود برای پرداخت حقوق نظامیان به‌صورت نقدی به موفقیت مهمی دست یافته بودیم. دولت بدون کنترل بر بانک‌ها تا به‌حال نتوانسته بود حقوق نظامیان را بپردازد. حقوق‌های قبلی به‌صورت طرح‌های کامپیوتری به حساب آنها ریخته می‌شد که درحال حاضر امکان‌پذیر نبود زیرا بانک‌ها عمل نمی‌کردند. تصمیم گرفتیم پول را در خارج از کشور چاپ کنیم، با هواپیما به داخل بیاوریم و حقوق ارتشیان را نقدا بپردازیم. این طرح عملی شد و طبیعتا نتیجه خوبی هم داد.»

پلن کودتا چه زمانی عملیاتی می‌شد؟

هایزر در کتاب خود تمام سناریوهای ممکن پس از خروج شاه را ترسیم می‌کند. او در تلکسی که ۲۲ دی‌ماه به هارولد براون، وزیر دفاع آمریکا می‌فرستد، نوشته است: «احتمالات سیاسی به این صورت بود: احتمال اول که در دسترس هم بود، وجود یک دولت موفق به رهبری بختیار بود.احتمال دوم این بود که دولت بختیار برای مدت موقتی موفق شود، اما سرانجام شکست بخورد، شکست بختیار احتمال تشکیل یک دولت غیرنظامی دیگر را رد نمی‌کرد اما باید دولت جدید دولتی باشد که موردقبول [آیت‌الله] خمینی و جناح مذهبی باشد و هوادار غرب هم باشد. خیلی بعید به نظر می‌رسید که [آیت‌الله] خمینی حاضر باشد همکاری با غرب را بپذیرد.

اگر احتمال دوم عملی نمی‌شد، احتمال سوم وقوع یک کودتا بود که قاطعانه اعتصابات را درهم شکند و اداره امور کشور را در دست گیرد. تنها احتمال‌های باقی‌مانده تشکیل یک جمهوری اسلامی به رهبری [آیت‌الله] خمینی یا تشکیل یک دولت کمونیستی بود.» پس از خروج شاه نیز هم از سوی براون و هم از سوی برژینسکی، مشاور امنیت ملی آمریکا به هایزر دستور داده می‌شود برنامه‌ریزی‌ها برای تدوین طرح کودتا به‌صورت جدی پیگیری شود. با وجود این براون از وخامت حال ارتش با گذر زمان و رفتن شاه از کشور ترس داشت.

هایزر ۲۷دی در این‌باره می‌نویسد: «در تماس با هارلود براون، وزیر دفاع آمریکا، او مسائل کودتا را مطرح کرد. می‌ترسید در فرصتی که قرار است به بختیار داده شود، ارتش وضع وخیمی پیدا کند، به‌طوری که دیگر قدرت موثر نباشد و نتواند کودتا را انجام دهد.» هایزر سوم بهمن‌ و در نامه‌ای که به ژنرال هیگ [فرمانده ناتو] می‌نویسد، چگونگی اجرای کودتا را این‌گونه تشریح می‌کند: «طرحی که من برای این موضوع [کودتا] دارم، این است که کودتا تحت‌مدیریت بختیار صورت گیرد، یعنی ارتش کنترل همه مراکز حساس مثل نفت، برق، آب، گمرک، بانک و رسانه‌های همگانی را تحت‌رهبری بختیار در دست گیرد. اگر این طرح با موفقیت همراه نمی‌شد، نظر من این بود که ارتش باید مستقیما وارد عمل شود و اداره امور کشور را در دست گیرد.» او در جای دیگری از کتابش تصریح می‌کند: «به نظر من انجام یک کودتای نظامی بهتر از قبول دولت [آیت‌الله] خمینی بود.»

هایزر با تضمین ایده کودتا از ایران می‌رود

با علنی‌شدن حضور هایزر در ایران و گمانه‌زنی‌هایی که درباره ماموریتش در تهران وجود داشت، نام او هم در تظاهرات‌ مردمی برده شد و فریاد «مرگ بر هایزر» به پا خاست. این مساله باعث شد موضوع خروج وی از ایران در دستورکار قرار گیرد. هرچند یک‌بار خروج او از ایران یک روز قبل از ورود امام‌خمینی به کشور به‌دلیل تاثیرات نامطلوبی که بر ارتش ایران می‌گذاشت، منتفی شد اما درنهایت هایزر غروب ۱۴ بهمن و با یک هواپیمای نظامی ایران را ترک کرد. هایزر درباره مکالمه‌اش با هارولد براون، وزیر دفاع آمریکا چند ساعت قبل از خروجش از ایران می‌نویسد: «براون در تماس با من می‌خواست بداند که رفتن من چه تاثیری بر توانایی‌های گروه [فرماندهان ارتش] در انجام کودتا خواهد داشت؟ گفتم که پیش‌بینی این مورد تقریبا غیرممکن است اما مطمئن هستم ژنرال گاست [رئیس هیات مستشاری نظامی آمریکا در ایران] می‌تواند در آنها [فرماندهان ارتش] نفوذ کند.

اگر قرار باشد خشن‌ترین آنها (ربیعی، بدره‌ای و طوفانیان) [برای کودتا] وارد عمل شوند، یکی یا همه طرح‌ها می‌تواند به‌موقع به اجرا درآید. بعد [براون] می‌خواست بداند که آیا گروه هنوز فکر می‌کنند که اقدام به کودتا ممکن است؟ گفتم فرماندهان ارتش علاقه‌مندند تا سرحد امکان پشت‌سر بختیار بایستند و کاملا دریافته‌اند اگر اوضاع خراب شود، تنها راه تضمین بقای دولت مطلوب، مداخله نظامی خواهد بود. براون از من پرسید اگر ارتش کودتا کند، رهبر چه کسی خواهد بود؟ گفتم به نظر من قره‌باغی اگرچه باهوش و تواناست اما دل و جرات کودتا را ندارد. حبیب‌اللهی بسیار محتاط است. بدره‌ای به تمام معنا یک سرباز است و هر وقت که لازم باشد اقدامی صورت گیرد وارد عمل می‌شود. ربیعی یک خلبان جنگنده کله‌شق است و نسبت به او تردیدی ندارم. طوفانیان ارشدتر است و احتمالا بیشترین نفوذ را به‌کار خواهد برد و رهبری گروه را برعهده خواهد گرفت.»

شانس کودتا ۵ درصد است!

هایزر عملکرد یک‌ماهه خود در ایران را در کتابش این‌گونه جمع‌بندی می‌کند: «من ماندن فرماندهان ارتش در داخل ایران را تضمین کرده و سازمان ارتش را منسجم نگه داشته بودم تا آنجا که توانسته بودم با توجه به سنت وفاداری عمیق فرماندهان ارتش به شاه، آنها را وادار به حمایت از رئیس غیرنظامی دولت بختیار کنم. فرماندهان ارتش را ترغیب کرده بودم که طرح‌های لازم برای کودتا را تهیه کنند. آن طرح‌ها تهیه شده بود.» هفته پس از خروج هایزر از ایران، آبستن حوادث گوناگونی بود. بازرگان مامور تشکیل دولت موقت شد، همافران با امام‌خمینی بیعت کردند و تظاهرات مردم برای فتح مراکز نظامی و پادگان‌ها ادامه داشت و دولت بختیار در آستانه سقوط قرار گرفت.

حالا باید طبق برنامه قبلی کاخ سفید طرح کودتا به اجرا درمی‌آمد، هرچند دیگر هایزر در ایران نبود. سولیوان، سفیر وقت آمریکا در ایران روایتی جالب در این‌باره دارد که در کتاب خاطراتش آن را ذکر کرده: «صبح روز یازدهم فوریه [۲۲ بهمن] اعضای ارشد هیات مستشاری آمریکا در نیروهای مسلح ایران به محل کار خود در مرکز ستاد مشترک [ارتش] رفتند، طولی نکشید که [گاست] رئیس هیات سراسیمه تلفن کرد و گفت جمعیت کثیری در اطراف محوطه ستاد جمع شده و به‌سوی گارد محافظ ستاد تیراندازی و از داخل محوطه ستاد هم به تیراندازی آنها پاسخ داده می‌شود. ۲۶ عضو هیات‌مستشاری آمریکا [در ستاد مشترک ارتش] دفاتر خود را ترک کرده و به زیرزمین ستاد پناه برده بودند. ژنرال‌های ایرانی و افسران ارشد ستاد هم قبلا به این پناهگاه رفته بودند. در این وضع خطرناک من با حالتی پریشان و عصبانی در جست‌وجوی یک مقام ارشد از رهبران نیروهای انقلابی بودم تا من را در کار نجات پرسنل نظامی‌مان کمک کند. مقامات ارشد سیاسی و نظامی سفارت کلیه توان و امکانات و ارتباطات خود را به‌کار گرفته بودند. در بحبوحه این فعالیت‌ها زنگ تلفن به صدا درآمد. نیوسام و کریستوفر، معاونان وزارت خارجه آمریکا پای تلفن بودند. تلفن از اتاق وضع اضطراری کاخ سفید بود.

این تلفن موجب قطع گزارش تلفنی یکی از ماموران سیاسی ما درباره تماس یزدی برای نجات پرسنل نظامی ما شد و از این جهت برای من ناراحت‌کننده بود. نهایت خشم و عصبانیت من در این مکالمه موقعی بود که گفته شد برژینسکی درباره امکان ترتیب‌دادن یک کودتا برای استقرار یک رژیم نظامی به جای حکومت درحال سقوط بختیار از من نظر می‌خواهد. این فکر و این سوال در آن شرایط به‌قدری سخیف و نامعقول بود که بی‌اختیار مرا به ادای یک کلمه زشت درباره برژینسکی وادار ساخت. این فحاشی و بددهنی بی‌سابقه من نیوسام را که مرد ملایم و متینی بود، تکان داد. نیوسام با ابراز شگفتی و تردید درباره آنچه شنیده بود سوال خود را به‌نحوی تکرار کرد.

من در پاسخ گفتم نمی‌توانم آنچه را گفته‌ام به زبان لهستانی ترجمه کنم (برژینسکی لهستانی‌الاصل است) و گوشی را زمین گذاشتم. چند دقیقه بعد درحالی که من نومیدانه به تلاش خود برای برقراری ارتباط با یزدی و جلب کمک و همکاری او برای نجات آمریکاییان ادامه می‌دادم، باردیگر تلفن واشنگتن خطوط ارتباطی مرا قطع کرد و این‌بار دوباره نیوسام روی خط بود. این‌بار با لحنی جدی و آمرانه گفت به او دستور داده شده از من بخواهد که با رئیس هیات‌مستشاری نظامی آمریکا در ایران تماس برقرار کنم و نظر او را درباره دست‌زدن به یک کودتای نظامی سوال کرده به واشنگتن گزارش بدهم.

من از او پرسیدم آیا او نمی‌داند که رئیس هیات‌مستشاری ما هم‌اکنون در یک پناهگاه به دام افتاده و من برای نجات او تلاش می‌کنم. نیوسام گفت موضوع را درک می‌کند ولی دستوری است که به او داده شده. چند ثانیه بعد از این تلفن رئیس مستشاران نظامی ما از پناهگاهش به من تلفن کرد. با کمی خجالت جریان مذاکرات تلفنی خود را با واشنگتن با ژنرال [گاست] درمیان گذاشتم. او گفت که در شرایط فعلی شانس موفقیت یک کودتای نظامی فقط پنج درصد است.» پلن دیگر کاخ سفید برای کودتا بازگشت دوباره هایزر به ایران بود.

هایزر مکالمه خود با دانکن، معاون وزیر دفاع و دیوید جونز، رئیس ستاد مشترک ارتش آمریکا را در صبح ۲۲ بهمن این‌گونه روایت می‌کند: «دانکن رشته سخن را به دست گرفت و از من پرسید آیا از اوضاع تهران خبر دارم؟ گفتم بله. سوال بعدی دانکن سوال تندی بود. پرسید آیا مایلم دوباره به تهران بروم و رهبری کودتا را برعهده گیرم؟ گفتم در شرایطی که رهبری ارتش در زندان است، اوضاع وخیم‌تر است و طرح‌هایی که در مدت اقامت من در تهران تهیه شده، دیگر عملی نیست... تصمیم گرفتم محکی بزنم. گفتم تحت شرایط زیر به ایران بازمی‌گردم: پول نامحدود در اختیارم قرار گیرد، ۱۲ ژنرال آمریکایی دست‌چین شوند و حدود ۱۰هزار نفر از بهترین نیروهای آمریکایی در اختیارم قرار گیرند، زیرا در این موقعیت نمی‌دانستم روی چه مقدار از سربازان ایرانی می‌توانم حساب کنم و بالاخره نیاز به حمایت همه‌جانبه و متحد کشورم دارم. مکث طولانی برقرار شد. خودم جواب آنها را دادم و گفتم فکر می‌کنم این کار عملی نیست!»