شناسهٔ خبر: 50266846 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: روزنامه ستاره‌صبح | لینک خبر

نقد فیلم «گورکن» به کارگردانی کاظم ملایی

همیشه پای یک مرد در میان است

اشاره: گورکن جدیدترین ساخته‌ کاظم مولایی پس از فیلم موفق «کوپال» است. این فیلم روایتگر زنی به نام «سوده شریف‌زادگان» با بازی ویشکا آسایش است که در آستانه‌ ازدواج مجددش، درگیر یک چالش سخت در زندگی شخصی‌اش می‌شود. متن پیش رو نگاهی منتقدانه به فیلم «گورکن» به قلم آریو راقب‌کیانی، منتقد سینما و تئاتر است.

صاحب‌خبر -

آریو راقب‌کیانی-منتقد سینما و تئاتر

سینمای ایران در سال‌های اخیر آن‌چنان‌که باید نتوانسته است به مسئله زنان ورود پیدا کند. سینمایی که با رویکرد انتخابی‌اش تعریف فردیت زن را زیر سایه پدرسالاری و به‌طور کل مردسالاری شکل می‌دهد، به معرفی هویت زنانه‌ای دست می‌زند که در بند عواملی است که اختیار را پیشاپیش از او سلب کرده است. درنتیجه بازنمایی زن در چنین سینمایی به پرسوناژ آسیب‌دیده‌ای محدود می‌شود که باید در چارچوب باورهای سنتی جامعه به زیست خود ادامه دهد. کیفیت حضور زنان در چنین فیلم‌هایی یا به ورطه رادیکال گرایی فمینیستی سوق پیدا می‌کند (اغلب فیلم‌های تهمینه میلانی) که قصد دارد اگر اجازه داشته باشد پا را فراتر از مسائل صرف خانوادگی بگذارد یا محتاطانه و ترحم‌انگیز ردای خانه‌داری به تن کند که در حل مشکلات خانوادگی می‌خواهد خود سرکوب‌شده‌اش را نشان دهد. خط واصل این دو تیپ شخصیت‌پردازی عرف شده زنانه در سینما که حتی شهامت آن را ندارد از محیط و جغرافیای خانه و خانواده خارج شود، درنهایت از زن قهرمان فیلم تصویری ارائه می‌دهد که مطیع و منفعل می‌شود و دست‌آخر مضمون زدگی دیالوگ‌ها باعث می‌شود که حرف‌ها و بغض‌های ابراز شده کاراکترها به گوش و چشم مخاطب نرسد. فیلم سینمایی «گورکن» که دومین ساخته کاظم ملایی بعد از فیلم «کوپال» است، باآنکه می‌خواهد تصویری مستقل و موفق از یک زن را ترسیم کند، به‌قدری دچار چندپارگی چه از منظر شخصیت زن و چه از منظر جامعه پیرامونی‌اش می‌شود که گویی فقط در حال کشمکش طولانی بر سر چگونگی طرح درون‌مایه‌اش است. فیلم حتی اگر عزم این را در سر می‌پروراند که در چالش پیش روی سوده که همان ربوده شدن فرزندش است، سیمایی از یک زن بااقتدار و مسلط به شرایط را تصویر کند، بازهم دچار قحطی پرداخت در ورود به ژانر معمایی-پلیسی می‌شود. سوده در این بازی آدم‌ربایی به‌عنوان شبه مادری دلسوز توان ایجاد جلب سمپاتی در مخاطب را ندارد، زیرا نه منطقی شدن او در زمان تصمیم‌گیری قابل‌باور است و نه احساسی شدن او در گریه و زاری‌اش برای پسر دزدیده شده‌اش (ماتیار با بازی محمدامین اسدی) به دل می‌نشیند. در کنار این موضوع، زال بودن پسربچه داستان نه‌تنها به بار دراماتیک فیلم نمی‌افزاید، بلکه در قالب سوءاستفاده‌ای زیبا شناسانه از موهای سر، ابرو و مژه‌های سفید این کاراکتر نیز نمی‌گنجد. همچنین مواجه سوده با پدرش (با بازی رضا بهبودی) که سکانس زائدی در این فیلم است، تنها به این منجر می‌شود که ماتیار از منظر ژنتیکی به پدربزرگش رفته است! مخاطب با دیدن این سکانس و سکانس‌های مشابه دیگر هیچ‌گاه به رابطه و عقبه کاراکترها با سوده پی نمی‌برد و همه‌چیز همچون کلیت درام این فیلم به‌صورت بی‌معنا پیش می‌رود و حتی در طول فیلم روشن نمی‌شود که تغییر نام خانوادگی سوده به چه منظور بوده است. ازآنجاکه سوده از جایی به بعد، به دلیل به بن‌بست رسیدن روایت نمی‌داند مسئله آدم‌ربایی را چگونه شخصی و مستقلاً پیگیری کند و به‌ناچار به قلمرو پدر و همسر سابقش یعنی پیمان (با بازی حسن معجونی) ورود می‌کند، این رویکرد فیلم که از او زنی قوی نمایان سازد نیز ره به‌جایی نمی‌برد. بازی خونسرد حسن معجونی در نقش پدر که گذشته‌اش برای مخاطب مجهول است در این فیلم این بار به بار نمی‌نشیند و به بیان همان چند دیالوگ غیرکنش‌مند خلاصه می‌شود. سوده که در ابتدای فیلم زنی مقتدر معرفی شد، ناچار می‌شود که دست یاری به سمت پدر، همسر سابق و خواستگار فعلی‌اش یعنی روزبه (با بازی مهدی حسینی‌نیا) دراز کند و هر چه فیلم از شخصیت توانای این زن رشته کرده بود، به دست خود پنبه کرد! فیلم با این فضاسازی، زن ضعیف شده و منفعل در تصمیم‌گیری را در سیطره مثلث مردانه وامی‌نهد که از شخصی به شخص دیگر در حال پاس‌کاری است و عاقبت‌الامر مشخص می‌شود که گرداننده این بازی دزد-پلیس باز یک مرد است و همیشه پای یک مرد در میان است؛ یعنی پسر خود این زن، ماتیار! به همین ترتیب هر چه فیلم بیشتر جلو می‌رود، رازگشایی‌ها و گره‌گشایی‌هایی که در پس ماجرای اصلی فیلم رخ می‌دهد، به لوث شدن بیشتر قصه می‌انجامد. شخصیت‌هایی که چیستی هویت و رابطه بین آن‌ها معلوم نیست، حال می‌خواهد گیاه‌خوار بودن سوده باشد که قارچ را به دلیل برند قارچ پدرش (سپهر) از رژیم غذایی‌اش حذف کرده، یا می‌خواهد حضور الکن و بی‌خاصیت شخصیت دخی (با بازی بهنوش بختیاری) به‌عنوان دمخور در منزل سوده باشد، یا می‌خواهد حضور شخصیت‌هایی چون کارشناس شرکت سم‌پاشی (با بازی سیاوش چراغی پور) یا خاله افسون در نقش اخبارگو صداوسیما (با بازی گوهر خیراندیش) باشد، به‌طور کل هیچ‌گاه هیچ کمکی به شخصیت شناسی و شخصیت‌سازی سوده نمی‌کند. هرچقدر فیلم به مسیر خود ادامه می‌دهد این شخصیت‌ها همچون موریانه‌های نمادین فیلم به جان فیلم‌نامه می‌افتند و از ساختار کلنگی آن تناول می‌کنند. این موریانه‌ها بی‌آنکه بخواهند و یا بدانند مدام توسط سم‌پاشی‌های فیلم‌ساز در حال کفن‌ودفن هستند. ازآنجاکه در فیلم «گورکن» انگیزه و هدف کاراکترها واضح نیست، نه پتانسیل آن را دارد که حس تشکیک را در بین شخصیت‌ها بسط دهد و نه می‌تواند مخاطب خود را با این ترفند غافلگیر کند.
فیلم‌ساز هرازگاهی می‌خواهد نسبت به افتراق شبکه‌های ماهواره‌ای و صداوسیما پوزخندی را حواله کند، ولیکن لحظه سازی هم‌راستا با این نیت نیز به‌مانند پسربچه شیطان فیلم می‌ماند که زنگ دری را می‌زند و فرار می‌کند. چرایی فیلم در گنجاندن عید قربان با روز ربوده شدن «ماتیار» که این گروگان‌گیری باعث قربانی شدن ماتیار نیز نمی‌شود، نامشخص است؛ اما شاید نقطه عطف فیلم ورود نصفه و نیمه به مبحث خریدوفروش بیت کوین و ارز دیجیتال و ناآگاهی والدین در کلاه‌برداری‌های احتمالی و ناخواسته کودکان از آن‌ها در این امر باشد؛ البته در آگاهی بخشی از این موضوع نیز همانند عناصر دیگر فیلم، گذری و دم‌دستی عمل شده است. زنگ گوشی سوده نمونه‌ای دیگر از عناصر نامتجانس فیلم است که هم می‌خواهد موسیقی فیلم باشد و هم می‌خواهد صدای محیطی ایجاد کند. باید گفت با این نگاه ایماواشاره گونه به هر چیز و هر قسم، فیلم «گورکن» بعد از تیتراژ اول فیلم، خودش را به گورکن سپرده است!

نظر شما