به گزارش اقتصادنیوز از برخی جهات، کووید یک نقص اصلی در مدل چینی را برجسته می کند. پکن میتواند با کارایی بیرحمانه عمل کند، و این مسئله است که اغلب مو جب می شود سیاستگذاری دموکراتیک غربی آشفته و درجه دوم به نظر برسد. اما زمانی که سیاستها برگزیده شده توسط یک دیکتاتور نیاز به تغییر پیدا می کند، برای یک دیکتاتوری بسیار سخت است که مسیر خود را اصلاح کند.
مسابقات المپیک زمستانی در شرایطی از این هفته در شهر پکن آغاز می شود که دولتهای غربی این بازی های را به دلایل نقض حقوق بشر در چین تحریم دیپلماتیک کرده اند. به همین بهانه، فرید زکریا، تحلیلگر برجسته مسائل بین المللی با انتشار یادداشتی در روزنامه واشنگتن پست با عنوان «چرا المپیک پکن امسال چیز زیادی برای جشن گرفتن ندارد» به بررسی نظام حکمرانی در چین پرداخته است.
آغاز عصر جدیدِ چینِ با عظمت
این قصه دو المپیک متفاوت است: بازی های 2008 پکن را یادتان می آید؟ چین با قدرت اقتصادی و فناوری های پیچیده خود چشم جهان را خیره می کرد و مصمم بود از طریق قدرت نرم همگان را تحت تاثیر قرار دهد؛ چیزی که به زودی مبدل به تیتر یک اخبار کشورهایی مانند استرالیا، بریتانیا و ایالات متحده شد.
روزنامه سیدنی مورنینگ در گزارش خود از مراسم افتتاحیه نوشت: «نمره دهِ کامل برای امشبِ پکن». روزنامه ایونینگ استاندارد لندن هم این رویداد را با عنوان «آغاز عصر جدیدِ چینِ با عظمت» توصیف کرد -مسئله ای که توسط بسیاری از رهبران دنیا به طور تلوحی تأیید شد. حتی، جورج دبلیو بوش -که در واقع اولین رئیس جمهور آمریکا بود که در المپیک در یک کشور خارجی شرکت می کرد- به خبرنگاران گفت که بازی های پکن «فراتر از حد انتظارات من بود».
ستاره درخشان بازی های پکن
حالا بیابد آن المپیک را با بازی های المپیک زمستانی پکنِ این هفته کنیم. همان کشورها -ایالات متحده، بریتانیا و استرالیا - همگی این بازیها را به دلیل نگرانیهای حقوق بشر خود تحریم دیپلماتیک کردهاند. هیچ کدام از رهبران مهم کشورهای غربی در آن شرکت نمی کنند. ستاره این نمایش، متحد نزدیکتر چین یعنی ولادیمیر پوتین است.
خود این رویداد بدون هیاهو، تشویقها و فریادهای معمول جمعیتِ برای المپیک برگزار می شود. سفر به چین به دلیل بیماری همه گیر تقریباً غیرممکن است، و دولت اکثر مردم عادی را از حضور در آن منع می کند - همه اینها به معنی این است که استادیوم ها و سایر مکان ها در واقع یک استودیوی تلویزیونی هستند و مسابقاتی که تقریبا خالی از تماشاگر است، انجام و پخش می شوند.
بزرگترین خطر جهانی
وضعیت کووید-19 در چین استعاره ای از یکی از مشکلاتی است که این کشور را درگیر کرده است: سختگیری های دولت چین. چین شیوع اولیه کووید را به طرز وحشیانه اما موثری مدیریت کرد و به آنچه از برخی جهات موفق ترین استراتژی مهار بیماری همه گیر در جهان است، دست یافت. این کشور کمتر از 5000 مورد مرگ ناشی از کووید را گزارش داده که در مقایسه با حدود 890000 مورد در آمریکا معنادار است. با کنار گذاشتن احتمالات مبنی بر دستکاری آمارها، تفاوت خیره کننده است.
اما، همانطور که بسیاری از کارشناسان خاطرنشان کردند، چین اکنون با یک کابوس واقعی کووید مواجه است. اومیکرون آنقدر راحت و سریع پخش می شود که دنبال کردن یک سیاست کووید صفر مانند گذاشتن انگشت در سوراخ سد است. و به نظر نمی رسد که واکسن های چینی در پیشگیری از ابتلائات ناشی از اومیکرون چندان موثر باشند. به این واقعیت اضافه کنید که طبق گزارشهای رسمی، جمعیت 1.4 میلیاردی چین تنها حدود 120000 مورد تایید شده داشته است، یعنی مصونیت به اصطلاح طبیعی در مقابل این ویروس، نسبتاً پایین است. گروه اوراسیا هر سال در ماه ژانویه فهرستی از 10 خطر بزرگ جهانی را منتشر می کند و امسال، «سیاست کووید صفر» چین در صدر این فهرست بود.
یک بازگشت به عقب بزرگ
سیاستهای مقابله با کووید در چین هزینه بیشتری دارد. این سیاستها ارتباط این کشور را با دنیا قطع کرده است. در دو سال گذشته، رئیس جمهور چین و بسیاری از مقامات ارشد آن به خارج از کشور سفر نکرده اند و تعداد کمی از دیپلمات ها و بازرگانان از کشور خارج شده اند. ورود گردشگران خارجی اساسا ممنوع است. این یک بازگشت به عقب بزرگ در مقایسه با دهههایی است که در آن چین به جهان نزدیک شد و سعی کرد خود را در نهادهای جهانی ادغام کند.
هنگامی که دنگ شیائوپینگ اصلاحات چین را آغاز کرد، عبارتی را به کار برد که از فرط تکرار عملا مبدل به یک شعار شد: «اصلاح و گشایش». اکنون آن«گشایش» همچون خاطره ای در دوردستها به نظر می آید. و امروز، سرکوب و بسته شدن درها بیشتر در مقابل است.
نقص اصلی مدل چینی
از برخی جهات، کووید یک نقص اصلی در مدل چینی را برجسته می کند. پکن میتواند با کارایی بیرحمانه عمل کند، و این مسئله است که اغلب مو جب می شود سیاستگذاری دموکراتیک غربی آشفته و درجه دوم به نظر برسد. اما زمانی که سیاستها برگزیده شده توسط یک دیکتاتور نیاز به تغییر پیدا می کند، برای یک دیکتاتوری بسیار سخت است که مسیر خود را اصلاح کند.
بهترین مثال برای این سختگیری، سیاست تک فرزندی چین است که در دهه 1980 شتاب بیشتری گرفت. استراتژی ای که شاید در دهه 1960 و اوایل دهه 1970، زمانی که رشد جمعیت چین نگران کننده بود و اقتصاد در حال تزلزل بود، تا حدودی منطقی بود. اما زمانی که در دهه 1990، جوانی جمعیت تبدیل به یک سرمایه شد، این سیاست نتیجه معکوس داشت و سال ها طول کشید تا پکن تغییر رویه دهد. اکنون، به نظر می رسد، تلاش برای معکوس کردن اثرات این سیاست ممکن است خیلی دیر باشد. دموکراسی ها، با وجود همه ایراداتشان، می توانند سیاست و سیاست گذاران را با سهولت بیشتری تغییر دهند.
جعبه سیاه چین
این روزها در واشنگتن، بسیاری با حسادت به کارایی دولت پکن و توانایی آن در استفاده از قدرت دولتی برای ایجاد رشد اقتصادی نگاه می کنند. ما نمی دانیم که آیا به سیاست صنعتی مستقیم تری نیاز داریم که در آن دولت قهرمانان ملی را معرفی می کند و از صنایع با تعرفه ها و یارانه ها حمایت کند.
شاید ارزش آن را داشته باشد که نگاهی دقیق تر به آنچه در چین می گذرد داشته باشیم. پکن در برخی زمینهها بهشدت موفق بوده است، اما همان دولت اشتباهات بزرگی مرتکب شده است -از پافشاری بر سیاست تک فرزندی گرفته تا انباشته شدن کوههای عظیم بدهی. دولت چین -به مثابه یک جعبه سیاه- همیشه از بیرون چشمگیرتر به نظر می رسد. فضای باز و رقابتی ایالات متحده -در حوزه های اقتصادی، سیاسی، اجتماعی- اغلب مایه آشفتگی و هرج و مرج به نظر می رسد، اما در طول قرن ها دوام آورده و بسیاری از مدل های به ظاهر کارآمدِ حکمرانی دولتی در طول زمان شکست خورده اند.
نظر شما