انبوهی از ابهامات حلنشده در حراج تهران
10:13
غیرواقعی بودن قیمت آثار، پنهان بودن لیست خریداران، شائبه پولشویی، شائبه تقلبی و جعلی بودن برخی از آثار، مشخص نبودن معیارهای انتخاب آثار، اسم داوران و… بهطورکلی شفاف نبودن حراج از دلایلی است که باعث میشود همسو با افکار عمومی نگاه انتقادی به حراج تهران داشته باشیم.
بهگزارش فارس، غیرواقعی بودن قیمت آثار، پنهان بودن لیست خریداران، شائبه پولشویی، شائبه تقلبی و جعلی بودن برخی از آثار، مشخص نبودن معیارهای انتخاب آثار، اسم داوران و… بهطورکلی شفاف نبودن حراج از دلایلی است که باعث میشود همسو با افکار عمومی نگاه انتقادی به حراج تهران داشته باشیم.
آشکارا میتوان دید که نسبتی معنادار بین حراج تهران و میدان هنرهای تجسمی کشور وجود ندارد. در این حراج بهندرت آثار هنرمندان معاصر و جوانی را که سرشناس، موفق و زندهاند را به نمایش درمیآوردند. عموم تمرکز این بازار روی آثار هنرمندانی است که عموماً پا به سن گذاشته یا فوت کردهاند. رابطهی ارگانیک حراج تهران با میدان هنر کشور قطعشده است و آثاری که امروزه در گالریها عرضه میشود خارج از افق تصویری حراج تهران است. بههیچعنوان ردی از آثار نمایش دادهشده در حراج را در فضای گالریهای کشور نمیبینیم (عموم آثار حراج دوره اخیر متعلق به دههی چهل و پنجاه هستند).
بههیچعنوان ردی از آثار نمایش دادهشده در حراج را در فضای گالریهای کشور نمیبینیم و عموم آثار حراج دوره اخیر متعلق به دههی ۴۰ و ۵۰ هستند
در اواخر دههی هشتاد وقتی حراج کریستی در حوزه خلیجفارس برگزار شد و برخی از آثار هنرمندان ایرانی در این حراج به فروش رفت چند سال بعد آنچه در گالریها مشاهده میشد محصول مستقیم سلیقهای بود که این بازار ساخته بود. جدا از اینکه با آن آثار همدل و همراه باشیم مسئله در اینجا تأثیرگذاری و رابطهای است که حراجهایی ازایندست باید با میدان هنر داشته باشند؛ یعنی عموم هنرمندان و گالریها منطبق با حراجها رویکردهای هنری پیدا میکنند و آثار هنری میسازند؛ اما به نظر میرسد حراج تهران در ساخت زیباییشناسی و سلیقه میدان هنر امروز کشور هیچ نقشی بازی نمیکند.
اما این کوه یخ حراج را باید از چشماندازهای تازهای مورد واکاوی قرار داد. چراکه این بازار بر پایه یک منطق مشخص و روشن پیش نمیرود. هرچقدر بیشتر بر آن متمرکز میشوی بیشتر به صحنهسازی بودن و نقش بازی کردن آن پی میبری؛ و همین امر باعث گمانهزنیهای بسیاری است که هر بار بعد از حراج تهران به راه میافتد.
چراکه این بازار بر پایه یک منطق مشخص و روشن پیش نمیرود. هرچقدر بیشتر بر آن متمرکز میشوی بیشتر به صحنهسازی بودن و نقش بازی کردن آن پی میبری؛ و همین امر باعث گمانهزنیهای بسیاری است که هر بار بعد از حراج تهران به راه میافتد
حراج تهران ۱۰ سال است که برگزار میشود (در ابتدا سالی یکبار و طی سالهای اخیر سالی دو بار برگزار میشود). اولین دوره حراج تهران در سال ۱۳۹۱ با فروش رقمی حدود دو میلیارد تومان کار خود را آغاز کرد و هفته گذشته (دیماه۱۴۰۰) در پانزدهمین دوره خود حدود ۱۵۸ میلیارد فروخته است. طبق معمول عموم آثار این دوره از هنرمندان نسل اول نوگرای ایران است. در این دوره طبق روال دورههای پیشین بازهم رکوردشکنی اتفاق افتاد و اثری از پرویز تناولی با رقم چهارده میلیارد و ششصد میلیون تومان به فروش رسید (بهزعم کارشناسان از منظر زیباییشناسی و فرم، این اثر از ضعیفترین آثار تناولی است/ هرچند در این بازار کیفیت و زیباییشناسی موردنظر نیست و فقط نام و برند هنرمند است که اهمیت دارد و قیمت اثر را بالا میبرد). در درنگی کوتاه بر رشد قیمت فروش آثار در ۱۰ دوره گذشته میتوان رشدی حدود ۷۹ برابری را مشاهده کرد. این رشد به نسبت دیگر بازارهای کشور از بازار مسکن (مسکن طی سالهای گذشته بیشترین رشد قیمت را داشته است) هم رشد بالاتری داشته است.
حراج تهران یک تجربه آسیبزا است چراکه یک آکواریوم است و واقعیت ندارد؛ در این حراج، هنر کالایی شده که نه از دست تولیدکننده(هنرمند) بلکه از دست انباردارها به دست خریداران میرسد. تأکید عمده حراج روی افرادی است که با همین سیاست کار میکنند. سیاست انبارداری. میتوان اینگونه تحلیل کرد که حراج تهران نوعی بده بستان است بین انباردارهای میدان هنر، بیشک تفاوتی هست بین انباردار و مجموعهدار، مجموعهدارها عموماً فعالیتی روشن و پویا دارند، آثارشان را در بازارهای مختلف عرضه میکنند و گاه اثری میخرند و گاه میفروشند اما انباردار پدیده دیگری است.
حراج تهران یک تجربه آسیبزا است چراکه یک آکواریوم است و واقعیت ندارد؛ در این حراج، هنر کالایی شده که نه از دست تولیدکننده(هنرمند) بلکه از دست انباردارها به دست خریداران میرسد. تأکید عمده حراج روی افرادی است که با همین سیاست کار میکنند؛ سیاست انبارداری!
انباردارها منجر به کاهش استانداردهای هنری و زیبایی شناسانه میشوند و فقط نوعی خاصی از کالا (که انبارهایشان از آن پر است) را عرضه میکنند و دراین بین توانایی نخبگانی را نیز بهشدت محدود و تضعیف میکنند. بهعبارتیدیگر حراج تهران میدانی است با ماهیت ساختگی، یعنی فاقد راهبران مؤثری است که قادر به ایجاد اقتصادهای بادوام لازم برای حفظ آثار هنری مستقل هستند. بهطورکلی نسبت معناداری بین قیمتهای ارائهشده در حراج و قیمت آثار در گالریها وجود ندارد. بهطور مثال در این دوره آثار یکی از هنرمندان رشد ۳۸۰ درصدی داشته است. جالب اینجاست همین هنرمند در آخرین نمایشگاهش که دریکی از گالریهای به نسبت موفق تهران برگزار شد هیچیک از آثارش را نتوانست بفروشد و گالری همه کارها را به هنرمند برگردانده است. حال این سؤال پیش میآید که آیا خریدارهای حاضر در حراج تهران نمیتوانستند از همان گالری یا از خود هنرمند با یکبیستم قیمت، اثری خریداری کنند؟ چه اتفاقی میافتد که اثر هنرمند موردنظر با قیمتی ۳۸۰ برابر قیمت اولیه به فروش میرسد (بین همان قیمت اولیه و قیمت واقعی هنرمند در گالری هم فاصلهی زیادی وجود دارد)؟ آیا جز این است که یکی از همان انباردارها که بازار را میگردانند تعداد زیادی اثر از این هنرمند فراموششده در اختیار دارد و میخواهد با این ترفند قیمت کالای خود را چندین برابر کند. ازاینرو است که این حراج و قیمتهایش نه مشروعیت دارد و نه حمایت مردمی و احتمالاً خود را بینیاز از آن میداند. بیشک پیامد پدیده حراج تهران نه در خدمت ایجاد شور و انگیزه در میدان هنرهای تجسمی کشور بل در کار دامن زدن به سرخوردگی در میدان فرهنگی و جامعهی هنری است.
حال بیایید کمی ریزبینانه تر بر این کوه یخ نور بتابانیم تا بل دستگیرمان شود در این بازار چه میگذرد. در دورانی زندگی میکنیم که نزدیک به ۵۰ کشور درحالتوسعه ازنظر فنی ورشکستهاند و کشورهای شکستخورده تلقی میشوند. سرانه تولید ناخالص داخلی حدود ۱۰۰ کشور درحالتوسعه کمتر از سرانه آنها در اواخر قرن بیستم است. در جهان نزدیک به سه میلیارد نفر با کمتر از دو دلار در روز زندگی میکنند. حدود یک میلیارد و سیصد میلیون نفر در فقیرترین کشورهای درحالتوسعه با کمتر از یک دلار در روز زندگی میکنند. تعداد پناهندگان اقتصادی بیش از ۱۲۵ میلیون نفر است. آمار افرادی که در جهان نمیتوانند بخوانند و یا بنویسند، آب آشامیدنی سالمی ندارند یا در اثر بیماریهای قابلپیشگیری جان خود را از دست میدهند، به همان اندازه شگفتانگیز است. امروزه در کشور خودمان نیز بهواسطه تحریمها و سیاستهای غلط دولت پیشین شرایط اقتصادی سختی را تجربه میکنیم. مادامیکه حراج تهران نجومی می فروشد بسیاری از هنرمندان پایتختنشین از پس اجاره خانهها برنیامد و به حاشیهها کوچ کرده و یا کارگاههایشان را تعطیل و به شهرستانها نقلمکان کردهاند. برخی از هنرمندان حتی توان خرید رنگ و بوم و قلممو را نیز ندارند. حال در چنین وضعیتی نرخ رشد پانزدهمین دوره حراج تهران رکورد ادوار گذشته را میشکند و به شکل بیسابقهای ۱۵۸ میلیارد و ۸۹۰ میلیون تومان مجموع فروش کل آثار فروختهشدهاش میشود.
به نظر میرسد متصدیان اصلاحطلب این بازار که سابقهی مدیریت در سطوح بالای مراکز فرهنگی هنری کشور را نیز دارند میخواهند شکستهای سیاسی اجتماعیشان را پشت پدیدههایی چون حراج تهران جبران کنند؛ اما انگار نمیدانند که اشتباهات مهلکی انجام دادهاند و فرصتهایشان را ازدستدادهاند. آنها خود مقصر افزایش فقر در جامعه هستند
به نظر میرسد متصدیان اصلاحطلب این بازار که سابقه مدیریت در سطوح بالای مراکز فرهنگی هنری کشور را نیز دارند میخواهند شکستهای سیاسی اجتماعیشان را پشت پدیدههایی چون حراج تهران جبران کنند؛ اما انگار نمیدانند که اشتباهات مهلکی انجام داده و فرصتهایشان را ازدست دادهاند. آنها خود مقصر افزایش فقر در جامعه هستند و طی دهههای گذشته پیوسته شیب ناامیدی مردم از دولت را تندتر کرده و شکاف طبقاتی را تشدید کردهاند. در همه حوزههای سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی نابرابریها را بیشتر و جامعه را چندقطبی و نارضایتیهای تاریخی و کنونی را تشدید کردهاند. به نظر میرسد حراج تهران نماد و نمود گفتمان اصلاحطلبی است، عدم کارایی، بینظمی سیاسی، رانت، اقتدارگرایی، انحصارطلبی، منافع فردی و…گفتمانی که جامعه را به سمت گسستگی و ناامیدی پیش برده است. اوج ژست کار فرهنگی اصلاحطلبان را میتوان در حراج تهران مشاهده کرد. همینقدر ویترینی و آکواریومی و بهدوراز جامعه (زیست جهان) و میدان هنری. همینقدر بیگانه با وضع موجود و ستایشگر سرمایهداری و کالاییسازی. متصدیان فرهنگ دوران اصلاحات امروزه در کارناوالی با پز دمکراسی منطبق با منطق مبتنی بر بازار سرگرمی، فروش و خصوصیسازی در کار خصوصی شدن هنر هستند و در اتفاقی سهمگین اثر هنری را بهمثابهی کالایی لوکس و اخته پیش میکشند، ازاینرو مشغول کسب هویت و ثروت از فاجعه هستند. حراج تهران نمود شکست جمعی گفتمان اصلاحطلبی است که با دمیدن بر شعار آزادیخواهی، خصوصیسازی را دامن زده و ازاینرو است که هر خبر از آن، جامعه را ناامید، خشمگین و غمگین میکند. جامعهای که طی هشت سال گذشته در تحقق انتظارات خود ناکام مانده است. این رویداد در هر دوره پشت سر خود انبوهی از ابهامات حلنشده باقی میگذارد بااینهمه مدام دارد میدان خودش را سازمانیافتهتر میکند و به گونههای مختلفی مشروعیت میخرد. کتاب سازی میکند، تاریخ هنر مینویسد، موسسه هنری ثبت میکند، خبرنگار و منتقد تولید میکند و به اسم «زایش مدرنیسم ایرانی» کالاهای انباردارهایش را آب میکند. در معنای عامتر بهجای گسترش هنر در جامعه و ایجاد نشاط در کشور یک بازار خویشاوندی ساخته که طی ۱۰ سال مدام فربه شده است. هر منتقدی که نگاه منصفانه و خرد محور داشته باشد میداند حراج تهران نهتنها یک موفقیت جمعی نیست بلکه نمودی است از افزایش نابرابری.
نظر شما