شهرام شهیدی طـــنــزنـویــس
سردبیر: شهیدی چرا دیر رسیدی باز؟
من: با توجه به اینکه ماشین بنزین نداشت ...
سردبیر: باز شروع کرد.بالاغیرتا بیخیال این کلمه بنزین بشو.
من: خب قربان نمیتوانستم پرواز کنم که.
سردبیر: پرواز ... پرواز... پرواز... نافتان را با این کلمهها بریدهاند؟ دیگر از این واژه در متنهایت استفاده نکنی.
من: بله. خب البته بهجای این کلمه چه بگوییم؟ مثلا بگویم پریدن پرستوهای ...
سردبیر: پرستو؟ تو نمیدانی من به این واژه حساسیت دارم؟ از قصد میخواهی اعصاب مرا بههم بریزی؟ یا زن و بچه مرا الکی بیندازی به جانم؟
من: شما چرا اینقدر حساسی؟ من که چیزی نگفتم. من هرگز قصد عصبانی کردن کسی را ندارم بهویژه در آبان که ماه تولدم است.
سردبیر: ماه تولدت هم بلای جان من است. چرا باید در این ماه به دنیا بیایی؟ مشکوک نیست؟
من: خودم هم به این موضوع مشکوک هستم. واقعا کار درستی نبوده. فکر میکنم اگر موضوع درست صیانت میشد...
سردبیر: ببین خودت کرم داری. حالا تو این هیر و ویر کلمه صیانت را بهکار نبری نمیشود؟ هدفت از تکرار این کلیدواژه چیست؟ منظوری داری؟
من: مشکل من چیست که شما با شنیدن هر واژهای تن و بدنت میلرزد. کم مانده از پشت میزتان بلند شوی و بیایی یک سیلی بخوابانی زیر گوش من...
سردبیر: نشد شما طنزنویسان یک حرفی بزنید و از واژههای مورد دار و بودار استفاده نکنید. اینجا روزنامه است شهیدی. یک بار دیگر در این نهاد فرهنگی بگویی سیلی، من میدانم و تو.
من: شما چرا اینقدر حساس شدهای نمیدانم. تا همین چندروز پیش سیلی زدن اینقدر بد نبود.
سردبیر: تو چه طنزنویسی هستی که نمیدانی هر واژه بسته به موقعیت زمانی و مکانی معنایش فرق خواهد کرد؟ ممکن است امروز خوب باشد و فردا بد.
من: خواهش میکنم واژههای بختبرگشته را سیاسی نکنید. الان روح شادروان دهخدا معذب است که از اول این گفتوگو تا الان این مقدار واژه را از دایره واژگانی روزنامه حذف کردهاید.
سردبیر: درست میگویی. اگر خودت را از حضور در روزنامه منع میکردم الان بلای جانم نبودی.
∎
نظر شما